eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
168.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ۳۵ موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید: ۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم! ۲- چرا زبان دومی نیاموختم! ۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم! ۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم! ۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم! ۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم! ۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود! ۸- چرا خود را گرفتار سنت‌ها کردم! ۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم! ۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم! ۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم! ۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم! ۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم! ۱۴-چرا خودخواه بودم! ۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود! ۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم ۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم! ۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم! ۱۹- چرا از خود دفاع نکردم! ۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم! ۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم! ۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم! ۲۳- چرا زیاد کار کردم! ۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم! ۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم! ۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم! ۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم! ۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم! ۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم! ۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم! ۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم! ۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم! ۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم! ۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم! ۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
کانالی پر از حس خوب هنر💓 اکسسوری های زیبا و خاص توتیا https://eitaa.com/joinchat/3035824260Cfd27e53422 😍👆🏻😢دلم ضعف رفت
🌱 ✧بهترین ها رو بخر و به هیچکس نگو! رابطه ی عاطفی و عاشقانه داشته باش و به هیچکس نگو! مسافرت برو و به هیچکس نگو! تا موفقیتت توی کاری قطعی نشده هیچ کجا اونو جار نزن و به هیچکس نگو! آدمها عادت دارند که چیزهای قشنگ را خراب کنند.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ اولین دختری که عاشقش شدم، چادری بود. باباش گفته بود: «بفهمم کسی به دخترم نظر داره، سرش رو می برم.» مامانش گفته بود: «نبینم سمت دخترم بری. باباش می کشتت.» تا آن دوشنبه ای که فهمیدم قلبم براش کوچک شده، سمتش نرفته بودم. فقط از دور راه می افتادم دنبالش. صبح دم مدرسه. بعد از ظهر تا نزدیک خانه شان که پشت خانه مان بود. بلبل ها که آواز خواندند، نزدیک تر رفتم و گفتم: «دوستت دارم.» برنگشت. پا تند کرد و داد زد: «بابام بفهمه می کشتت.» نزدیک کوچه که رسید، از زیر چادرش یک کاغذ مچاله افتاد رو زمین. هر روز ساعت چهار، از تلفن کارتی نزدیک امامزاده، زنگ میزدم به شماره روی کاغذ. اول دو تا فوت. بعد که می گفت: «خودمم» میگفتم: «سلام.» میگفت: «چی میخوای از جون من ؟» میگفتم: «خودتو. می دونی آخه؟ من خیلی دوستت دارم» میگفت: «غلط کردی. بابام بفهمه کسی منو دوست داره میکشتش.» یک بار ساعت چهار زنگ زدم بهش. فوت. فوت. گفت: «خودمم.» گفتم: «سلام.» گفت: «زهرمار و سلام. مگه نگفتم دور دخترم نپلک؟ نگفتم باباش بفهمه می کشتت ؟» گفتم: «گه خوردم.» گفت: «دیگه نبینم از این غلطا بکنی.» گفتم: «چشم.» فرداش قرار گذاشتيم هر وقت مامانش خواب بود، هر وقت باباش نیامده بود، هر وقت کوچه خلوت بود، چادرش را بگذارد لای در. آن وقت می توانستم تا نزدیک خانه شان بروم و از لای در، دزدکی تماشاش کنم. یک ماه کارمان این بود ظهر دوشنبه بود. چادر نمازش را گذاشت لای در. راه افتادم سمت خانه شان. از آسمان، آتش می بارید. نزدیک خانه شدم. در باز نشد. پیس. پیس. نشد. دوبار مفم را کشیدم بالا، شاید بشنود. نشنید. الکی سرفه کردم. رسیده بودم جلوی خانه. ایستادم. آرام به در تقه زدم. در باز شد. باباش چادر را گرفته بود دستش. یقه ام را گرفت و کشید تو. برد زیر زمین. گفت: «نگفته بودم میکُشم؟» سرم را تکان دادم. «نگفته بودم کسی دور و بر دختر من نپلکه؟» بغض کردم. «بزنم تو سرت صدا سگ بدی؟» گفتم: «نه. گه خوردم.» مامانش خودش را انداخت جلو. گفت: «نکشش حاجی. گه خورده. بچه است» خودش هم آمد پایین. پهن شد روی پله ها. اولین بار بود که موهاش را می دیدم. خرمایی بود، ولو شده بود روی شانه های آخته اش. زل زده بود بهم. باباش گوشم را پیچاند: «یکبار دیگه بفهمم بشنوم، ببینم که سمت دختر من اومدی، میکشمت بچه. بخدا که میکشمت.» یک پس گردنی زد بهم. گفت: «فکر دخترمو از سرت بیرون میکنی. میفهمی؟» گفتم: «می پهمم.» گفت: «برو رد کارت دیگه هم این طرفا نبینمت.» تابستان که تمام شد دیگر ندیدمش. باباش فرستاده بودش شمال که دور از من و هر کس دیگری درس بخواند. که دکتر شود. که خانم بار بیاید. دوشنبه شب بود. باباش نشسته بود تو بلوار جلوی خانه مان و سیگار دود می کرد. از لای در نگاهش می کردم. با دست اشاره کرد که بیا. رفتم. گفت: «بشین بچه». یکی دو وجب این طرف تر نشستم. از جیب پیراهنش، یک سیگار در آورد. گفت «میکشی؟» گفتم: «نه. بلد نیستم.» چیزی نگفت. دود را می داد سمت ماه که گرد تر از همیشه بود. گفت: «کلاس چندی؟» گفتم: «می خوام برم پیش دانشگاهی.» سرش را تکان داد و محکم پک زد. چشم هاش کشیده شد توی هم. گفت: «دیگه که عاشقش نیستی؟» یخ کردم. چیزی نگفتم. سرم انداختم پایین. بی خودی چشم هام میسوخت. بلند شد. خاک پشتش را حسابی تکان داد. گفت: «حق داری بچه. منم دلم براش تنگ شده.» سیگارش را زیر پا له کرد. گفت: «ببین چه گھی زدی به زندگی ما. حقش نبود می کشتمت ؟» سرم را تکان دادم. مامانش از پشت پنجره داشت نگاهمان میکرد. همان چادر لای در را سر کرده بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❣ سلام وقتتون بخیر ... من ی دختره بیست سالم تنبلی تخمدان دارم و چون لاغر هستم دکتر گفته
🧡 سلام برای خانمی ک گفتن صورت شون جوش داره کیلیندا مایسین خوبه من خودمم استفاده میکنم واقعا جواب دهید خوبه فقط زمان میبره 🧡🧡🧡🧡 سلام درمورد خانمی کلیندامایسین گرفتن بله من خیلی وقته استفاده میکنم وواقعاهم تاثیر داره ولی وقتی استفاده میکنید نباید جوش هارودستکاری کنید،ژل ومحلول ولوسین هست امامحلولش از نظرمن بهتره. 🧡🧡🧡🧡 سلام بله خواهر من هفده سالشه خیلی ناراحت بود چندوقتیه که از این محلول استفاده میکنه صورتش تمیز شده😍 🧡🧡🧡🧡 سلام در مورد دوستی که در رابطه با محلول کلیندامایسین سوال کردن من چندسال قبل به تجویز پزشک این محلول رو برای جوش بدن استفاده کردم خیلی خوب جواب داد بعد از دوسه بار استفاده، جوس ها ازبین رفت اما دوباره برگشت داره و باید هرچندوقت یک بار مجددا استفاده بشه. 🧡🧡🧡🧡 سلام خوبید برای اون خانمی که سوال کردند از محلول کلیندامایسین استفاده کنن یا نه عزیزم واقعا محلول خوبی ولی تو دوروز از بین نمیبره که باید مدام استفاده کنی تا تموم بشه شاید تو دوهفته از بین ببره بستگی به جوش های صورتت داره من خودم استفاده کردم نتیجه گرفتم صورتم شد آیته صاف صاف خیلی هم ارزون هست ۱۳ هزار تومان 🧡🧡🧡🧡 سلام در مورد اون خانمی که از محلول کلیندامایسین سوال کردم عزیزم من چهل سالمه از هجده سالگی جوش میزدم انواع محلولها رواستفاده کردم کلیندا مایسین .اربترومایسین هزار تا چبز دبگه موقتی بهتر میشد ولی دوباره همون اش وهمون کاسه تا اینکه پارسال بینی عمل کردم دکترم گفت قرص راکوتان بخور هرروز یک عدد بانهار هرماه هم ازمایش کبد چرب بده بخدا قسم سر یک ماه پوشتم چنان خوب شد همه گفتن البته پوستم خشکه میزد پوسته ریزی ولبم خم خشک شد پنج ماه قرص خوردم الان دوسال میگذره الحمدلله اثری از جوش نیست دریغ از یدونه ای کاش چند سال پیش ی دکتری بهم گفته بود زودتر بخورم تا جای جوشم نمونه اما برای جای جوش هم میکرونیدلینگ میخوام برم وخدا روشکر الان پوست عالیه فقط جای جوش اذیتم میکنه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❣ سلام وقتتون بخیر ... من ی دختره بیست سالم تنبلی تخمدان دارم و چون لاغر هستم دکتر گفته
❣ سلام خسته نباشید برا خانمی که میخواستن مهر و محبت بین خودشون و نامزدشون زیاد بشه ی مقدار آب مثلا اندازه ی پارچ را سی مرتبه سوره قدر را بهش بخونید بعد با این آب وضو بگیرین و بقیش را خودش و نامزدش بخورن میتونن باهاش شربت درست کنن بخورن یا چایی ...ان شاءالله که جواب میگیرن ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اون خانمی که گفتند دعای مهر و محبت مخان برای زن وشوهر سوره مزمل و طلاق بعد نماز صبح بخوند.وبا خوندن زیارت آل یاسین ویک دور تسبیح صلوات هر روز به نیت فرجشون و سلامتی آقا توسل پیدا کند به صاحب الزمان خودشون کمکتون مکنند.من خیلی جواب گرفتم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب دخترخانمی که خواَستگاربند رعباسی دا رندبگم اول ا مذهبشون سوال کن اگه به هم میخو رید قبول کن البته باتحقیق چون افرادخیلی مهربونی هستندوجها ز نمیخوان ❤️❤️❤️❤️❤️ .سلام .خانمی بیست ساله که تنبلی تخمدان دارن. وناراحت هستند . عزیزم چقدر زود ناامید شده اید .هر کسی یه جور امتحان میشه .خود من از اطرافیان دیرتر ازدواج کردم .و حتی دوسال هم نازایی داشتم .اما خدا دختر بهم داد و زود تر از همه فرزندان اونها ازدواج کرد .و یه جورایی جلوتر از اونها هستیم .شما چه میدانی کسی که زودتر بچه دار شده زندگی ش از شما جلوتر هست ؟تقدیر هر کسی را فقط خدا میدونه .امیدوارم که خداوند بهتر ین تقدیر را برای شما رقم بزند .موفق باشید ❤️❤️❤️❤️ سلام.جواب اون خواهری که گفتند ۲۰ سالشونه وتنبلی تخمدان دارند.خواهرم اصلا نگران نباش و استرس وفکر وخیال نداشته باش چون باعث میشه هورمون بدن بهم بخوره و دیرتر جواب بده.من هم مثل شما بودم و هستم وخداراشکر الان دوتا فرزند دارم وخیلی دکتر ودوا کردم وهر کدوم دکترها مگفتند فعلا فایده ای نداره بعد از این هم اذیت شدن.وخدا خواست بعد۲و۳ ماه بهم فرزند داد هر دوتاشون.یعنی مخام بگم دکتر وسیله.خدا خودش باید بده البته با همت خودتون.اول توکل بخدا وبعد زیر نظر پزشک همراه با ورزش بخصوص پیاده روی وفکر وخیال آزاد.انشاالله نتیجه میگیرد.سفره خانم حضرت رقیه هم خیلی حاجت مده، من گرفتم.انشاالله حاجت روا مشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🧡 سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیام منو بزارید تو کانالتون چون بشدددت به راهنمایی هاتون احتیاج دارم و دوروزه که اصلا نخوابیدم و خیلی حالم بده😭😔 من 18 سال و نیممه و امسال کنکور دادم. و یه خواهر دوقلو دارم.داستان من ازونجا شرو میشه که 10 ماه پیش مشاور کنکورم ازم خاستگاری کرد و ایشون تقریبا همه شرایطی که من و خانوادم معیار همسر آینده و دامادشون داشتنو داشتن.و ادم بسیار خوب و مومن و کلا شخصیت خوبی دارن. و قرار شد بعد از کنکور خاستگاری رسمی و اینا اتفاق بیوفته و تو این مدت ما باهم اشنا تر بشیم و صحبت کنیم. البته به سختی خانوادم این اجازرو دادن.و چند سری هم همو دیدیم . من هدفم دانشگاه فرهنگیان و معلمی بود و هست و ایشونم هیچ مخالفتی نداشتن البته با هر شغل خارج از منزلی مخالف بودن بجز همین فرهنگیان.و خب ازونجایی که هدف خودمم بود خانوادم و خودم قبول کردیم همینو. تا این که چند روز پیش جواب کنکور اومد.و من متاسفانه فرهنگیان قبول نشدم😭😔 دانشگاه دولتی وباقی دانشگاهاروقبول شدم و اکثر رشته هارو می تونم برم بجز همین فرهنگیان😔بماند که خواهر دوقلوم که رشتمون البته باهم یکی نبود رتبه و تراز فوق العاده خوبی اورده و 99درصد هم امسال معلم میشه و فرهنگیان قبول میشه خدارو شکر اورد و بماند که از لحاظ عاطفی و روحی بشدت شکست خوردم و تا سه روز کارم گریه بود. حالا با مشاوره دوستان و اقوام و همینطور مشاور کنکورم که البته خاستگارو عشقم هم هست تصمیم گرفتیم که من امسال انتخاب رشته نکنم و انشالله سال بعد فرهنگیان قبول بشم❤️ و حالا من تصمیم دارم کنکور زبان هم بدم امسال و دبیری زبان تو شهریه که یک ساعت با شهر خودمون فاصله داره و تقریبا رفت و برگشتش. 3یا نهایتا4 ساعت طول میکشه. حالا امروز مادرم با ایشون صحبت کردن و ازشون پرسیدن که اگه سال بعد جای دیگه قبول شدم چی؟؟جایی بجز شهر خودمون. ایشونم یکم توضیح دادن و گفتن به هیچ عنوان نمی تونن قبول کنن که همسرشون 4 سال هرحد اقل تو هفته 4 روز برن شهر دیگه و برگردن😔 و دلیل اوردن دلایلشونم منطقیه و درسته ولی خانوادم ینی مادرم هنوز پدرم نمیدونه این قضیه رو مادرم به من گفت باید بهش جواب منفی بدی چون اومدیو شهر دیگه قبول شدی اون وقت اون نزاره بری 12 13 سال درس خوندن و زحمت کشیدنت حدر میشه و.... ایشونم میگن دانشگاه هر چی تو شهر خودمون باشه اشکال نداره شعلم اگه خارج از خونه می خوای باشه فقط معلمی و فرهنگیان من و ایشون هر دومون خیلی همو دوست داریم خود من بشدت بهش دل بسته و وابسته شدم اصن نمی توتم تصور کنم نبودشو 😭😔 متاسفانه یا خوش بختانه من خیلی ادم احساسی و مهربونی هستم.نمی دونم چه کار کنم.از طرفی حالا مامانم میگه باید انتخاب رشته کنی و هر چه قدر میگم به رشته های رشته خودم که ریاصی فیزیکم هست علاقه ای ندترم گوش نمیکنن. به نطرتون چه کار کنم؟؟ این که سال دیگه جای دیگه قبول شدم معلمی و شلیدم شهر خودمون قبول شدم به نطرتون دلیل خوبی هست که به ایشون که از لحاط اخلاقی و رفتاری کاملا اوکی هستن و وضع مالی متوسطی هم دارن (ایشون هم دبیر هستن و فرهنگی و حسنشون اینه که کارمند رسمی هستن و استخدام رسمین) به نطرترتون ارزش اینو داره که پا رو دلم و تمام عواطف و احساساتم بزارم و صد درصد خورد بشم ؟؟ اینم بگم که هردوی ما عشق اول و کلا فرد اول زندگی هم بودیم هم من هم ایشون بخاطر همین واقعا عاشق همیم .با اینهمه علاقه و مهری که بین مون هست به نطرتون چه کار کنم؟!؟!؟؟؟!؟خواهش میکنم کمکم کنید ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۲۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052710.mp3
1.84M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۲۸🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیا
🧡 سلام و وقت بخیر در مورد دختر خانمی که مشاورشون ازش خاستگاری کرده. اولا اگر شما می تونید امسال در یک دانشگاه دولتی انتخاب رشته بکنید که این خیلی خوبه حیفه که این موقعیت را از دست بدی چون معلوم نیست سال دیگه قبول بشی یا نه؟ پس فرصتت را از دست نده شاید در آینده بتونی شغل مناسبی که همسرت هم موافق باشند به دست بیاری. ثانیا اگر اون آقا از همه نظر خوبند باز هم سعی کن در موردش بیشتر فکر کنی و نظر واقعیت را بدون تعارف به خانواده ات بگی .به نظرم چون ایشون اوکی هستند جواب شما هم بهتره مثبت باشه.در کنار ابشون و با راهنماییشون انشاالله سال دیگه موفق میشی و دانشگاه فرهنگیان قبول میشی فقط باید تلاشت را بیشتر کنی و مواظب باشی که ازدواج کردن مانعی برای تحصیلت نباشه. 💚💚💚💚 سلام ادمین عزیز میخواستم به دختر خانم ۱۸ ساله بگم عزیزم کسی که عاشق آدم باشه فرصتها رو نمی گیره پلی میشه برای رسیدن به هدفش لطفا موقع ازدواج احساسی برخورد نکنید .معمولا دخترها شرط میزان برای آقا پسرها که اگه عاشق باشه سریع قبول میکنه .ایشون مشاورت ومطمعنا خوب صحبت میکنند تا به خواستشون برسن نمیدونم چطور مانع شما شدن! به نظر من لطفا پیش مشاور برید.اما بگم بهترین مشاور مادرتان هست که خیر صلاحتون رو میخواد حرفش رو گوش بدید .موفق باشید. 💚💚💚💚 سلام در جواب اون دختر خانمی که گفتن عاشق مشاورشون شدن میخواستم بگم عزیزم عشقت رو فدای درس و شغل نکن اگه واقعا عاشق هم هستین. خیلیا هستن که بعد ازدواج اصلا خودشون دوس ندارن کار کنن یا دوس دارن با اینکه همسرشون اولش قبول کرده ولی الان زده زیر حرفش. تو میتونی عزیزم یا انتخاب رشته نکنی و سال بعد برا کنکور خوب بخونی تا فرهنگیان قبول شی. یا یه رشته ای انتخاب کنی که شهرخودته و دوسش داری.اینم بگم خیلی جیزا اول صحبت میشه و بعدا زیرش زده میشه چه از طرف خانم و چه آقا و چه حرفایی زده میشه که خود آقا یا خانم بعد ازدواج دقیقا برعکشو میکنن و اونو دوس دارن.من خودم شرط ضمن عقدم ادامه تحصیل و کار کردن بوده و تو سند ازدواجم درج شده و امضا شده ولی الان با اینکه فوق لیسانسم ولی بنابه شرایط خونم و بچه هام خودم دوس ندارم برم سر کار و با اینکه منعی از طرف همسرم نیس خودم نمیرم. پس گلم حتما حتما بهت توصیه میکنم اگه واقعا به هم علاقه داری همه چیزو بزاری کنار چون خواسته های خواستگارت غیرمنطقی هم نیس.تو میتونی بعدا دانشگاه و شغل رو فراهم کنی ولی خواستگار خوب و مورد علاقت تا این حد شاید نتونی تا آخر عمر داشته باشی.ببخشین که طولانی شد. 💚💚💚💚 سلام میخواستم درمورد اون دختر خانم ۱۸ ساله ای که خاستگار دارن و میخوان دانشگاه فرهنگی قبول بشن ولی نشدن عزیزم من ۱۹ سالمه و شمارو کاملا درک میکنم ولی تو که این همه به رشته فرهنگی علاقه داری پس یک ساله دیگه درست رو بخون و تمام تلاشت رو بکن که قبول بشی و اون آقا رو هم راضی کن عزیز من برای ازدواج هر آدمی یسری شرایطی داره که دو نفری که میخوان باهم ازدواج کنن باید از یسری چیزا بگزرن تا بهم برسن اگر واقعن کسی عاشق باشه بخاطر عشقش از یکسری خواسته ها میگزره تا به عشقش برسه سعی کن که قانعش کنی که اجازه بده اگر جای دیگه ای قبول شدی بری و اینکه دانشگاه فرهنگیان خیلی سخت دانشجو میپذیره پس باید تمام سعی و تلاشت رو بکنی و بنظر من الان که عاشقی یکم انگیزت بیشتر از پارسال هست و اگر بچسبی به درس صد در صد قبول میشی پس تمام تلاش خودت رو بکن عزیز دلم امیدوارم بهترین اتفاق ها برات بیوفته😘❤️ 💚💚💚💚 سلام در رابطه با دختر خانومی ک خواستگارش مشاورش هست عزیزم برا تصمیمت عجله نکن کلا وابسته شدن به مشاور درست نیست ولی بازم این موضوع برای خیلیا پیش میاد چند تا نکته رو در نظر بگیر اول اینکه دقت کن تحت تاثیر وابستگی برا ازدواج تصمیم نگیری دوم ، شاید تو هیچ وقت دانشگاه فرهنگیان قبول نشی میخوای ب خاطر خواستگارت قید دانشگاه و اینده رو بزنی و خونه دار بشی؟ سوم اینکه اگه ازدواج کنی و بچه دار بشی میتونی اونقدر درس بخونی ک رتبه خوب بیاری؟ حتی اگه بچه دار هم نشی باز کارای خونه و درد سر های زندگی مستقل هست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_شانزدهم درو بست و من بی بی چکو تو لباس زیرم گذاشتم و رفتم دسشویی و سریع بازش کردم و منتظر بودم
احمد اومد تو اتاق یه نگاه به من انداخت و گفت تو واسه چی گریه می کنی ؟ هر حرفی از دهنت در اومده به مادرم زدی و حالا اینجوری گریه میکنی ؟ خجالت نمی کشی ؟ نمیگی مادرم نفرین کنه و زندگیمون خراب بشه؟ اومد جلو که بزنه تو صورتم که لیوان آب کنارمو برداشتم و محکم کوبیدم تو سرش ، ليوان نشکست ولی صورت احمد پر از خون شد و داد میزد که این منو کشت... مادرش وقتی احمدو دید خودشو کتک می زد و برادرش از پله ها پایین اومد و بردنش دکتر و آرزو هم همراهشون رفت، من موندم و مادر احمد و زن داداشش... مادرش نشسته بود گوشه خونه خودشو کتک میزد و می گفت دیدی ؟ دیدی مثل مادر بدکارشه؟ پسر بدبخت من از صبح تا شب بره تو کوچه و خیابون مسافر ببره که شکم اینو پر کنه اونوقت این اینجوری کتکش بزنه خدا لعنتت کنه .. اومدم بیرون و داد زدم خدا تو رو لعنت کنه من میخوام برم از این خونه میخوام برم طلاق بگیرم ولم کنید . بچه هات حرومزادن خودت هرزه بودی که پولای منو بالا کشیدی و دزدی کردی.. یهو بهم حمله کرد و موهامو تو دستش گرفت و دور خونه میچرخوند ، حس میکردم پوست سرم لايه لايه داره کنده میشه اونقدر منو دور خونه چرخوند که خودش خسته شد و منم فرار کردم و رفتم تو اتاقم . نشستم با خودم فکر کردم اگر احمد بیاد اونقدر منو میزنه که ایندفعه حتما ناکار میشم . به بچه ای که تو شکمم بود فکر میکردم اینکه اگر بیشتر از اینا اینجا بمونم شکمم بالا میاد و یه آدم بیگناه رو وارد این زندگی میکردم . شک نداشتم که این بچه باید هرچه زودتر سقط بشه حالا به هر قیمتی... ساعتها پشت هم رد میشدن، بالاخره صدای آرزو رو شنیدم که اومد خونه و گفت داداش حالش خوب شده و احمدم اومده بود و باهم دیگه برام خط و نشون میکشیدن . یهو صدای آرزو اومد که گفت این دختره زن زندگی نیست ، الان درو روش بستين تا آخر عمر که نمیشه اینجا بمونه تهش میره بیرون و با این کتکایی که خورده ننه باباش بیچارتون میکنن .. مامانش داد زد بچه منو ناکار کرده هیچی نیست ؟ اصلا باید بریم شکایت کنیم دیه بگیریم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
سلام مشکل منم بزارین. یه روز یکی ازاقواممون که جوون بود مرد بعدمن رفتم سر مزارش کلی گریه کردم قبلش هم فیلم سیاحت غرب دیده بودم و درباره ی مرگ تحقیق کردم وکلی من رو ترسونده بود شبش رفتم خونه خواهرم همین طور که داشتم نماز می خوندم یه لحظه احساس کردم نفسم قطع میشه و صورتم نمی تونم حس کنم خیلی ترسیدم. شروع کردم به جیغ زدن ورفتم داخل حیاط خواهرم واینا اومدن بیرون وقتی دیدن حالم بده فورا آب قند بهم دادن وکلی دعوام کردن که چرا رفتی سر قبرستونی و فیلم های الکی نگاه کردی و فرداش خیلی احساس دل درد می کردم و نگران بودم نمی دونم نگرانیم واسه چی بود اما یه لحظه فکر مرگ دست ازسرم برنمیداشت رفتم دکتر سرمم زدن و دارو بهم دادن چندروز گذشت اصلا حالم بهترنشد یه شب همین طور که نشسته بودم خواهرم یه لیوان آویشن برام آورد گفت بخور برات خوبه منم خوردم یه هو احساس کردم داره جونم میاد بالا اینقدر معده درد داشتم که نزدیک بود غش کنم همسرم فورا زنگ زدیم اومد بیمارستان و درمانگاه حدود۴۰دقیقه با شهرستان ما دوریش بود همین طور که داشتیم با ماشین می رفتیم به شهر برای بیمارستان احساس کردم دیگه جون آخرمه با دوتایی دستم میزدم توی سینم صورت خودم توی ماشین جیغ میزدم می گفتم یاحضرت زهرا نجاتم بده یا امام حسین مامانم پشت ماشین نشسته بود منو محکم گرفته بود باگریه می گفت الهی قربونت بشم چیزیت نیست همسرم بدتراز من ترسیده بود نتونستیم بریم دور زدیم طرف اورژانس توی روستای خودمون اونجا فورا قرص زیرزبونی و اعصاب بهم دادن باهام صحبت کردن می گفتن نترس دخترم نفس عمیق بکش آروم باش هیچی نیست اما حالم خوب نمیشد دهنم برای حرف زدن باز نمی شد فقط یادمه می گفتم الانه که بمیرم وهمش تصویر اقواممون که مرده بود می یومد توی ذهنم وقتی فشارم گرفتن روی۱۸بود ساعت۲شب بود که رفتیم خونه یه ذره بهترم شده بود اما تاصبح دل شوره ومعده دردو ترس داشتم به زور خوابیدم صبح فورا رفتیم شهر پیش دکتر معده آندوسکوپی کردم زخم معده و ورم معده داشتم اما ناراحتی های من از اون جایی شروع شد که افسردگی شدید گرفتم شبا دور تا دورم پراز قرآن بود می خوابیدم یه دقیقه یادم نمیاد که گریه نکرده باشم مامانم رفت پیش یه سید دعا نویس که دعاهای خوبی میداد گفت دخترتون اذیت شده وترس کرده چشم خورده دیگه کارمن شده بود قرص اعصاب مصرف کردن دیگه زندگی برامون جهنم شده بود همه خانواده ترسیده بودن معدم که بهترشد یه هو یه سردرد عجیب و غریب می گرفتم مثال یه چیزی که روی زمین افتاده بود خم میشم که بردارم تمام سرم تیرمیکشه و سرگیچه دارم و دوبار ام آر آی رفتم و گفتن هیچ مشکلی سرت نداره پیش چشم پزشک رفتم مشکل نداشتم پیش دکتر گوش رفتم مشکلی نداشتم رفتم دکتر عیسایی شیراز به مشت قرص بهم داد گفت اعصابته و بعداز مصرف کردن قرصا اینقدر حالم بدشد که افتادم زیر سرم دکتر گفت از اعصابته من فقط۱۸سال سن دارم دلم برای خودم میسوزه چرا این مشکلات واسه من پیش بیاد؟ رفتم دکتر طب اسلامی کلی دارو گرفتم اما داروهاش روم نساخت حالم بدترشد گفتن برای سردردت روغن بنفشه بریز داخل بینی تا خوب بشه خوب که نشد بدترم شد وقتی روغنه میریزم اینقدر خلط بیرون میاد که سردردم شدید تر میشه می‌دونم شاید بگید این خوبه که خلط میاد بیرون اما به خدا گلوم پاره شده یه مدت سردردم خوب شد تا اینکه یکی از اقواممون بهم گفت سردردت بهتر شد منم گفتم عالی شدم از همون موقعه سردردم بدتراز قبل شده خواهش می کنم بگین چی کار کنم پیش دندون پزشک هم رفتم چون فکم خیلی صدا میداد دندون عقلم کشیدم مامانم اینا دیگه منو دکتر نمیبرن می گن دائم یه چیزیت هست احساس می کنم دچار دوبینی هم شدم بعضی موقعه ها مثال سرم می چرخونم تا نگاه کسی کنم علاوه بر خودش یه سایه هم کنارش میبینم خسته شدم به خدا نابود شدم😭😭😭😭 ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیا
❣ سلام ادمین جون در پاسخ خانمی که رشته فرهنگیان قبول نشدن دختر گل شما که میخواستی درس بخونی آخه چرا دل بستی 😁 در ثانی من دوران عقدم ی مشاوره همگانی رفتم خانم مشاور گفتن دخترا وقتی ازدواج میکنند دور همه چیو خط میکشم فقط به عشقشون میچسبد ی دایره برامون کشیدن رو تابلو و گفتن مردا این طور نیستن وقتی ازدواج کردن همه چیزو داخل دایره قرار میدن .دختر گل ببین با فرضم شما دبیری زبان بری خب میتونی ۴ساعت دور باشی برنامه هات به هم نمیخوره .ببین الان نبین الان نیستی سر زندگیت مامانت همه کارا رو می‌کنه برات ولی بعد ها باید همه مسئولیت شوهر و خونه داری تمیزی خودت مهمون دارید بیرون رفتنت حتی بچه از کجا معلوم زود خدا بهت بچه نداد .ز ن ظریفه شکنندس .مشکلات زندگی صبر داشتن . ببین خانوم نمیگم یا درس یا شوهر ولی اگه از خودت از جربزت مطمعنی فکر درس بکن .نه این که حالا نگران باشی عشقت نظرش چیه چرا چون نباید تو رو در باسی با خودت و قلبت و عشقت قرار بگیری و ثالثا ی چیز دیگه چه تو شهر خود چه امسال دبیری زبان چه سال دیگه فر نگیان آدمی از ی ساعت دیگه خودش خبر نداره اگه انتخاب ازدواج خوبه شوهر کن ی عمر زندگیت فدا ۱۲سال درس خواندن نکن .مگه همه باید درس بخونن به ی جا برس (باید درس خون که اطلاعات ت بره بالا) بعدم عشقت معلومه خیلی روت حساسه و گرمه بدون اگه برا درس ازش کم بزاری تو زندگیت نتایج بدشو میبینی این جور که تعریف کردی اصلا سرد و بی خیال نیس پس بدون گرمه نیای باش ازدواج کنی و سرت تو درست باشه دربه درش کنیا . ی چیزم بگم خواهر منم عشق درس بود الآنم ۳تا بچه داره ول نکرده دریو شوهرم دوس داره اما خدا می‌دونه همش شوهرش باهاش دعوا داره چون شوهرش خیلی دوستش داره ولی خواهرم همش تو درست نه به زندگیش میرسه نه به بچه ها نه به شوهر .الآنم داره ارشد میخونه فوق لیسانس 💚💚💚💚 سلام واسه اون خانمی که گفتن برای دانشگاه فرهنگیان و عشقشون اگه ازدواج کنن میتونن اگه شهر دیگه قبول بشم چون متاهل هستن بعد یک سال میتونن انتقالی بگیرن شهر خودشون 💚💚💚💚 سلام در پاسخ به اون عزیز۱۸ ساله عرض کنم که اگر تحقیق کردید و شناخت دارید و خواستگارتون ایمان و اخلاقشون خوب هست و عشق و دلبستگی مانع از دیدن واقعیات نشده ؛به خاطر این مسائل(کنکور و معلمی و ..) که فرعیات هست موقعیت خوبتون رو از دست ندید من هم معلم غیر رسمی هستم میتونستم رسمی بشم به راحتی ولی به خاطر حفظ زندگی و مسائل دیگه حتی اقدام نکردم رتبه کنکورم هم زیر پونصد بوده ولی الان که سالیان میگذره می بینم ان قدری که انتخاب درست برای ازدواج تو زندگی و آینده و شکل گیری تقدیر خودتون و بچه هاتون تاثیر داره نصف اون این مسائل مهم نیست هرچند هر زن و مردی باید برای غنی شدن وجودی تلاششون رو بکنن ولی اصل رو فراموش نکنن به نظرم دانشگاه دولتی شهر خودت انتخاب رشته کن و ادامه بده و بعد تو آزمون های استخدامی آموزش و پرورش شرکت کن و تا استخدام میشی تو مدارس خصوصی با توقعات کمتر کارتو شروع کن تا رزومت کامل بشه 💚💚💚💚 سلام میخواستم درمورد اون دختر خانم کنکوری بگم که ایشون یه راه دیگه هم دارن اینکه تحقیق کنن تو شهرشون تو چه رشتهای بیشتر کمبود نیرو داره اموزش پرورش وهمون رشته رو در دانشگاه های دیگه انتخاب کنن وچون نامزدشون راضی نیست شهر دیگه فقط دانشگاه شهر خودشون بزنن بعداً میتونن برا کار منتظر آزمون استخدامی آموزش وپرورش بمونن و انشاالله از این راه بتونن وارد اموزش وپرورش بشن در مورد خاستگارشون هم اگر خیلی واستون کار کردن بیرون حیاتی نیست وبعدا به خاطر ش تو زندگی متاهلی دکار ناراحتی نمیشی حیفه ادم خاستگار که از هر نظر شایسته هست رو رد کنه 💚💚💚💚 سلام میخواستم دررابطه با اون دختر خانمی که خواستگارشون با کار خارج از منزل مشکل دارن بگم اولا عشق و علاقه دوران آشنایی طبیعیه وبه مرور زمان کم میشه دوما بهتون توصیه میکنم تکلیفتون را با خودتون مشخص کنید یا اون اقا یا ادامه تحصیل با شرایط خاص که ایشون براتون مشخص میکنه وان شاالله که سال آینده فرهنگیان قبول بشید ولی اگه نشدید میخواهید چکار کنید فکر کنید ببینید می تونید قید درس رو بزنید اگه چنین کاری میکنید باید بسنجید طرفتون شایسته این فداکاری شما هست اصلا چرا میخواهید چنین کاری براش بکنید و صد البته که این احتمال وجود دارد که ممکنه این اقا ی مهربان و خوب بعدها دچار تغییر بشه نمی گم الان داره براتون نقش آدم خوب رو بازی میکنه میگم ممکنه در آینده اینطوری بشه به این فکر کنید که می تونید تحمل کنید در آخر میخوام بگم وابستگی دلبستگی همه اینها برای ادمها دقیقا تو بازه زمانی که باید چشمها باز باشه کوری میاره، پس در تصمیم گیریتون علاقه را کنار بگذارید
چه می‌شد هستی ام گل بود تا از شاخه بردارم که محض لحظه ای لبخند، در دست تو بگذارم! جوانی ام، غرورم، آبرویم، آرزوهایم… تمام آنچه را که از خودم هم دوست تر دارم هر از گاهی در آیینه لبم را سیر می‌بوسم تو را در خویش می‌بینم! چنین بی مرز بیمارم! اگر از من بپرسی، عشق راز مطلق است، اما تماماً عشق تو پیداست در اجزای رفتارم! هر از گاهی که بادی می‌گشاید پنجره ها را به فال نیک می‌گیرم که می‌آیی به دیدارم خیالت مایه سرسبزی این عمر بن بست است شبیه پیچکی هستی که گل کردی به دیوارم فقط در لحظه هایم باش، بی دیدار، بی منّت نه اینکه آدمم؟ قدری هوا را هم سزاوارم!  
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❣ #پرسش سلام مشکل منم بزارین. یه روز یکی ازاقواممون که جوون بود مرد بعدمن رفتم سر مز
❣ سلام پیام من درباره دوست عزیطم که اقوامشون فوت شدن وایشون مریض شدن خواهر گلم من ۳۵ سالمه و ۶ سال پیش بخاطر افتادن اتفاقی خیلی ناراحتی کشیدم که اشکم بند نمیومد حتی تو خواب اشک میریختم و دقیقا مثل حالات شما سردرد معده دار و صد البته حتی چشم چپم کور شد یک ماه بیمارستان بستری شدم تو اون دوره حتی قدرت راه رفتم کم شد مرتب حمله های عصبی که نفسم بند میومد میگرفتم دکتری نبود که نرفتم از تهران شیراز اهواز چون من اهوازیم خوب نشدم و اصلا همه دکتر ها میگفتن چیزیت نیست یعنی علت خاصی پیدا نمیکردن تهران همزمان ۴ یا ۵ تا دکتر اعصاب میرفتم با یه چمدون دارو برمیگشتم اما باز میگفتن افسردگی و چیز خاصی نیست سردرد های شدید دولا که میشدم سردرد اذیتم میکردم کلا نا امید بودم تا این که یه دوستی بهم زنگ زد وقتی حال منو فهمید منو راهنمایی کرد که برم باشگاه برم تفریح و روانشناس کلاس رقص که من متدینم اما بخاطر روحیم رفتم وخیلی کارها که باعث شادی میشد و انجام دادم من دوتا بچه دارم الان یک سال شکر خدا خیلی بهتر شدم بدون دارو بدون قرص شما خودت باید به خودت کمک کنی مشکل تو از مغزته که سیگنال منفی میفرسته و سعی که اب زیاد بخوری اصلا فیلم یا چیزی که ناراحتت کنه نگاه نکنی مراسم فوت کسی نری و یه کار دیگه یه وزیت پیش گوش پزشک برو چون گوش خیلی تاثیر داره اون سایه ها هم که میبینی اصلا ربطی به روح و این چیزها نداره تو درمان که بشی تمام اینها میره چون خیالات ادم من حتی صدا میشنیدم میگفتم کسی صدا میزنه با این که اصلا اینجور نبود همش خیالات تو جونی و شوهرت بعید بدونم بخواد چند سال تحمل کنه مطمین باش زیر پاش میشینن و مجبور میشه ولت کنه الان قربون صدقت میره و باور کن خسته میشه به خودت کمک کن بعد مرگ که ترس نداره تو باید اول همه مرگ و قبول کنی که راه اخر همه موجودات زنده مرگه و تنها راحت درست زندگی کردن لطفا به فکر خودت باش سنی نداره قرص اعصاب بجای این که خوب کنن ادمو افسرده ترو بیمار تر میکنن من با داشتن دوتا بچه خیلی شرایط بدی داشتم 🧡🧡🧡🧡 سلام و خسته نباشید در مورد خانم ۱۸ ساله ای که با شرکت در مجلس عزا مشکلات روحی زیادی پیدا کرده عزیزم با توجه به موضوعاتی که قبلا در همین کانال و دیگر کانالها خوندم و دقت کردم به نظر من شما را یک جن کافر داره اذیت میکنه و حتی ممکن است که همزاد خودتون باشه .و نجات از دست جن کافر خیلی سخته ولی شدنی هست شما در گوگل سرچ کن و مطالبی را که در مورد رفع جن و طلسم هست را مطالعه کن و انجام بده. اولا که حتما هر روز و مدام چهار قل و آیت الکرسی را بخون و به خودت فوت کن .سعی کن تا میتونی قران و نماز بخون و از شر جن و انس به خدا پناه ببر.در خونه آیت الکرسی نصب کن وصدای قران و اذان را در خونه پخش کن موقع خواب به خودت دوباره ۴ قل و آیت الکرسی را بخون و فوت کن سعی کن تا میتونی خودت را شاد نگه داری و به افکار منفی فکرنکن.همچنین دستورات آیت الله بهجت را در مورد رفع جن و شیطان را بخون و عمل کن. جن کافر وقتی به انسان نزدیک میشه کارهایی را میکنه که خودش دوست داره ولی انسان مسلمان را اذیت و آزار میده.تا میتونی روحیه معنوی خودت را تقویت کن و به شهدا توسل پیدا کن . اگر تونستی برای رفع بیماری خودت ۴۰ تا زیارت عاشورا نذر شهدا کن و خصوصا شهید نوید صفری که حاجت میده .تا انشاالله رفع بیماری شما بشه فقط صبور باش و رابطه ات را با خدا تقویت کن و به ائمه هم توسل پیدا کن. التماس دعا🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🧡 سلام. درمورد خانم ۱۸ ساله ای که فیلم سیاحت غرب رو دیدن و حالشون بده الان. بزار منم داستانمو بگم برات منم عین شما بودم. من ۶ یا ۷ سالم بود که سیاحت غرب رو دیدم و برا منی که بچه بودم خیلی خیلی خیلی وحشتناک بود. الانم که یادم میاد صحنه هاش تموم بدنم میلرزه، انگار قلبم میخواد از جا کنده بشه. خلاصه من در اون سن دیدم فیلمشو و حالم بهم ریخت از روزی که دیدم فیلمش رو دیگه هیچی نخوردم نه غذایی و نه آبی و بدجور حالت تهوع داشتم مثله یه مرده متحرک بودم یه گوشه از اتاق دراز میکشیدم و رنگم زرد شده بود. مامانم هر غذا یا میوه ای که می اوورد اصلا نمیتونستم نگاهش کنم. سرم درد میکرد و گیج میرفت شُش و قلبم بدجور تیر میکشید قفسه سینم درد میکرد و همش اون صحنه های فیلم جلوم بود مخصوصا قیافه نکیر و منکر 😱 فقط به یه جا خیره میشدم و پلک نمیزدم و حتی خوابم نمیبرد شاید باورت نشه اما ۳ روز نخوابیدم. شب که میخوابیدم شدید گرمم میشد نفسم میگرفت از ترس بدنم تا صبح میلرزید و دندون هام بدجور بهم میخورد فقط به دَر خیره میشدم و به فکر عزرائیل 🙈 واای که نگم برات کلا حالم بدجور بد بود. خلاصه بعد ۳ روز رفتیم دکتر. دکتر تا فهمید من اون فیلم رو دیدم مامانمو دعوا کرد گفت: خانم آخه چرا گذاشتی این بچه این فیلم رو ببینه من خودم کتابش رو خوندم تا چند روز نمیتونستم بخوابم و میترسیدم دیگه این بچه که فیلمشو دیده که بدتره.... بعدم کلی قرص نوشت برام به مامانم گفت اگه خوب نشد دوباره بیا تا یه فکری بکنم براش. من اومدم و چند روز گذشت و سعی میکردم با حرفای مثبت خودمو آروم کنم الحمدالله حالم خوب خوب شد. چیزی به مرگم نمونده بود اما معجزه شد😭 الانم بعد ۹ ، ۱۰ سال هنوز اون صحنه ها جلو چشمامه ولی وقتی اینا میاد تو فکرم سریع آیه الکرسی رو میخونم ۴ قل میخونم. عزیزم فقط چنتا پیشنهاد بهت میکنم👇 سعی کن فقط و فقط نمازاتو اول وقت بخونی، قرآن بخونی، بشین هر روز با خدا حرف بزن خیلی آروم میشی، با امام زمان حرف بزن و ازش بخوا کمکت کنه. بخدا امام زمان چون امام حاضر هست زود میشنوه و جوابتو میده. من به خاطر امام زمان از همه بدی ها نجات پیدا کردم. الانم از مرگ نمیترسم. اگه آدم فرد خوبی باشه و همه اعمالش کامل باشه و با تمام امامان از جمله امام زمان انس بگیره مرگ‌ براش خیلی شیرین میشه. دیگه به هیچ چیزی از اون فیلم فکر نکن تمام این مریضی هایی که داری به خاطر اون فیلمه توسل کن به خود آقا صاحب الزمان انشاالله خوب میشی. اگه خوب شدی پیامتو بفرس برا آدمین بزاره کانال. منو هم دعا کن یا علی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
❣ خان جون به پذیرایی بزرگ خونه اش میگفت شاه نشین. درش همیشه قفل بود، اما یه وقتایی مهمون عزیزکرده که می اومد با سلام و صلوات می بردش تو شاه نشین و با قطاب و باقلوا و گز اصفهون ازش پذیرایی می کرد. بعد از خان جون خونه ش به آقاجونم رسید. مامان خانوم اثاث خونه رو عوض کرد، اما اسم شاه نشین از خونه ی ما نرفت. خیلیا اومدن که جاشون تو شاه نشین بود. همین احمد آقا، دوماد بزرگ خونه یا خونواده ی سوگل، زن داداشم، جاشون تو شاه نشین بود. اما رضا که اومد، آقا جونم روی پله های ایوون باهاش حرف زد. از پشت پرده ی آشپزخونه میدیدمش. یه دسته گل جمع و جور گلایل دستش بود. سرشو انداخته بود پایین و آقاجونم بلند بلند تعداد طبقه هایی رو که با هم فاصله داشتیم براش می شمرد. اینکه من گریه می کردم مهم نبود. فقط مهمون این خونه یا توی شاه نشین جا داشت یا باید از تو حیاط برمی گشت. حد وسط تو خونه ی ما وجود نداشت. مامان غر می زنه: چی شد این چایی؟! بازم مهمون داریم. از همونا که جاشون تو شاه نشینه. مامان خانوم از سر صبحی کلی دلشوره داشت. همين دم غروبی سیب و خیارا رو ریخته بود توی حوض و واسه گردگیری و رفت و روب كل خونه به زری خانوم سخت گرفته بود. اما من همه ی امروز به دسته گل گلایلی فکر میکردم که گوشه ی تخت توی حیاط موند و آخرشم كبلایی جعفر، باغبون خونه انداخته شون بیرون. چند سال گذشته؟ دلم براش رفته بود. شبونه درس می خوند و روزا تو خیاطخونه ی اوستا نعیم درز کوک می زد. سر دوخت و دوز کت شلوار دومادی داداشم منو دید و آخرش جسارت خرج کرد و کلون در خونه مونو زد. مامان خانوم از پشت پرده ابرو می کشید که: پسره ی یه لاقبا گور نداره کفن داشته باشه، حالا هوا برش داشته که از قبل دومادی فلان الدوله سرش به یه کلاهی برسه! آقاجون که بیرونش کرد همه ی خونواده یه نفس راحت کشیدن. حرف رضا هم که صنار ارزش نداشت. جلوی در با یه غرور له شده گفته بود: من دخیل بستم به در این خونه. دوباره برمی گردم. واسه خاطر گل این خونه یجوری میام که تو انگاره ی نقره کوب برام چای میارید؟ مامان خندیده و خواهرم پوزخند زده بود. اما من انگار احمق بودم که همه ی این سال ها با همون یه جمله دلمو خوش کردم. خان جون همیشه می گفت: خیلیا میان و میرن. اما یه تک پا، به قو احوالپرسی. اینا موندنی نیستن. موندنی نبودن. همه ی اونایی که براشون تو انگاره ها چای بردم، شاه نشین قلبم نبودن. آقاجون حرص می خورد و مامان نگران بود یه وقت خونه مونده نشم. اما دل آدم که ترمینال نیست. آدم می تونه گل یه نفر باشه فقط. پشت در شاه نشین به چایی های دارچین نگاه می کنم. این چندمیشه؟ چند سال گذشته ؟ آروم میرم توی اتاق. مامانو میبینم که روی مبل جابه جا میشه. چشمم میچرخه سمت آقاجونم. عصبيه و شاه مقصودشو میچرخونه. داداشا هم هستن و احمد آقا، دوماد بزرگ خونه. به بالای اتاق نگاه می کنم. آقاجون خودش همیشه می گفت: مرده و حرفش! مرد من با حرفش برگشته بود؛ حالا بالای شاه نشین جاش بود؛ با موهایی که سایه روشن شده بودن تو گذر این سالها. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❣ #پرسش سلام مشکل منم بزارین. یه روز یکی ازاقواممون که جوون بود مرد بعدمن رفتم سر مز
❣ 🌹 🧡🧡🧡🧡 سلام و خدا قوت به آدمین عزیز و سپاس از کانال خوبتون در رابطه با اون خانمی که فیلم سیاحت غرب رو دیدن و سر مزار رفتن میخاستم تجربه ی خودم رو بگم چون منم دقیقا همین مشکل رو داشتم شش سال پیش خواهر کوچیکم رو از دست دادم که خیلی دوران سختی بود دچار معده درد شدید و تپش قلب شدم خیلی دکتر رفتم ولی همشون پیشنهاد میدادن برم پیش روان پزشک بعد سه سالش پدر م به رحمت خدا رفت هر دو این عزیزان سالم بودن وناگهانی از دنیا رفتن حال منم روز به روز بدتر میشد شبها از ترس و غصه خوابم نمیبرد و مدام از خواب می پریدم و فکر میکردم که داره روحم از بدنم جدا میشه منم مثل شما فیلم سیاحت غرب رو تو مدرسه‌دیدم واسه همین از مرگ یک تصویر وحشتناک داشتم مدام فکر میکردم پدرم و خواهرم که تو این دنیا سختی زیاد کشیدن اون دنیا هم دارن عذاب می کشن و منم دیر یا زود با این عذاب و وحشت باید مواجه بشم خلاصه که خیلی گریه کردم و باخدا صحبت میکردم که نجاتم بده هر شب قبل خواب ایه الکرسی رو میخوندم همون شبا خواهرم اومد بخوابم منم میدونستم که دارم خواب میبینم ولی انقدر اطرافم واضح بود حتی ریگهای کف سر مزارش رو میدیم که باخوشحالی با مامانم نشسته بودن سر مزارشون ولی مامانم منو نمی دید و ناراحت بود وقتی از خواهرم پرسیدم که چرا مامان ناراحت بهم گفت خدا مارو که تو بهشتیم رو به خاطر کارای اشتباهمون نمیبره جهنم بسوزونه که فقط اجازه نمیده شما رو چند وقتی ببینیم حتی بهم گفت مرگ مثل یه خوابه که فقط یه مدت تنها بودم و هیچ عذابی نکشیدم باور کنین از همون شب دلم آروم گرفت و دیگه دیدم نسبت به مرگ کلا عوض شد شما هم از ته دل از خدا بخواه کمکت کنه عزیزم تمام مشکلات شما از استرس و ترسه یکم ایمانتو قویتر کن خدا ما آدما رو همه جوره دوست داره و هر لحظه کمکمون میکنه فقط کافیه باور داشته باشیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
💚 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ سلام ببخشید یه سوال داشتم من هفته ۲۵بارداریم یه سری ازقبل کرم جوش ولک وکرم روزوشب برام اومداستفاده نکردم خواستم ببینم توبارداری اشکال نداره به صورتم بزنم ممنونم ❣❣❣❣ سلام ب همگی،ببخشیدشوهرمن اسپرمش صفره وکمترازیماه نوبت میکروتسه داره اگرراهکاری دارید قبلش انجام بدم برای موفقیت عمل ممنون میشم ازتون،😞،خواهشااگرکسی چیزی بلده بگه بهم،مررسی ❣❣❣❣❣❣ سلام خسته نباشید❤️ ببخشید یه بنده خدایی هستش دستشون خیلی خالیه یه بچه دو ساله داره از شهر دیگه ای امده تو شهر ما زندگی میکنن به خاطر بچه اش نمیتونه بره بیرون کار کنه چون اشنایی هم نداره کار در خانه نمیتونه بیاره ولی صوت قرانش خوبه میتونه بخونه اگه کسی نذری داره با قیمت مناسب ایشون میخونن❤️ اجرتون با امام حسین ❤️ ❣❣❣❣❣ سلام رفقا برای پدربزرگم دعا کنین حالش بَده بیمارستان بستریش کردن و بخاطر سن بالاش میترسم و نمیخوام حتی یک تار مو از سرش کم شه تروخدا دعا کنین خوب شه اکسیژن خونش خیلی پایینه و ریه هاش درگیر شده من قدرشو ندونستم و وقتی خونمون بود بهش اهمیت نمیدادم ولی تازه الان ک نزدیک چهار ساعته ک بیمارستان بستری شده و حالش خرابه دلم خیلی براش تنگ شده وقتی حال خرابشو دیدم یهو ب خودم اومدم که اگه نباشه دق میکنم تروخدا رعایت کنین ک کرونا نگیرین و انتقال ندین خیلی سخته عزیز از دست دادن خواهش میکنم دعا کنین خوب شه😔💔 ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۲۹🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052711.mp3
1.47M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۲۲۹🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیا
❣ سلام براخال حتماباید برن دکتریکی ازخالهاخال مادرهست که بایدشناسایی بشه وازریشه دربیاد اگردکترطب سنتی باشه خیلی بهتره جای خال هم میشه ازمحصولات نفیس استفاده کردکه حتما بایدبامشاوره بامشاوران عالی شرکت باشه 💙💙💙💙 کمک من به اون دختر که مشور کنکور شون خاستگارش بود 👇👇👇 باید به خاستگارت بگی اگه گوش و میخواد باید گوشواره هم بخواد اگه عاشق تو هست باید با مشکلات کی برات به وجود آمده کنار بیاد 💙💙💙💙 سلام در رابطه با اون دختر خانمی ک عاشق مشاورشون شدن میخوان ازدواج کنن. ببین عزیزم اول ک انشالله ک سال دیگه معلمی قبول بشی ولی چند درصد ب این فکر کن اگ قبول نشدی چی؟ شما میگید ک مشاورتون معلم هستن شما میتونید برید رشته علوم تربیتی دانشگاه پیام نور شهر خودتون (بدون کنکور گاهی وقتی میشه رفت ثبت نام کرد)بعد از طریق سهمیه شوهرتون بعد لیسانس معلم بشید حالا یه تحقیق انجام بدید ولی من خیلی هارو دیدم ک از طریق سهمیه همسر با همین رشته علوم تربیتی فرهنگی شدن امکانش هست اگ ب این اقا جواب رد بدید دیگه عاشق نشید و یه فرد با این ویژگی های ک دوس دارید پیدا نکنید 💙💙💙💙 سلام خسته نباشید .لطفا در گروه بگذارید پیامم رو. خانم ۱۸ساله ای که گفتن بخاطر عشقشون درس و آرزوهاشون رو بگذارن کنار و کلا نابود بشن، چرا شما این کار را بکنیدخواسته ی شما اصلا غیر معقول نیست و شما باید هررشته خوب و هرجا قبول شدید به هدفتون و شغل آیندتون حتی شهرهای دیگه هم برسید واین خواسته ی اون آقاست که غیر معقوله.اگه ایشون هم اینطور که شما میگید عاشقتونه شما بهش بگو بخاطر عشقمون قبول کن هرجا و هر رشته ای خواستم برم ببین واقعا عاشقته ؟به هیچ عنوان قبول نکن این ازدواج راچون الان سنت کمه و احساسات بهت غلبه کرده وقتی زنش شدی چندسال گذشت بشدت پشیمون میشی از این کارت مرد نباید از همین ابتدا هنوز هیچی نشده مانع موفقیت زن بشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هفدهم احمد اومد تو اتاق یه نگاه به من انداخت و گفت تو واسه چی گریه می کنی ؟ هر حرفی از دهنت در
صداش میومد که می گفت میدونی قیمت هر بخیه چقده؟ اونم رو پیشونی پسر بیچارم؟ میریم شکایت می کنیم میگیم یا بره زندون یا ده برابر دیه بده . آرزو می گفت اونم بره واسه چشمش شکایت کنه میخواین چیکار کنید ؟ اصلا دختر بیچاره رو نبردین تا دکتر شاید کور بشه اصلا .. زنداداشش گفت کور بشه بهتر، اینجوری زبونش دراز نیست که طلاق میگیرم طلاق میگیرم... خندید و گفت باباشم که رو به موته و اونه و یه کوه پول... اون شب احمد نیومد تو اتاقم و قرار بود روز بعد بره از سرش عکس بگیره . نشستم تو اتاق یه دست لباس گذاشتم کنار، طلاهامو تو جیبش کردم و فکر کردم حتما فردا هرجوری شده باید از در این خونه بزنم بیرون روز بعد آرزو اومد تو اتاقم و یه ساندویچ نون پنیر بهم داد و گفت دیروز هیچی نخوردی حامله ای اینو بخور ضعف نکنی دستشو گرفتم و گفتم آرزو من میخوام امروز از این خونه برم. آرزو گفت چه جوری حالا درسته احمد و داداشم رفتن دکتر ولی زن داداشم و من که هستیم تازه مادرمم هست . به پاش افتادم و گفتم اگر احمد از بیرون بیاد بیچاره ام .. تو رو خدا یه فکری به حالم بکن. آرزو گفت دعا کن احمد ناهار نیاد خونه اینجوری عصری به بهونه بردن بچه ها تو پارک میتونم زن داداشمو بکشونم بیرون آرزو که رفت از سوراخ قفل داشتم بیرون نگاه میکردم ، مادر احمد آرزو رو صدا زد و آهسته گفت میگن طلا میخواد بالا بره رفتم صد میلیون طلا خریدم . آرزو با تعجب گفت صد میلیون ؟ مادرش گفت آره الهی لال بشی که اینجوری جيغ نزنی .. اگر بابای گور به گور شدش سکته نمیزد پول جهیزیه تو هم ازش میکشیدم . آرزو گفت حالا کجا هستن طلاها؟ مادرش گفت یه وقت به زنداداشت یا خواهرات نگی ها .. گوشه پشتی رو باز کرد یه نایلون مشکی درآورد ازش پر از طلا و با خنده گفت مستعمل خريدم که استفاده داشته باشه حس میکردم دارم سکته میزنم از حرفای مادرش . مدام چشمم به ساعت بود تا ساعت ناهار رد بشه و احمد نیاد، وقتی احمد نیومد انگار دنیا رو بهم داده بودن . عصری بود که آرزو اومد تو اتاقم دو تا پنج تومنی انداخت رو زمین و آهسته گفت كل پولیه که دارم واسه تاکسی بردار، اگر فرار کردی حتما از تهران برو شهر خودتون . آرزو رفت پیش زن داداشش و بعد نیم ساعت اومد و گفت من با زنداداش بچه ها رو میبرم پارک . مانتومو تنم کردم شالمو انداختم رو سرم و داشتم فکر میکردم حالا چه جوری از دست مادرش فرار کنم ، نیم ساعت گذشت یه ساعت گذشت ولی راهی پیدا نمیکردم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
❣ M: سلام من ۲۴ سالمه وشوهرم ۳۲سال و یه مشکل دارم که حس میکنم می‌تونه زندگیمو خراب کنه من سه سال ازدواج کردم و یه پسر یک ساله دارم توی این سه سال میتونم بگم تقریبا هروز خونه مادرم بودیم بجز روزای خاص یا روزایی که شهرستان خونه مادرشوهرم بودیم یا مسافرت وبیشتر مسافرت ها هم باهم میریم یک ماه قبل شوهرم کمی حالش خوب نبود وخب فکر میکرد کرونا هست وگفت چند روز ی نمیریم تا مطمین بشم کرونا نیست وتست بدم بعد از دوروز کاملا خوب شد ومن به مادرم وهیچکس نگفتم که نگران نشن و البته کرونا نبود مادرم با من تماس گرفتن وگفتن اگر شوهرت دوست نداره بیاد خودت تاکسی بگیر بیا و شوهرم شنیدن و خیلیییی زیاد ناراحت شد وبمانددکه اون شب چی به من گذشت ولی بلاخره تموم شد وشوهرم گفت این درستدنیست که ما هر روز بریم اونجا چون مسافت هم خیلیییی زیاد ما اول شهریم مادرم اینا آخر شهر بعضی وقتا حتی ۴۰ دقیقه هم توراهیم وخب بعضی وقت نیم ساعت بستگی به ترافیک داره و ما گفتیم یک روز درمیون بریم یا دوروزی یبار حالا بازم‌مادرم ناراحت من هم به شوهرم حق میدم هم مادرم بنظرتون چیکار کنم مادرم وابستگیشون کم شه ایشون خیلی ۱وابستگی دارن من خودمم همینطورم ولی خب شوهرم خیلی کمک میکنن این وابستگی کم بشه وگذر زمان حس نکنم ولی مادرم کسی نیست این کار رو براشون بکنن ومن جیگرم میسوزه براشون واینم بگم شوهرم زیاد جایی نمیرن فقط خونه مادرم میومدن خونه مادر خودشون فقط آخر هفته ها اونم دوهفته ای یبار شاید برن ولی من همیشه اصرار میکنم که بریم خونه مادر شوهرم چون واقعا دوسشون دارم والبته شوهرم بعضی وقتا میگن بریم زود خونه مادرم که هستیم این عادتشه خونه مادر خودشونم همینطوره ولی مادرم میگن شوهرت دوست ندارد بیاد مادرم خیلییی زیاد محبت میکنن به شوهرم جوری که من حسودیم میشه بعضی وقتا خیلی هم دیگرو دوست دارن میدونم ولی این اختلاف افتاده ببنشون بنظرتون چیکار کنم ایدی ادمین 👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
💚 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
چند وقته هی از اینو اون میشنویم فلانی زنش همه اموالشو برده مهریه شو گرفته و فلان . دروغ نگم بدبین شدیم به عروسا حالا داداش من بعد از سالها با قرض و قسط و وام و حتی کمک پدرو مادرم ( صد میلیون بهش پول دادن یک زمینشونو فروختن) رفته خونه خریده . داداشم از مال دنیا یک خونه و یک ماشین داره . ماشینش شاسی بلنده که همون اول بنام خانمش زد . خونشم یکساله خریده هنوز سند نزدن گفتن چندماه طول میکشه میخواد بنام زنش بزنه حالا مامان بابام میگن حداقل نصفشو بنام خودت بزن پسر جان هیچی نداری اینهمه کار کردی داداشم خیلی سادس . مامانم گفت واقعا اینکه ما اصرار کنیم حداقل نصف خونه بنام خودت بزن دخالته ؟ این حرف ما منطقی نیست ؟ از اونجایی که داداشم سادس و قبلا هم رو حساب سادگیش خیلی ضربه خورده واقعا نباید ایندفعه به حرف ما گوش کنه؟ اینم بگم هنوز در حد حرف گفتیم . مامانم میگه اگه قبول نکرد بگیم صد میلیون مارو بده . ما زنتو دوست داریم ولی پولو ندادیم خونه بنام اون باشه واسه بچمون دادیم . نظر شما چیه؟ راستی داداشم کارمنده و حقوقش سه چهار برابره خانمشه . ما نمیگیم کلا به خانمت نده چون اونم بالاخره کار کرده هر چند در حد داداشم نبوده حقوقش. فقط میگیم خونه نصف نصف باشه که خدای نکرده فردا مشکل پیش نیاد ایدی ادمین👇🏻🌱 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
🌱 تمامِ سفرهای‌ پختگی و بالغ شدن از یک جدا شدن شروع می‌شود؛ جدا ‌شدن از یک عشق جدا ‌شدن از احساس امنیّت، جدا شدن از حس قدرت، جدا شدن از یک وابستگی، جدا شدن از هرچیزی که فکر می‌کنیم بدون آن هیچ خواهیم شد. تا ياد بگيری كه بدون هيچ چيز، هيچ نميشوی، تا ياد بگيری تو مهم تر از ‌اتفاقات زندگیت هستی تا ياد بگيری هميشه چيزهايی هستند كه به تو معنا بدهند. تا ياد بگيری هميشه راه هايی هست كه ‌انتظار قدم های تو را ميكشند. و هميشه آدم هايی هستند كه دوستت دارند، ‌بی آنكه بدانی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#حرف_اعضا ❣ #پرسش چند وقته هی از اینو اون میشنویم فلانی زنش همه اموالشو برده مهریه شو گرفته و فلان
💚 سلام درمورد خانمی که گفتن داداششون میخواد خونه رو به نام همسرش بزنه. این کار شما اشتباهه که جلوشو بگیرید و دخالته توی زندگی اونا. اینو همیشه بدونید شما به فکر کسی هستید اون صد ها برابر بیشتر به فکر خودشه.چرا منفی نگاه میکنید.خیلیم کار خوبی کرده معلوم میشه زندگی خیلی خوبی دارن به هم اعتماد دارن و هشقشون پایداره که این کارو کرده. وظیفه زن نیست ولی خانم برادر شما سرکار رفته حالا با هر درامدی فرقی نمیکنه مهم اینه که هم پای هم کار کردن برای زندگی و ایندشون.اون خونه چه به نام برادرتون چه همسرش باشه درنهایت مال بچشونه.خانوادتونم که گفتن پولمونو پس بگیریم اینا که میخواستن چنین کاری کنن نباید پولو میدادن. با این کارتون بین داداش و خانومش اختلاف میندازین ❣❣❣❣❣ سلام اونی گفت خونه برادرش میخواد بزنه به اسم خانمش هیچ وقت این کار نکن من خودمم یه زنم شوهر دارم شوهرم میخواست خونه به اسمم بزنه حتی با فروش طلاهام ساختیم ولی من قبول نکردم. پسرخالم ماشینش به اسم خانمش زد خونه ام میخواست بزنه مادرش نزاشت سند پیش مادرش بود قبول نکرده بده حالا همو زن پسرخالم طلاق گرفت ماشین شوهرش برد حالا همش مادرش دعا می‌کنه نذاشت خونه به اسمش بزنه اونم بعد بیست سال شوهر بچهاش ول کرد رفت دنبال عشق. چقدم پسر خالم دوستش داشت ❣❣❣❣❣❣ سلام. در جواب خانم18ساله ای که کنکور دادن و خواستگار خوبی هم دارن من بعنوان شخصی که خودم دانشگاه رفتم و بعد از اتمام دانشگاه ازدواج کردم، الان که به گذشته فکر میکنم، میبینم اگر شرایطش پیش اومده بود و زودتر ازدواج کرده بودم، آدم موفق تری بودم و تو زندگی جلوتر بودم و دانشگاه رفتن تاثیر مثبت و آنچنانی توی زندگی من نداشته،درصورتیکه بهترین سالهای عمرمو حرومش کردم هرچند بعضی دوستان رو میبینم که دانشگاه نرفتن و ازدواج کردن، و الان حسرت میخورن که درس نخوندن توصیه ی من به همه ی دختر خانومهای جوان اینه که ازدواج موفق رو بر هر چیز دیگه ای ترجیح بدین چون ممکنه دانشگاه هم برید و با سختی هاش درستونو تموم کنید و مثل ما☺️کار گیرتون نیاد و خدای نکرده فرصت ازدواج رو هم از دست بدید. بازم خود دانید❤️ موفق باشید 🌷 ❣❣❣❣❣❣ سلام روزتون بخیر در مورد اون خانمی که به برادرشون میگن نصف خونه رو بزنه به نام خودش به نظر من کار درستی میکنید و سعی کنید راضیش کنید ان شاءالله هر چی خیر باشه براتون پیش بیاد🌹 ❣❣❣❣❣❣❣ سلام خدمت دوستان یکی از اعضا برای راهنمایی خانمی که قرار بود درس بخونه گفته بود شما می تونید از سهمیه شوهرتون که معلم است استفاده کنید وبعد از اینکه درس خوندید معلم بشید خواستم به دوستان بگید اگر قرار است کسیرا راهنمایی کنید اول در اون زمینه اطلاعات خودتون را کامل کنید بعد دیگران را راهنمایی کنید اصلا تو کشور سهمیه‌ای برای معلم در نظر گرفته نشده که همسر فرد بتونه با اون سهمیه معلم بشه من نمی دونم این سهمیه را کی تصویب کرده که من تا حالا ندیدم یک موضوع دیگر که خواستم به دوستانی که هم می خواهند درس بخونند وهم ازدواج به نظر من ازدواج برای یک دختر اصل است ودرس خوندن فرع من خودم به خاطر تحصیل دیر ازدواج کرد.بعد در دانشگاه یک خانم با هم در یک رشته قبول شدیم این خانم ۵ سال از من بزرگتر بود و۱۰ سال بود ازدواج کرده بود از کلاس هشتم تا دیپلم در خانه شوهر درس خوانده بود به نظر من برای درس خواندن هیچ وقت دیر نیست چون دردین اسلام داریم زگهواره تا گور دانش بجوی ولی همین دین در موردازدواج دختر فرمودند اگر ازدواج دختر به تاخیر بیفته مانند میوه‌ای است که وقت چیدن آن رسیده باشد ولی اگر آن را نچینی می گندد برای ازدواج باید به موقع باشد سن ۱۸ تا ۲۴ بهترین سن ازدواج است اما درس را همیشه می شود ادامه داد من خودم ۴۷ سال دارم والان دارم کارشناسی ارشد می خوانم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• و طب اسلامی 👇🏻🌱 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 🧡 #پرسش سلام ستاره جون ادمین عزیز ازتون خواهششش میکنم از صمیم قلبم ازتون می خوام پیا
💚 سلام ستاره جون من همون دختر خانم 18 ساله ام که مشاور کنکورم خاستگارمه ممنونم که پیام منم گذاشتید و همینطور خیلی ممنونم که عزیزان داخل گروه بهم مشاوره دادن راستش من مجبور شدم تصمیممو بگیرم و خاستم تصمیممو به شما هم بگم یسری از دوستان به اشتباه متوجه شده بودن که ایشون میگن اگه می خوای درس بخونی فقط فرهنگیان میتونی ولی اینطور نیست ایشون گفتن که هر دانشگاهی هر رشته ای تو شهر خودمون باشه چه امسال چه سال بعد چه ده سال بعد اشکالی نداره من بخوام تحصیلمو ادامه بدم امسالم خیلی اسرار کردن که انتخاب رشته انجام بدم ولی چون اگه انتخاب رشته انجام بدم 100درصدم دانشگاه دولتی قبول میشم اون وقت نخوام برم دانشگاه باید جریمه بدم خودشونم با پدر و مادرم صحبت کردن و راضیشون کردن😍 و در مورد این که من برم یه شهر دیگه دانشگاهم(فرهنگیان شهر دیگه قبول شم)یه سری دلایل اوردن و کلا با این که من برم یه شهر دیگه اعلام نارضایتی کردن. ولی شهر خودمونو و مشکلی نداشتن. از طرفی هم خودم هم خانوادم مطمیین بودیم و هستیم که تو این دور و زمونه پسری نثل ایشون واقعا کم و سخت پیدا میشه😍 به همین خاطر قرار شد که با این شرط کنار بیایم و من بیشتر درس بخونم😃و انشالله امسال فرهنگیان قبول بشم😍❤️و به عشقم هم برسم☺️ برای سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم بفرمایید😍🙈🌹 از همه دوستان مخصوصا ادمین محترم کمال قدر دانی رو دارم💓🤩