#مسافر_بهشت ❤️
در منطقه نوسود پاوه در سنگر جا نبود که جمشید بخوابد، وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، از سنگر بیرون آمدم دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود میلرزد، او را بیدار کردم، من را به خداوند قسم داد که تا زندهام، این موضوع را بازگو نکن.
سردار شهید «جمشید سلیمانی» در اوایل دهه 40 در روستای جلگه پلدختر در یک خانواده مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود؛ تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و دوره راهنمایی و متوسطه را در شهرستان خرمآباد به پایان رساند.
وی در ادامه با شورای محلی روستا در کارهای خیر همکاری فعال داشت، شعر میسرود، تقوی پیشه میکرد، جمشید و برادرش حمید در هنگامه پیروزی انقلاب اسلامی در راهپیماییهای خیابانی شرکت داشت؛
وی در سال 1356 به همراه 9 نفر دیگر از استان لرستان در رشته همافری نیروی دریائی قبول و جهت گذراندن دوره آموزشی به بندر انزلی رفت، طی مدت آموزش از دانشجویان ممتاز آن دانشکده بود.
جمشید به دلیل عشق و علاقه به حضرت امام خمینی(ره) و تعهدی که به اسلام و حرکتهای انقلابی از خود نشان میداد، بارها با اساتید بیگانه دانشکده درگیر شد سپس او را از دانشکده اخراج کردند.
او سپس به خدمت سربازی رفت و در پادگان ارتش خرم آباد مشغول به خدمت شد، در این پادگان نیز شروع به پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) کرد.
با صدور دستور امام خمینی(ره) مبنی بر فرار نظامیان از پادگانها، جمشید نیز از پادگان گریخت و به صف انقلابیون پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی این دو برادر در عملیاتهای متعددی در مناطقی از جمله بستان، هویزه، دب حردان، جفیر، شلمچه، کوشک، خرمشهر، شرهانی، میمک، طلائیه، پاسگاهزید، دارخوین، سومار، شرق بصره، دهلاویه و نوسود حماسهها آفریدند.
جمشید یکی از نیروهای بسیار قوی و فرمانده اطلاعات عملیات تیپ 57 حضرت ابوالفضل(ع) بود، در یکی از عملیاتها پای وی مجروح شد و سرانجام در 5 مهر ماه 1365 در منطقه نوسود بر اثر انفجار و اصابت ترکش در 21 سالگی به شهادت رسید.
برادرش حمید نیز که از فرماندهان عملیاتی لشکر 57 حضرت ابوالفضل(ع) لرستان بود، 3 ماه بعد در 24 دی ماه 65 در منطقه عملیاتی کربلای 5 به برادر شهیدش پیوست.
به گفته دوستان، شهید «جمشید سلیمانی» در میدان رزم پیشتاز گروه اطلاعات عملیات بود، کمتر حرف میزد و همیشه لبخند بر لب داشت؛ خاطرهای را از شب قبل از شهادت این شهید را به گفته یکی از همرزمانش در منطقه غرب کشور میخوانیم:
شهید جمشید سلیمانی، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 57 ابوالفضل(ع) لرستان
راز شب قبل از شهادت فرمانده
در منطقه نوسود پاوه، به همراه جمشید برای کارهای شناسایی به یکی از محورهای عملیاتی رفته بودیم، پس از اتمام کار شناسایی به عقب برگشتیم، دیر وقت بود و هوا به شدت سرد. وقتی به سنگر رسیدیم، دیدیم که تعدادی از بچهها در سنگر کنار هم خوابیدهاند، به نحوی که جایی برای ما نبود.
جمشید چند تن از بچهها را جابهجا کرد تا جایی برای خوابیدن یک نفر مهیا کند، سپس از من خواست که در آنجا بخوابم، من هم که به شدت خسته بودم و از سرما به خود میلرزیدم، بدون اینکه فکر کنم جمشید کجا میخوابد، در همان جا خوابیدم.
وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، ناگهان به یاد جمشید افتادم، نگران شدم، میدانستم که در اطراف ما سنگر دیگری وجود ندارد، وقتی از سنگر بیرون آمدم دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود میلرزد.
بالای سرش رفتم و او را بیدار کردم، من را به خداوند قسم داد که «تا من زندهام، این موضوع را بازگو نکن» شب بعد مجدداً به اتفاق جمشید به شناسایی رفتیم که روی مین رفت و اجر اخلاص و پاکی خود را گرفت و به یاران شهید خود پیوست.
در بخشی از وصایای شهید «جمشید سلیمانی» آمده است:
* فقط به کاندیدای حزبالله رأی دهید
در هر جا و مکان و هر زمانی از انقلاب دفاع کنید، به خاطر پست و مقام حق را زیر پا نگذارید و حق را ملاک قرار دهید، زیرا که تنها حق ماندنی است و لاغیر.
در رأیگیریها چه ریاست جمهوری، چه مجلس خبرگان رهبری و چه مجلس شورای اسلامی تنها و تنها به کاندیدای حزبالله رأی دهید زیرا که پیام شهدا تنها و تنها جنگ جنگ تا پیروزی نیست بلکه این کلمه معانی مختلفی دارد و ما باید در همه جوانب با اجانب و مزدوران داخلی و خارجی بجنگیم تا حاکمیت از آن الله شود.
کفران نعمت نکنید که چون قوم موسی سرگردان خواهید شد که میدانم ملت شهیدپرورمان آن قدر آقا و بزرگوار و مؤمن هستند که ما کوچکتر از آنیم که این گونه گستاخی کرده باشیم.
قوه جاذبه و دافعه داشته باشید، تکبر و خودپسندی و خودمحوری را کنار بگذارید؛ اخلاص در عمل و عرفانی زیستن را پیشه کنید و ژست و تکبر و لباسهای ناموزون و تنگ را که شیوه غربیهاست، کنار بگذارید برای زندگی مادی آه نکشید بلکه تمام هم و غمتان برای اسلام و امام مستضعفین باشد، صبر و تقوا پیشه کنید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#تجربه_اعضا 🌸🍃
آدمی تا وقتی نوجوون و جوونه و حتی توی دانشگاه فکر میکنه زندگی باید اینجوری باشه و اونجوری باشه
و باید این کار رو بکنم، مذهب دست و پای آدم رو می بنده و ...
ولی بعد که از اون سن خامی در میاد میفهمه چه قدر حساب و کتاب توی زندگی هست و هر کاری که میکنی واقعاً نتیجه اش به خودت برمیگرده
یکی از کسانی که بعنوان یک آدم خوب توی زندگیم باهاش آشنا شدم البته بعد از ازدواج
خواهر جاری ام هست
خیلی خانم متعهد و خوبیه با این حال که 2 سال از من کوچکتره ولی اینقدر پخته و عاقل هست که نگو و نپرس
همیشه فکر میکردم این خانم چه رفتاری داره توی زندگیش که همه چیز توی زندگیش فوری براش جور میشه
چجوریه که فقط در عرض 48 ساعت جور میشه بره کربلا، چه طوری میشه که تا هوس مکه رفتن میکنه فوری از جایی که فکرش رو هم نمیکنه راهی این سفر میشه، چطور میشه که این همه اتفاقات خوب توی زندگیش می افته و تازه فکر میکنم فهمیدم چرا!
------- این خانم از من برای ویرایش کارهای پایان نامه ارشدش کمک خواست، من هم رفتم کمکش، اون شب با این حال که بهشون گفتم حتما فایلشون رو پی دی اف کنند ولی متاسفانه این کار رو نکردند و فکرشو بکنین فرداش وقتی دادند فایلشون رو پرینت کنند، همه ی ویرایش بهم خورده بود و اون خانم ناامیدانه ساعت 10 با من تماس گرفتند که تا 12 باید این رو تحویل استاد بدن و هیچ چیزیش جور نیست
از ساعت 10 با موبایل و اینترنت با هم در ارتباط بودیم تا ساعت 12:15 با اون همه استرس بالایی که واسه کسایی که پایان نامه دادند قابل درک هست، اون خانم به من زنگ زدند و گفتن من ده دقیقه از کنار سیستم میرم بعد از اون خودم تماس میگیرم
من پیش خودم گفتم عجب آدمیه ها، حتما میخواد بره ناهار یا کار واجبی داره تا اینکه دقیقاً 1 دقیقه بعد صدای اذان بلند شد ایشون رفته بودند نماز اول وقت بخونند- توی اون شرایط با این حال که این کار پایان نامه من نبود- من انقدر استرس داشتم که اصلاً یاد نماز نبودم ولی اون خانم ... آخرش هم نمره پایان نامه اش از یکی از معتبرترین دانشگاه 19 شد
درسهایی که من از این خانم گرفتم:
1- نماز اول وقت واقعا زندگی آدم رو دگرگون میکنه وقتی بنده زمان بندگی با خدا را با هیچ چیز عوض نمیکنه خدا هم واسه آدم توی زندگیش اتفاقات خوبی پیش میاره
2- مطمئناً اگه من بودم توی اون لحظه که پایان نامه ام اینجوری شد میگفتم خدایا من که این همه زحمت کشیدم آخه چرا و کلی غر میزدم ولی اون خانم شجاعانه قبول کرد که تقصیر خودش بوده که کوتاهی کرده
3- صبور بود با این حال که استرس داشت ولی صبور بود(بعدها فهمیدم یه بیماری هم داشته که الان خوب شده )
4- قدرشناس بودن خیلی توی زندگی مهمه، این عزیز برای اینکه من چند ساعت از وقتم رو واسشون گذاشته بودم و با این حال که فقط 1000 تومان از شارژ ایرانسلم رو برای تماس با ایشون صرف کرده بودم ولی واسم یه شارژ 10000تومنی گرفتن من هم هرچی گفتم نمیخوام و ... باز انقدر اصرار کردند که قبول کردم.
5- راجع به هیچ کس و هیچ چیز قضاوت نمیکنند، هیچ کس و هیچ چیز....
6- اهل غیبت نیستند، بدیهای اطرافیان نزدیک رو با نرمی گوشزد میکنند.
7- یک خانم شیک پوش واقعی هستند همه ی لباس ها مارک، کفشهای راحت چرم و زیبا ولی در عوض حجابشون عالیه، همیشه مرتب و شیک پوش هستند (خانمها همیشه باید بهترین لباس رو بپوشن مارک دار و زیبا اما همراه چادر)
8- نجابت و متانت و تمیزی و نوری که در چهره ی این عزیز هست واقعا آدم رو شگفت زده میکنه
البته این خانم مطمئنا بدیهای هم دارند ولی من تا حالا هر چی ازشون دیدم خوبی بوده
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام خواهرای گلم وقتتون به خیروشادی عزیزان کسی اززنجان هس که کسی روبشناسه برای نص
#پاسخ_اعضا 💜🍃
خانمی که کشمش هات رو دستت مونده یا با نخودچی بخورید یعنی همون نخودچی کشمش بریز تو ظرف بده بچه هات بخورن یا بده به یه فامیل یا کسی که نداره محتاج هست
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت خواهر وبرادری که داستان زندگی شون را نوشتن که سر باز بودن۱۹ ساله شون با دختر عمه اش ازدواج کردن چقدر این ماجرا شبیه زندگی من بود چقدر با مزه نوشته بودن چقدر خندیدم که نوشته بودید همگی رفتن وقتی برگشتن روز از نو روزی از نو وای دقیقا مامان منم با این که عمه دختر خاله اش میشد نمیدونید چه روزگاری داشتیم انگار این رسم روزگاره بدی عروس وخواهرشوهربه هرحال گذشت الان که این درددل را خوندم به یاد روزای خودم افتادم ولی شما چه با درایت عمل کردید واز هردو طرف دور شدید که همه حساب کار دستشون بیاد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خانمی که بینی دخترشون خونریزی داره پماد چشمی ویتامین آ بزنید هرشب براش بزنید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خانومی که همسراولش رونمیتونه فراموش کنه عزیزجان شماالان به گفته خودت شوهرفعلیتودوست داری ازشم که سه تادسته گل داری چرابافکربه گذشته خودتوآزارمیدی الان داری بافکریه نامحرم زندگی میکنی درست نیست سعی کن بامادرایشون صحبت نکنی دیگه دلیلی به ارتباط مجددشماوجودنداره این مرورخاطرات گذشته ممکنه از اون شخص برات یه امامزاده درست کنه که هیچ مشکلی نداشته درحالیکه زندگی بایه به قول خودت بچه ننه کارآسونی نیست پس گذشته رو الکی شخم نزن حواست به زندگیت باشه الان بایدبه آینده فکرکنی نه گذشته ای که معلوم نبودواقعاچی درانتظارت بود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خانومی که پسرهمسایشون گال گرفته این بیماری از یه حشره میادخیلی مواظب باش به شدت مسری هست یعنی اگه درخانواده مراعات نشه کل اعضای خانواده رودرگیرمیکنه به همسایتون بگیدداخل منزلشون رختخواب و وسایل شخصی بچه روجداکنن این لباسهابایدیاضدعفونی بشه بادارویی که ازداروخانه تهیه میشه یاداخل آب جوش مدتی بجوشونن اگه به اینترنت مراجعه کنیدکامل درموردش توضیح داده
خانوم فضله موش نجسه نه خودت بخورنه به دیگران بده
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
درجواب خانمی که گفته بون تازه دارن دخترشون رو از پوشک میگیرن
درسته این مرحله،مرحله ی سختی هست و نیاز به صبوری و تحمل داره و ممکنه همه جای خونه حتی آشپزخونه هم نجس بشه و بچه دست خودش نیست
ودر این مورد هم چون شوهرتون حساس هست ولی ازاونجا که آدم نماز خونی هست احتمالا با صحبت نرم و ملایم شما توضیح دادن درمورد این مساله که باید صبورباشه و تحمل کنه تا این مراحل تموم بشه و بچه بتونه خودش رو کنترل کنه و بتونه بگه میخوام برم دستشویی و...
قانع میشه
بعدازتموم شدن این مراحل دیگه فرشاتون رو میشورید
✅ولی مهمترین نکته اینه که نپوشیدن شلوار برای دخترتون توی خونه اصلا روش درستی نیست
چون ممکنه باهمین روش عادت کنه و حتی زمانی که مهمون هم داشته باشید یاشمامهمونی باشید اصرار داشته باشه بدون شلوار باشه پس این مورد گزینه مناسبی نیست
خودتون باید طبق تجربه روزهای قبل و خوراکی هایی که میخوره زود به زود ببریدش دستشویی وکم کم بهش یاد بدید که خودش شلوارش رو بیرون بیاره و خودش بره داخل دستشویی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای همه دوستانی که پسوریازیس دارن من سه ماهه قرص مکمل پرفکتیل میخورم پسوریازیس خیلی شدید داشتم ولی خداروشکر هفتاد درصد بهتر شدم شماهم استفاده کنید به خواست خداوند خوب میشید مصرفش ضرر نداره امتحان کنید حتما
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خانومی که گفتن پشت چشم دخترشون لکه افتاده و پسوریازیس هست البته پسوریازیس شبیه لکه نمیشه پوسته میشه و خارش داره اگه اینجوریه باید مواد سودایی استفاده نکنن مثل بادمجون.گوجه.سس مایونز و کچاپ.عدس.فست فود .استرس هم تشدیدش میکنه و همینطور عفونت ..اگه درحد همون پشت چشم هست پماد بتامتازون و کلوبتازول مخلوط کنن بزنن خوب میشن به امید خدا یا فقط همون بتامتازون تنها هم خوبه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
باعرض سلام. بابت کانال بسیارمفیدتون بسیارممنونم.
خانمی که فرموده بودنددست وبدن خودشون وپسرشون تیره شده بودباطب سنتی نوره ،سرکه انگبین وحجامت شکرخدامعالجه شدندلطفاتوضیح بیشتری درموردنحوه استفاده بفرمایید 🙏🙏🙏🙏🙏🙏
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام لطفن لینگ کانال ارگانیک سرای یاس تو ایتا رو لطف کنید بدید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا 🌸🍃 مراد وانت همسایه مونو قرض کرد و وسایلی که چیز چشمگیر خاصی توشون نبود و همش
#داستان_زندگی_اعضا 🌸🍃
بالاخره مراد راضی شد و من شدم پرستار ماهان یک ساله...ماهان پویا!
اونقدر وسایلم مختصر بود که بعد نوشتن قرارداد یک ربع فقط طول کشید تا همه رو چپوندم توی چمدون ساده و زوار در رفته ام...
توی مسیر خونه آقای پویا بهم گفت به جز وسایلی که به بچه مربوط میشه به هیچی نباید دست بزنم...هر چیزیم لازم داشتم باید به بتول خانوم بگم بهم بده..
بتول خانوم خدمتکار و آشپزش بود که حوصله بچه رو اصلا نداشت..و از همون لحظه اول میخواست منو با نگاهش خفه کنه...تا لباسمو عوض کردم ماهان رو دادن بغلم..انقدر حلق بچه آب قند ریخته بودن که گریه نکنه، در عرض سه ساعت سه بار پوشک عوض کردم...
هفته اول ماهان خیلی بی قراری می کرد ولی کم کم به من عادت کرد و به ندرت دیگه صدای گریه اش رو میشنیدن...همون چیزی که واسش منو استخدام کرده بودن...
اون یه مدت بچه وزنش کم شده بود ولی بعد گذشت دو سه هفته حسابی لپاش گل انداخت و سرحال شد...نمیدونستم چه اتفاقی برای مادرش افتاده. کلا اونجا پرسیدن سوال ممنوع بود اما گاهی مادربزرگ ماهان از سر دلتنگی سفره دلش رو برام باز می کرد...از بچگی های پسرش میگفت که یه تنه بزرگش کرده و به اینجا رسوندتش.. الان آقای پویا یه مهندس کاملا موفق بود که توی سن ۴۰ سالگی همه چیز داشت...از خونه که مثل قصره بگیر تا پرستاره بچه که من باشم.. معمولا هم یا خونه نمیومد یا خیلی دیر وقت و روی کاناپه میخوابید...
منم به اونجا دیگه عادت کرده بودم و حواسم بود دست از پا خطا نکنم چون درآمدش توی رویامم نبود...از طرفیم به ماهان به شدت وابسته شده بودم و اونم بدون من زود شروع می کرد به بی قراری...حس می کردم پسر خودمه انقدر که شبیه یه مادر بهم نگاه میکرد با چشم های براق سیاهش...
بعد از گذشت شش ماه، هر دقیقه دنبال ماهان توی خونه راه می افتادم چون بعد چند قدم راه رفتن میفتاد و نباید یه لحظه ام چشم ازش برمیداشتم...
مادر آقای پویا شروع کرد به گشتن برای پیدا کردن یه دختر مناسب واسه پسرش..آقای پویا زن نمیخواست ولی واسه نشکستن دل مادرش رو هر کدوم یه عیبی می ذاشت و جواب نه می داد...
کم کم ماهان داشت زبون باز می کرد و چند بار بی هوا به من گفت مامان ولی من سریع سرگرمش می کردم که دوباره تکرارش نکنه..من بهش یاد نداده بودم ولی از واکنش افراد خونه میترسیدم...
تا اینکه بالاخره یه بار بغل آقای پویا بود و به ماهان گفت بگو بابا قنده عسلم..ولی از شانس بد من ماهان گفت ماما..
آقای پویا نگاه تندی به من کرد و گفت شما یادش دادی؟؟ منم با ترس و نگرانی گفتم نه آقا ..نه به خدا... ولی معلوم بود راضی نشده به حرفم...
بعد گفتن ماما همه انگار یاد مامان ماهان افتادن و هر کی رفت یه گوشه خودشو سرگرم کرد.. مادربزرگ ماهان بهم گفت ناراحت نشو..عاشق نسترن بود..نسترنم با وجودی که براش خطرناک بود مادر شد و بعد تولد بچه خیلی نموند..همین حامد رو خورد کرد...
اولین بار بود اسم پسرشو جلو من گفت ..همیشه همه جلو من میگفتن آقای پویا...
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام. وقتتون بخیر. من ۳۰ سالمه و همسرم ۲۹. یه دختر دو ساله دارم. ما سه سال اول زندگیمون خیلی خوب بود. باردار شدم و بچم دنیا اومد. اون موقع ام خوب بود. از وقتی دخترم بزرگ شده همه فکر همسرم دخترمه و بعدش هم مادرش. منو تو خونه نمیبینه. اصلا توجهی نداره. محبت نمیکنه بهم. من کارمندم و ماهی ده تومن حقوقمه ظاهرم اراستست و خوبم. بین بقیه ایده آلم ولی همسرم منو نمیبینه. همش قربون صدقه دخترم میره و من هیچ.
در ضمن دو سال و نیم هست که از من دوره و هر هفته دو سه روز همو میبینیم. اون دو سه روزم یا باهام دعوا می کنه یا من سرکارم یا با دخترم خوش میگذرونه.
زندگیم خوب بود خیلی دوسش داشتم و دارم ولی دیگه دلم ازش سرد شده. با خودم میگم مردی که بلد بود ابراز علاقه کنه بهم محبت کنه چطور الان فراموش کرده. بلده به دخترم توجه کنه به من بلد نیست؟
بهش میگم چرا بهم محبت نمیکنی میگه میکنم تو داری اشتباه میکنی.
میگم نام ببر میگه وقتی تو خوابی زیر کتری روشن میکنم چایی دم میکنم تا بیدار شی. خنده داره. میگم نمیترسی با این همه کمبود محبت بهت خیانت کنم؟ میگه نه ازت مطمعنم.
بخدا خسته شدم. نمیدونم باید چیکار کنم که به چندسال اول زندگیم برگردم دوباره خوش و خرم باشیم.
من خیلی مدیریتم تو زندگی خوبه و خونه رو اداره میکنم. ماشین زیر پامه و مستقلم. مادرشوهرم به شوخی میگه تو تكيه گاه شوهرتو دخترتی.
همسرم در نظر نمیگیره که دوسال و نیم دوری کشیدم ازش و زندگیشو چرخوندم. وقتو بی وقت بچم مریض شد از این دکتر به اون دکتر. به جون بچم یکبار ازم تشکر نکرده.
از راه دور اومد سالگرد ازدواجمون واسش گل و کیک خریدم بهم گفت کی واسه مرد گل میخره. یه رم یا قاب گوشی اینا بهتر بود.
من سرکار میرم و کادر درمانم. بخدا کارم سخته و پرفشار و استرس. گاهی عصبی میشم و دخترمو دعوا میکنم البته که دلم نمیخواد ولی بچه باید یه جایی جلوش گرفته بشه. بهم سرکوفت میزنه تو بچه رو همیشه دعوا میکنی یا هروقت زنگ میزنم بچه در حال گریست. در صورتیکه اینجوری نیست منو دخترم رابطمون عالیه ولی وقتی همسرم میاد بذر حسادتو بین منو دخترم میپاشه. منم عصبی میشم سر بچه بیچاره خالی میکنم.
مرد خوبیه اخلاقای خوبم زیاد داره ولی بلد نیست به زنش محبت کنه.
زندگیمو دوس دارم و حیف دخترم که چنین پدرمادری داره.
ازتون میخوام شما بگین چیکار کنم و سردرگمم. خیلی واسه زندگیم تلاش میکنم ولی خسته شدم و دلسرد.
تو رو خدا زودتر بزارین. دارم دیوونه میشم از بس فکر میکنم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌸🍃
سلام تورو بخدا این سول منو بزارین گروه دارم ازاسترس میمیرم این دونه ها روبدن پسرم زده ازدیروز اینا چی هستن تورو خدا سوالمو بزارین توگروه
#ایدی_ادمین_پاسخگو 👇❤️
@adminam1400
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
رمز سقوط ملت ها
پس از شكست خاندان بنى اميه ، بنى عباس روى كار آمدند و زمام خلافت را به دست گرفتند.
در زمان منصور دوانيقى ، محمد بن مروان (پسر مروان حمار وليعد پدرش بود به زندان افتاد.
روزى به منصور گفتند:
محمد بن مروان در زندان تو است ، خوب است او را احضار كنى و از جريانى كه بين او و پادشاه نوبه پيش آمده ، بپرسى .
دستور داد احضارش كردند.
منصور گفت : محمد! گفتگويى كه بين تو و پادشاه نوبه اتفاق افتاده مى خواهم از خودت بشنوم .
محمد گفت :
هنگامى كه در آخر حكومتمان شكست خورديم ، از اينجا فرار كرده به جريره نوبه پناهنده شديم . وقتى كه خبر ما به پادشاه نوبه رسيد دستور داد خيمه هاى شاهانه براى ما زدند و وسايل زندگى از هر لحاظ آماده كردند، به طورى كه مردم نوبه از ديدن آنها تعجب مى كردند. روزى پادشاه نوبه كه مردى بلند قد، كم مو و پابرهنه بود، به ديدار ما آمد و سلام كرد و بر روى زمين نشست .
از او پرسيدم : چرا روى فرش نمى نشينى ؟
پاسخ داد:
من پادشاهم و سزاوار است كسى كه خداوند مقام او را بالا برده ، تواضع كند، به اين جهت روى خاك نشستم .
سپس به من گفت :
شما چرا با چهارپايان خود زراعت مردم را پايمال مى كنيد با اينكه فساد و تبه كارى در دين شما حرام است . مسلمان نبايد در روى زمين فساد كند.
گفتم :
اطرافيان ما از روى جهالت اين گونه كارها را مى كنند.
گفت :
چرا شراب مى خوريد خوردن شراب براى شما حرام است و نبايد مسلمان شراب بخورد.
گفتم : گروهى از جوانان ما از روى نادانى مرتكب چنين كارى مى شوند.
گفت : چرا لباسهاى حرير مى پوشيد و با طلا زينت مى كنيد با اينكه اينها طبق گفته پيغمبرتان براى شما حرام است ، مسلمان بايد از اينها پرهيز كند.
گفتم : خدمتگزاران غير عرب ما اين كارها را مى كنند و ما نمى خواهيم بر خلاف خواسته آنها رفتار كنيم .
ديدم خيره خيره به من نگاه كرد و گفت :
آرى ، خدمتگزاران ما، جوانان ما چنين مى كنند، سپس از روى استهزاء سخنان مرا تكرار كرد.
آنگاه گفت :
محمد! چنين نيست كه تو مى گويى . بلكه حقيقت مطلب اين است كه شما ملتى بوديد وقتى به رياست رسيديد به زيردستان ستم كرديد و دستورات دينى خود را زير پا گذاشتيد به آنها عمل نكرديد. خداوند هم طعم كيفر كردار شما را چشاند، لباس عزت را از تن شما كند و جامه ذلت بر شما پوشانيد.
هنوز غضب خداوند درباره شما به آخر نرسيده ، دنباله دارد كه وقت آن خواهد رسيد.
ولى من مى ترسم در سرزمين ما عذاب الهى به شما نازل شود و كيفر تو دامن ما را نيز بگيرد. زودتر از اينجا كوچ كنيد و از خاك من بيرون رويد و ما نيز از كشور نوبه خارج شديم .
آرى بزرگترين رمز سقوط يك ملت فساد و تبه كارى است ، بخصوص فساد فرمانروايشان .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#همسرداری 🌿
سفارش های جالب آیت الله صافی به همسران
آیتالله صافیگلپایگانی استاد اخلاق، نصیحتهای ارزشمندی درباره روابط زن و شوهر مسلمان بیان کرده اند که در اینجا برایتان نقل می کنیم.
مسأله تشکیل خانواده در اسلام، بسیار مورد تشویق و ترغیب است حتی آنهایی که در این امر کوتاهی کرده باشند، مورد مذمّت هستند.
البته همه اینها برای این است که نقش خانواده در نظام تمدّن بشری خیلی مهم است. یعنی صرف نظر از اینکه بقاء نسل به تشکیل خانواده است، تمدّن درست و صحیح هم بر پایه خانواده سالم و متمدّن است.
رابطه تعاملی زن و شوهر نه معاهده تجاری و خشک
آیات شریفه قرآن راجع به رابطه زن و شوهر میفرماید: هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنّ؛ زنها برای شما لباس و شما برای زنها لباس هستید.
در اینجا قرآن کریم، زن و مرد را به لباس تشبیه کرده است یعنی اینکه این دو چنان با هم مرتبط و یگانه میشوند که نقایص هر کدام به واسطه دیگری پوشانده میشود.
تفاوتهای مختلفی هم که در مواضع زن و شوهر وجود دارد اقتضاء تکوین این دو جنس است و در عالم تشریع و تأمین حقوق و نظام والای انسانی نیز همین فرقها با ملاحظه این جهات تکوینی است که نه از آن چیزی میکاهد و نه بر این چیزی میافزاید، حتی مثل (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء)(1) که مربوط به زندگی عائلی و اداره خانواده است، مدیریت به مرد واگذار شده است که اگرچه مرد در اداره، صاحب اختیار است، اما تبعات و مسئولیتهای سنگینی به او تحمیل شده که در واقع، مدیریت نیست، بلکه مسئولیت است؛ و این نظم و ترتیب در بین زن و شوهر مسلمان به طور خشک و رو در رویی با هم سامان نمییابد، و مانند رابطه اداری یا تجاری دو نفر نیست، بلکه رابطهای زنده و تعاملی عاطفی است.
بر اساس هدایتهای وحیانی و قرآنی، مثل (وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً)(2) یا (هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ)(3) بهترین و لذّتبخشترین روابط بین دو همسر برقرار میشود که هر دو با هم، یک واحد مشترک المنافع میشوند؛ نه این، خود را از او جدا میبیند و نه او. زندگی عائله و مدیریت مرد تا آنجا حسّاس میشود که پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید: «الْمُوْمِنُ یأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ یأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ»(4)
این دو همسر، در اسلام در هم فانی هستند و مصداق این شعر میشوند که:
ترسم ای فصّاد چون فصدم کنی * نیشتر ناگاه بر لیلی زنی
من کی ام لیلی و لیلی کیست؟ من * ما یکی روحیم اندر دو بدن
از نظر اسلام، روابط زن و مرد خیلی قداست دارد. کار زن در خانه و دوره حمل و ارتضاع همه دارای ثوابهایی است که برای هیچکدام از عبادات ننوشتهاند.
بین زن و مرد هر دو برای خدا باید اتحاد و پیوند باشد. باید خانوادهها بر اساس همین شکل بگیرد که به صورت یک کار شرعی و پرثواب که مورد قبول خداوند متعال است و خداوند به آن امر کرده است باشد.
اگر اینطور شد یگانگی به وجود میآید و زندگی شیرین میشود. سابق اینطور بود که حتی وقتی شرایط اقتصادی سخت بود، زوجین همه این سختیها را تحمّل میکردند و این تحمّل هم برایشان زحمت نداشت بلکه لذّتبخش بود.
شما آیات قرآن و روایاتی که ثوابها و حسنات طرفین را ذکر کردهاند ببینید، به طور مثال داریم که فرمودند: «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ الله؛ کسی که برای زن و بچهاش زحمت میکشد مثل این است که در راه خدا جهاد میکند.»(5) و زنی هم که در خانه برای تربیت اولاد و فرزندان خوب و صالح تلاش میکند همیشه در حال عبادت است.
بین زن و مرد هر دو برای خدا باید اتحاد و پیوند باشد. باید خانوادهها بر اساس همین شکل بگیرد که به صورت یک کار شرعی و پرثواب که مورد قبول خداوند متعال است و خداوند به آن امر کرده است باشد
نمونهای از خانواده اسلامی
اگر بخواهم از این زندگانی، مثالی بگویم، نزدیکتر از پدر و مادر خودم مثالی ندارم. اگر فرصت بود و شرح روابط این دو همسر و فضیلتهای بالایی را که در همسری و اشتراک منافع و در هم فانیشدن آنها را و روبروشدنشان را با مشکلات و دشواریها و قداست بین آنها مینوشتم، همه درس بود و عرض مکتب.
#ادامه_دارد
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
🔴راز صدقه ی متفاوت 🔴 یکی از مسلمانان بیمار شد، نذر کرد که اگر سلامت شود مزد کار روز جمعهاش را به ن
داستانی که برای خواندنش به کانال امده اید❤️❤️❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
مرگ در حال تماشای فیلم جنسی پدر همراه یک شیخ و بقیه همراهان برای شستن متوفی پسر جوانش حاضر شده بود
داستانی که برای خواندنش به کانال امده اید❤️❤️❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دل_نوشت 🍃🌸 خاطرات یک پزشک مریضهایم را که بستری کردم، رو کردم به خانمی که تازه سقط کرده بود و چشمك
داستانی که برای خواندنش به کانال امده اید❤️❤️❤️