eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ سلام ادمین عزیز. من خیلی ناراحتم. من ۲۶سالمه جرأت ندارم حتی تو خونمون نظر بدم ولی از یه چیزی دلم کبابه. پدربزرگ من تمام اموالشو داد به بچه ها. گفت میخوام تا زنده ام اموالمو بدم به بچه هام که بعد رفتنم کارشون به دعوا نکشه و تا بچه هام جوونن از ارث لذت ببرن، پیر بشن به چه کارشون میاد. به عموهام آپارتمان داد، کارواش داد، به عمه هام زمین و خونه و طلا. وضع همشون توپه، یکیش بابای نمک نشناس من. وضع زندگی هممون به شدت تکون خورد. وقتی بی پول شد، وقتی خونه خودشم زد به نام بچه هاش، بردن گذاشتنش خونه سالمندان. بهانشون این بود که کسی که لگنی میشه دیگه نمیشه تو خونه نگهش داشت. بمیرم الهی نزدیک عیده، بجای اینکه مثل هرسال تو خونه خودش باشه بقیه دورش جمع بشن الان خانه سالمندانه. خونشو گذاشتن به فروش. یه عمو دارم آلمانه، خیلی دلسوز و باشخصیت و مهربونه. اگه اون بفهمه این مشکلو یجوری حل میکنه ولی ازش پنهان کردن. مدتیه پدربزرگم گوشش نمیشنوه واسه همین عموم بهش زنگ نمیزنه، یه وقتایی دیر به دیر تماس تصویری میزد. خیلی دلم میخواد عموم جریانو بفهمه ولی اگه بهش بگم کتک مفصلی از پدرم میخورم. من از قانون سر در نمیارم اما میدونم میتونستن همون پولی که دارن هر ماه به حساب سالمندان میریزن بدن به پرستار بیاد نگهش داره. با مامانم مشورت کردم، مامانم گفت دلم خونه هر چی به بابات میگم برو بیارش پیش خودمون براش پرستار میگیریم یا پوشکش میکنیم گفته اون گوشش نمیشنوه اذیت میشیم هی باید داد بزنیم. من واقعا ناراحتم. وقتی داشتن چمدوناشو لباساشو جمع میکردن بفرستنش خانه سالمندان، ریز ریز اشک میریخت ولی انقدر مغروره دم نزد. تو روستاشون باباش خان بوده، اینا خان زاده بودن، کلی ملک و املاک و زمین داشته، آخر عمری بیچارش کردن..😔 @azsargozashteha💚
بی لشکریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست فرمانبریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست با پرچم سفید به پیکار می‌رویم ما کمتریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست ! فریاد می‌زنند ببینید و بشنوید کور و کریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست تکرار نقش کهنه‌ی خود در لباس نو بازیگریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست آیینه‌ها به دیدن هم خو گرفته‌اند یکدیگریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست همچون انار خون دل از خویش می‌خوریم غم پروریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست آیا به راز گوشه‌ی چشم سیاه دوست پی می بریم؟ حوصله‌ی شرح قصه نیست @azsargozashteha💚
❤️ سلام.من یه خانم 33ساله هستم دارای پنج فرزند.وهمسرم 40سالشونه. من وهمسرم هیچ شباهتی باهم نداریم و ازاولین روزی که آشنا شدیم ،عقدکردیم و دیگه کارازکارگذشته بودوراه برگشتی نداشتم. همسرم اعتقاداتش کاملااااابامن متفاوته وماهیچ نقطه اشتراکی نداریم جز رابطه زناشویی من واقعاً اذیت میشم .من بسیار شوروهیجان دارم اما اون صبح تا شب تواتاقش و مشغول کارخودشه. حتی دوست نداره من وبچهابریم پیشش. اگرموقع نهارصداش کنیم میاد.وگرنه اصلاازاتاقش درنمیا. من وبچهاروبهیچ وجه گردش و تفریح نمیبره.آرزوی گردش داریم. بچه هام ازرفتارای پدرشون متنفرن واصلادوسش ندارن.وهمش میگن ازش طلاق بگیر. منم خیلی خسته شدم.وجایی ندارم برم.واقعانیازدارم باکسی حرف بزنم چون بالاخره من خانمم. امامیگه ازخونه بیرون نرو وباهیچکس حرف نزن. واین درحالیه که خودش بیشترشبهابارفقاش بیرونه.من وبچهام هم تنها.خیلی وقته که سپردمش به خدا.بهش میگم ماهم بیرون ببرباخودت ،میگه من حوصله ندارم.میخادراحت باشه .خیلی راحت طلبه .حتی حاضرنیست بچه بغل کنه،یاباهاشون بازی کنه. میخواستم بدونم که همه مردهااینجوری هستن .دوست ندارن بازناشون حرف بزنن و فقط بخاطر چیزای دیگه بااوناازدواج میکنن؟ خواهش میکنم این سوال منو آقایون جواب بدن.تشکر❤️ ایدی ادمین جهت ارسال پرسش و پاسخ و درد دل 👇👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخها کوتاه باشد✅
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_هفت چندبار نگین برام پیغام تهدید فرستاد ولی به شقایق نگفتم. همه ی کارای عروسیمونو ا
احتمال دادم اونم از نقشه های نگین باشه وگرنه پسره اونقدرام که ادعا می کرد عاشق شقایق نبود. برگشتم سوار ماشین شدم. شقایق خواست چیزی بگه که گفتم: امشب درباره ی هیچی جز خوشبختیمون حرف نزنیم. باشه؟ دست تو دست هم رفتیم داخل تالار. بچه های کوچولو میرقصیدن و انقدر شاد بودن که از شادیشون بغضمون گرفت. همکارام و دوستای شقایقم حسابی سنگ تموم گذاشتن. آخرای مجلس بود که خانواده ی من به همراه یوسف اومدن داخل مجلس. باورم نمی شد. مامان اومد جلو انقد گریه کرده بود و پیر شده بود که حسابی حالم گرفته شد. لبخند غمگینی زد و گفت: همه ی‌ عذابایی که بهمون دادی و خودت کشیدی به کنار، اگه می خوای خوشبخت شی تو عروسیت برقصم؟.. خندیدم و بغلش کردم. عروسیم با شقایق یکی از بهترین خاطره های زندگیمون شد که همیشه از خودم بابت گرفتن اون عروسی ممنونم. به خاطر خنده ی اون بچه ها بود یا دل پاک شقایق و رنج ها و حسرت های من، حالا بعد پنج سال حسابی با هم خوشبختیم و یه پسر و یه دختر داریم. وضعمون روز به روز بهتر میشه. شقایق لیسانسشو گرفت و فعلا تا بزرگ شدن بچه ها میخواد خانه دار باشه. حتی قصد آوردن بچه ی سوم هم داریم! دوست دارم این خوشبختی رو بین خیلیا تقسیم کنم... یوسف باهامون در ارتباطه دو سال بعد عروسی نگین هم کم کم دوست داشت بیاد خونه زندگیمون رو ببینه که من می ترسیدم از حضورش، دو سه بار عید نوروز همراه یوسف اومده و یکی دو روز موندن و رفتن. زیاد با کسی کاری نداریم و خودمون واسه خوشبختی خودمون کافی هستیم.. تنها غم من پیر شدن سریعمه که می ترسم نتونم از این عشق لذت ببرم هرچند شقایق مدام تاکید می کنه ورزش کنم و غذاهای سالم درست می کنه و در کنارش با عشق جادوییش دلم رو سرزنده نگه میداره... خوشبخت شدم هرچند دیر، اما لذت بخشه به جبران همه ی سختی هایی که کشیدم. الحمدلله پایان فرزاد @azsargozashteha💚 از فردا داستان جذاب دیگری شروع میشه پیشنهاد میکنم از دستش ندید ✅✅
سلام من واقعا نمیدونم شما که ادعای فرهنگ سازیتون میشه و مدام از انسانیت دم میزنین و اینهمه خانم در کانال شما عضو هستن چرا در مورد درک خانواده شوهر و مادرشوهر پست نمیذارید؟ چرا فکر میکنین خانواده شوهر دشمن خونی و جانی شما هستن؟ چرا خانومها فکر میکنن هر حرفی مادر خودشون بزنه خیرخواهیست اما اگر همان حرف از دهن مادرشوهر بیرون بیاد دخالت محسوب میشه!!! مادر بنده با وجود اینکه میتونست طبقه بالای خانه اش رو اجاره بده به منو همسرم ترحم کرد و به ما اسکان داد وگرنه من مجبور بودم با این حقوق ناچیز اجاره خانه بدم. به جای تشکر خانمم میگه دوری. مادرم میاد بهش سر میزنه خانمم میگه اومده دخالت کنه من صدبار گفتم سرزده دوست ندارم کسی بیاد و هزاربار من بهش گفتم خونه پسرشه اول که خونه خودشه و دوم خونه پسرشه. مادر معصوم من دستش نمک نداره، کدوم مادرشوهری شب عروسی به عروسش دوتا کادو میده؟ اما مادر من داد خانمم جای تشکر گفت باعث آبروریزیم شد، الان تو این دوره زمونه کسی پتو کادو نمیده، کارشون آبرومو برد. بهت حتی اگه یک هل پوچ دادن از رو انسانیت و محبتشونه اینو نمیخواد بفهمه. به تمام همکارام میگم زن نگیرید اگرم گرفتید از هم فرهنگ خودتون بگیرین. من خانمم واسه یه شهر دیگس از یه فرهنگ دیگه و این داره به شدت به ما آسیب میزنه. یکبار دولا نشد دست مادر منو ببوسه با اینکه میدید بین ما، عروسا باید دست مادرشوهرشونو ببوسن. مادر من هیچ وقت به زبون نیاورد. سر جهاز دادن با آبروی تیر و طایفه ما بازی کرد. تمام لوازمش از قبل خریده بود مه مدل چای ساز نه مدل جاروبرقی نه طرح کریستالها هیچ کدوم به روز نبود. ما چشممون به روی خطاهاش بستیم الان این خانوم با اینکه در خانه ۸۰ متری و دلباز میشینه قدر نمیدونه. مادرم میگفت اگه دلم به رحم نمیومد الان باید در زیرزمین ۵۰ متری زندگی میکردین من خودم باعث میشم عروسام سوارم بشن. مادرم به ما سر میزنه میگه برای من خوشایند نیست هر روز ریخت مادرشوهرمو ببینم. این همه نمک نشناسی و ذات کثیف درمانی نداره اما شما به عنوان ادمین باید فرهنگ سازی کنید بگید وقتی زنی ازدواج کرد خانواده اول و آخرش میشن همسر و خانواده همسرش. باید بدونن نام خانوادگی بچه وقتی نام خانوادگی پدره این یعنی خانواده اول و آخر زن خانواده شوهرشه اینا باید فرهنگ سازی بشه تا انشالله مثل اروپا طوری بشه که نام خانوادگی زن با نام خانوادگی همسر یکی بشه و زنها بفهمن تیر و طایفشون سمت کیه و اصل ماجرا کجاست. بنده واقعا با خانمم مشکل دارم و امیدوارم بعد از بچه دار شدن کمی مطیع بشه تا آرامش به خونمون بیاد وگرنه با همین شرایط پیش بریم مجبورم بچه رو ازش بگیرم و بفرستم جایی که از اونجا اومده. لطفا به فکر اجتماعتون باشین. @azsargozashteha💚
سوره ❤️ صفحه ی ۵۶🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا ❤️ سلام.من یه خانم 33ساله هستم دارای پنج فرزند.وهمسرم 40سالشونه. من وهمسرم هیچ شباهت
❤️ سلام من برا اون خانمی که شوهرشون هیچ توجهی به خودشون بچه هاشون ندارن مزاحم شدم منم یه دخترم مامان بابای منم همین طورین بابام اصلا دوست نداره ما جایی بریم صبح تا شب تو خونه ایم اما خودش با رفیقاشه بد که میگیم خسته شدیم میگه من نشدم من کیو میبینم بدش میاد میگیم کلا تو زمان عصر قجر مونده از اولین روز زندگی همین بوده اون زمان که یه بچه داشتن مشکل داشتن نباید بچه میووردن اما قدیما فکر میکنن بچه بیاری همچی درست میشه درصورتی که ما بچه ها هم بدبخت شدیم من با ۱۹سال سن یه دوستم ندارم تنهای تنهام کاش قبلاً اینکه بچه میووردین به فکر بی‌خیالی شوهرتون بودین الان فقط اون بچه هاتون بدبخت شدن شما که دیگه سنی ازتون گذشته من همیشه با مامانم دعوا میکنم که شما اگه مارو می‌خواستیم تو دعواهاتون سرمونو نمیبردین بزارین رو سینمون من فقط دلم میخواد ازدواج کنم اما کو خواستگار چون همه همسایه ها فکر میکنن عروس خونوادم نه دخترشون چون مدام تو خونم و اجازه ندارم پا جلو در خونه بزارم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام نه عزیز همه ی مردا اینطوری نیستن کی گفته؟ به نظر من شوهرتون هنوز به سن عقلی شون نرسیده که این رفتار رو از خودش نشون میده چه معنی داره مرد، به زن و بچش بی تفاوت باشه؟ من مرد نیستم ولی میگم که عده ی خیلی کمی از مردا فقد به دنبال لذت خودشون ازدواج میکنن، به نظرخودتون با کسی ارتباط نداره؟ چون دلیلی نداره که مرد از رابطه با زنش سرد بشه مگر اینکه............ شما هم با توکل برخدا جلو برید هر مشکلی قطعا یه راه حلی داره..... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام بنده اقا هستم خیر همه اینطور نیستند ایشون احیانا مشکل دارن باید درمان بشن و فکر میکنم قبول هم نمیکنن مشکلشونو ،خدا بهتون صبر بده🤦🏻‍♂ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اول اینکه چرا وقتی از روز اول میدونستی شوهرت آدم راحت طلبیه کذاشتی بچه دا ر بشی اونم 5 تا؟؟؟واقعا نمیفهمم هدف از بچه دار شدن بعضیا چی هست؟؟؟فکر میکنم خودتون از روز اول گذاشتید هرکی هرچی خواست شما چشم بسته بگید باشه الان که کار از کار گذشته فهمیدید کجای کاری.تا زمانی که شما یه حرکت مثبت و قاطعانه نداشته باشی جریان همینه...شما این همه سال واقعا چرا تحمل کردید؟؟؟وای اصلا نمیفهمم... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام عزیزم نه همه مردها اینطور نیستند داریم از این جور اشخاص ولی ن ک همه اینطور باشند ولی اکثر مردا راحتی رو میپرستند. همسر شما آدم راحت طلب و بی مسئولیتیه . و ادم رفیق بازی هست ک شبا بیرونه از نظر من اینجور مردها بدرد ازدواج و زندگی زناشویی نمیخورن چون فقط ب فکر خودشونن...باهاش قشنگ صحبت کن حرفاتو بزن بهش فرصت بده اگر نه ک یه فکر اساسی بکن انسان ی بار به دنیا میاد نباید اسیر باشی .پیش ی مشاور دینی برو من آقای پور احمد خمینی رو بهتون معرفی میکنم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام والا مردا به این آقایی و باحالی این از ما نیس بزنید گردنشو😁 نه شوخی کردم ولی خداییش من خانوممو به زور میبرم سفر هی میگه چقد میریم بیرون بسه، ما مردا رو کچل کردید خدایی به کدوم سازتون برقصیم ما طفلیا😂 @azsargozashteha💚
❤️ داستان واقعی 👆👇 عبرتی برای زندگی😔
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی ❤️ داستان واقعی #ساره 👆👇 عبرتی برای زندگی😔
سلام من ساره ام. سی سالمه و دو ساله از همسرم جدا شدم. داستان زندگیم شاید برای خیلی ها غیر قابل باور باشه داستان یه اعتماد و زندگی ایی که به چشم بهم زدنی نابود شد. 😭 اگر زندگیت برات مهمه این داستان رو بخون تا هیچ وقت اعتماد بیجا به کسی نکنی. تازه یک سال بود که ازدواج کرده بودم، ازدواجم سنتی بود ولی همسرم از قبل منو میخواست، پسر همسایمون بود و جوون چشم پاک و مؤمنی بود. برای من این چیزا ملاک بود که منو دوس داشته باشه و بتونیم کنار هم آسایش داشته باشیم. بعد از یک سال که عقد کردیم رفتیم خونه خودمون. خونمون دو سه تا کوچه با خونه مادرم فاصله داشت. زندگی خوبی داشتیم محمدرضا مرد زندگی بود. صبح میرفت سرکار و بعد از کارش میومد خونه یا گهگاهی می رفت به مادرش سر میزد و میومد. توی کوچمون با همسایه ها زیاد رفت و آمد داشتیم. با اینکه شهرستان بزرگی بود اما چون همسایه های قدیمی بودیم و بافت منطقه همون طور قدیمی بود و خونه ها ویلایی بودن همه همدیگرو میشناختیم. دو سه تا دختر همسایه داشتیم که از همون بچگی با همدیگه میرفتیم مدرسه، زمان دانشگاه بین ما فاصله افتاد اما بازم هنوز با هم رفیق بودیم. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#اظهار_نظر_اعضا سلام من واقعا نمیدونم شما که ادعای فرهنگ سازیتون میشه و مدام از انسانیت دم میزنین
به اظهار نظر این دوست عزیز من اینو نگم ته دلم میمونع😐 چراااا بعضیاااا بدون هیچ اطلاعی و دونستن چیزی میان حرف میزنن =/ آقای محترم وقتی دیدید از نظر فرهنگی و عقیدتی با هم مشکل دارید برای چی ازدواج میکنید =/ و برای چی میخواید بچه دار بشید و طلاق بگیری ک ی بچه رو بدبخت کنید =/ خانوم شما قدر نمیدونه شما هم والا خیلی بلد نیستی احترام بزاری ... خانواده ی زن ، شوهر بچه هاشه نع پدر و مادر شوهر و اینکه میگی مثل اروپایی‌ها خندم میگیرع واقعا و اینکه میگید جهازش مد روز نیست و ابروتونو برد واقعا براتون متاسفم ... شاید خانوم شما کارش و حرفاش زشت باشع واقعا ولی بدونید فقد مشکل از خانومتون نیست ... حداقل پیش ی مشاور برید ک زندگیتون با این چیزا از هم نپاشه :) ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اعضای گروه... درجواب آقای فرهنگ ساز.... شماجاده یکطرفه روگرفتی و... اولا.. حتی در قانون... تامین خانه وملزومات زندگی وظیفه شماست... پس لطف شما یا مادرتون نبوده.... جهيزيه هدیه خانواده عروسه.... برا کمک به شما...در کدوم قرن زندگی می‌کنید.... دستبوسی مادر شوهر؟ شما خودتان چند بار دست بوسی مادر خانم انجام دادید؟ احترام احترام میاره...کدام قانون گفته خانواده همسر در اولویته... شما طرز فکرتان درست کن... مرد هستی زندگیت تامین کن. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ دست بوسی مادرشوهر نه تو دینه نه تو عرف،سرزدن بدون اطلاع کاملا نهی شده تو دین و صاحب خونه حتی اگه درو هم باز نکنه این اجازه رو داره،وقتی کسی خونشو به کسی یا با کرایه یا بدون کرایه به کسی میده دیگه صاحب خونه نیست که هروقت بخواد بره هر وقت بخواد بیاد ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب آقای که فرمودن خانمشون نمک نشناس هستن اولا ب نظره من این اقا خیییلی بچه ننه هست دوما اجاره کردنه خونه وظیفه آقای خونست اگه مادرتون لطف کرده ب شما لطف کرده و وظیفه شما رو انجام داده و این دلیل نمیشه که هر ساعت و هر موقع خاست وارد خونه شما بشه خونه باید قانون داشته باشه و حریم سوما ۸۰ متر خونه کجا دلبازه چهارما قصر هم که باشه وقتی حریمی نداشته باشه ب چ درد میخوره و این حرف ب نظره من خیلی حرفه زشتی هست که انتظار دارید دست مادرتون رو ببوسه خانمی که حاضر شده نزدیک مادر شوهر زندگی کنه باید ب طلا گرفت آقای محترم کاش ب جای این انتظارات بیجا سعی میکردی خونتو دور از خانه مادرت میکردی مطمین باش زندگیت آرامش میگرفت ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ زنم دست مادرمو نمیبوسه؟!!!! جهیزیش به روز نبوده ؟!!!!! همه کس وکار زن فامیل شوهرشه!!!؟ باید فامیل زن هم به اسم شوهرش باشه؟!!! 😳😳😳 به نظر من باید دست زنشو ببوسه که داره تحملش میکنه ایشون هنوز مربوط به عصر جاهلیته هنوز مسلمان نشده @azsargozashteha💚 ارسالیها در این مورد زیاد داشتیم که امکان بازنشرش در کانال نبود متاسفانه، ولی چون حرفهای این برادر عزیز رو در کانال قرار دادیم نظر باقی اعضاهم محترم دونستیم و بخشیش رو گذاشتیم🌹
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می‌شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی‌ست دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم @azsargozashteha💚
❤️ سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه خانومای کانال بتونن بنده رو راهنمایی کنن. من حدودا ۵ ساله با خانومم ازدواج کردیم، علارغم تمام مشکلاتی که سر راهمون سد شد بهم رسیدیم. زندگی خیلی خوبی داشتیم و یه دختر شیرین زبون هم واسم آورده. ما هم محله ای بودیم. حدودا ۸ ماه قبل رفتیم مسافرت، تو مسیر برگشت دعوامون شد و من خیلی عصبی شدم و برگشتم بهش گفتم اگه من نمیگرفتمت سگ هم تو رو نمیگرفت.. خانومم که اصلا توقع این حرفو نداشت رنگ از رخسارش پرید. با صدای لرزون گفت رسیدیم خونه کارای طلاق رو انجام میدم و حرف همه رو به جون میخرم. من که تازه به خودم اومده بودم فهمیدم چه غلطی کردم، کلی التماس کردم به پاش افتادم که این کارو نکنه… حرفی نزد، ما رسیدیم خونه، تو مسیر همش سرسنگین بود حرفی نمیزد تو خودش بود و فقط اشک میریخت. من خیلی ناراحت شدم بابت این رفتارم اما خب دیر شده بود. رسیدیم خونه و یک هفته بعد فهمیدیم دوباره باردار شده و من کلی خوشحال بودم اما اون نبود. هنوز باهام حرف نمیزد و سرد بود و من کلافه هرکاری میکردم به چشمش نمیومد و ناراحت بود از دوباره باردار بودنش. انقدر این جمله روحش رو عذاب داده بود که آخرای ۴ ماهگی به دلیل نامشخصی دردش گرفت و به طرز خیلی بدی بچمون سقط شد. دو شبانه روز درد کشید و همش تو خونه فریاد میزد از شدت درد و اصلا نمیذاشت من نزدیکش بشم همچنان ناراحت بود و من ناراحت که کاری از دستم برنمیاد. بعد از ترخیص از بیمارستان اومدیم خونه. یک ماه بعد تولدش بود سعی کردم سنگ تموم بذارم براش هدیه انگشتر گرفتم و ۳ میلیون نقدی کادو بهش دادم نذاشتم از صبح تولدش هیچ کاری کنه صبحانه خودم آماده کردم ناهار سفارش دادم و... شب دخترمو فرستادم بره پیش خواهرم شب بمونه. انگاری خانومم فراموش کرده بود همه چی رو خوب شده بود اما آخرش زد زیر گریه و گفت من نمیتونم فراموش کنم نمیتونم ببخشمت نمیتونم مثل قبل باشم تو با اون جمله تمام تصورات منو نابود کردی و کلی گلایه کرد و رفت خوابید. من دیگه چجوری بگم متاسفم چجوری بگم غلط کردم گوه خوردم منو ببخشه مثل قبل بشه ، برای ناهار منتظرم بمونه، دلم لک زده واسه ۸ ماه قبل، چجوری اون جمله رو از ذهنش پاک کنم نمیدونم. اینجا اکثریت خانوم هستن شاید بتونن منو راهنمایی کنن. من تا حالا اصلا دست روش بلند نکردم و نمیکنم چون بی نهایت عاشقشم. یه زن تمام عیاره واسه من خانومه کدبانو مادر خوب بافرهنگ من خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. میخوام زندگیمون مثل قبل رنگ و بو بگیره. بگین من چیکار کنم؟ ایدی ادمین 👇👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد پاسخ های بلند در کانال قرار نمیگیرد🙏🌹
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ #پرسش سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه خانومای کانال بتونن بنده رو راهنمایی کن
❤️ سلام آقای محترم هر انسانی هنگام عصبانیت باید بتونه جلوی خودشو بگیره و هر حرفی به زبون نیاره که دل همسرشو بشکونه . مخصوصا ک با تعریفهایی که کردی خانوم خوبی هم داری باهاش حرف بزن بگو برات چیکار کنم، ببین اون چی میخواد حرف دلش چیه اگر نه شماهم باهاش ۲ الی ۳ رور سنگین باش چون روی خودم این طرز برخورد جواب داده چون هرچی سمت کسی میری بیشتر دوری میکنه البته اینطور ک مشخصه دل خانومت شکسته درکش میکنم (ولی اگ من بودم با این برخورد شما میبخشیدم بالاخره انسان جایزالخطاس) ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام یک سوال اعتقادات مذهبی خانومتون چه طور هست؟ اگر بتونید از یک روحانی یا یک واسطه از کسانی که روی همسرتون تاثیر گذاری دارند کمک بگیرید اگر ما بدانیم که همه ی ما پر از خطا و اشتباه هستیم و معصوم نیستیم همه نیازمند بخشش خدا هستیم و اگر خدا بخواهد با عدالت با ما بر خورد کند بیچاره میشویم لذا از خدا میخواهیم که با فضل و بخشش با ما بر خورد کند و فرمودند گذشت داشته باشید تا خدا هم از شما بگذرد این را باید بدانیم که با گذشت بزرگ میشویم این را باید بدانیم که امکان دارد از ما هم خطایی سر بزند آنچه مهم هست اینه که کسی که خطا کرده اگر پشیمان از خطای خود باشد کافیست البته این مطالب رو خودتون مستقیما نباید به ایشان بگویید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به همسرتون بگید که: " میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم ولی روم نمیشه و وانمود کنید که واقعا رو تون نمیشه و گفتنش براتون سخته ویه کم کشش بدید تا حسابی کنجکاو بشه بعد بهش بگید که راستش من تو رو از خودم سر تر میبینم به همین خاطر وقتی با هم حرفمون میشه میترسم تو به ذهنت بیاد که اگر به من دل نبسته بودی میتونستی موقعیتهای بهتر از من برا ازدواج داشته باشی اونروز ناخودآگاه خواستم حرفی بزنم که مثلا ارزش خودمو پیشت بالا ببرم و فکر کنی بهتر از من گیرت نمیاد ولی خراب کردم " انتظار نداشته باشید که اون حرف از یادش بره ولی مطمئن باشید همسرتون هم دوست داره توجیهی برای حرف شما داشته باشه تا با بهانه ای خودشو آروم کنه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ با سلام،شما مرد با مسولیت و اهل زندگی هستید. خانوما زود میبخشن ولیییی خب شما واقعاً بد جوری دلش رو شکستید، صبور باشید بگذارید زمان بگذره و همچنان به ایشون محبت کنید و اعتماد شون رو جلب کنید، بالاخره میبخشن . پیامم به آقایی که از خانومشون گله داشتن، پیشنهاد میکنم یکبار متنی که فرستادین رو خودتون از دید یک نفر از اعضای کانال بخونید... خودتون در مورد خودتون چی فکر میکنید؟؟؟!!!... من یه آقا هستم و از طرف همه‌ی آقایون میگم به خودتون و زندگی تون رحم کنید و حتما پیش یه مشاور تشریف ببرید(خودتون) @azsargozashteha💚
❤️ در جواب اون آقایی که به خانمش گفته کسی محل سگ بهت نیزاشت باید بگم که بعضی حرفا زده نشه خوبه ولی اگه زدی قلب که شکست دیگه بر نمیگرده من شوهرم اینو بهم گفت بعد از ده سال زندگی دوندگی بپای خودش و مادرش سوختم حسرت خیلی چیزا به دلم موند ولی شوهرم گفت و نابودم کرد اونم واسه یه حرف الکی سشت و گذاشتم کنار حالا هر کارمیکنم نمیتونم بهش نگاهم کنم خیلی داغونم خیلی😔 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام آقای محترمی که به همسرتون گفتین حتی سگ هم نمیومد سراغش،باید بگم زهری که ریختین تو کام همسرتون هیچ پادزهری نداره ،اگه دست روش بلند نکردین هنر زیادی بخرج ندادین چون حق اینکارو ندارین چه شرعا چه قانونا اما زخم شمشیر خوب میشه زخم زبون نه شما زخم به دل همسرتون زدین که تا آخر عمرش تازه اس وخوب شدنی نیس اینکه تا حالا باهاتون زیر یه سقف مونده خیلی خانمی کرده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید . من باید بگم که الان همسرتون به تنهایی نیاز داره یه مدتی دور از هم باشید تو تنهایی های خودش حتما دلتنگ شما خواهد شد .چون خود من بخاطر یه جمله بد همسرم که بهم گفت کاملا ازش دلزده شدم و هیچوقت باهاش رابطم خوب نشد الان 4ساله که جداشدم ازش. در اخر اینکه باید یه مدت تنها باشه تا خودش بفهمه که هنوز شما رو دوستداره یا نه. با تشکر از کانال خوبتون @azsargozashteha❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_اول سلام من ساره ام. سی سالمه و دو ساله از همسرم جدا شدم. داستان زندگیم شاید برای خیلی ها
یک روز که توی خونه داشتم نهار میپختم زنگ در خونه رو زدن، درو که باز کردم دختر همسایه رو دیدم. اومد بالا و گفت مهمون نمیخوای ساره؟ اسمش فائزه بود، بچگی زیاد با هم رفت و آمد داشتیم ولی بعد از اون زیاد رفت و آمد نداشتیم. وقتی که رفتم خونه خودم از اون روز رفت و آمد ما شروع شد. وقتی که شوهرم نبود میومد خونه و بهم سر میزد، از محمدرضا و زندگی می پرسید میگفت زندگی خوبی داری قدر شوهرتو بدون. رفته رفته رابطمون خیلی صمیمی شد در حدی که بیشتر روزا که محمدرضا خونه نبود میومد پیشم. یک روز که اومد خونم حالش خیلی بد بود گریه کرده بود و میگفت عصبانی ام.. وقتی ازش پرسیدم چی شده گفت شوهر دوستم به دوستم خیانت کرده باورت نمیشه که این آدم چقدر مرد چشم پاکیه اصلا اگه میگفتن سرش قسم بخور من حاضر بودم قسم بخورم بس که این مرد، مرد خوبی بود. به از محمدرضا نباشه تقریبا مثل اون بود. با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم واقعا میگی؟ گفت آره این دوره زمونه نمیشه به هیچ مردی اعتماد کرد والا تا امتحانشون نکنی جواب خودشونو پس نمیدن. منم گفتم نه اینجوری نیست من به شوهرم اعتماد کامل دارم. فائزه خندید و گفت باشه ولی به نظرم خودت امتحانش کنی بد نیست.. @azsargozashteha💚
❤️ سلام.خواستم سرگذشت زندگی مشترکم روتعریف کنم که مطمیناهیچ راه حلی براش پیدانمیشه ولی میتونه درس عبرتی باشه برای خیلی ها. من وهمسرم باعشق فراوون باهم ازدواج کردیم .بااینکه من تحصیلاتم لیسانس بودوهمسرم دیپلم داشت وشغل چندان خوبی هم نداشت به خاطرعلاقه ای که بهش داشتم باهمه چیزش کناراومدم وباهاش ازدواج کردم. خودم شاغل بودم ودرآمدداشتم ازاول زندگی به خاطراینکه به همسرم فشارنیادتمام هزینه های خوردوخورداک وپوشاک روازدرآمدخودم میدادم ویه مقدارهم پس اندازمیکردم همسرم هیچ وقت به خودش زحمت نمیدادپولی برای خریدمنزل پرداخت کنه وهیچ وقت هیچ گونه خریدی برای خونه انجام نمیداد. تااینکه حدودنه ده سال پیش قرارشدپدرشوهرم منزل ویلایی خودشون روبکوبن وسه واحدآپارتمان برای خودشون وما ودخترش بسازن که هرکدوم ازمابایدهزینه آپارتمان خودمون روپرداخت میکردیم همسرم هیچ پس اندازی نداشت ومن تمام پس اندازی که درطی این سالهاجمع کرده بودم برای شروع ساخت خانه پرداخت کردم بدون اینکه رسیدی بگیرم شایدهر زن دیگه ای هم این کارروبرای زندگیش انجام بده بدون اینکه فکربدی به ذهنش خطورکنه. درطی این سالها هرپس اندازی که کرده بودم برای زندگی مشترکمون وساخت خونه دادم وهیچ پس اندازدیگه ای نداشتم همیشه باقناعت زندگی کردم وحتی چیزهایی که برای زندگیمون واجب بودنخریدم به خودم وپسرم سختی دادم به امیدروزی که بریم زیرسقف خونه خودمون زندگی کنیم به امیداینکه یه روزهم ماطعم خوشی روببینیم. وقتی ساخت خونه تموم شدوقرارشدخونه به نام بخوره قراربراین بودکه سه دانگ خانه به نام من وسه دانگ به نام همسرم باشه اماهمسرم گفت فعلا امکانش نیست ووام میکن به نام هرکی باشه فعلاسندبه نام همون شخص میخوره .امایه دست نوشته بهم دادکه دراون نوشته بودبه ازای پولی که این خانوم پرداخت کرده یه دانگ خونه متعلق به ایشون هست. ازش خواستم برای اطمینان دونفرهم امضاکنن اما گفت نه تومبخوای آبروموببری من نمیتونم به کسی بگم همسرم همچین دست نوشته ای ازم گرفته. بعدازسندخوردن خانه به دلیل ابنکه بدهکاری زیادی بابت وام هاداشتیم علی رقم علاقه واصرارهای فراوان من برای اینکه خودمون ساکن آپارتمان بشیم همسرم خونه روبه یه زن وشوهرغریبه اجاره داد. وخودمون همچنان مستاجربودیم یکی دوسال بعدازش خواستم برای اینکه فشارزندگی کمتربشه اون خونه روبفروشیم خونه کوچک تربخریم وبابقیه پول خونه بدهکاری هاروپرداخت کنیم اماهمسرم قبول نکرد وبه خاطراینکه مستاجرقبلی تمایل داشت بین سال خونه روتحوبل بده شوهرم موافقت کرد باقیمت ناچیزی آپارتمان ماروبه خواهرخودش رهن کامل بده. من که دیگه تحملم تموم شده بوددیگه نتونستم کوتاه بیام وگفتم وقتی پول ساخت خونه رودادم حق دارم من هم نظری بدم نظرمن هیچ ارزشی براش نداشت وتصمیمات احمقانه همسرم وسادگی بیش ازحدش زندگی ماروهرروزبدترمیکرد. ازش خواستم حالاکه من اجازه ندارم نظری درموردخونه بدم سه دانگی که سهمم هست به نامم کن حداقل دلم خوش باشه بعدازاین همه سختی چیزی دارم همسرم حرف آخرش روزدوگفت توهیچ حقی تواون خونه نداری اون خونه سرمایه زندگیمه. اینجابودکه دنیاروسرم خراب شدفهمیدم شوهرم یه عمربازیم داده. ازخانواده پدریش شنیدم که خانوادش بهش اجازه نمیدن خونه روبه نامم کنه مجبورش کردن خونه روبه خواهرش اجاره بده. وبهش اجازه نمیدن خونه روبفروشه چون میگن ماداریم اونجازندگی میکنیم ونمیخوایم غریبه واردساختمون بشه. خیلی باهاش صحبت کردم خیلی براش توضیح دادم که خسته شدم وبایدخونه روبفروشیم تا یکم بارزندگیمون کم بشه میتونیم خونه کوچکتری بخریم وخودمون توش زندکی کنیم اماحرفای من هیچ وقت براش اهمیتی نداشت . بعدازدوسال اعصاب خوردی دیگه خسته شدم ودیگه فهمیدم دیگه حرف زدن فایده ای نداره. تصمیم داشت خونه روبه نام مادرش کنه امابه موقع توجه شدم وسندروبرداشتم وقایم کردم. پدرش تمام سعیشوکردباهرکلک ممکن سندروازچنگم دربیاره اماموفق نشد. شوهرم خونه اجاره ای مون روهم پس دادومن وپسرم مجبورشدیم نه ماه درمنزل پدرم زندگی کنیم بدون اینکه همسرم حتی یک ریال برای خرج زندگی کمکم کنه. بعدازاین مدت چون تحملم تموم شده بودیه خونه کوچک که متعلق به بکی ازآشنایان بودروشخصااجاره کردم وهزینه اجاره منزل وهمه مخارج زندگی هم به عهده خودم بود. این مدت همسرم باخانواده خودش زندگی میکردواحوالی ازمانمیگرفت وحتی جواب تلفنم روهم نمیداد امابعدازاینکه خونه اجاره کردم همسرم طبق آموزش های پدرومادرش به زورخودش روواردزندگی من کرد ازش متنفرشده بودم وبه هیچ وجه نمیخواستم باهاش زندگی کنم
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی #درد_دل_اعضا ❤️ سلام.خواستم سرگذشت زندگی مشترکم روتعریف کنم که مطمیناهیچ راه حلی ب
بخش اماشب هاانقدرزنگ میزدتاپسرم میرفت دروبراش بازمیکرد حدودیک سال ودوماه هم باهمین وضعیت دراونجا زندگی کردیم بدون اینه همسرم حتی بدونه چقدراجاره خونه میدم باچه جوری خرج زندگی رومیدم. درآمدآنچنانی نداشتم وباسختی زندگی رومیگذروندم. بعدازیک ال و دو ماه صاحبخانه بهم اطلاع دادکه خونه رولارم دارن وبایدتخلیه کنیم واقعادیگه بریده بودم رای اجاره منزل دیگه ای نداشتم واون آشناهم ازسرآشنایی بامبلغ خیلی کمی خونه روبهم اجاره داده بود. مجبورشدم دوباره به منزل پدرم برگردم ولی اونقدرتحملم تموم شه بودکه مجبورشدم ازشوهرم به خاطراینه خرج زندگی ومسکن رونمیدادشکایت کنم اما قانون هم هیچ کمکی بهم نکردوکاری ازپیش نبردم برای مهریه اقدام کردم مهریه من 715سکه بودامابعدازیک سال دوندگی رای به نفع شوهرم صادرشدوقرارشدیک سکه پیش وسالی یک سکه پرداخت کنه امابه خاطراینکه قانون سکه درهمین مدت کاملا عوض شده بودالان بعدازنزدیک به یک سال حتی یک سکه پرداخت نکرده وازطریق قانون هیچ اقدامی نمبتونم بکنم وقانون هیچ کاری باهاش نداره مدتهاست باپسرم درمنزل پدرم زندگی میکنم ارزندگی خسته شدم چون باچشم خودم دیدم که حق یک عمر زندگیم دوتوروزروشن خوردن وهیچ کاری ازدستم برنیومدکه انجام بدم. تواین چندسال به اندازه ده سال شکسته شدم هیچ امیدی به زندگی ندارم. کاملاناامیدشدم.این سرگذشت زندگی من بودکه به خاطرسادگی وحماقت خودم باعثش شدم.ممنونم که تحمل کردین. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_دوم یک روز که توی خونه داشتم نهار میپختم زنگ در خونه رو زدن، درو که باز کردم دختر همسایه رو د
فائزه که رفت خیلی فکرم درگیر بود با خودم میگفتم یعنی ممکنه محمدرضا وقت هایی که سرکار و من تو زندگیم دارم به اون فکر میکنم پیش کس دیگه ایه؟ اون قدر ذهنمو به این حرفا درگیر کرده بودم که روز بعد خودم رفتم پیش فائزه. دوست صمیمیش توی خونشون بود. به فائزه گفتم یکیو میشناسی که بیاد محمدرضا رو امتحان کنه؟ با تعجب بهم نگاه کرد و گفت میخوای امتحانش کنی؟ دوستش که اونجا بود گفت وا مگه آدم عاقل شوهرشو امتحان میکنه؟ خودت با این کارا چشم و گوششو باز میکنی به نظر من اصلا امتحانش نکن. فائزه با اخم به رفیقش نگاه کرد و گفت نه والا بعضی وقتا خوبه که شوهرتو امتحان کنی ولی نباید بدی دست غریبه. میخوای خودم امتحانش کنم؟ گفتم آره شمارشو بهت میدم تو امتحانش کن. ساره شماره رو گرفت و چند روزی مدام گوشی دستش بود و به محمدرضا پیام میداد. بالاخره بعد از دو روز محمدرضا برگشت بهم گفت نمیدونم کدوم احمقیه که مدام مزاحم من میشه بهم میگه عشق قدیمیتم خیلی میخوامت. زنت به درد تو نمیخوره. بیا ببین این کیه؟ گوشی رو گرفتم و مزاحم که زنگ زد هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم. @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#درد_دل_اعضا❤️ #پرسش سلام امیدوارم حالتون خوب باشه و اینکه خانومای کانال بتونن بنده رو راهنمایی کن
❤️ سلام من خانوم هستم. آقای محترم برای یه خانوم خیلی خیلی خیلی سخته که حرفی از همسرش بشنوه که نباید بشنوه... حتی توی عصبانیت... خانوما دلشون خیلی نازکه مخصوصا اگه حرفی از طرف شوهرشون بشنون که عاشقشونن. آقایون باید خیلی مراقب حرفایی که به خانومشون میزنن باشن چون زخمی که با حرف میزنن به دل خانوم خیلی خیلی طول می‌کشه تا ترمیم بشه. شاید به زبون نیارن ولی همیشه تو دلشون میمونه.. حالا که این اتفاق افتاده تنها راه حلش توجه و محبت زیاد. و توقع نداشته باشین که دو روز توجه کنین و همه چی مثل سابق باشه. به خانومتون خیلی محبت کنین و بغل کردن معجزه می‌کنه... باید صبر کنین یه مدت بگذره و تو این مدت تا میتونید عشق بورزید... انشاالله که درست میشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام اگر مقید به دین وایمانه یه سفر زیارتی ببرش ودر حرم به حرمت صاحب حرم ا زش عذر بخواه وقسم بخور که تکرار نشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید راجعه به اون اقایی که راهنمایی میخواستن شما باید خودتون کنترل میکردید زن ها مثل گل میمونن خشک بشن پژمرده بشن دیگه درست نمیشه شما دلشو شکوندی برادر من 😭😭😭خودم یه زنم عاشق شوهرم بودم سال اول ازدواج بهم خیانت کرد همه چت هاشو با اون خانومه خوندم بجای معذرت خواهی گفت برو بمیر ازت بدم میاد هرکاری کردم نشد طلاق بگیرم خودم دارم افسرده میشم انقدر کتکم زد فوشم داد که منم تحملم تموم شد الان منم عصبی شدم فوشهای خودشو به خودش میگم‌ الان بهتر شده یکم ولی من نمیتونم فراموش کنم کاراشو نمیتونم دوسش داشته باشم مثل قبل چون عذابم داده شما هم برید دست خانومتون ماچ کنید به پاهاش بیفتید شما حق این حرفو نداشتید امیدوارم مردهای سرزمینم قدر زنهاشونو بدونن بدونن که واقعن هیچ کس مثل زنشون نمیشه براشون حتعا اگه بدترین زن دنیا هم باشه امیدوارم هیچ دلی نشکنه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭خیلی ناراحت شدم کاش مردها یکم درک داشته باشن انقدر زخم زبون نزنن ماهم با هزارتا ارزو میریم خونه شوهر ببخشید زیاد حرف زدم دلم پر بود اقا شماهم زیاد محبت کن تابتونه فراموش کنه درپناه خدا ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ خب اون بنده خدا دلش شکسته و دچار افسردگی شده بنظرم با مراجعه به مشاور مشکلتون حل میشه.چون شما طبق گفته خودتون واقعا دوسش دارید...ایشونم دوستتون داره اما حرفتون براش غیر قابل هضمه.میتونید از یه بزرگتر که خانمتون روش حساب میبره کمک بگیرید البته کسی که وجهه گیری نکنه و عادل باشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام.برادر عزیزم که به خانم حرف بد زدی...از اینکه این قدر زنت رو دوست داری و عاشقشی ازت ممنونم...ولی یع چیز رو بدون با حرفت دل خانمت رو شکستی.من بهت پیشنهاد میکنم خانمت رو ببر یه مکان مقدس و زیارتگاه و اونجو تو اون مکان ازش بخواه به پاکی اونجا تو رو ببخشه و فراموش کنه این حرف رو.برات دعا میکنم مشکلت حل بشه.... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام راجع به اون آقایی که انقدر داره ناز خانومش رو‌میکشه به نظرمن که خودمم خانومم دیگه زیادی شورشو درآورده بهتره اولا خودش فراموش کنه اون قضیه رو ایشون معذرت خواهیش رو کرده دیگه ادامه نده به روال عادیه زندگیش برگرده کلا خودش فراموش کنه همچین حرفی رو زده خانومشم کم کم یادشون میره و عادی میشن این که هر لحظه با معذرت خواهی اون خاطره رو برای خانومش تداعی میکنه کار درستی نیست ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در جواب آقایی که خانومشون رو با حرف بدی که زده بودن رنجوندن: الان به نظرم بهترین راه نوشتن یک نامه هست چون همیشه هست و میتونه بارها و بارها اونو بخونه و به مرور زمان حرفتون رو ببخشه. اینو یادتون نره خانوما میبخشن ولی فراموش نمیکنن!! به نظرم تو نامه از خوبیهاش بگید واز بدیهای خودتون و اینو حتما بگید که اونه که منت روی سرتون گذاشته و جواب رد نداده به شماو.. و اینکه اون حرف از سر غفلت بوده.حرفتون خیلی سنگین بود. فرصت لازمه بخشیده بشه. به راستی این جمله رو باید طلا گرفت :حرفی که از دهان خارج شد همانند تیری است که از کمان رفته و دیگر برنمی‌گردد. 😔 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام پیرو پیام اون آقایی که 8ماه خانمشون باهاشون سرد شدن. بتظرم بطور مستقیم از کارتون عذرخواهی کنید و بگید اشتباه کردید و به خانمتون بگید که چقد براتون ارزشمنده. باور کنید عذرخواهی و اعتراف به اشتباه چیزی از ارزش شما کم نمیکنه. فقط خانمتون متوجه میشه که خاطرشو میخاید نمونه اش دیروز منو همسرم با هم بحثمون شد😁 شوهرم گفت تو شرایط سختی منو درک نمیکنی در صورتی که واقعا همیشه بخاطر شرایطش از خیلی چیزا میگذرم چون میدونم شاید پول نداشته باشه. اما حرف دیروزش مثل پتک تو سرم کوبید😔 ناهار نخوردم و ترجیح دادم تنها باشم. تا بیشتر بحث نکنیم. اما شوهرم اومد کنارم و کلی عذرخواهی کرد و گفت اشتباه کردم. شاید از نظر خیلی ها اون خودشو کوچیک کرده اما از نظر من بزرگی خودشو نشون داد.
❤️ سلام. حدود ۲۲ سال پیش من در محله خودمون عاشق و دلباخته دختر همسایه شدم و میدونستم اونم عاشق من هست و برای دیدن هم لحظه شماری میکردیم. من از دل و جون اونو میخواستم، به بزرگترها گفتم اما اونها با حرف و وعده های دروغین وقت کشی میکردن. خب منم ساده بودم پیش خودم فکر میکردم که چون پدر و مادرم هستن راست میگن و امروز و فردا میکردن ، تا اینکه یک روز مادرم به من گفت تو برو خدمت سربازی دو سه ماه خدمتت رو انجام بده اولین مرخصی که آمدی میریم خواستگاری ، از اون طرف مادر دختر که نگران حرف های مردم بود به منزل ما اومده بود و گفته بود اگر صحت داره و پسر شما دختر من را میخواد چرا پا پیش نمیگذارید؟ مادر من هم به زن همسایه گفته بود که پسر من دختر شما را نمیخواد و اینها همه حرفهای مردمه . من هم مشغول خدمت سربازی بودم و متاسفانه تا ۴ ماه اجازه مرخصی ندادن. بعد از ۴ ماه دختر مظلوم به عقد کسی درآمده که اصلا اونو نمیخواست و با شنیدن این خبر تمام دنیا بر سر من هوار شد اما دیگه کاری نمیشد کرد و من عشقم رو از دست دادم عشقی که هر دو دیوانه هم بودیم. هم اون دختر ساده و مظلوم بدبخت شد و هم من تن به یک زندگی اجباری دادم و هر دو روزگارمون سیاه شد اما اینو میدانم که هنوز هم با تمام وجود همدیگرو دوست داریم. مادرم زندگی منو تباه کرد مادر ازت نمیگذرم حلالت نمیکنم و اگر قیامتی وجود دارد جلوت رو خواهم گرفت. @azsargozashteha💚
سوره ❤️ صفحه ی ۵۸🌹 @azsargozashteha💚 ویس قران متاسفانه هنوز اماده ارسال نیست به محض آماده شدن در گروه قرار میگیرد🌹🙏
❤️ سلام خوبید ببخشید میخواستم درجواب آقایی که گفتن فرهنگ سازی ارتباط با خانواده ی همسربشه بگم که آقای محترم بدون غرض اول بگم خیلی لحن متن یکطرفه بود . بعداز اون بگم من دقیقا با این حرفتون موافقم که گفتین ازیه شهر باشند بهتره ☺️ من و همسرم ازدواستان متفاوت با دوفرهنگ متفاوت هستیم وباهم ،هم فامیل نیستیم و۱۸سال از زندگی مشترکمون هم میگذره الهی شکر،که البته همیشه با تنش واصطحکاکه 😟 توفامیل همسرمنم مثل شما رسم دست بوسی هست ،یادمه سال اول من سن زیادی هم نداشتم که وبا همسرعقدیم تنها رفتم محلشون برای اولین بار(بخاطر بعد مسافت خانواده م نیامدند) اینکه درست و حسابی تحویلم نگرفتن به کنار😐 اما تواون عید حسابی ازم زهر چشم گرفتن 😥 خیلی رسم‌های عجیبی بهم گفتن که نمی‌دونستم واقعا دارند یا نه ولی گفتن اینا رسم ماست وتوباید طبق رسم ماباشی 😕 خرید عید که خیلی ناچیز برام خریدند ،مجلس عقد روهم پدرم کامل انجام داد درصورتیکه رسم ما تمام خرج با داماده اما پدرم همیشه عقیده داره دختروپسرفرقی نداره برای بچم همه کاری میکنم ، طلاهم که نخریدن جز حلقه ی ساده که بازم رسم ما طلاخیلی میدادند به عروس من اونم چشم پوشی کردم ، همشم چون مامان و بابام میگفتن اذیتشون نکن توخوب باش تا باهات خوب باشن تودیگه دختر اونایی باید تابع اونا باشی😐 ولی ازاینطرف هیچ ملاحظه ی من نمیشد مادرشوهرم از روز اول شمشیر رو برام از رو بست اگه بهتون بگم که چیکارا میکرد باور نمی کنید ،اون سال همه ی فامیلشون اعم از پیرمردها وپیرزنهای فامیل اومدند دیدنی وهمه هم مشتاق دیدن من بودن وقتی رفتم داخل مادرشوهرم بهم گفت باید دست همه شونو ببوسی 😁 گفتم مردها نامحرمن گفت عیب نداره اونا بزرگترن وتو به عنوان عروس باید احترام بذاری بگذریم که من دستهای خوشگل همه شونو ماچ کردم وبا همه شون احوال پرسی گرم کردم وبه همه شون لبخند زدم اوناهم کلی تحویلم گرفتن البته از حرفاشون زیاد چیزی حالیم نمیشد چون زبونشون بامن یکی نبود ومن اولین بار بود این لهجه رو می‌شنیدم اما از لبخندها ومهربونی هاشون فهمیدم ازمن خوششون اومده 😆 یکی شون هم با فارسی گفت به مادرشوهرم که از عروسهای دیگت سره هم خوش اخلاقه هم باادب😂 ولی مادرشوهر وخواهرشوهرای محترمم تا الان هم هنوز با من زیاد مأنوس نشدن ولی من پروتراز این حرفهام بااینکه پیششون میشینم خوششون نمیاد ولی میشینم وبه روی مبارکم نمیارم 😂 اوناهم حرص میخورن ولی من بغلشون میکنم ومیگم شما بوی همسرم رو میدید واوناهم ذوق میکنن ویکم ازموضع خودشون کوتاه میان ،اما بازم چشم دیدنم رو ندارن ،اگه به همسرم زنگ بزنند واحوال پرسی کنند من که گوشی رو برمیدارم ومیفهمن همسرم مثلا اون ساعت نیس مکالمه روکوتاه میکنن و خداحافظی ومیگن بگوبه مازنگ بزنه😏 اولاش حرص می‌خوردم ولی الان دیگه خودمم دوست ندارم حرف بزنم ما تواستان سوم زندگی میکنیم یعنی نه تواستان من ونه استان همسرم ویکی دوبار درسال عزیزانمون رو میبینیم اولاش قرارمون بود یه هفته اینور یه هفته اونور باشیم ولی چون خانواده ی همسر سختشون بود نق ونوق میکردن وتحویل نمیگرفتن الان ۱۲یا۱۳ روز پیش خانواده من هستیم ویک روز نهایتا اونجا باشیم که این یه قرار ناننوشته ونگفته بین ماست چون خودهمسرم اینطوری رفتار می‌کنه میگه پیش خانواده تو راحتترم راستم میگه اونجا پادشاهی می‌کنه وهمه دوستش دارن🌹 ولی نه بخاطر اینکه خودش عالیه نه فقط بخاطر من چون خانواده م میگن گوشتمون تو دهنشه احترام بذاریم ومحبت کنیم تادخترمون سرفراز باشه. من و همسرم کلا ازاول باهم متفاوت بودیم خیلی جاها من کوتاه اومدم وگاهی وقتا همسرم گاهی وقتا هم هردوتامون سنگ یه من هستیم وکوتاه نمیایم😝که دعوامیشه 😕ولی بچه هام الان که بزرگ شدن ازم میپرسن با چه انگیزه ای زن بابا شدی منم میگم باباتون مرد خوب وزحمت کشی هست ،درست صحبت کنید. اونام میگن ما کورنیستیم بابا تو عهد بوق مونده، من اهل مطالعه هستم وایشون دریغ ازیه خط که مطلب بخونه ولی درکل خوبی هاش بیشتره هرچند هنوز هم گاهی اختلاف پیدا میکنیم بچه ها میگن وقتی پیش خانواده مامان هستیم خوش میگذره همش بگوبخند وشادیس ولی اونطرف همش اخم وتخم وناراحتیه برای بچه هام همیشه ازدواج ماسوال هست 😄. مادرشما خیلی بزرگواری کردن وبه بچه ی خودشون خونه دادن خدا خیردنیا وآخرت بهشون بده ولی دلیل نمیشه که سرزده به دیدن عروسشون برن ادب حکم می‌کنه هماهنگ باشه.... @azsargozashteha💚
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_سوم فائزه که رفت خیلی فکرم درگیر بود با خودم میگفتم یعنی ممکنه محمدرضا وقت هایی که سرکار و من
همون روز فائزه اومد خونمون و دوتایی زدیم زیر خنده. گفت نه بابا شوهر تو از این آدما نیست خیلی آدم حسابیه دمش گرم. گذشت تا پنج شیش ماهیی که گاهی اوقات دوست فائزه هم میومد خونمون، اسمش سیما بود و دختر مهربونی بود. خیلی دوست داشتنی و دلسوز بود. یه روز غروب که میخاستم از در خونه بیام بیرون و برم خونه مادرم، سیما اومد جلومو گرفت و گفت کار واجب باهات دارم. اسکرین شات کلی چت که اسم و عکس محمدرضا بالاش بود بهم نشون داد و گفت از همون روزی که فائزه امتحانش کرده باهاش حرف میزنه اولاش بهم میگفت یه پسر دیگس ولی یه روز گوشیش افتاد دستم و اینا رو دیدم. تو الان حامله ای پس زندگیتو نجات بده. دست و پام میلرزید، میخواستم بگم من حامله نیستم ولی اونقدر بهم فشار اومده بود که یهو غش کردم و افتادم رو زمین. دست و پام می‌لرزید ، اونقدر ناراحت بودم که نمیتونستم بگم من حامله نیستم . تا به خودم اومدم دیدم غش کردم و افتادم رو زمین . به حال خودم که اومدم خونه بابام بودم و سیما هم بالا سرم بود . مامانم مدام به سر و صورتش میزد و می‌گفت چیشده چه بلایی سر بچه طفل معصومم اومده . به خودم اومدم و دوباره پیام ها رو از سیما خواستم ، سیما نشونم داد و گفت فائزه چند ماهه با یه پسر اشنا شده ولی نمیگه کی ، هر روز یه اسم میداد ‌. چند وقت پیش اسکرین ها رو تو گوشیش دیدم و سریع واسه خودم فرستادم ، بعدش بهم گفت تو حامله ای . هر چی فکر کردم دیدم بدونی بهتره ، دلم نیومد با یه بچه هوو سرت بیاد . مامانم نفرین میکرد و من گوشه خونه نشسته بودم و فقط گریه میکردم . سیما قسممون میداد که اسمی از من نیارید ، مامانم زنگ زد به بابام و داداشم . همه می‌گفتن حتما محمد رضا رو میکشیم ، دم درآورده . @azsargozashteha💚
❤️ سلام به ادمین کانال. بانوجان مشکل من شاید خنده دار باشه ولی داره عذابم میده. ناراحتم.. شوهرم انگار صاعقه خورده به ملاجش، از مردی که به زور ریشاشو میزد و صد سال یبار بدنشو شیو نمیکرد و همیشه بوی عرق میداد تبدیل شده به مردی که یک روز در میون حمومه شیو میکنه تازه وقت گرفته بره مو بکاره. بهش گفتم بین ۱۳ تا ۱۵ ساعت طول میکشه اینم قبول کرده که تو کل ۴۰ سال زندگیش ۳ ساعت برای زیباییش وقت نذاشته الان ۱۳ ساعتو قبول کرده. ورزش میکنه و به خودش میرسه. من بجای اینکه خوشحال باشم مشکوکم، با اینکه اصلا اهل گوشی بازی و گوشی دست گرفتن و خطا نیست ولی ته دلم داره میلرزه. بهش میگم چته متحول شدی؟ میگه به خودم اومدم😐😐😐 از اون روزه میگه تو خواب هی نفسم میگیره نکنه پلیپ دارم. حس میکنم اینا پیش زمینه اس که بره دماغشم عمل کنه😔😔😔 البته شاید اشتباه میکنم ولی خواهشا یکی همفکری بده چطور میشه فهمید داستان چیه بخدا بو داره، اخه این هیچ وقت اینجوری نبوده به خدا. ایدی ادمین👇🌹 @habibam1399 لطفا پاسخ ها کوتاه باشد🙏🌹 @azsargozashteha💚