#حرف_اعضا ❤️
باسلام خدمت همه عزیزان در مورد خانمی که دوماه بود عقدکرره بودن و شوهر شون راحت بودن بادخترای فامیل یک خانمی راهنماییشون کرده بودن که تفاوت فرهنگ هست و اینجور مثائل ودرادامه به عنوان راهنمایی گفته بودند که بگو مثلا از فلانی خوشم میاد که اخلاقش اینجوریه که با خانمها گرم نمیگیره ببخشید من به عنوان یک مرد اگه خانمم بگه از فلان اقا به خاطر فلان اخلاقش خوشم میاد ناراحت میشم درکل فکر میکنم اکثراقایون ناراحت بشن واگه بجاش بگی مثلا اخلاق فلان اقا چقدر باکلاس و سنگینه ببین اصلا پیش خانمها سبک بازی نمیکنه و باهاشون گرم نمیگیره این باعث میشه که همه فامیل چه خانمها وچه اقایون روش حساب بیشتری باز کنن وبالاتر ببرنش و به این دلیل توکاراشون باهش مشورت میکنند در کل بیشتر قبولش دارن اگه گفت که ها منو قبول نداری و اونو بیشتر قبول داری بگو نه هیچکس تو نمیشه برام توعشق منی و از همه سرتری برام ولی اخلاق فلانی هم خوبه ما مردها اگه خانم هامون اینطور حرفها بهمون بگن و بالا بالا مارو وصف کنند حتی زبونی بگن ماجونمونو براشون میزاریم این حرکات رو از خانمم یاد گرفتم بخاطر همین اخلاقش الان جونمم حاظرم براش بدم چون قبولم داره و از کلمه بی عرضه هیچوقت استفاده نمیکنه چون میدونه خط قرمز مردها توانا بودنشونه باتشکر از همه( ادمین عزیز تشکر ویژه)
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام من بیست و شش سال زندگی کردم سه تا بچه دارم دو دختر و یه پسر با همه بدی های شوهرم ساختم اما وقتی فهمیدم زن صیغه کرده ازش طلاق گرفتم
بعد شش ماه ازدواج مجدد کردم با مردی که او هم از زنش جدا شده بود
دوماه که باهاش زندگی کردم به اندلزه ده ها سال زجرم داد اذیت وازار بچه هام و خودم کرد اخرش هم اسبابم را از خونش ریخت نصف به شب بیرون برگشتم توخونه خودم
الان دوسالی هست که اقدام نکردم جدا بشم از شوهر دومم چون همه عیبی داره
میگه چرا تو بچه هات را نگهداری مکنی یه ریال هم خرجم نمده
همش هم مسافرت هست
میگم چکنم راهنماییم کنید ایا ازش جدا بشم و مردونه وار بالا سر بچه هام باشم
شما را به خدا قسم بگید خانم هر عیبی که شوهر اولشون داره بسازن هر چه باشه بخت اولشونه و پدر بچه هاشون
شوهر دومم مرد خوبی نیست بی رحمه ظالمه
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام لطفا این دردودل من و مشکل منو هم بزارین.
من 25سالمه شوهرم28سالش، یک پسریک ساله هم دارم، این سالی ک گذشت یعنی 99،بدترین سال عمرم بود،
مرداد98زایمان کردم و شوهرم با اخلاقای گنذش باعث میشد همیشه حرص بخورم و گریه کنم بچمم همش گریه میکرد، تااینکه فهمیدم داره بهم خیانت میکنه، قسمهای زیادی خورد و قدلهای زیادمن ساده باورکردم اما اون قطع رابطه نکرده بوده، و من ازونجا ک بهش مشکوک بودم دوباره دستشو رو کردم، سه بار، 4بار،5بار،6بار...ومن هربار بخاطر بچم طلاق نگرفتم
هربارم هزاران قسم و قول،.
الان 3،4ماهی هست گوش شیطون کر، چیزی ندیدم اما خیلی داغونم، یک چیزی میگم یک جیزی میخونین😔😔😞😞خیلی ازدرون داغونم اما مجبورم بخاطربچم خودمو شاد نشون بدم مجبورم کنار بیام،
والاانم ذره ای بهش اعتماد ندارم..
چکارکنم بتونم فراموش کنم ذره ای...
کاش فراموشی بگیرم...
برام خیلی دعاکنین تا خدا کمکم کنه...
ممنون
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
@azsargozashteha💚
#حرف_اعضا ❤️
سلام درباره اون خانمی وارد رابطه شده بودن و الان پشیمونن
خواستم بگم واقعا درسته حرفشون
آدم ها مخصوصا دخترا به خاطر روحیشون خیلی نیاز به محبت دادن و وقتی ازشون دریغ بشه ؛تبدیل به یه عقده میشه براشون و میخوان از راهی این محبت رو بدست بیارن و وارد رابطه با پسرا میشن
من به وضوح این رو توی دوستام دیدم،منی که محبت پدر و برادرم رو دارم هیچ وقت با پسرا حتی چت نمیکنیم ولی اون دوستم که پدر و مادرش زمان خیلی کمی براش میزارن و همش بیرونن برعکس (البته اعتقادات هم بی تاثیر نیست)
خلاصه اینجا پدرو مادر زیاده آقا من یه حرفی داره مگه همه پدر مادرا بچه هاشون رو دوست ندارن؟؟ دارن دیگه! پس لطفا به بچه هاتون توجه کنید،محبت کنید ،و اون دوست داشتن رو ابراز کنید که بچه هاتون عقده ای بار نیان
در رابطه با اون دوستمون
خیلی خوبه که متوجه کارت شدی و میخوای دوباره خوب بشی این خودش یعنی خدا هنوز خیلی دوست داره که تو رو به فکر برگشتن انداخته
توبه کن و سعی نمازت رو اول وقت بخونی ،اگه بتونی برای نماز ها مسجد هم بری خیلی عالیه اصلا حال و هوایی داره برای خودش
سعی کن خودت رو سرگرم کنی با چیزای مختلف :با دعا نماز عبادت و یا کلاس های مختلف و کارهای هنری یا باشگاه و این جور چیزا
یه تجربه خودم رو هم میگم
اگه میترسی پسرا توی مجازی مزاحمت بشن و وسوسه بشی پروفایل نزار اگه هم میزاری یه چیزی بزار که معلوم نباشه دختری یا پسر
اگه بازم خواستی، پروفایل دخترونه چادری بزار این جوری خیلی خیلی کم مزاحم میشن
اگرم شدن اصلا جواب نده انگار که اصلا پیامی ندیدی اگرم دیدی داره خیلی پاپیچ میشه بلاک کن و تمام
میدونی همیشه پیشگیری بهتر از درمانه اینم یه راه حله
برای دنیای واقعی و توی جامعه هم نمیدونم شما چطوری هستی ولی حتما حتما حجاب و مخصوصا چادر رو امتحان کن خیلی خوبه
امنیتی که داره فوق العادست
موفق باشی
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_نه سهیل رو به خاک سپردیم، و من چیزی از اون موقع نمیگم هر وقتم یادم میوفته بی اختیار اش
#قسمت_هفتاد
شقایق عقد کرد،
و ده روز بعدش من عازم آلمان شدم....
دوست پدرم گفته بود اگه برم اونجا دوره های برنامه نویسیمو ادامه میدم و بعدم استخدام یه شرکت میشم، ازم حمایت میکنه.
همه چیز خیلی رویایی و عالی بود..!
روز آخری که مادر سهیلو دیدم با اشک ازم خداحافظی کرد،
خانواده دوست پدرم آدمای خوبی بودن، بعد دوماه برام یه سوییت کوچیک گرفتن
زندگی تو تنهایی برام مثل مرگ بود، خیلی سخت بود، دوباره عصبی و روانی شده بودم، نمیتونستم با کسی ارتباط بگیرم.
یک سالی آلمان زندگی کردم، روز به روز غمگین تر میشدم،
آلمان از نظر پیشرفت و امکانات و دستمزد و آزادی عالی بود، استرس شرایط مالی رو نداشتم اما تنهایی داشت دیوونم میکرد..
تنها زندگی کردن توی کشوری که مردم خیلی سردی داره وحشتناکه، حتی یدونه دوست هم نداشتم!
از اون طرفم مادرم یک سره گریه میکرد و با پدرم جنگ داشت که تو فرستادیش توی غربت، اگه مریض شه کی مواظبشه اگه حالش بدشه نصفه شب اگه فلان شه...
واقعا داشت آب میشد،
پس فرار و بر قرار ترجیح دادم و بعد حدود یکسال و خرده ای برگشتم ایران...
کلی حرف شنیدم از این و اون، ولی تا الانم پشیمون نشدم از این کارم و امیدوارم نشم..!
خلاصه که روزام همینطوری میگذشت و البته توی اینستاگرام با یکی همینطوری چت میکردم، ماجرامونم از بحث زیر یه پست شروع شده بود! نه از روی قصد یا عشق.. همینطوری بود،
میدونستم مال شهریه که صد کیلومتری با ما فاصله داشت،
یه روزی بهم گفت که از من خوشش میاد!
از اون روز چتامون بیشتر و بیشتر شد و به تماس تبدیل شد، کم کم باهاش قرار گذاشتم،
من اون موقعم که مجرد بودم و قبل از سهیل با کسی دوست نبودم و الان روی نیمکت پارک نشسته بودم و انگشتامو میشکستم و دستام از ترس یخ کرده بود، میترسیدم کسی منو ببینه و به بابام بگه.. پدرم رو اینجور مسائل خیلی حساس بود.
خلاصه که دیدم از روبه رو داره میاد، با اون عکسایی که دیده بودم خیلی فرق داشت...!
قدش خیلی کوتاه تر و هم قد خودم بود و حالا هر چیز دیگه ای که داشت و دیده بودم کلی با عکساش فرق میکرد...! اصلا انگار بهم شوک وارد شده بود ولی اصلا به روی خودم نیاوردم.
باهاش حرف زدم، همونقدر که پشت تلفن دلنشین بود اینجا هم همونطور بود و به دل مینشست اما زیبایی نداشت..
خلاصه که گفتم همون شب میپیچونمش و جوابشو نمیدم، دنبال بهونه بودم، دو سه روزی گذشت و بهونشو گذاشتم سر اینکه من پدر مادرم بهم اعتماد دارن و نمیتونم رابطمو با پسری ادامه بدم..
چند ثانیه سکوت کرد و بعد گفت خب میام خواستگاریت...
من بهش چیزی از گذشتم نگفته بودم، گفته بودم مجردم اما خب حقش نبود که دروغ بگم،
همونجا بهش واقعیتو گفتم... از سهیل تا اینکه قرار بود طلاق بگیریم تا تصادفش همه رو گفتم...
اونم گفت باید یکمی راجع بهش فکر کنه.. و قطع کرد.
خیالم جمع شده بود گفتم دیگه محاله که زنگ بزنه اما دو سه روز بعدش زنگ زد و گفت میخواد منو ببینه...
این بار دوم بود که میدیدمش، چهره جدیدش برام عادی شده بود و اصلا کنار اومدن باهاش سختم نبود، انگار خوشم میومد ازش!
بهم گفت.....
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام وقت بخیر
در رابطه با خانمی ک گفتن مادرشون خواب برادرشون و دیدن ک نصف صورتش با نخ مشکی بخیه شده
راستش من زمانی ک مدرسه بودم دقیق یادم نیست ابتدایی یا راهنمایی بودم از فروشگامدرسمون که اونموقع خرید میکردیم چیپس یا پفک یا حتی ادامسی بدون اطلاع اونا برمیداشتم و حساب نمیکردم (اخه پدرم هیچ وقت ب ما بچه هاش ک محصل بودیم ۵۰۰ تک تومن هم نمیدادبرا خوراکی یا هرچیز دیگ الانم نمیده ) عذاب وجدان خیلییییی بدی دارم ینی از قبل ب فکر بودم ن اینکه فراموش کرده باشم ولی این داستان و ک شنیدم ترس افتاده بجونم چطور بعد این همه سال این پول و پرداخت کنم اخه ۱۷ ،۱۸ سال گذشته و اینکه میدونم مدیر اون زمان من در قیدحیات هستن و البته خب پول فروشگا ک تقسیم میشد بین مدیر و معاون یادمه چ راه حلی دارید ایا خیرات کنم واسه امواتشون یا صدقه بدم واسشون کفایت میکنه ؟؟؟؟؟؟؟ اخه اصلا نمیتونم ب خودشون بدن پولو چون نمیشه اول ک بازنشسته شدن و دوم اینکه ب چ بهانه ای بعد این همه سال برم پول بدم بهش البته ادرس دقیقی هم ندارم ی مدیرمم ک نمیدونم کجاست الان یکیشونم ک رفته کرج برا زندگی اخه (مدیرای دوره ابتداییم سه چهارتابودن )
تو رو خدا بد قضاوتم نکنید چون بچه بودم بلخره سنی نداشتم پول تو جیبی هم ک نداشتم
شاید ۲۰،۳۰ هزار تومن اگ باشه ک کمتر چون اون زمان ارزون بود همه چی
ممنون میشم از دوستان ک راهنمایی کنن
منم از عذاب وجدان چندین ساله رهابشم .
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام میخواستم یه سوال بپرسم از خانما که چرا وقتی شوهرشون با دلیل و منطق بهشون حرف میگه میرن رو دنده لج؟
نمیدونم همه خانم ها اینطور هستن یا نه ولی خانم من دیگه صبر منو لبریز کرده
متاسفانه خانم من و خواهرش کمر بستن که دختر خواهرشو عروس من بکنن
پسر من همش نوزده سالشه و میگه عاشق دخترخالش شده و روزی چند بار با من صحبت میکنه که بریم خاستگاریه دختر خالش
خانمم پشتشه و ازش طرفداری میکنه تا حالا چند بار نشستم صحبت کردم با پسرم و گفتم که سنش خیلی کمه و اصلا مناسب ازدواج نیست ولی گوششون بدهکار نیست
بهش میگم الان ندارم خرج عروسی و خواستگاری بدم
پسرت هم نه پول داره نه کار که خرج کنه
میگه طلاهامو میفروشم
خلاصه کلی جنگ اعصاب شده برام
کاملا میدونم که این وصلت اشتباهه، حداقل تو این سن پسرم، بال بال میزنم متوجه بشن
حتی به خانومم گفتم به خواهرت بگو دخترشو شوهر نده تا یکم بگذره
میگه نه شاید شوهر کرد
پسرم سال اول دانشگاه و کامپیوتر میخونه تو بورس هم یکم خرید و فروش کرده سود کرده میگه این راه درآمدمه
میگه اگه به دخترخالش نرسه سیگاری و معتاد میشه
خانواده ما کلا یه نفر سیگاری هم نداره
واقعا زیر فشارم کاش خانما شوهراشونو درک میکردن
شرایط بد اقتصادی از یه طرف،
درک نشدن از طرف خانواده از طرف دیگه داغونم کرده
خانما خواهشا پشت همسرتون باشید، همسر من عوض اینکه تلاش کنه واسه موفقیت پسرم داره بیچارش میکنه
نمیدونم دیگه چطور بهش بگم
@azsargozashteha💚
سوزاندی ام که دلم خام تر شود
وحشی شدی غزلم رام تر شود
آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود
جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود
آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود
چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پر ابهام تر شود
آنقدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک سرانجام تر شود
امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود
◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚
@azsargozashteha💚
سلام ایام به کام ❤️
دوستان عزیز که پی وی ادمین میایید و کانال داستانهای واقعیمون رو میخواید لطفا عضو بشید که لازم نباشه ادمین مدام لینک بزاره🙏❤️
https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
لطفا همه عضو بشید که بعدا دنبال ادامه ی داستانها نگردید❌❌❌❌❌👆
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام وقت بخیر در رابطه با خانمی ک گفتن مادرشون خواب برادرشون و دیدن ک نصف صورتش با
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام ادمین جان
در مورد خانمی که گفتن در بچگی از مدرسه خوراکی برمیداشتن عزیزم اون زمون کلا پدر مادرها پول نمیدادن و همچین رفتارهایی رو خیلی از ماها انجام دادیم😂و کمتر کسی پیدا میشه بگه انجام ندادم به نظرم صدقه دادن و اگر در قید حیات نیستن قران خوندن و ...خیلی خوبه تازه به نظرم از دنیا رفته باشن و همچین خیراتهایی بفرستیم خوشحال هم میشن و میگن کاش بیشتر برمیداشت تا بیشتر خیرات بده 😁 اخه اون جوون قصیش فرق میکرد اونایی که تو بچگی انجام دادن از روی نادونی و ...فرق میکنه انشالله اونها هم میبخشن با صدقه و ...دادن ما ماها که با کوچکترین کارهایی که انجام دادیم و عذاب وجدان میگیریم نمیدونم چطور بعصیها حق الناسهای بزرگی تو گردونشه و عین خیالشون نیست خداوند هممون رو کمک کنه🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با اون خانومی که وقتی بچه بودن از مغازه ادامس و...برمیداشتن بنظرم بهترین کار اینه که اون مدیر رو پیدا کنید و حقیقت رو بگید اگر این براتون مقدور نیست با یه روحانی ای صحبت کنید و ازشون بپرسید که چیکار باید بکنید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خوب شما چرا مشکلتون بایه طلبه ویاتومحیط حوزه حل نمیکنید چون یه حق الناس اعضای گروه که نمیتونند دراین مورد بهتون فتوا بدهند ممکن بگن بنداز تو صندوق یابده به مستحب مهم اونایی که من گفتم برید مشورت کنید بهتر
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام عزیزم شما که میگید ازبوفه مدرسه خوراکی برمیداشتید ..میخوام بگم منم همین طور بودم .از سر شیطنت برمیداشتم .من پرسیدم .گفتم اگر امکان دارد جبران کنید .اگر نه از طرف شون صدقه بدین.موفق باشید.التماس دعا
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ به شخصی که ۲۰، ۳۰هزار تومن به مدرسه بدهکار بودن.
دوست من کار سختی نیست، معادل ارزش بیست سی تومن در گذشته الان تو میتونی رد مظالم بدی.
یعنی به یک آدم نیازمند کمک کنی.
اینجوری دیگه هیچ دینی گردن تو نیست.
اگر هم سوالات بیشتری در زمینه های اعتقادی و مذهبی داری میتونی با شماره گویای ۰۹۶۴۰ تماس بگیر
یا علی مدد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در رابطه با فردی که بدون پرداخت پول چیبس و پفک برمی داشته:
این سوالتون رو حتما باید زنگ بزنید دفتر مرجع تقلیدتون بپرسید و طبق حکم ایشون عمل کنید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
.سلام در رابطه با اون پیامی که گفتن یواشکی چیز میز از بوفه مدرسه کش میرفتن
نمیدونم درسته یا نه اما من اینجوری شنیدم که صدقه بدید کافیه باز تحقیق کنید.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد سوال خانمی که گفتن از مدرسه شون چیپس و پفک برداشتن.
چون دقیق نمیدونن باید به کی بدن بهتره به نیت همون کسایی که نمیدونن چند نفرن اون مبلغ پول رو به این زمان حساب کرده و به عنوان" رد مظالم" رد کنن وبه دست فقیر برسونن یا اگر سراغ ندارن به دفتر مرجع تقلیدشون تماس بگیرن راهنمایی شون میکنن که به چه حسابی واریز کنن و یا به دفتر امام جمعه شهرشون بدن و بگن به عنوان" رد مظالم "هست.
به نیت اون افرادی که حق شون رو ضایع کردن صدقه بدن و صلوات بفرستن و استغفار کنند.
خدا ارحم الراحیمینه .ان شالله از گناهان همه مون بگذره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانومی که بدون اجازه از بوفه مدرسه خوراکی برمیداشتم باید بگم که عزیزم اگه در قید حیات باید تلاش کنین که پیداشون کنین و پولو به خودشون بپردازین اگر که نه باید به دنبال وارثشون بگردین و پولو به وارثانشون بپردازین اگه نتونستین وراثو پیدا کنین اونموقع هست که باید به جاش صدقه یا خیرات بدین و نثار روحشون کنید یا ازشون حلالیت بطلبین البته این تا اونجایی که من میدونم بهتره به رساله مرجع تقلیدتون مراجعه کنید البته شاید بهتر باشه با توجه به این ارتباطات گسترده فضای مجازی صفحه شخصیشونو پیدا کنین و حلالیت بطلبین به هرحال انسان ممکن الخطاست و علاوه بر این شما بچه بودین و الان از کرده گذشتتون پشیمونید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر
در جواب اون خانمی که گفتن از بوفه ی مدرسه خرید کردن و پولشو ندادن
عزیزم تا مدیر و معاون در قید حیات هستم شما اصلا نمیتونی خیرات یا مثلا کارای دیگه ای بکنی حتما باید این پولو بهشون بدی.
اگر هم در قید حیات نیستن هیچکدومشون حتما باید به خانواده هاشون بدی
ولی فکر کنم اگر گشتی و خانوادشون رو یا حتی خودشونو پیدا نکردی دیگه ت تلاشت کردی
باید این پولو بندازی صدقه
باید تلاشتو بکنی واسه پیدا کردنشون اگر نشد ایندفعه بنداز صدقه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتاد شقایق عقد کرد، و ده روز بعدش من عازم آلمان شدم.... دوست پدرم گفته بود اگه برم اونجا
#قسمت_هفتادو_یک
بهم گفت من برام مهم نیست تو یبار ازدواج کردی، ولی خانوادم خیلی حساسند، لزومی نداره بفهمند، من میخوام موقعی که میایم خواستگاری این مسئله پنهان باشه..
بهم برخورد و گفتم مگه من خراب بودم که پنهانش کنم؟ خب یبار ازدواج کردم...
ولی خیلی زبون باز بود، بلد بود آدمو چجوری راضی کنه،
انقدر حرف زد که راضیم کرد
گفت واقعا به کسی غیر از ما دوتا ربطی نداره که گذشته چی بوده و چی شده..
گفتم اگه وسطش بفهمن چی؟ تو پشتمی؟
قبول کرد و گفت مطمئن باش من پشتتم..
خلاصه اول به مامانم گفتم که با پسری تو اینستا آشنا شدم قراره بیاد خواستگاریم..
اولین جملش این بود.. سهیل که همینجا همشهریمون بود ما نشناختیمش نفهمیدیم چجور آدمیه، تو میخوای بری زن یه پسری بشی که نمیدونیم کیه؟ ننه باباش چیکارن؟
گفتم خب کم کم میشناسیم، من از شهر خودمون خیر ندیدم از کجا معلوم این پسر خوبی نباشه؟
مامانم خیلی دلش میخواست من ازدواج کنم،
گفت یبار خودم پسره رو ببینم بعد به بابات میگم.
یه روزم مامانمو امیر باهم قرار گذاشتن، حرف زدیم راه رفتیم، مامانم حسابی عاشقش شد، میگفت خیلی خوش سرو زبون و باتربیته..
و حالا نوبت بابام بود، بابام بعد از اینکه کار کویت رو رها کرده بود اینجا یه میوه فروشی بزرگ زده بود، شب بود که از سرکار برگشت،
مامانم اول شروع کرد به حرف زدن در مورد دوستای من که تک تک شوهر کردن، بعد چایی آورد هی رفت اومد تا بابام فهمید گفت یه چیزی شده.. بگو چی شده؟
مامانم گفت یه پسره توی کلاس زبان آلمانی میومده اینجا، ستاره رو دیده، بعد شماره ستاره رو دیروز از آموزشگاه پیدا کرده زنگ زده گفته بزارید بیام خواستگاری..!
بخاطر دروغاش از خنده بیهوش شده بودم،
بابام گفت مگه تو شهر خودشون دختر نیست که پیله کرده به ستاره؟
مامانم گفت چرا ولی متانت ستاره رو دیده خوشش اومده دیگه.
بابام اول هیچ جوره قانع نمیشد، ولی انقدر مامانم گفت و گفت و گفت، که یهو عصبی شد و گفت باشه باشه هرچی تو بگی اصلا بزار بخوابم دیگه..
این باشه از هزارتا نه بدتر بود ولی فقط برای از سر وا کردن مامانم بود، مامانم دوید تو اتاق گفت دیدی رضایت داد، به پسره بگو مامانش زنگ بزنه قرار بزاریم.
گفتم مامان خودت خوب میدونی این باشه از صدتا فحش بدتر بود..
گفت تو کاریت نباشه، دیگه اوکیو داد، به من چه میخواست داد بزنه بگه نه! نه اینکه بگه باشه، بده زنگ بزنم بهش..
گفتم ساعتو نگاه کن.. یک شب شده، از هشت داری حرف میزنی..
خندمون گرفته بود، همون شب به امیر پیام دادم خانوادتو آماده کن، صبحم مامانم زنگ میزنه بهت، قرار خواستگاری رو برای هفته دیگه که سه روز تعطیل بود انداختن، گفتن شب نمیتونیم برگردیم آخر شب برای سه ظهر بود خواستگاریم، من از همون روز از صبح تا شب دنبال لباس میگشتم برای ملاقات با آدمایی که اولین باره میخوان منو ببینن،
مدام به امیر زنگ میزدم ازش میپرسیدم چی بپوشم بهتره؟..
امیر اول گفت من و مامانم و بابام میایم، سه نفریم نمیخواد تدارک ببینید یا خیلی خودتونو اذیت کنید، بعد زنگ زد گفت خواهر و برادرم اینا هم میاند!
انقدر گفت و گفت که قرار شد پونزده نفر بیاند خواستگاری..!
دو روز مونده به خواستگاری، بابام فهمید و قشقرقی به پا کرد..
آخرین حربه مامانم اشک ریختن بود.. یه گوشه نشست و شروع کرد گریه کردن که ما یه روزی میمیریم و این دختر تنهای تنها باید زندگی کنه و...
تا بالاخره تونست بابامو راضی کنه....
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام من بیست و شش سال زندگی کردم سه تا بچه دارم دو دختر و یه پسر با همه بدی های شوهر
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام درجواب خانمی که از شوهر اول طلاق گرفته بودن و شوهر دوم داشتن و نمیدونستن طلاق بگیرن یا نه به نظر من طلاق بگیر و خودت بچه هارو بزرگ کن با یه اخلاق بدون دلهره اینجوری بچه ها هم آرامش دارن و راحتر درسشون ادامه بدهندو خودتون آرامش دارید
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خانمی که ۲۵ سالشونه و یه پسر یه ساله دارن...ببین خانومی آدمای زیادی مثل شما بودن و هستن که بعد بیست الی سی سال به خاطر صبر و تحملشون پشیمون شدن.رفتار همسرت با بچتون چه جوریه؟اگه رفتارش خوبه به نظرم باید از خودت بگذری و به خاطر بچت تحمل کنی😔 در این صورت کمبودی براش پیش نمیاد...اگه هم رفتارش با بچه بده به نظرم صد در صد ازش جدا شو چون اگه جدا نشی دو تا تون(هم تو و هم پسرت) عذاب می کشین اما اگه جدا بشی حداقل تو کمتر عذاب میکشی این جوری خیلی بهتره.در ضمن اگه بمونی خیلی خوش به حال همسرت میشه😏یه زن رسمی داره تو خونه که بشوره و بپزه و بچه شو نگه داره اونوقت عشق و حالشم جدا؟مطمئن باش عاقبت افراد خیانتکار بخیر نمیشه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در پاسخ به این خانوم بزرگوار، من خدای نکرده نمی خوام قضاوت کنم ولی چون خودشون در متن پیشنهاد دادن که خانم ها با شوهر اول بسازن، می خواستم بگم البته شرایط زندگی هر کس با دیگری خیلی خیلی تفاوت داره و نمیشه یکسان درمان و دارو تجویز کرد ولی خواهر گلم،
اگر شوهر اولتون فرد خوبی بودن و فقط مشکل صیغه کردن یه خانوم دیگه بود، ای کاش باهاش می ساختین و می موندین، شوهر اول از راه نامشروع که خیانت نکرده بوده، از راه حلال خواسته سرپناه یه زن دیگه هم باشه، اگر زندگیتون خوب بود این مورد رو به نیت زکات خوشبختی تون باهاش کنار می اومدین و تنهایی و درماندگی اون خانوم که صیغه ی همسرتون شده بود رو هم در نظر می گرفتین و از خدا کمک می گرفتین و دوستانه کنار هم زندگی می گردین، به نظرتون این بهتر نبود تا شرایطی که الان باهاش مواجه هستین؟
من اصلا نمی خوام شعار بدم ولی گاهی برخی شرایط خودش آزمون هست که ما رشد کنیم به حسادتمون غلبه کنیم و یه تلنگر هست که ما بدونیم اصلا هدف از خلقت ما توی این دنیا چی بوده و قراره چطور به کمال دست پیدا کنیم؟،
اگر واقعا شوهر دوم فرد نالایق و نامناسبی هست در شرایط آرام و با تمرکز کامل تصمیم بگیرید اگر هیچ راه دیگه ای نیست و بچه هاتون دارن آسیب می بینن، خوب فکر کنید، مشاوره بگیرید و با استعانت از خدا جدا بشید و اگر شوهر اولتون قابلیت های بهتری داشت و مشکلش فقط مشکلیه که عنوان کردین برگردین و با همین شرایط باهاش زندگی کنین، مطمئن باشید اگر دل به رضای پروردگار بدین مسیرهای گشایش پیش روتون نمایان میشه.... ان شإالله خدا بهترین ها رو براتون رقم بزنه، در پناه حق باشید.
@azsargozashteha💚
#تجربه_اعضا ❤️
سلام
ممنون از کانال خوبتون 🌹🌹
من اهل اصفهانم
من خانمی 31ساله با 3 فرزند
مامانم به جای این که زندگی کردن را به
من اموزش دهد فقط دنبال تهیه جهیزیه آنچنانی وتجملات بود .
به خدا انقد اعتماد بنفس نداشتم که از این که کسی بیاد خونمون مهمونی انقد میترسیدم که حالت تهو وفشار پایین بهم دست میداد
همسرم مرد بسسسسسیار شریفی بود وهست خیلی کمکم کردند
به خدا بعد 19 سال تازه متوجه شدم چی میخام از زندگی.
از مامانای مهربون خواهش میکنم به گل دختراتون درس اخلاق. درس زندگی. اعتماد بنفس و....... بدید .
خیلی اذیت شدم خیییییلی.
طایفه شوهرم اکثرشون خارج از کشور بودن به قول معروف رفت امدشون با اون بالا بالایی ها بوده وهست ومن نمدونستم چ جوری بر خورد کنم. هیچی بلد نبودم(. مامانم فقط دورهمی وچشم هم چشمی و....) ولی طایفه همسر تحصیلات عالیه وفقط وفقط اداب معاشرت در حد عالی. شعور بالا و درک متقابل. با فرهنگ و...و در اخر تجملات که پیششون ارزش چندانی نداشت .منم ی چیزایی میدونستم ولی ن انچه که باید.چون تو خانوادمون چیزای دیگه مهم بود.
حالا تازه 2سال افتادم رو روال عادی زندگی دیگه میدونم باید کجا وچطور رفتار کنم و.....
خلاصه من نمدونم چ کار نیکی انجام داده بودم که خداوند چنین همسری
نصیبم کرد که مکملم باشه
ولی اطرافم دخترانی با شرایط من
بودن که زندگیشون نابود شد
@azsargozashteha💚
#نظر_اعضا ❤️
میخوام در مورد بعضی از افرادی بگم که راحت در مورد زندگی دیگران قضاوت میکنند و نظر میدن.
به راحتی حکم طلاق و جدایی و ......صادر میکنند.
با یه درد دل ساده که ما از تمام زندگی طرف باخبر نمیشیم پس چرا اینقدر زود حکم صادر میکنیم.
مثلاً در مورد هم پیامی که دوستمون در مورد پسر ناتنیشون گفتند چرا اینقدر احساسی و نسنجیده زود میگید که بچه رو به مادر اصلیش بده.از کجا معلوم که مادرش همون سال ازدواج کرده و شوهرش اون رو بدون بچه قبول کرده و الان با برگشت این بچه زندگیش خراب شده.یا اصلا در وضعیت دیگه ای نباشه.
به هر حال این مادر عزیز هم زحمت زیادی کشیده و این پسر از یکسالگی پیشش بوده و قطعا مهر و محبت بینشون هست و این اذیت کردن مربوط به دوره نوجوانیه که هر بچه ای تو این سن ممکنه داشته باشه.
اصلا از کجا معلوم بیشترین ضربه رو همین بچه نخوره چون توی سن خیلی حساسیت.باید حداقل به یه سنی برسه که خودش بتونه تصمیم بگیره نه الان که اوج بلوغ و غرورشه.قطعا آجر این مادر هم پیش خداوند محفوظه
از دوستان عزیز میخوام که زود حکم به طلاق و جدایی ندن و احساسی برخورد نکنند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️
دوست عزیزی که این سوالو پرسیده بودن مطلبی رو اضافه کردن 👇👇❤️
با تشکر از دوستان که راهنمایی کردن
در پاسخ کسانی که میگن بده به مادر بزرگش باید بگم که هردو فوت شدن و مادرش در بدترین نقطه شهر زندگی میکنن
و بعداز طلاق از همسرم سه بار ازدواج کردن و از هر ازدواج یکی دوتا بچه دارن
خانواده همسرم هم که الان پنج ساله بعد از فوت شوهرم حتی احوالی از بچه های برادرشان هم نپرسیدن😔
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام آدمین جان راستش من الان یه چیزی فهمیدم😭
توروخدا کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم از فردامون میترسم خدا رو شکر حداقل خوبی این کانال اینه که هویتمون رو فاش نمی کنه پدرم فرد خیلی محترمیه ۴تا بچه داره و ۲تا نوه هممون هم مذهبی هستیم چند روزی میشد بابام
از اینیستا زیاد میپرسید ازم منم جوابش دادم یه با تو واتساپ چتش رو با یه مرد دیدم که انشاالله خدا لعنتش کنه فیلم های خاک بر سری میفرستاد
بعدشم که بابام چیزای خاصی نمی گفت
منم چندتا فوش دادم و بلاکش کردم
چقدر جهان خراب شده بابام اینیستا گرام رو نصب کرد زیاد چک میکردم آخه میترسیدم اون مرده بابام رو منحرف کنه و زندگیمون از هم بپاشه الان رفتم واتساپش دیدم همون مرده پیام داده تو اینیستا با دخترا چت کنو این حرف ها😢😢
رفتم اینیستا به کلی دختر و زن پیام داده بود و درخواست اشنایی کرده😭😭😭😭خدا لعنتش کنه فضای مجازی چه کارها که با آدم نمی کنه تورو قرآن کمکم کنید چند بار حذف کردم ولی باز نصب کرده خدا لعنتش کنه ایشالا بهم بگید چی کار کنم میترسم از فردامون از آبرو مون توروخدا😭😭😭😭 به کسی هم نمیتونم بگم غذا از گلوم پایین نمیره
😭😭😞😞بگید چی کار کنم چیزی هست تو گوشی که بشه کاری کرد دیگه برنامه نصب نشه؟؟
برادرم هست دلم میخواد به اون بگم ولی نمیدونم😢😢😢😞 از من بزرگ تره و مطمئن هستم خوب میدونه چی کار کنه ولی نمیشه سر دوراهیم
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_هفتادو_یک بهم گفت من برام مهم نیست تو یبار ازدواج کردی، ولی خانوادم خیلی حساسند، لزومی نداره
#قسمت_هفتادو_دو
همون موقع به مامانم گفتم قضیه اینکه حرفی از ازدواج قبلی من نزنه رو بگو دیگه
دوباره مامانم آروم آروم با التماس بهش گفت
بابام گفت میخواید مردمو گول بزنید.. خوشتون میاد یکی با خودتون با داداشای خودتون اینکارو بکنه؟
مامانمم حق به جانب گفت اگه داداشم بخوادش بعله چرا که نه..! بره بگیرتش فقط داداشم بدونه کافیه، الان امیرم میدونه که دختر ما چجوریه خانوادش مهم نیستن..
من ابدا خودمو جلو ننداختم، همیشه یه گوشه نشسته بودم ببینم چی میشه؟...
بالاخره امیر اینا اومدن،
یه کت شلوار شیری پوشیدم، شالمو یه طور خاص و خوشگلی بستم.
از خانواده من فقط مادربزرگم بود که به اونم گفتیم حرفی از ازدواج قبلیم نزنه...
در زدن و یکی یکی از پله ها اومدن بالا، نه یک نفر نه دو نفر هی سلام کردن و اومدن داخل، دقیقا پونزده نفر بودن که با خودمون بیست نفر میشدیم،
یه تعدادیشون روی زمین نشستن، بچه هاشونم آورده بودن.
سکوت بود، به خونه و زندگی و همه چیمون نگاه میکردن،
مادرش زن کوتاه قد و تیز و بز و جوونی بود،
پدرش مرد ساکتی بود و چیزی نمیگفت، بحث رو بابای من باز کرد و گفت شازده بگه چیا داره؟
گفت والا من کارمندم، حقوقم فلان قدره، بابامم قراره طبقه بالاشو بده...
بابام پرید وسط حرفش و گفت نگفتم بابات چیا داره من با خودت کار دارم..
گفت دیگه اینکه همین... ظهرا که از اداره برمیگردم کار رو عار نمیدونم گاهی میرم کارگری هرجا باشه که بتونم زندگی بچرخونم
امیر واقعا خوش سرزبون بود و بابامم حسابی خوشش اومد از اینکه امیر گفت کار باشه میکنم.
حرف ها زده شد ولی پدر من با زندگی من توی اون شهر مخالف بود گفت دخترمون سختشه..
مادرش اومد حرفی بزنه امیر بهش نگاه کرد و بعد گفت من هرجا کار باشه میرم هیچ مشکلی ندارم، هر شهری شما دستور بدید زندگی کنم ولی دلمم نمیاد کار دولتیمو تو این وضع ول کنم..
بابام یکم فکر کرد و گفت درست میگی
امیر گفت اگه شما آشنایی چیزی دارید توی این شهر که میتونه کارامو راست و ریست کنه من حرفی ندارم.
پدرم که دید من واقعا از امیر خوشم میاد حرف دیگه ای نزد، سکوت کرد و راضی شد،
خلاصه که توی شهر خودمون یه عقد محضری خیلی ساده کردیم، با مانتو رفتم سر سفره،
قبلش امیر با عاقد حرف زده بود که شناسناممو کسی نبینه و روز قبل که کسی نبود شناسناممو تحویل دادم، و تقریبا هشت ماه بعد عروسیمون توی شهر امیر برگزار شد.
توی این مدت سعی میکردم بیشتر من برم خونشون تا فامیل امیر بخوان بیان و همیشه جفتمون استرس اینو داشتیم که مادرش اینا گذشته منو بفهمن، گاهی کابوس میدیدم حتی چندبار میخواستم خودم برم بهشون بگم که من قبلا یبار ازدواج کردم و خودمو خلاص کنم،
نمیتونستن که طلاقمو بدن سر این موضوع ولی شقایق نذاشت گفت مهم شوهرته که میدونه لزومی نداره ایل و تبارش بفهمن، اگه یه روزی فهمیدنم بنداز گردن امیر، بگو من میخواستم بگم پسرتون نذاشت.
زندگی توی شهر جدید با آدمای جدید برام خیلی هیجان انگیز بود خصوصا که خانواده امیر خیلی شلوغ بودن، خواهرشوهرامم خدایی خانمای مهربونی بودن و هستن و بهم احترام میزارن، با اینکه پدرم اصرار داشت توی یه ساختمون زندگی نکنیم ولی واقعا نمیخواستم به امیر فشار بیارم که خونه دیگه ای رهن کنیم،
طبقه بالای مادرشوهرم هستم و باهام خوب رفتار میشه و از زندگیم راضیم.
خیلی دوست داریم بچه بیاریم، چند باری امتحان کردیم ولی نشده، تحت درمانم، از خدا میخوام همه کساییکه بچه دار نمیشن بشن و از صدقه سر اونا منم بچه دار شم.
گاهی با مادر سهیل قایمکی حرف میزنم، بهش نگفتم ازدواج کردم نمیخوام دلش بشکنه، گفتم اومدم این شهر دانشگاه، گاهی ام بهش سر میزنم، مهسا هم هنوز مجرده و اطلاع دیگه ای از روابطش ندارم..
@azsargozashteha💚
#قسمت_پایانی
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام آدمین جان راستش من الان یه چیزی فهمیدم😭 توروخدا کمکم کنید نمی دونم چی کار کنم ا
#پاسخ_اعضا ❤️
در پاسخ به ایشون باید بگم که:
بهتره با برادرتون موضوع را درمیون بذارین...
مادرتون درقید حیات اند؟!
اگر زنده اند خداحفظ شون کنه...
اگر فوت شدن خدابیامرزتشون، پس بهتره هرچه سریعتر برای پدرتون زن بگیرید، چون ممکنه به گناه بیفتن...
و تا زمانی که خود پدرتون متوجه اشتباهشون نشن و برای ترک این گناه اقدامی انجام ندهد، تلاش های شما بی فایده است
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در جواب اون خانوم که پدرشون اینستا با دخترا حرف زده عزیزم اینستارا دوباره پاک کن بعد بازارو پاک کن چون اگه پاک کنی از بازار دوباره میگیره بعد گوگلا نوفارت کن که از گوگل هم نگیره یعنی دوبار بزن رو گوگل نوفارت میشه یا هم این گوشی را ازش بگیرین یه گوشی ساده بهش بدین گوششیم یه جابزارین پیدا نکنه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام واسه خانومی که پدرشون اینستاگرام داشتن و میخواستن جلوشونو بگیرن
عزیزم میتونی اینستاگرام رو با شماره پدرت راه اندازی کنی بعد خلاف قوانین اینستاگرام عمل کن تا ربات اینستاگرام اکانتت رو پاک کنه دیگه با اون شماره نمیتونی اکانت داشته باشی یا میتونی پسورد یا ایمیلی که باهاش اینستا رو راه اندازی کردی عوض کنی بعدم برنامه رو حذف کن که وقتی پدرت دوباره نصب کرد و اطلاعات رو وارد کرد اشتباه باشه و اگرم چیزی گفت بگو من یادم نیست و تمومش کن من پیشنهاد میکنم از برنامه خاصی استفاده نکنی چون میفهمه و لی این کارهای بالا خیلی درصدش کمه که بفهمه
قوانین اینستاگرام هم بزن اینترنت برات میاره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام به اون خواهری که بخاطرباباش ناراحته که ازاینستااستفاده میکنه نگران نباش بابات بچه جوان که نیست مطمئن باش فریب نمیخوره فقط میخاد سرگرم باشه بعدمدتی خودش ولش میکنه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای قضیه پدر دختری ک انستا داره و....
به دخترشون پیشنهاد میکنم از یه اکانت نامشخص به انستاشون پیام بدی و بشون بگی که من شمارو میشناسم و توقع همچین کارایی رو از شما نداشتم و بشون بگه که هک شدن و چت هاشون و هر چی تو گوشیشونه رو دیده
مواظب ابروش پیش مردم نیست مواظب ابروش پیش خدا باشه
بعد اون اکانت رو حذف کنه و منتظر نتیجه باشه مطمانم نتیجه میده برای اطمینانشم عکس از چنتا از چتاش بگیر و برا خودش از اکانت نامشخص بفرس که مطمان بشه هک شده و بترسه و این کارارو دیگه نکنه
❤️🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ⚘
در رابطه با اون خانمی که پدرشون توی اینستاگرام و واتساپ با دخترا و زن ها پیشنهاد دوستی میدن و خانواده ی مذهبی هستن .
به نظر من به برادرتون بگید ولی اصلا به مادرتون نگید اگه برادرتون گفت که به مادرتون بدید میتونید بدید ولی حالا نه چون اوضاع خیلی بد تر میشه و دعوا راه میفته .
⚘⚘
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خانمی که گفته پدرش.... خب اول به خود بابات بگو و اگه گفت فلان و بهمان بگو پس مجبورم به مامان و یا داداشم بگم و خلاصه به یه روشی قانعش کن
❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹❤️❤️
به اون فردی ک باباش اینستا نصب کرده بگو ک به نظر من به داداشش بگه
چون اون بزرگتره در هر صورت
و اینکه در هر صورت بهتر میتونن ک باهم حرف بزنن برادر بزرگتروپدرش
ولی فقد به برادرش بگه و با کسی دیگه در میون نذاره
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقتتون بخیر درمورد عزیزی که گفته بودن پدرشون اینستا نصب میکنن میخواستم بگم من یه هکرم چیزای پشت صحنه همه پیامرسانارو میدونم بنظرم تو این شرایط بهتره واس پدرتون یه پیج خصوصی باز کنین و کلا بغیر از افرادی که اشنایی کامل باهاشون دارین کس دیگه ای رو تو پیجشون راه ندن در ضمن ایشون رو متقاعد کنین اگه افرادی که پیشنهاد فالو میدن جزء کسایی باشه که نمیشناسنش به هیچ عنوان باز نکنن ممکنه عواقب داشته باشه یه پیشنهاد دیگه اگه پدرتون به زبان لاتین مسلط نیس اینستاشو از قسمت seting لنگواچ رو انتخاب کنین و زبان اینستارو کلابهEngish تغییر بدین ویه پیشنهاد دیگه که بنظرم از همشون بهتره شما میتونین پیج پدرتونو در دستتون داشته باشین اگه گوشی دارین یه اینستا دانلود کنین بعد با رمز پیجی که پدرتون استفاده میکنن بزنین و از دور کنترلشون کنین اگه باز هم نشد ادمین لطف کنن پی ویمو بدن در خدمتتون هستم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹❤️❤️
سلام درباره اون خانومی که پدرشون با چند تا زن دیگه ارتباط دارن میخواستم بگم شما برنامه ی app lock رو نصب کنین بعد برنامه های اینستا و واتساپو حذف کنین برید داخل برنامه
با اون کل جستجوگر های گوگل و کروم و قفل کنید تا نتونند دیگه بریزن
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌹
سلام،عيدتون مبارک
درباره اون دوستی که از خانواده مذهبی هستن و پدرشون به تحریک دوست بدی که دارن،
تو اينستا و واتس آپ،
با خانم و دختر دوست میشن
و نگران ابروی پدرش و خانواده
هستن،حتما با پدرتون صحبت کنید
و بگید اون دوستشون دراصل داره به ریشش می خنده،بهش بگید که ميدونيد،اگه موفق نشدی،کاری کن گوشيش خراب شه،مجبور بشه گوشی نوکیا ساده بخره
#پرسش_اعضا ❤️
سلام وقت بخیرممنون میشم پیام من رو هم در کنال بزارید
راستش من یه دختر شونزده ساله ام با میزان به شدت زیادی احساسات که مطمئنم یه روز کار دستم میده اما در قبال اینهمه احساسی بودنم هیچ مهر و محبتی از اطرافیانم دریافت نمیکنم وقتی 5 سالم بود پدر و مادرم از هم جدا شدن و منهم به شدت وابسته به مادرم بودم هرجوری که بود بزرگ شدم نامادریم ادم خوبیه دوسال بعد از طلاق مادر پدرم اومد بالاسرمون و تا قبل از اون منو خواهرم تو خونه مامان بزرگم زندگی میکردیم از وقتی یادم میاد بابام معتاد بود و مادرم رو کتک میزد تا حدودن سه سال پیش که ترک کرد ما وعض مالیمون هم تا پارسال بخور ن م یر بود ولی خداروشکر از پارساله که به لطف عموم وعضمون خیلی بهتر شده اما من خیلی ناراحتم چون پدرم اصلا بلد نیست به من محبت کنه هم بخاطر شباهت زیادم به مادرم هم بخاطر مواد هایی که تا الان مصرف کرده مغزش معیوب شده حدود دوساله که مریضی قلبی گرفتم از بس عصبی میشمو حرص میخورم مامانم بنده خدا تا جایی که میتونه هوامو داره همش زنگ میزنه تا حال من خوب باشه همشم به من میگه بیاید با خودم زندگی کنید ولی من نمیتونم هم بخاطر درسم که نمونه دولتی درس میخونمو خودم راضی نیستم مادرم چنین پولی رو به مدرسه بده هم اینکه حرف بقیه و اینکه میگن پدر بالاسرش نیست معلوم نیست چیکار میکنه من یه دختر با کلی احساس وشوق و ذوق و همچنین زبون به شدت درازم ولی واقعا نمیتونم جلوی این ناراحتیا و توقع از پدرم بابت محبت رو بگبرم و میترسم همینم یه روز کار دست قلبم بده توروخدا راهنماییم کنید
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام وقت بخیرممنون میشم پیام من رو هم در کنال بزارید راستش من یه دختر شونزده ساله ام
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام ادمین جان
در جواب دختر خانم ۱۶ ساله میخواستم بگم
ببین عزیزم منم ۱۶ سالمه
خب ما دخترا معمولا هممون احساساتی هستیم و اصلا واسه همینه که خدا گفته یک زن نباید در جایگاه قضاوت بشینه
چون بسیار احساساتی هستیم و ممکنه در جایگاه قضاوت هم خدایی نکرده احساساتی رفتار کنیم
ولی عزیزم مطمئن باش اگه بری پیش مامانت هیچ کس نمیگه این دختر پدر بالا سرش نبوده
خیلی بهتره بری پیش مامانت
چون یه پدر معتاد نمیتونه چیزی از زندگی یادت بده
ولی یه مادر دلسوز میتونه زندگی پرمهر و محبتی واست بسازه
تو با این حجم از احساسات قطعا بهتره پیش مادرت زندگی کنی
مطمئن باش پول مدرست هم جور میشه
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در باره اون دختر خانم 16 ساله که احساسات قوی دارند باید بگم که من هم واقعا خیییلی احساساتیم و دقیقا همسن شما عم .عزیزم سعی کن حالا که پدرت به تو توجه نمیکنه شما این کارو بکنی شما بهش محبت کن مثلا از بیرون میاد خونه برو جلو با لبخند بهش بگو خسته نباشید براش چای بیار تا خستگیش برطرف بشه باهاش با لبخند صحبت کن انشالله که نتیجه بده من برات خیلی دعا میکنم❤
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلامی دوباره ب شما
در رابطه با اون دختر خانمه 16 شاله که پدرشون اعتیاد داشتن و در 5 سالگی والیدن از هم جدا شدن میخاستم بگم که اگه واقعا مادر خودشون نامادری نه.مادر خودش ادم خوبیه بره پیشش زندگی کنه. دیگه هرچی باشه از ناراحتی قلبی و تحت توجه و محبت قرار نگرفتنو اینا که بدتر نیست. اگه هم میدونه مادرش توان مالی نداره که خرج مدرسشو بده اینکه ماهیانه چند تومن از پدرش بگیره. خب هرچی باشه پدرشه وضیفشه که خرج دخترشو بده. دختر خانم اینم گوش کن ک نگو میرم کار میکنم خرج مدرسمو در میارم. نه. تو دختری احساسات داری. دوروز سه روز دیگه خواستی ایشالا ازدواج کنی همه از گذشتت میپرسن. طلاقه پدرومادرت ک کلا خراب کرد زندگیتو. حداقل دیگه آبروتو خوب نگه دار.
. و راستی اینکه خوندم نوشته بودی پدرم مشروب میخوره و اینا،اصلا اصلا اصلا بهش اعتماد نکن. اصلا باهاش تنها تو خونه نمون. باهاش تنهایی جایی نرو. حتی اگه شده یه بچه 10.12 ساله هم همرات ببر.ولی تنها نشو باهاش. کسی که هم مشروب میخوره هم مواد مصرف میکنه اصلا حاله خودشو نمیفهمه. حالا میخاد دختر خودش باشه یا یکی دیگه.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ به دختر خانم شونزده ساله که دچار کمبود محبتن و عصبی شدن
عزیزم اگر شما مهر پدر و به نوعی مادر ازتون دریغ شده در عوض محبت بی دریغ خدا رو بالا سرتون دارید،فقط کافیه ازش بخواید و کاری که خدا دوست داره براش انجام بدید.من شما قول میدم اون وقت شما میشید منبع محبت نه گدای محبت
توصیه ی من به شما اینه اندازه ی چهل روز نماز اول وقت بخون،حتی نماز صبح
و تو این مدت هر روز سوره ی یاسین بخون که قلب قرانه
اون وقت عشق بی دریع خداوند رو با وضوح بیشتری حس خواهی کرد.عزیزم این نسخه رو امتحان کن،بهت قول میدم که ضرر نمیکنی.
و البته بابت نعمت هایی که بی حد و حصر دورو برت هست،بهانه ی خوبیه که ذکر الحمدلله رب العالمین رو به کار ببری،که نمونش وجود خواهرت،داشتن سرپناه،عموی خیرخواه،دست و پای سالم....هست
عزیزم وقتی شما به این مرحله برسی،خدا خودش زندگیتو برات رو روال میندازه و قدر ثانیه ثانیه های زندگیتو خواهی دونست و دیگه لحظه هاتو با اعصاب خراب سپری نخواهی کرد.
در ابتدای پیامت فهمیدم دختر عاقلی هستی، همین که خودت رو به جریان باد نسپردی و دنبال راه چاره ای که به منجلاب نیفتی،شک نکن دستت تو دست خداس،فقط باید حضورشو حس کنی.
یا علی مدد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین جان
در مورد دختر شونزده ساله که نیاز به محبت از طرف پدر داره میخواستم بگم عزیزم پدرت خودش بیماره و خودش کسی رو میخواد که بهش محبت کنه میدونم که دخترا خیلی نیاز به محبت پدر دارن من خودم هیجده سالگی پدرم رو از دست دادم و الان که دو تا بچه دارم هنوز اون خلا رو احساس میکنم اما باید شرایطترو بپذیری که پدرت از نظر روحی روانی خودش مشکل داره اگه تونستی شما بهش محبت کن در حد توانت خدا رو شکر که شرایط زندگیتون بهتر شده و همچنین مادری داری که بهت محبت میکنه عزیزم اصلا به شرایط هایی که ناراحتت میکنه فکر نکن و فقط و فقط به پیشرفت و شرایط روحی خودت فکر کن که حالت رو خوب نگه داری وبه موفقیتهایی که میتونی بهش برسی اگه بشینی به گذشتت فکر کنی بهترین لحظه هایی رو که داری از دست میدی در حد توان به دیگران محبت کن امیدوارم راههای خوبی خدا بروت باز کنه و موفق شی🌹🙏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
داستان #جدید ❤️😍 زندگی #شهره 🌹 بسیار عجیب و باورنکردنی مناسب برای بالای ۱۶سال❌❌❌
#قسمت_اول
سلام من شهره هستم متولد ۱۳۶۱ دختر سوم یک خانواده ۷ نفره ۵ تا خواهریم
پدرم مرد مهربون و خوبی بود و از نظر اقتصادی هم بد نبودیم .
میخام داستان زندگیمو براتون بگم که شاید درس عبرتی بشه برای پدران و مادرانی که ندونسته دخترانشونو اسیر زندگی و شوهر و ... میکنن،
الان که تو سن ۳۸ سالگی هستم وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم اصلا زندگی نکردم فقط زنده بودم ...
نه اینکه بگم خوشی نکردم نه
ولی روزای که سختی کشیدیم خیلی بیشتر از روزای خوش زندگیم بود...
سال ۷۱ دوتا خواهر بزرگترم ازدواج کردن .
خواهر اول همسرش اهل تهران بود ولی خواهر دوم شوهرش اهل یکی از شهرهای مرکزی ایران
بخاطر همین هم خانواده داماد از شهرشون برای مراسم عقد اومدن تهران، اون زمان چون هنوز ماشین شخصی داشتن خیلی باب نبود و همه هم نداشتن با اتوبوس اومدن و صبح زود رسیده بودن تهران منزل ما.
از قضا شوهر خواهرم پسر دوم خانواده بوده و عجله داشته برای ازدواج و قبل از پسر اولی میان براش زن بگیرن، خلاصه شوهر خواهرم هرچی به برادرش اصرار میکنه که تو زن بگیر و لااقل یکیو نشون کن برادرش قبول نمیکنه و میگه تو با من کار نداشته باش برو و خوشبخت شو بخاطر همین وقتی میرسن تهران و به منزل ما میان و چون حرفها قبلا زده شده بوده و مراسمات رسمی انجام شده بود اینها برای جشن عقد اومده بودن،
یکسری مهمان هم از روز قبل، از شهرستان برای ما اومده بود که فامیلای مادرم بودن، دایی و خاله ...
سر صبح که خانواده داماد وارد خونه ما میشن و خونه شلوغ بوده، تو اون شلوغی برادر بزرگ داماد چشمش میخوره به من و از شانس یک دل نه صد دل عاشق میشه
میره از داییم که شوهر خواهرشون هم میشده سوال میکنه این دختره کیه؟
داییم در جوابش میگه دختر فامیلمونه . چطور؟
بردار داماد هم میگه هیچی همینجوری اون زمان من فقط ۱۰ سالم بود ولی از نظر جثه از هم سن و سالهام درشت تر بودم و اینکه نخوام تعریف کنم خیلی هم خوشگل بودم که این خوشگلی رو مدیون چشم هام هستم.
برادر دامادمون که اسمش محمد بود تمام طول روز فقط حواسش به من بود و کشیک میده ببینه من کجا میرم با کی حرف میزنم که بتونه کشف کنه خانوادم کی هستن
تا بلاخره شب میشه و میبینه همه کم کم دارن میرن و خونه خلوت شد ولی من هنوز تو اون خونه هستم میفهمه بله من باید فامیل درجه یک زنداداشش باشم روز بعد درحالی که من با بابام داشتم صحبت میکردم و یجورایی خودمو برای بابام لوس کرده بودم میفهه که من خواهر زنداداشش هستم، مطمئن میشه که واقعا عاشق شده باید منو هرجور که هست بدست بیاره به هرقیمتی..
محمد اون زمان تازه از خدمت سربازی اومده بود .....
@azsargozashteha💚
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام وقتتون بخیر نوروزتون هم مبارک
امروز خیلی دلم از پدرشوهرم گرفت
نمیدونم چرا با بچم اینطوری میکنه
همه از خداشونه پسرشون پسردار بشه نسلشون ادامه پیدا کنه اما اینا نه
همزمان با من خواهرشوهرم حامله شد و دختر شد
از اون روز انگار نه انگار که پسر منم هست
هرجا میریم اونجا هرچی باشه از بچم میگیرن میدن به اون
بخدا پسرم با اینکه دو سالشه اما خیلی با گذشته
امروز دیگه خیلی عصبانی شدم برگشتم بهش گفتم بابا اگه میبینی واقعا اذیت میشی من دیگه نیام اینجا یا وقتی دخترتون هست من نمیام. اگه میدونستم انقدر دختر دوست دارید سعی میکردم دختردار بشم که نسلتون نابود بشه
حالا مشکل اساسی تر اینجاس که شب عیدی شوهرم دعوای مفصل کرد باهام که باید دست بابامو فردا ببوسی بگی ببخشید که بهتون برگشتم حرف زدم
خودشم میدونه من خیلی اذیت بشم صدام درمیاد و باباش واقعا داره به بچه بی احترامی میکنه اما بازم منو مقصر میدونه
میدونه من هرگز معذرت خواهی نمیکنم اما بازم گیر داده اگه نکنی عیدو برات زهر میکنم.
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا ❤️
سلام من یه خانم ۲۰ ساله هستم با یه بچه یکساله
همسرم واقعا بداخلاق وخیلیییییی خسیسه(قصه زندگیم خیلی بد و تلخه تو این ۵ سال همش کارم گریه بوده با اینکه دختر صبور وقانعی بودم
اگر تونستم داستان زندگیم رو حتما مینویسم و براتون ارسال میکنم) اگرم تا حالا باهاش زندگی کردم فقط بخاطر این بوده ک خودم در آمدی ندارم و پدرم وضع مالی خوبی نداره
بخاطر اینکه زود ازدواج کرم نتونستم بیشتر از سیکل تحصیل کنم
ب نظر شما راهی برای پول در آوردن هست؟
همسرم هیچ جا نمیزاره برم ک کاری یاد بگیرم همیشه میگه باید بمونی تو خونه
واقعا دیگ نمیتونم این شرایط رو تحمل کنم حتی خانوادهامونم باهم مشکل دارن اما همسرم حاضر نیس طلاقم بده شایدم بخاطر مهریه باشه شایدم بچمون
اگ بتونم ماهیانه حتی کم پول ب دست بیارم میرم و این زندگی رو تحمل نمیکنم
ممنون میشم راهنماییم کنید
ایدی ادمین 👇🌹
@habibam1399
#حرف_دل_اعضا ❤️
سلام عزیزم عیدتون مبارک
من اصلا حاضرجواب نیستم ولی از خودم دفاع میکنم اما یه موضوعی خیلی به من فشار و استرس وارد کرده که واقعا برام غیرقابل تحمله.
من مسئول فنی آزمایشگاه هستم و رفع نواقص و هماهنگ کردن بخشهای مختلف و نظارت به اصول ایمنی و کنترل نتیجه ها و.. از وظایف شغلی منه.
کار پر استرس و دقیق و سنگینیه.
هرکسی از فامیل کار آزمایشگاهی داشته باشه میاد تو مرکز ما و خلاصه یجورایی همه فامیل توقع دارن هزار مدل کار براشون انجام بدم و میدم و از خدا خواستم زندگیمو بر پایه خدمت به خلق جلو ببره.
خواستگاری دارم که کارمون به نامزدی کشیده و ایشون پزشک عمومی هستن و منو همکارم به ایشون معرفی کرده و از عکس پروفایل واتساپ و تلگرام چهره منو پسندیدن و اجازه خواستگاری خواستن که قرار شد اول خودمون به تفاهم برسیم بعد خانواده هارو درگیر ماجرا کنیم.
چندماهی رفتیم و اومدیم تا احساس کردیم بهم میخوریم و نامزدم به مادرشون گفتن همکارم هستن.
خلاصه خانواده ها هم همدیگه رو پسندیدن و منم تمامی شروط مد نظرم رو گفتم و قبول کردن.
یه روز مادر نامزدم به من زنگ زدن که میخوام بیام محل کار شما رو ببینم ولی پسرم نمیدونه
گفتم خوش اومدی فلان جا هستم
آدرس گرفتن و اومدن
مثل اینکه توی قسمت پذیرش نشستن و ریز ریز پرس و جو کردن و چون من به همکارام اعلام نکرده بودم که نامزدم کردم اوناهم فکر کردن خواستگاریه و گفتن خانم سخت کوشیه و جدیه و با کسی شوخی نداره.
زنگ زدم که شما کجاهستید رسیدید؟ خیابونا شلوغه؟
برگشتن گفتن بوی ادرار و مدفوع مردم خفم کرد نتونستم بمونم بعدا همو میبینیم.
من اصلا جواب ندادم گفتم به سلامت.
بسیار دلخور شدم و انتظار چنین برخوردی رو از مادری که خودش فرهنگیه و بچش پزشکه نداشتم و اینکه قسمت نمونه گیری هیچ ربطی به قسمت پذیرش نداره.
دیگه نامزدم زنگ نزد و دو روز گذشت، بعد دو روز پیام داد افق های فکریمون بهم نزدیک نیست و بهتره بیشتر از این خودمونو اذیت نکنیم.
بهش گفتم من بچه دبیرستانی نیستم که برام داستان ببافی بیا بیرون باهم حرف بزنیم محترمانه خداحافظی کنیم
و توی دیدارمون گفت مادرم گفته هر وقت فکرشو میکنم که دست زنت به ادرار و مدفوع مردم بخوره معدم بهم میریزه اگه با این ازدواج کنی ما برای شام و ناهار خونت نمیایم منم مادرم اول شخص زندگیمه و با اینکه ایشون متوجه حرفه شما نیست اما بهتره این وصلت صورت نگیره
گفتم دستشو میبوسم که اجازه نداد این اشتباه بعد عقد گریبانگیرم بشه و از رستوران زدم بیرون...
حتی رسما نیومد از خانوادم عذرخواهی کنه میگه اگه به من زمان بدی با مادر صحبت میکنم
که گفتم این موضوع از طرف من منتفیه و خدانگهدار.
چند ماه از زندگیم سوخت و وقتم بیهوده تلف شد اما خواستم به دختران سرزمینم بگم گول سواد آکادمیک خیلیا رو نخورید.
گول فرهنگین فرهنگین رو نخورید...
ارزش آدما به مدرک تحصیلیشون نیست به قلبیه که تو سینه دارن و برای کمک به دیگران و عشق ورزیدن میتپه...
@azsargozashteha💚