eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.3هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ماجرای تولد فرزند شهید برونسی چند سالی گذشت. بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ، عبدالحسین راهی جبهه‌ها شد. بعضی وقت‌ها، مدت زیادی می‌گذشت و ازش خبری نمی‌شد. گاه گاهی می‌رفتم سراغ همسنگری هاش که می‌آمدند مرخصی. احوالش را از آن‌ها می‌پرسیدم. یک بار رفتم خبر بگیرم، یکی از بسیجی ها، عکسی نشانم داد. عکس عبدالحسین بود و چند تا رزمنده دیگر که دورش نشسته بودند. گفت: نگاه کنید حاج خانم، اینجا آقای برونسی از زایمان شما تعریف می‌کردن. یک آن دست و پام را گم کردم. صورتم زد به سرخی. با ناراحتی گفتم: آقا برونسی چه کار‌ها می‌کنه! کمی بعد خدا حافظی کردم و آمدم. از دستش خیلی عصبانی شده بودم. همه اش می‌گفتم: آخه این چه کاریه که بشینه برای بقیه از زایمان من حرف بزنه؟! چند وقت بعد از جبهه آمد. مهلتش ندادم درست و حسابی خستگی در کند. حرف آن جریان را پیش کشیدم. ناراحت و معترض گفتم: یعنی زایمان هم چیزیه که شما برین برای این و اون صحبت کنین؟! خندید و گفت: شما می‌دونی من از کدوم مورد حرف می‌زدم؟ بهش حتی فکر نکرده بودم. گفتم: نه. خنده از لبش رفت. حزن و اندوه آمد توی نگاهش. آهی کشید و گفت: من از جریان دخترم فاطمه حرف می‌زدم. یک دفعه کنجکاوی ام تحریک شد. افتادم تو صرافت این که بدانم چی گفته. سال‌ها از فوت دختر کوچکمان می‌گذشت، خاطره اش، ولی همیشه همراه من بود. بعضی وقت‌ها حدس می‌زدم که باید سرّی توی آن شب و توی تولد فاطمه باشد، ولی زیاد پی اش را نمی‌گرفتم. بالاخره سرّش را فاش کرد. اما نه کامل و آن طوری که من می‌خواستم. گفت: اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون. سرش را رو به پاین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همون طور که داشتم می‌رفتم، یکی از دوست‌های طلبه رو دیدم. اون وقت تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی‌شد کاریش کرد. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم... جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم:‌ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می‌دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می‌فرستی و می‌ری دنبال کارت؛ شستم خبر دار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم. عبدالحسین ساکت شد. چشم هاش خیس اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می‌دونی که اون شب هیچ کس از جریان ما خبر نداشت، فقط من می‌دونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونه ما. خاطره‌ای از «معصومه سبک خیز»؛ همسر شهید برگرفته از کتاب «خاک‌های نرم کوشک»؛ روایت‌هایی از زندگانی شهید عبدالحسین برونسی ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 زیر چشمامو پاک کردم و با بی میلی آرایشمو تمدید کردم ولی سرخی چشمام هنوز مشخص بود یکم صبر کردم بعد دوباره برگشتم بیرون و رفتم سمت میز مادرشوهرم اینا، جاریمم انگار تازه رسیده بود و مشغول خوش و بش با مادرشوهرم بود که دیدم خواهرشم باهاشه.. همون منشی آرمین.. رفتم جلوتر میخواستم یکم باهاش صمیمی شم و بهش بگم آرمین تو مطبش رفت و امد مشکوکی با کسی نداره یا مثلا زنی مدام نمیاد پیشش..؟ رفتم جلو و سلام کردم، با احترام دستشو آورد جلو، همینکه دستشو گرفتم دیدم ناخنش خیلی آشنا میزنه... یهو تو ذهنم اومد ناخنش دقیقا مثل همون تک ناخنی که تو ماشین آرمین افتاده بود... با عصبانیت اون یکی دستشو گرفتم و دیدم که یکی از ناخن هاش کنده شده... گفتم ناخنتون کو ها؟ دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، صدامو بردم بالا و گفتم هرزه کثافت با چه جراتی سوار ماشین شوهر من شدی هااا؟؟ دختره که هول کرده بود گفت خانم اشتباه میکنید من سوار ماشین شوهرتون نشدم.. همه دورمون جمع شده بودن، گفتم آهای مردم این دختره هرزه شوهرمو از راه به در کرده، من امشب اتفاقی ناخن مصنوعیشو تو ماشین شوهرم دیدم... گفتم بگیرنش تا برم ناخن رو بیارم، با دو رفتم ناخن رو از تو کیفم دراوردم و به همه نشون دادم.. مادرشوهرم از چشماش خون میبارید... رفت و یه چک خوابوند تو گوش دختره و فحشش داد جاریم با تعجب به خواهرش نگاه میکرد، باورش نمیشد که حرفام حقیقت داشته باشه.. منم با عصبانیت به سمتش حمله کردم، با مشت میکوبیدم به سر و صورتش که اشکش دراومده بود و گفت شوهرتون خودش ازم درخواست کرد، اون بود که از تو خوشش نمی اومد، منو عقد کرد... با حرفش دستام تو هوا خشک موند... گفتم عقد..؟؟ تو زنشی؟ گفت بله الانم ازش حامله ام...👇👇🔞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه رو در کانال داستانمون بخونید👇😍 https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 ❌♨️💯👆👆عضو بشید 🙈
❤️❤️دوستان گلی که دسترسی راحت تر به تمام داستانهای موجود در کانال رو میخواستن وارد این کانال بشن تا تمام قسمتهارو پشت سر هم و مرتب بتونن بخونن 👇👇❌❌❌ بیش از پانصد داستان خانوادگی بارگذاری خواهد شد😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5 لطفا همگی عضو بشن👆❤️❤️
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۱۱۰🌼 @azsargozashteha💜
1_1430266227.mp3
3.2M
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۱۱۰🌼 @azsargozashteha💜
🌱 برای رفع دلتنگی هفده مرتبه سوره «انشراح» خوانده شود هر روز دو بار انجام شود یک بار صبح و یک بار عصر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾ 📓 منبع : مکارم الاخلاق، ص 378 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 یک سوال داشتم از دوستان خوب. من 49 سالم هست خیلی تو پریودی هام خونریزی دارم و اذیت
🌸🍃 خانمی که دندون قروچه میره بچش پسرمنم دقیقا ت همین سن اینطور بود بعد همسایه مون فوت کرد براش گوسفند سربریدن وبا گوشتش کباب درست کردند برای ماهم دادند از اون موقع دندون قروچه ش خوب شد 😄 همیشه میگم خدا رحمتش کنه☺️ میخام بگم‌شاید از سردی بدنش باشه شمام گوشت تازه براش درست کنید ببینید خوب میشه حالت کوبیده باشه چون اونجوری من بازم بهش داده بودم خوب نشده بود 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام..در جواب اون خانمی که برا دختر هفده ساله اش خواستگار اومده بگم واقعا بزرگترین خیانت رو در حق بچه ات میکنی اگر بذاری با آدم مغرور زندگی بگیره اون باید حق ادامه تحصیل داشته باشه بعدشم پسر ۱۷ ساله چه از زن و زندگی میفهمه درسته دختر ۱۷ ساله میتونه ی زندگی رو مدیریت ‌کنه ولی پسر نه .به نظر من به هیچ وجه قبول نکنید..دخترتون وارد دانشگاه بشه درس بخونه ی شغلی برا خودش داشته باشه با افتخار وارد زندگی بشه بهتره تا همش بزنن تو سرش..من تجربه خودمو گفتم با ابن ک دانشجو بودم اجازه ادامه تحصیل نداد و الان خواهرش ک با وجود سه تا بچه شوهرش همراهیش کرده برا ادامه تحصیل رو میزنه تو سر من ک اون عرضه داشته تو نداشتی..حالا خود دانید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای خانمی که ازدواج پسرشون جور نشده آخرمفاتیح برای بسته شدن چیزی نوشته شده ببینندبنویسنددعایش رابه بازوی پسرشون ببنددانشاءالله که بختشون باز میشه برای من هم دعاکنند 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام وقت بخیر در مورد مشکل پسر اون خانومی ک فرمودن پاهای بچشون زخم و ترک شده خون میاد اگه میتونن ببرن پیش دکتر مسعود ملکی مشهد کارشون عالیه انشاالله شفای همه بیماران 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانمی که گفتن بچه ۴ساله شود مرتب سرفه میکنه،ببرن متخصص آسم والرژی ،تست پوستی براشون انجام بده و بگه به چه چیزی الرژی داره،وقتی مشخص شده چی الرژی داره ،دیگه اون چیزها رو نده بهش بخوره،مثلا خیلی از بچه ها به شیر ولبنیات الرژی دارن ،بیمارستان اطفال مفید تهران تو خیابون شریعتی و بیمارستان اطفال تهران هردو متخصص الرژی اطفال دارن،یک احتمال دیگه هم اینه که ممکنه بچه قاروق شده باشه،همون که یه چیزی تو گلوی بچه گیر می‌کنه ،بعضی ها هم بهش میگن تول ،ببرید پیش تول گیر که از بینی فوت می‌کنه چیزی که تو گلوش مونده میاد بیرون،خیلی موثره،من بچه های خودمو می‌بردم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانم محترمی نوشتن در قرآن نوشته شده بدترین مخلوقات خائنین هستن و گفتن تو نت یه سرچ کنین آیه میاد ما که سرچ کردیم و همچین آیه ای نیامد ممکنه اون خانم محترم بفرمایند این معنی کدام آیه قرآن هست ؟ مواظب باشید از قرآن شاهد نیآورید مگر اینکه اصل عربی و ترجمه آیه را ذکر کنید مبادا مصداق دروغ بستن به خدا و قرآن شوید که گناه کبیره است و مجازات سنگینی دارد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای تشخیص اینکه فردی پدر نوزاد هست یا نه بجز آزمایش DNA روش دیگری نیست 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام چکار کنیم که همسرمان نمازخوان و خوش اخلاق شود و خسیس نباشد جواب : هیچ‌کار آدم خسیس اگر آسمان به زمین بخورد هم عوض نمی‌شود پس خودتان را زحمت ندهید خوش اخلاقی را باید پدر و مادر به فرزند یاد دهند یا خودش به مرحله ای از عرفان برسد که بر روی نفس خود کار کند تا به خوش اخلاقی دست یابد از اول باید روی نماز خوان بودن خواستگار اصرار میکردی و زن بی نماز نمیشدی نه اینکه با بی نماز ازدواج کنی بعد فکر کنی که چیکارش کنی تا نماز بخواند علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد وقتی واقع شد دیگه واقع شد 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام برای پس گرفتن پارکینگ از دست ظالم دخترم شما اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث کن اول باید اثبات کنی قانونا مالک پارکینگ هستی و اگر در این مورد شک و شبهه ای وجود داره باید اول شک و شبهه رو برطرف کنی و بعد از اینکه مشخص شد شما مالک قانونی پارکینگ هستی بعد باید بررسی کرد که راه احقاق حق شما چیه و اون ظالم به چه دلیل و به چه صورت حق شما رو غصب کرده اینجور کارها با خواندن یک آیه یا یک دعا میسر نیست شما باید اول بصورت قانونی اقدام کنی و برای احقاق حقت تلاش و کوشش کنی و بعد از اون دعا کنی که اقداماتت به نتیجه برسه نه اینکه هیچ اقدامی نکنی و بری بشینی یه گوشه فقط دعا کنی بهتره با یه وکیل مشورت کنی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام خانم محترمی که قصد داره با آقایی ازدواج کنه که مبتلا به hiv یا ایدز هست دخترم این بیماری بسیار خطرناکه و دارویی براش کشف نشده و آخرش منجر به مرگ میشه اونم مرگ فجیع و دردناک هر کس با این آقا ازدواج کنه صد در صد به ایدز مبتلا میشه و در حقیقت با دست خودش خودش رو کشته به هیچ وجه با چنین فردی ازدواج نکن ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️ اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند. ابتدای صحبتـش مثل همیشه گفت السلام علیـک یا ایتها الصدیقه الشهیـده سیده النسا العالمیـن. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طـهارت. موضوع صحبتـش حول وحوش امداد های غیبـی می گشـت ابتدای صحبتش مثل همیشه گفت السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده سیده النسا العالمین. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طهارت. موضوع صحبتش حول وحوش امداد های غیبی می گشت لابلای حرفاش خاطره قشنگی هم تعریف کرد خاطره ای از یکی عملیات ها گفت: شب عملیات آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین، خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیز ها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده بود آن ها موضوع را زود تر از من فهمیده بودن، وقتی به ام گفتند خودم هم ماتم برد. شب های قبل که آمدیم شناسایی چنین میدانی ندیده بودیم تنها یک احتمال وجود داشت آن هم این که کمی راه را اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین شبح دژ دشمن توی چشم می آمد. ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد با بچه های اطلاعات عملیات  شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت چند دقیقه ای گشتیم ولی بی فایده بود. کمی عقب تر از ما تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند هنوز از ماجرا خبر نداشتند بچه های اطلاعات عملیات خیره- خیره نگاهم می کردند ،گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی …بر می گردیم؟ چیزی نگفتم تنها راه امیدم رفتن به در خانه اهل بیت بود (علیه السلام ) بود.توسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (علیهم السلام) با آه ناله گفتم:بی بی خودتون وضع ما رو دارید می بینید دستم به دامنتون یه کاری بکنین. به سجده افتادم روی خاک ها و باز گفتم:شما خودتون تو همه عملیات ها مواظب ما بودین این جا هم دیگه به لطف و عنایت خودتون بستگی داره. توی همین حال گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که :خدایا چه کار کنیم؟ وقتی لطف و معجزه مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد. من هم توی آن شرایط حساس نمی دانم یکدفعه چه طور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون یک حال از خود بیخودی به ام دست داد، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان   آماده و متظر دستور حمله بودند یکهو گفتم: بر پا ،همه بلند شدند به سمت دشمن اشاره کردم بدون معطلی دستور حمله دادم خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟ تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی! شک واضطراب آنها مرا هم گرفت یک آن حالت عصبی به ام دست داد دست ها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شرع کردم به فشار دادن هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مین ها بودم… آن شب ولی به لطف بی بی دو عالم بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند ،حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد.تازه آنجا بود که به خودم آمدم سر از پا نشناخته دویدم طرف دشمن از روی همان میدان مین. صبح زود  هنوز درگیر عملیات بودم.یک دفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر داشتند می دویدند و با هییجان از این و آن می پرسیدند حاجی برونسی کجاست؟! رفتم جلوشان گفتم چه خبره؟چی شده؟ گفتند:فهمیدی دیشب چیکار کردی حاجی؟ صداشان بلند و غیر طبیعی بود،خودم را زدم به اون را عادی وخونسرد گفتم:نه گفتند می دونی گردان رو از کجا رد کردی؟ پرسیدم از کجا؟ جریان را با آب و تاب گفتند به خنده گفتم : مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟حتما شوخی می کنید؛دستم را گرفتند گفتند بیا برویم خودت نگاه کن! همراهشان رفتم دیدن آن میدان مین واقعا عبرت داشت تمام مین ها رویشان جای رد پا بود بعضی حتی شاخک هاشان کج شده بود ولی الحمد لله هیچ کدام منفجر نشده بود. خدا رحمت کند شهید برونسی را آخر صحبتش با گریه می گفت:بدونین که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)توی تمام عملیات ها ما را یکاری میکنند. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽──
🌸🍃 سلام . لطفا سوال من رو در گروه قرار بدین که اورژانسی هست. من مادرم فشار خون بالا داره چند روز پیش متوجه شدیم پیش چند دکتر متخصص هم بردیم و دارو دادن اما دارو ها زیاد افاقه نکردن. آیا شما راه حلی دارین برای پایین آوردن فشار خون؟ تغذیه ش چطوره باشه؟ مادرم بخاطر همین فشار خون خیلی سست و بی حال میشه 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓❓❓🌸 سلام و خسته نباشید.من یه مشکلی دارم که متفاوته از بقیه دوستان ولی کل زندگیمو بهم زده.همسرم بسیار مهمان دوسته.یه مدته ما یه دوستای جدیدی پیدا کردیم که از هفت روز هفته هشت روزشو خونمونن.اصلا خود شوهرم مرتب بهشون زنگ میزنه بیاین.اونا هم از خدا خواسته همش میان.شوهرم با دوستش میشینن قلیان میکشن و پلی استیشن بازی میکنن.دخترم همش شیفته صبحه برای مدرسه و خیلی وقتا ساعت ۱۲ شب میخوابه چون مهمان داریم.زن دوست شوهرم هم وقتی میاد حتی یه کمکی بهم نمیده و همش سرش توی گوشیه.من بچه کوچیک دارم و واقعا سختمه.تازه وقتی میرن من تا خونه رو تمیز کنم ساعت دو شب شده و دیگه نایی ندارم.اونموقع هم شوهرم انتظار داره بشینم کنارش و نازشو بخرم.چندبار بهش گفتم من مخالف مهمان اومدن نیستم ولی به اعتدال و اینطوری من جسم و روحم خسته میشه و نمیتونم بهت برسم و بلطبع عصبی میشم ولی به خرجش نمیره.حتی گهگاهی که میان من سرد رفتار میکنم و بیشتر توی اشپزخونه می مونم ولی باز پروتر از این حرفان و میان.چون شوهرم بهشون رو میده.بخدا هیچ کمکی ندارم و بدنم فرسوده شده ولی کسی درکم نمیکنه.اگه اونا ده دفعه بیان ما یدفعه میریم طرفشون.چندباری جلوی خانمه هم گفتم خسته شدم از مهمان انگار نه انگار.یکی از دلایلی که هم خوشم نمیاد بیان ظاهر خانمست.اصلا حجابشو رعایت نمیکنه و ارایش زیاد میکنه در حالیکه من مقیدم.شوهرم نجیبه ولی بهرحال من دوست ندارم این خانم با این وضع بیاد خونمون.بیشتر بخاطر علاقه افراطی شوهرم به پلی استیشه که میگه بیان.خیلی وقتا هم شوهره تنها میاد .ولی من خسته شدم‌خواهشا یه کمکی بکنید چطوری و چکار کنم کمتر بیان؟دعایی ذکری هست ایا که رفت و امد اینا کم بشه؟چون مرتب بحث و دعوا داریم سر آمدنشون 🌸❓🌸❓🌸❓❓❓🌸❓🌸❓🌸 سلام ممنونم از کانال خوبتون ببخشید اگر میشود سوال منم توی کانال بگذارید عاجزانه از شما خواهش می کنم اگر اطلاعاتی در این مورد دارید کمکم کنید همسرم ۴۲ سالشه هست مشکل سوت گوش و کم شنوایی دارد و تقریباً چهار سال پیش به دکتر مراجعه کردیم بعد ماینه و نوار گوش گفتند یک بیماری مادرزادی است و سن ۲۵ سالگی استخوان رشد می کند که به گوش آسیب می رساند جراحی شود بعد از پرس و جو زیاد پیش یک دکتر دیگه رفتیم دکتر بعد از دیدن نوار گوشت مجدداً گفت نوار گوش دیگری بگیریم بعد از گرفتن نوار گوشت دکتر گفت یک سال صبر کن بعد یکسال نوار گوشت جدید بگیر و بیا بعد یکسال نواره گوشی جدید گرفتیم و پیش دکتر مراجعه کردیم دکتر نوار قبلی و جدید را دید وگفت جراحی فایده نداره عصب گوش خیلی آسیب دیده همسرم گفت صدای سوت گوش خیلی اذیتم میکنه صدای سوز گوشت یکسره هست فقط موقع خواب متوجه نمیشم دکتر گفت اگه میخوای تو گوشت سوتی نشنوی باید عصبت قطع شه(( یعنی کر بشه)) به همسرم گفت میتونی از سمعک استفاده کنی همسرم از سمعک استفاده میکنه ولی همچنان صدای سوت داره و روزبه‌روز شنوایی کمتر میشه و صدای گوش بیشتر.از شما خواهش میکنم اگر اطلاعات در این مورد دارید یا پزشکی خوبی اگه می‌شناسید کمکم کنید 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 با سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان گرامی من یه دختر 12ساله فلج مغزی دارم الان سینهاش داره بزرگ میشه ونشانهای بلوغ داره دکتر غدد بردم کفت آمپول بزنیم پریود نشه گفت عوارض داره از اعضای گروه خواهش میکنم من وراهنمایی کنن آمپول براش بزنم یانه کسایی که بچشون مثل بچه منه چکاری کردن خدا خیرتون بده لطفاً پیام منم تو گروه بذارید ممنون میشم 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸🌸❓🌸 سلام کم‌کاری تیروئید دارم ریزش مو شدید وخشکی میگرفتم کسی راه‌حل داره ممنون از لطف شما 🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام وقتتون بخیر ی مشکلی داشتم لطف کنید ایتو درگروه بزارید شایدکسی تجربه کرده باشه وراه حل بده از همگی ممنون نوه ام ۱۰ ساله وپسر هست از بچگی دستهاش وپاهاش به شدت عرق میکنه حتی در سردترین دما حتی نمی تونه درست قلم در دست بگیره برای نوشتن جورابهاش هم همیشه خیسه ممنون میشه از تجربتون استفاده کنم ❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸🌸❓🌸❓🌸 سلام عزیزم میشه بپرسید که دختر من شیشه شکسته ونرمه های ریزی چسبیده به پوست سرش وقابل جداسازی نیستن چه کار کنم؟ ❤️👇 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 یک سوال داشتم از دوستان خوب. من 49 سالم هست خیلی تو پریودی هام خونریزی دارم و اذیت
💜🍃 سلام وقت بخیر. اون خانمی که بچشون تنبلی چشم دارن من هم خودم بچگی تنبلی چشم داشتم هم خواهربزرگم هم خواهرکوچیکم ک ۵سالشه تنبلی داره. تنهاراه درمانش اینه که اون چشمی که تنبل نیست رو بایع دستمال روشو بپوشونید(میتونیدازداروخانه هام تهیه کنید بگید چشم بند برای تنبلی چشم میخوام).واون چشمی که تنبله بازباشه تاازش کارکشیدع بشه. روزی ۲الی ۳ساعت. البته باید تواون ۲الی ۳ساعت یابچع نقاشی بکشه یافیلم ببینه که کارگرفته بشه. اگه دوتاچشم تنبلی داره مثلع خواهرمن یک روز یکی ازچشم ها وروز بعداون چشم بعدی روببندید.. به چشم پزشک مراجعه بشه 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 باسلام خدمت اون خانوم ازدست پدرشوهرش ناراحته ،،من فکرمیکنم شوهر شما شاید به فکر گرفتن خونه و دونگ وباغ و چیزی ازپدرشه که میاره خونه وگرنه هم چین کاری نمیکرد چون پدرخسیس پسر خسیس داره حتما ،،چون خسیسه شاید مال زیاد داره میخواد یه جوری ازش بگیره شماصبوری کن ،،بنفعته حتما،،بعدشم هرچی بیشترحرص بخوری بدترمیشه همه چیز باشوهرت هم قدم شو ..هم فکرشو ..شاید چیزی دستگیرت شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خواستم برای خانمی که گفتن بچشون زودبه زودمریض میشه وسرفه میکنه شیرالاغ هرصبح ناشتابدین بخوره اندازه ی نصف استکان میگن خوبه برای سرفه.حتی یه نفرازبستگانمون که سرطان داشت هرصبح بهش شیرالاغ میدادن که خداروشکردرمان شد 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام اخہ جرا این زنھا سر آشیونہ یکی دیگہ خونہ میسازن جقدر اون زن زجر کشیدہ عمرش رفتہ خالا زنہ میا دلبری میکنہ جرا ما بہ ھم جنس خودمون رحم نمیکنیم ۔یہ ڈرہ ب خود بیایت یڈرہ الگو از فاطمہ زھرا بگیریت یڈرہ حجابتونو رعایت کنید تو آشناھامون زنہ رف قھر یکماہ نشد رف با خانمی افتاد بدبخت زنہ رو طلاق داد جقدر گریہ میکرد چقدر نفرین بترسید از اہ مظلوم مردھا مقصر نیستن این ماییم کہ مقصریم رحم نداریم ترس از خدا نداریم با تشکر 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام افرادیکه بطور مداوم سرمامیخورند وبدن ضعیفی دارند،عسل ژل رویال بخورند. بدین صورت که هرروز صبح ناشتا یک قاشق مرباخوری عسل رو زیر زبان بگذارند ،بطوریکه بابزاق دهان مخلوط شود واز طریق بزاق جذب اتفاق بیفته ان شالله بهتر میشند 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام درموردخانومی که صورتش کک ومک داره منم همینطوره صورتم منم برای صورتم هردکتری که گفتن رفتم یا هردارویی رواستفاده کردم اثری نداشت فقط دوای این کک ومکها یک کرم دست ساز هست به اسم معجزه که این طب اسلامی ها داره بریدپیششون تابهتون بدن خیلی عالیه الان صورت من که داره خوب میشه البته توی روز بایدهمیشه ضدافتاب روبزنی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام خسته نباشید خانومی ک گفتن دخترشون تنبلی چشم داره دختر من هم وقتی ۳ سالش بود متوجه شدیم ک چشمش خیلی ظعیفه و تنبلی چشم هم داره تحت نظر دکتر بینایی سنجی بود من چند سال چشمای دخترمو با پدای مخصوص میبستم لوازم پزشکی ها دارن روزی ۴ ساعت شروع کردم نوبت نوبتی میبستم تا شد ۱۰ دقیقه و تنبلی خوب شد الانم ۱۴ سالشه عینک میزنه هر ۶ ماه ی بار میبرم پیش دکتر ک چکاب بشه انشالله دختر شماهم خوب میشه فقط ی حرفی ک دکتر بهم زد این بود ک اگه بخوای تنبلی چشم درمان بشه مثل این میمونه ک ی مورچه داره ی گندوم از ی کوه بالا میبره هر وقت ولش کنه باز پایین کوهه زحمتت هدر رفته پس باید پیوسته چشماشو ببندید البته زیر نظر پزشک تا بهتون بگن چه مدت بسته باشه. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 عزیزی که دختر ۴ سالشون عصبی هست گریه میکنه تند خو هستش عزیزم دکتر بردی ازمایش دادی احتمالا کم خونی یا فقر اهن داره که عصبی هستش 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام شبهات قم که میگن شمارش از نت درآوردیم جواب نمیده 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 برا خانمی که برای ترک شکم پرسیدن ترک شکم بعد زایمان را چگونه از بین ببریم؟ ‍ 👌 درمان ترک پوستی ناشی از لاغری و چاقی و بعد از زایمان 🍶➕ با ترکیبی از کندر روغن زیتون نمک دریا 🔸 محل ترک را روغن مالی کنید تا پوست جمع شود(۳ماه) 🔸 آنگاه با ژل آلوئه ورا محل را بمالید پوست صاف و تمیزی ایجاد میشود (۱ ماه) ✔️ طول درمان ۴ ماه است ❗️طرز تهیه مقداری کندر را با روغن زیتون وکمی آب روی حرارت کم بگذارید تا کندر و نمک حل شود و آب تمام شود 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 یه عزیزی تو گروه گفتن هر کس از تجربیات این گروه استفاده کرده بگن.من یه حاجتی داشتم.یه عزیزی گفتن ۵تا سوره یاسین نذر شهید جعفری کردن حاجت گرفتم.منم از این شهید عزیز خاستم .به لطف خدا برآورده شد.شادی روح همه شهدا صلوات.📿📿🤲اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐💐خدایا بزرگیت شکر 😭خدایا به پاکی راه این شهیدان عزیزحاجت دل همه مردم و بانی این گروه و همه عزیزان این گروه رو بده.🤲 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا #ارسلان روسریمو انداختم رو سرم و رفتم تو پارکینگ دیدم لاستیک ماشین پنچر شده . به شو
گفت دیشب تو خواب ارسلان با خودش حرف زده و گفته همه چی داره میشکنه.. صبح که بیدار شدیم داشتیم صبحونه می‌خوردیم یهو شیشه داخل بوفه شکست و همه وسایل خورد شد . با شوهرم رفتیم خونه برادر شوهرم، بچم ارسلان خیلی ترسیده بود و گفت بخدا من این کارا رو نمیکنم حتی نمی‌دونم چرا خوابشو میبینم ‌. فرنام گفت این یه نعمته دیوونه چرا می‌ترسی چرا قسم میخوری ؟ این اتفاقات قراره بیفته فقط تو بهمون هشدار میدی... همه به جز شوهرم این ماجراها رو باورمون شده بود وقتی اومدیم خونه گفت ببین دیگه دلم نمیخواد کسی از این ماجراها چیزی بفهمه و بچمون انگشت نما بشه. منم قبول کردم، ارسلان پشت کنکوری بود و همینجوریش هم درس نمیخوند و مدام میگفت بهم پول بدین با فرنام بریم خارج از کشور دندونپزشکی بخونیم، با این اوضاعی هم که پیش اومده بود دیگه اصلا درس نمیخوند تا یک هفته بعد ارسلان دیگه تو خواب حرف نمیزد و منم خداروشکر میکردم همه چی تموم شده تا اینکه یه شب فرنام اومد خونمون ولی پیش ارسلان خوابیده بود، نصفه های شب بود که دیدم فرنام در اتاق و میزنه و میگه زن عمو بیدار شو بیچاره شدیم. گفتم چی شده؟ فرنام دست و پاش میلرزید و گفت شوهر عمه سهیلا سکته کرده.. گفتم تو از کجا میدونی؟ فرنام گفت که ارسلان تو خواب گفته.. به ساعت نگاه کردم پنج صبح بود، گفتم اگه این موقع زنگ بزنم خونشون خیلی بد میشه سکته هم نکرده باشه از حرف من سکته میکنه. تا صبح منتظر بمون بعدش زنگ میزنم خونشون ببینم چه خبره. صبح شوهرم میخواست بره سرکار که برادرش زنگ زد و گفت شوهر سهیلا سکته کرده دیشب، بیا بریم بیمارستان. این حرفو که شنیدم حالم بد شد ، غش کردم و افتادم رو زمین و همونجا شوهرم اومد و گفتم دیشب فرنام اینا رو بهم گفته . شوهرم از فرنام پرسید و اونم تایید کرد. همه چیز شکل یه فیلم ترسناک شده بود ، باورمون نمیشد ارسلان هر چیزی میگه اتفاق میفته... بعد اون روز حال عجیبی داشتیم ارسلان بیشتر از همه ترسیده بود و فرنام مدام می‌گفت باید به حرفای ارسلان توجه کنیم اینجوری نمیشه باید گوش به زنگ باشیم .. دو سه هفته از سکته زدن شوهر سهیلا گذشته بود و دیگه ارسلان تو خواب حرف نمی‌زد تا این که یه شب دیدم دوباره از اتاقش صدا میاد . شوهرمو بیدار کردم و دوتایی رفتیم بالا سرش ، ارسلان با خودش حرف میزد و می‌گفت بابا زنگ بزن پلیس بیاد ، شاید دزدا خطرناک باشن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽