eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام و وقت بخیر پدر بزرگم از شهریور ۹۹ دچار بیماری شدند و سکته مغزی خفیف کردن و همچن
❤️ سلام در جواب اون خانمی ک گفت مادر بزرگم و پدر بزرگم خاستم بگم حتما اون خونه نفرین شده یا ارواح داره اون خونه رو عوض کنید و جای دیگه بروید وگرنه صاحب خانه قبلی اگه خونه مشکل نداشت ب شما نمیفروختش ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوست عزیزی ک چشم خوردن ونظرسنگین دارن .حرزامام جوادتهیه کنین انگشترعقیق وفیروزه دست کنین قربانی کنیدبرای دفع بلاوسلامتی وی مقدارازگوشتشوب نیازمندویتیم بدین. زیادم استغفارکنین نکه بگم خدای نکرده گناهی کردین امااستغفارمشکل گشاست.متوسل بشین ب ائمه .پیش کسی برین ک باقران مشکلتونوحل کنه نه دعانویس ورمال ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون خانمی پدربزرگشون دچار بیماری شدن اگر در توانشون هست یک گوسفند نذر آقا امام زمان بفرمایین و قربانی کنند انشالله مشکل رفع خواهد شده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون خانمی که گفتن پدر بزرگشون چشم خورده و مریضه برای درمان چشم زخم گفتم درمان نه پیشگیری سوره عادیات و رعد رو بخونید وبه آبی. ها کنید فوت نکنید که فوت کردن یک عمل شیطانیست به آن آب هاااا کنید و بدید پدربزرگ و مادر بزرگتون بخورن به دفعات این کار رو بکنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام. در جواب خانم یا آقایی که پدربزرگ و مادربزرگشان مریض شدند همزمان. بهتره خونه ای رو که خریدند بفروشند و به یه منزل دیگه برند.با توجه به اینکه تو اون خونه حوادث خوبی پیش نیومده ممکنه به قول معروف بد قدم باشه.این مورد رو من در مورد وسیله نقلیه شنیدم که سه تاصاحبی که داشته همه باهاش تصادف های وحشتناک کردند. اگر با جابجا کردن خونه مشکلشون حل نشد برای سلامتیشون شتر قربانی کنند و صدقه بدند.چون بلای بزرگ قربانی بزرگ لازم داره. @azsargozashteha💚
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی که چگونه نفسم با غم تو درگیر است تارهای نفسم را به زمان می بافم که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
❤️ درمورد آن خانمی که گفتند بچه دوست دارن واسپرم شو هرشون صفربوده ودنبال اسپرم اهدایی وغیره بودند یه سوال دارم ازایشون مگرشما به آن مرد اهداکننده اسپرم محرم وعقد کرده اش هستید که می خواهید ازاو نطفه ببندید این بچه هایی که ازتخمک یااسپرم یکی دیگه که نامشخص هم هستند بوجود می آیند ازنظرتعیین پدر بچه وازلحاظ شرعی تکلیفشون چیه ؟؟! دوستان نظری دارند؟؟ممنون می شم ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 @azsargozashteha💚
❤️ سلام وقتتون بخیر من 16 سالمه و عاشق مردی 53 ساله شدم ایشون از همه لحاظ عالین و اصلا بهشون نمیاد 53 باشه به خودش میرسه خوشتیپ و خوش هیکل و اهل بگو بخند و شوخی اصلا بد اخلاقی نمیکنه از هر نظر عالیه وضع مالیش هم خداروشکر خوبه که اصلا مهم نیست برام چون خودمونم وضع مالیمون خوبه خیلی عاشقشم به شدت میمیرم براش یه دقه تحمل دوریشو ندارم از خود صبح تا شبش تماس ویدیو کال و چت و تماس صوتی و هر چند وقت یه بار هم‌میاد خونمون میبینمش ناگفته نماند چون فامیل میاد سر بزنه میبینمش ایشون بزرگ فامیل و از طرفی مورد امین و مورد اعتماد کل فامیله تنها مشکلمون اینه که هر چند وقت یه بار باهام سرد میشه چون که میگه همه به من اعتماد دارم بعد من دارم با دخترشون عشق بازی میکنم چی جوابشون بدم فردا ازدواج ناموفق داشتند و در حال حاضر مجردن خیلی اقاست شرطش واسه ازدواج با من اینکه حتما درس بخونم و دکتر بشم که الحمدالله ارزوی خودمه و بهم گفته حتما من و به ارزوم‌میرسونه من شاگرد اولم‌و درسمم خیلی خوبه گه گاهی اونم بهم درس میده خیلی زرنگه ما خداروشکر خیلی باهم خوبیم فقط بعضی اوقات باهام سرد میشه چیکار بکنم اون اتفاق اصلا نیوفته دوست ندارم ازم دلخور باشه خیلی هوامو داره اولین نفر هم من بهش گفتم عاشقشم‌که چند وقتی فهمید هم غیبش زد به اصرار نگه ش داشتم که الحمدالله الان خیلی خوبه چطور این رابطه رو همیشه پایدار نگه دارم لطفا به هیچ عنوان بهش توهین نکنین یا اینکه بگین فراموشش کنم فقط راهکار بگین ممنون خیلی اقاس سرحاله و از جوونای الان که همشون افسرده ان خیلی خیلی بهتره ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 لطفا بدون قضاوت این دخترمونو راهنمایی کنید بنده بهشون گفتم که تصمیمشون اشتباهه ولی اصرار داشتن نظر اعضارو هم بدونن🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هجدهم سرمو انداختم پایین، گفت ناراحت نشو ازم دختر کاریه که شده.. بخیه هام خیلی درد میکرد، وق
لباس شیک و پیک و خوشگل، النگو از مچ دست تا آرنج..! اونم از من بدبخت تر پیدا نکرده بود که بیاد و فخر لباس و پولشو بفروشه، انگار که اومده باشه مهمونی بهترین لباساشو پوشیده بود، با اکراه نشست توی اتاقم نگاهی انداخت و گفت اینجا زندگی میکنی نازی؟ سکوت کردم و فقط سرمو تکون دادم، بعد گفت گهواره نداره بچت؟ گفتم میبینی که ندارم دیگه. گفت مامان اولین چیزی که سر سیسمونی خرید گهواره بود.. مامانم سقلمه ای بهش زد، ولی انگار فایده ای نداشت دوباره گفت خب البته اقاجون خریده بود مامان که پول نداره، اقاجون خیلی شوهرمو دوست داره، کمکمون کرد خونمونم بسازیم.. حس کردم فقط اونجاست که زخم زبون بزنه، انگار که از من بدبخت تر برای به رخ کشیدن و زخم زبون زدن پیدا نکرده بود..! وقتی داشتن میرفتن یواش به مادرم گفتم اینجور اومدنو نمیخوام مامان... دستمو فشار داد و گفت به زور اومد نمیخواستم بیارمش، توی اون پلاستیک یکم پوله با دو بسته پسته و گردوی آسیاب شده، قایم کن و بخور شیرت زیاد شه نخواستم ناراحتش کنم نگفتم شیر ندارم، میدونستم غصه میخوره الکی گفتم همه چیز خوبه، حمید کار میکنه ولی حقوقش کمه.. خوشحال شد که حمید کار میکنه. آخرای قالیم بود، ذوق اینو داشتم که نصف پولش مونده، با خودم گفتم هرچی که بهم داد نصف بیشترشو میرم و فقط شیرخشک میخرم. بچم لاغر بود انگار استخون خالی بود، گفتم امیرم هرچی این مدت سختی کشیدی تموم شد، دیگه از شنبه هرچی شیر بخوای بهت میدم دیگه نیاز نیست آبجوش نبات بریزم تو حلقت، فقط شیر، اصلا میدونی چیه؟ خارجکیشو برات میخرم تا جبران بشه تا وزن بگیری، قول بده وزن بگیری ها باشه؟ هیچ چیز سخت تر از لاغر بودن بچه برای مادر نیست.. خلاصه قالی تموم شد و رفتم سمت حجره اوستا که بگم قالی تموم شده بیاد پولمو بده و قالی و بکنه و ببره و قالی بعدیو بیاره برام بزنه تا شروع کنم، رفتم بهش گفتم اوستا بیا پول منو بده یه قالی دیگه برام بزن و اونو بکن و ببر گفت کدوم پول دخترم؟ گفتم خب مگه قرار نشد نصف پولشو ماهانه بهم بدی نصف دیگشو یکجا؟ گفت خب دادم، یکجا دادم به شوهرت، خودش اومد دنبال پول و گفت زنم میخواد.. چشمام سیاهی رفت، اون اوستا انقد با شرف بود که مطمئن باشم دروغ نمیگه زدم توی سرم و گفتم اوستا چرا دادیش به شوهرم؟ خب میدادی خودم.. گفت چه فرقی میکنه دخترم برو ازش بگیر.. @azsargozashteha💚
❤️ سلام به ممبرای عزیز و ادمین محترم میخواستم منم داستان مادربزرگمو بگم امیدوارم اموزنده باشه. از زبون مادربزرگ عزیزم.. من 67 سالمه داستانی که میخوام بگم برمیگرده به 54 سال پیش من تو یه خانواده معمولی بدنیا اومدم 13 سالم بود که برام خواستگار اومد که وضع مالی خوبی داشت و پدرم سریع منو بهش داد وقتی ازدواج کردیم و من رفتم شهر شوهرم اونجا بود که متوجه شدم زن سومش هستم حتی اونا هم خبر نداشتن که اومده منو گرفته هر سه تایی کلی شوکه شده بودیم ولی شوهرم مردسالار بود و ما نمیتونستیم رو حرفش حرف بزنیم اون دوتا زناش باهم خوب بودن و تقریبا همسن و سال هم بودن ولی من ازشون کوچیکتر بودم و همیشه ازم کار میکشیدن دو سال بعد از ازدواجم زن اول بر اثر بیماری فوت کرد اون زمان متوجه نشدن بیماریش چیه... من موندم و زن دوم که چقدر منو اذیت کرد همش میرفت شوهرمو پر میکرد شوهرم منو میزد و اون نگاه میکرد تمام کارای خونه نگهداری بچه ها غذا مهمون داری تمیزکاری با من بود ولی اون بیشتر مینشست و شوهرم رو حرف اون بیشتر حساب باز میکرد چون اون از من بزرگتر بود من دوتا دختر داشتم اون سه تا دختر و یه پسر داشت به دختراش جهیزیه کامل داد ولی نذاشت شوهرم به دخترای من جهیزیه بده فقط یه چیزای خیلی جزیی داد دلم به حال بچه هام خیلی سوخت که خواهراشون با بهترین جهیزیه رفتن ولی دخترای من نه... چون وضع مالی شوهرم خیلی خوب بود یادمه واسه اینکه برا بچم یدونه پشتی خریدم چقدر شوهرمو پر کرد و من کتک خوردم که یه دستو پاهام شکست دخترم گریه میکرد میگفت هیچی نمیخوام ولش کن الان چندین سال میگذره شوهرم تو سن 65 سالگی فوت کرد و منو هووم از هم جدا شدیم با ارثی که به خودم و بچه هام رسیده بود من واسه خودم خونه خریدم و یک مغازه کوچیک خریدم دخترام خداروشکر زندگی خوبی دارن درسته هیچی بهشون نتونستم بدم ولی الان همه چیز بهترینشو دارن من خودمم همه چی دارم و اجاره مغازه میگیرم و تو این مدت کلی پول پس انداز کردم ولی هووم برعکس من شده به دختراش بهترین جهیزیه رو داد ولی نه خودش زندگی خوبی داره نه بچه هاش ولی من همیشه دعا میکنم که اونا هم خوشبخت باشن ولی هیچوقت یادم نمیره که چه بلاهایی سرم اورد من حلالش کردم با اینکه کاراشو نمیتونم فراموش کنم امیدوارم خدا هم ازش بگذره. @azsargozashteha💚
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۷🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052564.mp3
1.64M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۷🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام وقتتون بخیر من 16 سالمه و عاشق مردی 53 ساله شدم ایشون از همه لحاظ عالین و اصلا
❤️ سلام علیکم در رابطه با دختر خانم ۱۶ساله پیام گزاشتم که بهشون فقط اینو بگم شما دختر خانوم گل به این فکر کردید که ایشون جایه پدر شما هستند?۳۷سال اختلاف سنی!!!بعد یه سوال اینکه مادر پدرتون میدونند همچین مسئله ای هست?ویه چیزه دیگه اینکه من قصد نصیحت ندارم اما من ازاین عشق عاشقیا به چشمم دیدم همشون عشقایه بچگانه ومتاسفانه یه پایان خوب ندارند,ویه چیزه دیگه اینکه شما حتما به این مسئله که در آینده نه چندان دور خدایی نکرده با این آقا ازدواج کنید ایشون روز به روز پیرتر وشما جوان تر میشوید یعنی اگه ازدواج کنید ۱۰ساله دیگه ایشون میشن یه مرده ۶۵ساله وشما یه جوان شر شیطون ۲۵ساله.واینکه راهکار من برایه شما اینه که بیشتر فکر کن گلم.ببخشید طولانی شد ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ خدمت اون خواهر 16 ساله عرض میکنم که هر چه اون آقای 53 ساله با شخصیت باشه با ازدواج با شما بی شخصیت میشه سر زبون مردم میفته مورد بی احترامی قرار میگیره و... گرم گرفتنش رو به حساب علاقه برای ازدواج نگذارید و دلش رو نلرزونید که خودتون هم تاوان سنگینی خواهید داد. البته ایشون هم وقتی دلبستگی شما رو دیدند قاعدتا باید گارد دفاعی میگرفتند مگر اینکه خانواده مذهبی نداشته باشیدو در برابر نامحرم حجاب رو خوب رعایت نکنید و این مسائل براتون مهم نباشه که در این صورت تاوان این سهل انگاری رو خودتون و خانوادتون به بدترین شکل دارید پس میدید. عشق یک بیماری است که چشم و گوش رو کور و کر میکنه وقتی به وصال رسیدید بعد از سه ماه عیبها و اشکالات طرف رو میبینید اون وقت شما راه برگشت ندارید چون سر زبونها افتادید و شانس ازدواج مجدد رو از دست میدید. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در رابطه با آن دختر ۱۶ ساله که عاشق مرد ۵۳ ساله شدند. دخترم شما الان در اوج احساسات هستی و چنین تصمیمی گرفتی یه مدت دیگه که این غلیان احساساتت فروکش کنه شدیدا سرخورده و پشیمان میشی. اگر برای ازدواج هم بخوای با این آقا در ارتباط باشی مطمئن باش در واقعیت زندگی دچار خیلی مشکلات خواهی شد چون اصلا باهم همکفو نیستید. ضمنا بدان که وقتی خانواده خودت و فامیلها از این ارتباط باخبر بشوند که بزودی باخبر خواهند شد چون ماه همیشه پشت ابر نمیمونه اتفاق های خوبی برات نمیفته و حتی آبروی آن مرد هم بین آشنا و فامیلتون خواهد رفت و اعتماد شون سلب خواهد شد و مطمئن چنین مردی که سالها آبرو کسب کرده و حالا بخاد آبروش بره دیگه آن مرد خنده رو و بشاش نخواهد بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میخوام به اون دخترمون که میگه عاشق یه آقای ۵۰ساله شده بگم که من به شخصه نه سرزنشت میکنم نه اینکه نصیحتت میکنم چون من خودم هم دختری بودم که نه به سن وسال نه به قیافه اهمیت میدادم فقط بعضی چیزها برام مهم بود واگه اون ویژگی ها تو مردی بود که حتی به قول شما ۵۰سالش باشه بازهم قبولش داشتم ولی اتفاقا با مردی ازدواج کردم که هم سنش پایین بود وهم خوش قیافه بود ما یه شرع داریم یه عرف شرع میگه مشکلی نیست که شما بااون آقا ازدواج کنی ولی عرف که همون جامعه و مردم هستش میگه کاردرستی نیست چون الان کله ات داغه ولی بعدا که یه کمی زندگی کردی میفهمی که خیلی اشتباه بزرگی کردی انشالله خوشبخت بشی عزیزم🌹🌹🌹🌹 خوب فکراتو بکن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به همگی در جواب دختر خانوم۱۶ ساله باید بگم عزیزم ایشون حتی جای پدر شماهم نیست جای پدربزرگته به این فکر کن که جواب بچه هاتو بااین همه اختلاف سن چی میخوای بدی میدونی چقدر با بچه هات به مشکل میخوری همین الان که ازدواج کنی و بچه بیاری وقتی بچه ات ده سالش بشه این آقا ۶۰ رو هم رد کرده و بچه خجالت میکشه بگه این بابامه و هرچقدرهم سرحال باشن باز عمر کوتاهه و خدایی نکرده ایشون فوت کنه خودت بیوه میشی و بچه هات یتیم میشن. به آینده فکر کن شاید این دوست داشتن عشق نباشه یه جور الگو و اسطوره باشه واست مخصوصا تو این سن کمت موفق باشی عزیزم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وای اینقدرناراحت شدم دخترخانم 16ساله عاشق آقای53ساله شدن که نمیدونم چه طور شروع کنم اصلاهنگ کردم خواهرگلم من36ساله هستم پدرمن 63ساله اندواقعاچه طورمیتونید؟؟؟؟ تورابه خدااحساسات بلوغ ونوجوانی راربط به عاشقی ندین خواهش میکنم به خداحیف هستین ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام‌ خسته نباشی در رابطه با اون خانمی که ۱۶سالشه عاشق یه مرد۵۳شده اولاکاملا یه عشق بچه گانس واشتباهه چون اگر اون مردهم پشیمون نشه خودش به مرور زمان از این مردخسته میشه ومطمئنن میره دنبال یه عشق جوونتر ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ادمین عزیز در مورد دختر خانوم ۱۶ساله که با آقای ۵۳ رابطه داره ببین عزیزم الان هر کی بخواد شما رو راهنمایی کنه و حرفش این باشه که با این آقا رابطتو قطع کن ،شما سریع ناراحت میشی و فکر می‌کنی که بهترین انتخابو داری در صورتی که صد در صد کارت اشتباهه.حتی لحظه ای هم به درست بودنش فکر نکن. این آقا جای پدر شماست.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پاسخ_اعضا ❤️ سلام علیکم در رابطه با دختر خانم ۱۶ساله پیام گزاشتم که بهشون فقط اینو بگم شما دختر خان
عزیزم به خاطر خودت و آبروی خانوادت اینکار رو نکن .شما الان تو سن حساسی هستی که خیلی احساسی برخورد می‌کنی و فقط ظاهر ماجرا رو میبینی ولی خدایی نکرده اگه این رابطه به ازدواج منجر بشه به یکماه نکشیده باید جدا بشی .اون موقع است که واقعیت های زندگی نمایان میشه. خواهش میکنم هر طور شده این آقا رو فراموش کن و خودتو بسپار به دست خدا.میدونم خیلی سخته چون به حساب اون مرد رویاهاته ولی اینو بدون که فقط مرد رویاهاته و نه ذره ای بیشتر.اونو تو همون رویا تمومش کن. تو سنی نداری و به راحتی موقعیت های بهتری میتونی داشته باشی. امیدوارم عاقلانه فکر کنی، نه احساسی برخورد کنی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب اون دختر خانمی که عاشق یه اقای 53ساله شدن میخوام بگم دختر خوب انقدر موقعیتهای خوب میتونه برات پیش بیاد که داری دو دستی خودت رو بیچاره میکنی ماهاکه با7-8سال تفاوت سنی ازدواج کردیم اوضامون اینه وای به حال اینکه ازخودت سی وخرده ای سال بزرگتره اون اقا انقدی عاقل هست که به شما محل نمیده وازتون سردمیشه ولی شماخودتون متوجه نمیشید که پاتون رو بیشتر از گلیمت درازتر کردی؟ واقعا میخوام بدونم فرداروزی روت میشه ایشون رو که سن پدر بزرگ شمارو دارن به عنوان همسر به همه معرفی کنی نکن باخودت اینکارو ته این عاشقی معلوم نیست چی میخواد بشه شما تازه تو سن جوانی میخوای پا بذاری ولی ایشون یه شخصی هستن که میانسالی رو هم گذروندن واقعا نمیدونم چه جوابی باید به شما داد که منصرف بشی. 👇👇👇 تمام نکاتی که دوستان گفتن درست و به جا هست ولی نکته ی اصلی این هست که اگر خانواده ی این دخترخانم از این قضیه بو ببرن دردسر بزرگی قطعا ایجاد خواهد شد هم برای خودشون هم اون اقا و اصلا خانوادشون اجازه ی همچین ازدواج اشتباهی رو نمیدن و بسته به شخصیتشون ممکنه اتفاقای بدی هم بیفته حتی و فقط یکی دو نفر از دوستان به این نکته اشاره کردن بحث ازدواج و خاستگاری و این موارد مطرح نیست بحث رابطه ی عاشقانه و غیر عرف و غیر اخلاقیه یه پیرمرد به اصطلاح معتمد فامیل با یه دختر نوجوان هست که عواقب بدی داره که حتی اون اقا خودشم میدونه خواسته تمومش کنه ولی متاسفانه وسوسه ی نفسش پیروز شده و خدا کنه که تا کسی از این داستان بویی نبرده لااقل این اقا عاقلی کنن و این بچه بازیه خطرناک رو تموم کنن به خاطر آبروی خودشون نه چیز دیگه این دختر عزیزمون که به خاطر شرایط سنیش وارد این ماجرا شده اون اقا چقدر میتونه ضعیف النفس و بی فکر باشه که داره لذت میبره از گپ زدن و عشق بازی با یه دختر بچه و بازی با احساساتش امیدوارم فقط اتفاق بدی اخر این ماجرا نباشه و تا فامیل و خانواده نفهمیدن این ماجرا رو تموم کنن @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_نوزدهم لباس شیک و پیک و خوشگل، النگو از مچ دست تا آرنج..! اونم از من بدبخت تر پیدا نکرده بود
دلم میخواست فقط ازش بپرسم پولی که من برای پسرمون با جون کندن گذاشتم کنار رو خرج چه کاری واجب تر از بچمون کرده؟ انقد تند اومدم خونه که نزدیک بود دو سه بار بخورم زمین، تقریبا میدوییدم.. مثل همیشه توی زیرزمین خوابیده بود، از پله ها دوییدم پایین و با تمام قدرت کوبیدم به در زیر زمین از جا پرید و مثل منگا دور و اطرافشو نگاه میکرد، درو از داخل قفل کرده بود، دوباره محکم زدم به در زیر زمین و بلند گفتم حمید بیا بیرون ببینم... اومد بیرون گفت چته مگه هار شدی اینجور میکنی..؟ گفتم اره هارم..، دستمو دراز کردم و گفتم پول قالیو بده زودباش! همین الان! گفت کدوم پول؟؟ گفتم پولی که وقتی تو خواب بودی برای بچمون صبح ساعت شش بخاطرش پا شدم، دوازده شب خوابیدم.. به امید پسرم! بخاطر بی عاری تو.. بخاطر اینکه تو پناهم بودی... هولم داد و گفت برو بابا چرت و پرت نگو... صدامون تا هفت تا محل اونورتر میرفت، یقه شو با تمام زورم چسبیدم و گفتم پولمو بده.. یقه مو گرفت و تکونم داد و گفت بدهکار بودی رفت جای بدهی.. عشرت اومد توی حیاط صداشو صاف کرد و از همون ایوون گفت چرا بهش نمیگی دادیش جای کرایه اتاقتون..! یهو وا رفتم، گفت نکنه انتظار داشتی پول این همه مدت که تو خونم بودید رو ازتون نگیرم؟! داد زدم لعنتی خب خودت کار میکردی.. حمید خودت کار کن پول بده به ننه ی گدات، من اگه میخواستم پول اجاره خونه بدم چرا باید این عفریته رو تحمل میکردم؟ زد تو دهنم گفت لال شو.. جلوی خودم به مامانم میگی عفریته؟ گفتم اره چون عفریته س، چجوری دلت اومد؟ بچمون آبجوش نبات میخوره وزن نداره بعد توی عوضی پولو میدی به این زنیکه؟ دیگه بریدم، دیگه خستم.. دستمو کشید برد توی خونه کمربندشو دراورد و تا تونست لهم کرد، اون لحظه فقط به این فکر میکردم اگه مثل بقیه ازدواج کرده بودم الان فرار میکردم میرفتم خونمون به نریمان زخمامو نشون میدادم و مثل بچگیا که توی کوچه اگه کسی کوچیکترین آسیبی بهم میرسوند نریمان دمار از روزگارش درمیاورد، اصلا اگه اینجور زن حمید نشده بودم حمید جرات نمیکرد حتی بهم نگاه چپ کنه چه برسه بزنتم.. انقد زد که خودش خسته شد، بعدم رفت بیرون و درو قفل کرد، با همون بدن زار رفتم پشت در گفتم توروخدا فقط پسرمو بیارید بدید بهم خواهش میکنم، بهش شیر ندادم به امید خرید شیر خشک که بیامو سیر بهش بدم بخوره، گرسنشه بیارید بدید پسرمو.... @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ درمورد آن خانمی که گفتند بچه دوست دارن واسپرم شو هرشون صفربوده ودنبال اسپرم اهدایی
❤️ در رابطه با سؤال درباره اسپرم اهدایی باید به نظر مرجع تقلید هودشون رجوع بعضی مراجع جایز نمیدونند ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که در مورد اسپرم اهدایی سوال کردن باید بگم که از نظر اکثر علما اشکال شرعی نداره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد کسی که پرسیده بودند درمورد اسپرم اهدایی از لحاظ شرعی اهدا کردن اسپرم بدون محرمیت ممکن نیست وباید برای مدتی از همسر خود جدا شوند و به عقد اون مردی که قراره از اسپرمشون استفاده کنن در بیان و بعد از عمل دوباره به عقد همسر خودشون دربیان الان علم خیلی پیشرفت کرده و تو مراکز ناباروری حتی چند عدد اسپرم میشه بچه دار شد اسم عملش میکروانجکشن هست ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد اهدا نطفه یه نفر سوال کرده بود که تکلیف شرعی چیه باید بگم تو مملکت ما که اسلامی هست همیشه از یه زن و شوهر همزمان اسپرم و تخمک می گیرن و بعد اهدا می کنن یعنی اهدای اسپرم خالی یا تخمک خالی نداریم که حکم زنا پیدا کنه بلکه بصورت لقاح یافته یک اسپرم و تخمک از یه زن و شوهر حلال به یه زن و شوهر نیازمند اهدا میشه و درواقع بچه حلال زادس و خانمی که گیرندس در واقع فقط رحمشون وظیفه پرورش یه بچه ی حلال رو داره ( دقیقا مثل رویه رحم اجاره ای) که درواقع مال خودشون نیس ولی بسبب پرورش در رحم ایشون و سپس احکام شیر دادن هم به ایشون و هم شوهرش بچه محرم میشه و هیچ مشکلی هم از لحاظ شرعی نداره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به همه خانم های عزیز❤ درباره نان باروری که خانمی پرسیده بودن عزیزم ۴۰ عدد سفیده تخم مرغ نطفه دار(یعنی مرغی که در کنارش خروس باید باشه تخم اون میشه نطفه دار) رو+ پودر نخودخام(عطاری ها دارن) رو باهم مخلوط کن تا یه مایع خمیری شل درست بشه یا بصورت کلوچه یا نان(من خودم تو ۴ مرحله تو ماهی تابه رژیمی پختم ) بعد که پختی همه رو به ۷ قسمت تقسیم کنید و ۷ روز بخورید من چون خیلی بیمزه بود تو آب+ عسل خیس میکردم یا با خرما و آب جوش می خوردم حتمادرست کن بخور من ۶ سال ناباروری داشتم بهم گفته بودن باید تخمک اهدایی دریافت کنم من این نان رو خوردم با خواست خدا جواب گرفتم و الان ۶ماهه باردارم ان شاءالله شما هم جواب بگیری😊 اینو هم خانم و هم اقا میتونن استفاده کنن و خانمی ذخیره تخم دانش صفر بود الحمدلله باردار شده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام.دررابطه با سوال که درمورد گرفتن اسپرم اهدایی بود، بستگی به نظر مرجع تقلیدشون داره مثلا از نظر آیت الله خامنه ای گرفتن اسپرم دیگری برای بارداری از نظر شرعی مشکلی نداره ونطفه حلال هستش چون هیچ رابطه جنسی اتفاق نمی افته ،ودر آزمایشگاه اسپرم گرفته میشه ودر رحم زن گذاشته میشه...میتونید با این شماره تماس بگیرید وتمام سوالاتتون بپرسید(۰۹۶۴۰۰) @azsargozashteha💚
❤️ سلام خسته نباشید بابت کانال خوبتون. این داستان واقعی هست ولی داستان من نیست داستان یکی از صمیمی ترین دوستامه که برام تعریف کرده و با اجازه خودش براتون میفرستم و از زبون خودش تعریف میکنم من پدرم شغلش فرهنگی بود و ما تو یکی از شهرای کوچیکه استان گیلان بودیم اون موقع من ۶ سالم بود. از طرف سازمان تبلیغات یه خونه داغون بهمون دادن که حیاطش رو به جنگل بود. مادرم اون موقع ۲۵ سالش بود وضع زندگیمون اصلا خوب نبود و خیلی سختی کشیدیم. تو یکی از روزها پدرم برای خوندن یه عقد رفت و دیگه برنگشت ترکمون کرد من یه پسر ۶ ساله بودم با مادرم کسیو نداشتیم مادرم وقتی ۱۸ سالش بود با پدرم فرار کردن و فکر میکردن عاشقن. هیچ پولی نداشتیم وقتی مادرم زنگ زد به پدرش جریانو گفت پدربزرگم گفت بیا ولی بچه اون یارو رو نیار. مادرم نتونست شرطشو قبول کنه بعد ۳ ماه که کرایه خونه نداشتیم بدیم صاحبخونه مارو انداخت بیرون تا ۶ ماه با مادرم خونه های اهالی همون محلو با کمک هم تمیز میکردیم یه پولی میگرفتیم خانواده پدرمم که اصلا جواب تلفن هامونو نمیدادن خلاصه بعد ۶ ماه کار کردن تونستیم برگردیم تهران. مادرم فکر کرد پدرش دلش به حال من میسوزه و اجازه میده منم پیششون بمونم ولی نذاشتن و داییم اون شب منو مادرمو خیلی بد کتک زد مادرم ترسید و شبونه رفتیم ترمینال سوار اتوبوس شدیم دوباره برگشتیم شمال این بار رفتیم آستارا، اونجا انبارهای کار هست که خانما میرن کارگری و میوه صادراتی پاک میکنن مادرم رفت تو یکی از این انبارها مشغول کار شد ۱ سال کار کرد و تا جایی که میتونستیم پس انداز میکردیم تو این یه سال هم مستاجر یه خانوم دکتر بودیم که مادرم داستانشو تعریف کرد گفت اگه اجازه میده ما بمونیم کار کنیم و هر چند ماه یه مبلغی بدیم تا بتونیم یکم پول جمع کنیم و بعدش حساب کتابو کامل پرداخت کنیم، خانوم دکتر قبول کرد و اجازه داد. من درسمو خوندم دیپلمم رو گرفتم و خرداد ۹۹ رفتم برای کادر ارتش ازمون دادم و قبول شدم. تو این سالها مادرم تا جایی که تونست واسم کم نزاشت ما ۹ سال مستاجر اون خانوم دکتر بودیم که سال دهم همون خونه رو خریدیم. مادرم هنوز تو همون انبارها کار میکنه پدریشو ثابت کرده بهم از طریق یکی از عموهام تونستم امار پدرمو دربیارم فهمیدم عسلویه کار میکنه و دوتا دختر داره عموم بهش گفته بود داستان منو که پیگیرشم، یه شب از واتساپ تصویری بهم زنگ زد و منو دید باورش نمیشد که انقد بزرگ شدم ازموپ حلالیت خواست و گفت مادرم حلالش کنه گفت تو این ۱۳ سال هر شب کابوس میبینه عذاب وجدان داره و گفت حتی حاضره یه خونه بخره واسمون تو تهران ولی خب راضی نشدیم و گذشتیم ازش مادرم هنوز عاشقشه و نتونسته فراموشش کنه و حلالش کرده و کلا تنها خواستش از پدرم جواب یه سوال بود که چرا؟ چی شد که گذاشتی رفتی مگه ما عاشق هم نبودیم پدرم هیچ جوابی نداشت در جواب این سوال مادرم. @azsargozashteha💚
سلام من دانشجو که بودم یه خواهر زاده ی جیغ جیغو داشتم که همه رو عاصی کرده بود وقتی باباش خواب بود جیغ که میکشید اونم پامیشد از دم همه رو میزد منم وظیفم شده بود وقتی شوهر خواهرم خواب بود میومدم بچه رو میبردم توی کوچه دو سه ساعت روی یه سکو میشستم و با اهالی محل گپ میزدم تا باباش بیدار بشه .معمولا خانومها که رد میشدن علی رو خیلی میچلوندن چون هم بور و سفید بود هم تپل،بین همه ،یه دختری بود که چند باری رد شده بود کلی علی رو ناز میکرد تا اینکه یه بار که اومده بود گفت قربونت برم حسن جون تو چقدر بانمکی .😐 حسن اسم من بود ولی اشتباهی به علی گفت حسن.😂 رفیقهام که دور و برم بودن همه در رفتن یه گوشه و زدن زیر خنده ،منم به زور خودمو کنترل کردم،این ماجرا هفت هشت بار دیگم تکرار شد هی این دختر خانم بنده ی خدا میومد علی رو بوس میکرد میگفت فدات شم حسن جون جیگر منی،همه هم یواشکی میخندیدن. تا اینکه یه بار علی رو بغل کرد گفت حسنی یه بوس از لپ خوشگلت میدی؟ منم دیدم اینجوریه گفتم...😁👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df داستان ازدواج این اقا رو بخون روده بر میشی از خنده😂😂👆👆
تو را به شعر سپردم... و شعر را با عشق سپرده‌ام به خدا، "لا الله الّا عشق" تو از تلاوتِ گندم، تفألِ سیبی تو رمزِ شاخِ نباتی به اسمِ "ری‌را" عشق تو رقصِ بلخیِ شمسی، شب هزار و یکم کشیده‌ای به نفَس از دَمِ مسیحا عشق سحر به نُدبه نشستم که شعر تازه کنم به قدرِ سوره‌ی یلدا نوشته‌ام "یا عشق" من از قبیله‌ی کوچ‌ام، عبور را بلدم عبور می‌کنم از هر که هر چه الّا عشق به جبرِ گوشه‌ی چشمت حساب پس دادم مرا به شعر سفارش بکن ولی با عشق ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
❤️ سلام نمیدونم از کجا شروع کنم اصلا شما منتشر می کنین یا نه ولی در هر صورت برام ارامش بخشه. من دانشجوی سال اول روانشناسی ام یه خواهر همسن و سال خودم دارم البته دانشگاهمون شهر خیلی دوریه فقط خدا میدونه با چه فشار روحی درس خوندم.... فامیل های مادری و پدری (عمه،عمو،خاله،دایی و بچه هاشون و....)هیچ کدوم طاقت دیدن مارو ندارن چون پدر و مادرم از صفر زندگیشون رو درست کردن و چون پدرم یتیم بود و کسی حامیش نبود وخودش رو پا خودش زندگیش و شروع کرد با وجود مخالفت ها و دعوا های زیاد چون با مادرم فامیل بودن... این فامیل باعث شدن تنفر زیادی بهشون داشته باشم و تا جایی که ممکنه زهرم و بهشون بریزم😔 اونایی که میتونم با متلک و تیکه و اونایی که نمیتونم با دوری و قطع رابطه.... پدرم به خانواده اش تا جایی که تونسته و میتونه کمک میکنه با اینکه همین فامیلش داشتن آبرو منو میبردن و مادرم چون نمی تونست جلوشو بگیره بدون کمی سیاست و با مشورت های توام با حسودی خواهر و مادرش زندگی ما رو جهنم کردن تو بچگی و باعث ایجاد این تنفر شدن... از یه طرف خانواده مادرم پول هنگفتی از ما بالا کشیدن و پس ندادن و باعث یه جنگ بزرگ دیگه تو خانواده کوچیک ما شدن مادربزرگم هرجا گیر میکنه میاد خونه ما،از تو یخچال برای نوه یتیمش چیز میز برمیداره و باعث بازی با روح و روان من میشه ولی اصلااااااا اصلاااا به نسبت کارایی که پدر مادرم براش میکنن احترام مارو نداره و ذره ای محبت هاشون جبران نمیکنه نه فامیل مادرم نه پدرم.به تازگی ام پدرم داره تو کارای اداریشون سنگ می‌ندازه و اذیتشون میکنه و همه ام میدونن به خاطر انتقامه الان نمیدونم چه جوری این حس تنفر و از بین ببرم و مادرم و متقاعد کنم این قدر از زندگی ما به اونا بذل و بخشش نکنه از اعضا میخوام راهنمایی ام کنن مرسی❤️ ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستم دلم میخواست فقط ازش بپرسم پولی که من برای پسرمون با جون کندن گذاشتم کنار رو خرج چه کار
انقد جیغ و داد کردم که از ترس همسایه ها آوردن امیرمو دادن بهم و دوباره درو بستن سعی کردم با اون وضعم شیرش بدم اما هرچی میمکید و سینمو فشار میداد شیر نداشتم.. دردای بدنم یه طرف، دیدن چهره پسرم که گرسنه ست و شیر ندارم از طرف دیگه زجرم میداد.. نگاهی به اطرافم کردم، یه آجر اون گوشه بود، یکمی فکر کردم دیدم از این بدتر که نمیشه.. دیگه چه بلایی میخوان سرم بیارن؟! آجر رو برداشتم و شیشه های در زیرزمین رو خورد کردم، دستمو از لای شیشه شکسته اوردم بیرون و درو باز کردم، امیر و زدم زیر بغلمو از پله های ایوون رفتم بالا حمید گفت خستم کردی نازی اون همه زدمت بست نبود؟ برو بتمرگ.. نشستم یه گوشه و گفتم این بچه چی بخوره حمید؟ تو مگه رحم و مروت نداری؟ من الان چی بهش بدم؟ خودم شیر ندارم... پاشد در گوش عشرت یه چیزی گفت، عشرتم از تو لباسش پول دراورد داد بهش، گفت وایسا الان با شیر برمیگردم یه گوشه کز کرده بودم که حمید با قوطی شیرخشک اومد، ذوق زده از جام پاشدم رفتم سمت آشپزخونه که شیر درست کنم، مچ دستمو گرفت و گفت کجا؟ گفتم شیر درست کنم دیگه... گفت لازم نکرده این شیرخشک در ازای اینه که گورتو از این خونه گم کنی که خونه خرابمون کردی..، بهت زده گفتم من؟؟ گفت آره، تو، انقد تو کوچه قر و غمزه اومدی که تو اون سن بهت دل باختم، بعدم که داداش و بابات تو تون سن بدبختم کردن، مگه من هفده سالم بیشتر بود؟؟ که مجبورم کردن تو رو بگیرم، من چی از زندگی فهمیدم؟ کی جوونی کردم؟ چشم وا کردم دیدم زن دارم، چشم وا کردم دیدم بچه دارم، من خودم بچم... چادرمو محکم گذاشتم توی بغلم که گفت برو نازی فقط برو وگرنه مجبورم به زور بیرونت کنم... همونجا چمباتمه زدم و گفتم تو رو خدا حمید من کجا رو دارم برم؟ کجا برم؟؟ گفت از همونجا که اومده بودی.. خونه بابات... @azsargozashteha💚
❤️ با سلام خدمت گرداورنده عزیز و هموطنان عزیز من داخل یه خانواده سخت گیر بزرگ شدم ۱۸ سالمه و همه فامیل گیر دادن که باید ازدواج کنی (من پسرم و در ضمن این ازدواج زود رسمه).پدر و مادرم هیچوقت با هم نمیسازن تا به حال نشده دو دقیقه بدون دعوا با هم حرف بزنن البته من و داداشامم دیگه دخالت نمی کنیم .بگذریم پدر و مادرم همیشه با هم رقابت می کردن سر خانواده خودشون که خانواده من خوبه و خانواده تو خوب نیست.حالا مشکل اصلی من اینه که پدرم میگه با دختر عموت باید ازدواج کنی و مادرم میگه باید با دختر خالت ازدواج کنی خدایش من خودم دلم با دختر خالمه اما چیکار کنم که تا به حال به بابام تو هم نگفتم چه برسه به ایکنه بخوام دلشو بشکنم .اینم بگم من بخاطر مامانم نزدیک به سه ماه با پدرم که تو یه خونه بودیم با هم حرف نزدیم و همچنین به خاطر پدرم با چهارتا از دایی هام جنگ کردم. شما بگید دارم این وسط له میشم. درضمن نه اینکه بخوام از خودم تعریف کنم، انقدر خانواده پدر مادرم قبولم دارن که به جونمم قسم میخورن خداشاهده اهل نه مواد نه خلاف و نه چیز دیگه ای هستم.جدیدا هم احساس پوچ بودن بهم دست داده منم خودمو دست دیگران سپردم تا ببینم چی میشه❤️. ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 @azsargozashteha💚
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052567.mp3
1.41M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۲۸🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ با سلام خدمت گرداورنده عزیز و هموطنان عزیز من داخل یه خانواده سخت گیر بزرگ شدم ۱۸ سا
❤️ سلام عزیزم ماهم مشکل شماروداریم طرف فامیل مادرمیگیریم پدرمون ناراحت میشه طرف فامیل پدرمون میگیریم مادرمون ناراحت میشه هرچند دایهامون به پدرم زورمیگن اما شرمندمادرمونیم ماهم راهنمای کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام راجع به اقا پسری که دلشون با دختر خاله شون هستش و ۱۸ سالشونه. اقا من یا هیچ کدوم از اعضا تو شرایط جوی خانواده تون نیستیم و هیچ وقت حرفمون سند نیست اما میتونیم چند راهکار بگیم و نکته بدیم. نکات من اینه که بی زحمت خودتون دست دیگران نسپرید به دست خدا بسپرید اما تصمیمتونو خودتون بگیرید... من نمیدونم بگم برو با دختر خاله ات ازدواج کن ممکنه با خانواده پدری و پدرتون مشکلی پیدا کنید. یا بالعکس یا هر چیز دیگه ای اما اول به ندای درونتون و بعد به ندای دلتون گوش کنید.....اگه تصمیمتونو گرفتید طوری بیان کنید که طرف مخالف مثلا پدرتون، ناراحت نشه ازتون. ممکنه کمی دلخوری پیش بیاد اما دلشکستن ممنوع. اینم که مودبانه و با ترفند نظرتونو بگید دلشکستن نیستش. بعد اینکه زندگی خودتونه نه پدر و مادرتون، اما اگه دست کسی رو بگیرید بیارید تو زندگی و بعد خانواده تون یا یکی از والدینتون باهاش مشکل داشته باشه همه اذیت میشید...بازم توکل به خدا و تحقیق و تلاش و بیان تصمیم درست و نهایی با نهایت ادب ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطع با پسر ۱۸ساله این رسم مسخره هستن و باید شکسته بشن چ الا چ بعد وگرنه این اتفاق برای نسل های بعد خودتونم پیش میاد پدر مادرتون مجبور کنین ک ب ی مشاور رجو کنن یا حدقل خودتون ب ی مشاور رجو کنید و خیلی عقلانی منطقی تصمیم بگیرین ازدواج شما با دختر عمو تون شاید اون بدبخت کنه یا شاید خودتون بدبخت کنه الله علم چون شما دلتون با ی دختر دیگه هست و اینکه باعث دشمنی میشه ولی اگ از روش عقلانی جلو برین هر دو خانواده را نزدیک هم میتونید نگهه دارید و ب مراد دلتونم برسید فقط از مشاور هم کمک بگیرین عالی میشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب اون آقا پسری که مادر و پدرش اختلاف دارن بگم به نظر من با هیچکدوم از فامیلا ازدواج نکن چون اگه با فامیل مادریت ازدواج کنی به پدرت بی احترامی کردی و بر عکس فقط باعث میشه اوضاع بدتر شه هر وقت حرف ازدواجت میاد بگو حالا وقت زیاده و خدا بزرگه من فعلا قصدشو ندارم امیدوارم مشکل پدر مادرت حل شه التماس دعا 📿 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ادمین جان خدمت آقا پسر عزیزی که میخواد 18سالگی ازدواج کنه خودمنم با همسرم تو سن کم از دواج کردیم شوهرم 19ومن 20سالم بود بماند که اوایل به خاطر دخالت‌های بیجا خون به دلمون میکردن ومدام دعوا داشتیم اما کم کم بزرگ تر شدیم ودیدیم باید از اول جلوی دخالتها می ایستادیم چند سالی زندگی خوبی داشتیم تا اینکه شوهرم گفت من جوونی نکردم وبهم خیانت کرد اما من به خاطر بچم بخشیدمش خلاصه کنم آقا پسر به خاطر احساسات ولجبازی با دیگران زندگی خودتون ویه بنده خدایی دیگه رو نابود نکنید از بزرگترا مشورت بگیرید وپدر مادرتونا مجاب کنید هنوز وقت ازدواجتون نیست چون شرایط وادمها خیلی عوض شدن موفق باشید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت برادر18 ساله عزیز که میخان به زور زنش بدن خدمتتون بگم که شمام خدمت رفتن و دانشگاه رو بهونه کنید و زیر بار ازدواج اجباری نرید که جز ندامت در سالیان بعدی چیزی بدنبال نخواهد داشت .الان 38 ساله ها رو به زور نمتونند زن بدن شما که خیلی خیلی جا داری .در عین حفظ احترام بگو فعلا زن نمیخام .بگو اگه بدبخت شدم از چش شما خواهم دید والسلام ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اون آقایی که 18 سالشون هست و به زور میخوان زنش بدن به نظرم میرسه بگن من هم دختر عمو رو میخوام هم دختر خاله رو و به شرطی با هر کدوم ازدواج میکنم که راضی به داشتن هوو باشند. اینطوری پدر و مادرشون به خودشون میان. ضمنا ما تو فامیلمون تجربه خوبی از ازدواج دخترخاله پسرخاله نداریم بخصوص که دوتا باجناق از قبل با هم خوب نباشند در زندگی هم اگه به مشکلی بخورید خودشون رو کنار میکشند و گره هایی که در ازدواج با غریبه قابل باز شدن هست اینجا ممکنه کور بشه. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_بیستو_یک انقد جیغ و داد کردم که از ترس همسایه ها آوردن امیرمو دادن بهم و دوباره درو بستن سعی
گفت برو از همونجا که اومدی، برو خونه بابات... اصلا من چه میدونم، برو و بیا طلاقت بدم راحت.. خستم ازت... کشون کشون بردم دم در، بیرونم کرد و درو بهم زد!! امیرم، خودم، زندگیم، بدبخت بدبخت شده بودم.. چند ساعتی به امید اینکه دلش بسوزه درو وا کنه همونجا ایستادم، چند باری زنگ درو زدم اما فایده نداشت تا دم در خونه خودمون رفتم ولی با اون کبودیا روم نمیشد برم تو، میگفتن دیدی گفتیم اینا آدم نیستن... حمایتم نمیکردن و فقط سرکوفت بود، دم درمون چند دقیقه ای ایستادم، صدای همشون که رو تخت توی حیاط نشستن و میگن و میخندن میومد.. من همیشه نقل این مجالس بودم، بچه که بودم ادای فک و فامیلو درمیاوردم و نریمان و مامان و بابام از خنده ریسه میرفتن، چی رو به چی فروختم؟؟ به اون روز کذایی شوم فکر کردم که انگار مسخ شده بودم، هیچ چیز دست خودم نبود... دلم نیومد شادی مادرم که صدای خندش میومد رو خراب کنم، بجای خونه ی پدرم رفتم خونه عزیز، مادربزرگ حمید، کلون درشو زدم، چند باری گفت کیه؟ چیزی نگفتم، صداش میومد که غرولند کنان گفت خب مسلمون بگو کی هستی... و یدفعه درو باز کرد، محکم زد توی صورتش و گفت نازی این چه حالیه؟ این چه روزگاریه؟ دستمو گرفت و بردم توی خونه، گفت نمیخواد حرف بزنی، اول غذا بخور حالت جا بیاد گفتم چجوری غذا بخورم وقتی نمیدونم امیرم حالش چطوره.. هرجوری بود بهم غذا داد و گفت حالا بگو.. سیر تا پیازشو گفتم و گفتم حمید گفته برو طلاقتو بگیر.. آهی کشید و گفت مگه از رو نعش من رد شه، نازی بخدا حمید پسر بدی نیست، ولی عشرته که تو گوشش مدام ور ور میزنه، خب آدم بالاخره تا یه حدی حرف بقیه روش تاثیر نداره، بعد یه مدت تاثیر میذاره.. حمید به بابای خدابیامرزش رفته، آرومه، اوایل دوست نداشت؟ گفتم میمرد برام... گفت همین دیگه.. حمید دو تا اخلاقش به باباش رفته، یکی اینکه سریع تاثیر میگیره و یکی ترس از عشرته.. اون خدابیامرزم هرچی گفتم این عشرت به درد تو نمیخوره، اینا از خانواده خوش نامی نیستن، مادر عشرت از کولی هایی بود که توی کاباره میرقصید، اصلا عشرت معلوم نبود پدرش کیه..! ولی به گوش پسر سادم نرفت که نرفت، آخر عشرت معتادش کرد و انقدددد کشییید تا سکته کرد و مرد... عشرت خودش معتاد نیست ولی هرکی باهاش نشست و برخاست کنه سر سال نشده شیره ای و نعشه ای شده...! @azsargozashteha💚
سلام ایام به کام❤️💚 دوستان عزیزی که وام قرض الحسنه ی خانگیه مطمئن که بالای بیست میلیون ثبت نام میکنن سراغ دارن در تهران یا قم لطفا پی وی ادمین اطلاع بدن ممنون میشم🙏❤️ ایدی ادمین 👇🌹 @habibam1399 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️ سلام چهارساله ازدواج کر م تواین چهارسال شوهرم خیلی اذیتم میکنه نه تفریحی نه بازاری ن خریدی ن لباسی برام بخره مگه خودم براخودم بخرم تادرددلی باهاش میکنم‌ شروع میکنه به کفروناسزاگفتن وکتک کاری خیلی به طلاق فک میکنم ولی هرباربخاطردوتادخترم پشیمون میشم دوتادخترم پشت سرهم ب دنیااومدن یکی دوساله یکی یه ساله فقط بخاطراین دوتاهربارپشیمون میشم بعضی وقتاک زیاداذیت میکنم دعامیکنم بمیره ازدستش خلاص بشم من فقط ۲۵ سالمه شش سال ازمن بزرگتره ولی چیزی به عنوان عقل ودرک توی سرش نیست نه روزتولدنه روززن نه روزعیدکلا هیچ به فکرم نیست حتی تشکرخشک وخالیم نمیکنه خودم تنهایی بچه هااگ مریض بشن میبرم دکترشباکه بیقراری میکنن فقط خودم حتی یبارپانشده کمکم فقط زبونش درازه ازبس من سکوت کردم درمقابلش اون پروترشده الان دیگه نزدیک یه ساله که جاموازش جداکردم فقط بخاطربچه هاتحملش میکنم بهم میگه طلاق بگیرمهریتونمیدم دختراتم باخودت ببر میگه همینجوری بروبدون مهریه وحتی جهیزیه خودمم میگه نبر خیلی درحقم بدی کرده ومیکنه بیشتروقتافقط گریه میکنم ومیگم بمیری تانفس راحت بکشم نه معتادن بیکارهم سرکارهم سالمه وجوون فقط شعورعقل ودرک نداره نمیدونم چرازنش دادن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام میشه خاهش کنم درخاست منو بزارید مامانم بیمارستانه میشه لطف کنید هرکدومتون ۱ ایه الکرسی بخونید این یه خاهشه هرکس دوس داشت بخونه❤❤❤❤ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام مرسی از کانال عالی تون عزیزانم مادر شوهر من بسسسسسیار مهربون .کمک حال.خوش اخلاق. و.... هر چی که پخت حتما تا ی کاسه کوچیکم باشه برا همه بچه هاش بخصوص من که نزدیکش هستم میفرسته عالیه عالیه مثلا خونه من ویلایی هست ی کوچولو تعمیرات می خواهد هی بیشتر از من حرص و جوش میزنه. هی به همسرم میگه زود دست به کا شو بنا بیار کارای خونه تون را انجام بده زنت گناه داره اذیت میشه و..... خلاصه ی انسان نمونه هست ولی تنها ایرادی که داره کینه ای هست چون اول ازدواج ش خیلی از طرف خانواده پدر شوهر اذیت شده حتی میگه چند دفعه باعث شدن پدر شوهرم کتکش بزنه من ی چند دفعه سربسته گفتم خیلی بخشیدن خوبه ادم ارامش قلب پیدا میکنه ولی اصلا حتی دخترش هم بهش میگه ولی هر بحثی میشه سری سوءظن میبره طرف خواهرا پدر شوهرم با این کاراش راحت تهمت میزنه انقد براش نگرانم همه ازش تعریف میکنند اون وقت من میگم کاشکی این اخلاقش درست میشد که دیگه هیچ نقصی نداشت ببخشید طولانی شد ببخشید خیلی براش ناراحتم خاستم اینجا بگم یکم سبک بشم 😘😘😘 @azsargozashteha💚
بی‌تو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو من همه تو، تو همه من، او همه تو، ما همه تو هرکه و هرکس همه تو، ای همه تو، آن همه تو من که به دریاش زدم، تا چه کنی با دل من تخت تو و ورطه تو، ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و، مستی مستان ز تو هم رمز نیستان همه تو، راز نیستان همه تو شور تو آواز تویی، بلخ تو، شیراز تویی جاذبه‌ی شعر تو و جوهر عرفان همه تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚