💎فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ(صافات۸۷)
پس گمانتان به پروردگار جهانیان چیست؟
یادته چقدر به خدا گفتیم
خدایا فقط همین یه بار و خدا نه فقط
همون یه بار بلکه صدها بار بعدش هم
هوامونو داشت.
پس اینقدر بیخودی غصه نخور.
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
💙🗯🗯💙🗯💙🗯🗯🗯 🗯🗯💙 🗯💙 💙 🗯داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال #داستان_و_پند 💙🗯با عنوان 👇 #تهمت_ن
🗯داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_پنجم
🌺پدرم میگفت :از تو بعیده خودکشی هم جاش جهنمه هم ابروی ادم میره خلاصه رسیدیم خونه
مادر برام جیگر گوسفند کباب کرد🍢 با مهربانی مرا به اتاقم فرستاد
🌺 وصداشونا با بابام شنیدم داشت حسابی بابامو سرزنشت میکرد ومیگف نباید باهام دعوا میکرده چون ممکنه دوباره اینکارو بکنم
خلاصه بعد از چند روز دوباره روز از نو حرفها وازار واذیت برادرم🙎♂ علی شروع شد تا اینکه شنیدم مادر یک روز به بابام میگف اولین خواستگاری که بیاد جواب بله میدیم تا زینب از دست علی راحت شه
🌺بهتر از اینه که این همه اینجا اذیت شه یه هفته بعد یکی زنگ زد واجازه گرفت تا برای داداشش بیان خواستگاری مادرمم👩 از خدا خواسته سریع گف تشریف بیارین
🌺بدون اینکه با من مشورت کنن یا حرفی بزنن قرار خواستگاری وگذاشتن من فقط از حرفهاشون متوجه میشدم که امشب قراره بیان
استرس داشتم اصلا دوس نداشتم ازدواج کنم 💍از یه طرفی سال سوم راهنمایی بودم تمرکز برای درس خوندن نداشتم تو کلاس همش حواسم پرت بود همش فکر این بودم الان برگردم خونه باز دعوا وکتک کاری...😞
خلاصه شب اومدن پسره👨💼 مرد خوش تیپی وظاهر خوبی داشت از نظر سنی من چهارده واون بیست ودو سال داشت واز نظر مالی هم پول دار بود
قرار شد مادرم اینا فردا جواب بدن
بدون اینکه نظر منو بپرسن😢 جواب بله رو دادن
🌺دامادمون اون موقع مسافرت بودوقتی شنید خیلی عصبانی اومد🤦♂ خونه ما
مستقیم اومد پیش من بهم گفت بله ی منو چند ساله به دوسش که پسر خوبیه داده، اگه با این ازدواج کنی دیگه هیچ وقت من خواهرمو نمیبینم
ولی کی به حرف من گوش میداد
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
🗯داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال 💙🗯با عنوان 👇 #تهمت_ناروا_قسمت_پنجم 🌺پدرم میگفت :از تو
داستان ارسالی از #زندگی یکی #اعضای کانال
💙🗯با عنوان 👇
#تهمت_ناروا_قسمت_ششم
ولی کی به حرف من گوش میداد
🌺دامادمون با بابام صحبت کرد وباباموراضی کرد دوسش سعید بیاد تا بابام ببینتش
خلاصه بعد از چند وقت هر دو برای مشخص کردن روز عقد 💍میومدن ومیرفتن
🌺 ولی تو این خانواده تنها کسی که ربطی نداش بهش من بودم هیچکس از من نظرمو نمیپرسید تا اینکه با اصرار شوهر خواهرم همه راضی شدن وبه دوستش ج بله دادن😔
🌺یه روز من بی خبر از حرفاشون از مدرسه اومدم خونه بابام بهم گف زینب جان اماده شو فردا قراره بریم محضر برای عقد
من با شنیدن حرفاش ناراحت شدم گفتم نه من راضی نیستم 😢بابام گف اگه حرف اضافی بزنی خودم با طناب دار خفه ات میکنم دیگه خسته شدیم از دست دعواهای تو وبرادرت بهتره دیگه تمومش کنید با ازدواج تو همه چی تموم میشه.
🌺شب به اتاقم رفتم وتا صبح گریه کردم 😭حتما این سرنوشت من بود سعید نه کاری داشت نه پول پله ی ولی خیلی مهربون بود خیلی با حوصله وصبور
ما یک سال نامزد بودیم کادوهایی🎁 که سعید برام میخرید همه رو علی داداشم پیدا میکرد و میشکوند یا پاره میکرد میرخت سطل اشغال
و ناله نفرین منم همچنان برای دایی وزن دایی بابام هر روز بیشتر وبیشتر میشد
🌺منم مث عقده ای هر چی علی اذیتم میکرد سر نامزدم سعید 😔تلافی میکردم واذیتش میکردم اونم با تمام صبرو حوصله تحمل میکرد
تا اینکه ما عروسی کردیم 👰🤵وبرای کار به اصفهان رفتیم عموش براش کار تو شرکت پیدا کرده بود
🌺وقتی ما برای زندگی به اصفهان رفتیم اونجا من خیلی تنها وغریب بودم هیچکس نمیشناختم
سعیدم شش صبح میرفت🌞 ویازده شب برمیگشت وحقوق خیلی کمی هم میگرفت
زندگی خیلی سختی داشتیم چهار ماه از زندگی من گذشته بود که مادرم با گریه😭 بهم زنگ زد...ـ.
🌺 ادامه دارد... ⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال
@ba_khodabash1
✨✨✨
لیــست داســـتانهاے واقعی ڪانال
📌زن مرده شور و تهمت ناروا👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/58914
📌نبش قبر دختر جوان👇👇
https://eitaa.com/8275883/44144
📌 داستان دهان پـراز ڪرم پیرزن👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/145
📌اتفاق عجیب هنگام غسل دادن آیت الله بروجردی👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/34553
📌داستان زندگی سوگل👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1387
📌 داستان زاهد نما👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1612
📌 نســیم هــدایت👇👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1552
📌 دخـترزیبا و مرد حیله گـر عیاش👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1351
📌 عاشق شدن جنی زیبا و جوانی بنام عباس👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1351
📌 داستانی زیبا از علامه جعفری در دانمارک👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1338
📌 داستان خیانت👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1286
📌 سـرگذشت دخـتری بنام فهیمه👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/960
📌 مـرد هندی و افسر انگلیسی👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/948
📌 پسر جوان و دخـتر تنها👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/888
📌 خواستگارم مــرا رد ڪرد👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/857
📌 جنازه ای ڪه زنده شد👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1641
📌حاملگی قلابی دختـروفریب مادر زن👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1703
📌طلاق ناگهانی👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/1868
📌 بارداری شب ازدواج همسر
https://eitaa.com/ba_khodabash1/3874
📌 داستان شیخ علی خیاط و زن آتشین👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/5699
📌 چوب خــدا👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22073
📌 جوانهای ناڪام👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22218
📌داستان دخـتری از ڪشورعمان👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22021
📌داستان جــزاۍ بی نمازی👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/21989
📌داستان در آرزوی آرامـش👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/21712
📌داستان مــادر سنگــدل👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/20831
📌داستان حقیقتی در خــواب 👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/20722
📌داستان اعتماد مرگبار👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/20650
📌دختــری بنام ســودابه👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/25091
📌بارداری در شب ازدواج همســرم👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/23271
📌زری خــانم👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/24945
📌خیـانت به همـــسر👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22933
📌سایہء مـادر👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/53795
چــرا حـــوری بهشتی برای مـــردان است👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22541
آیـاابــراهم نبی با خواهرش ازدواج ڪرد👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22539
راز عــدد 19 چـیه؟.👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/22667
دنیای بعداز مرگ از زبان مرد ایرانی که جسدش داخل کفن زنده شد👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/26175
ماجرای نصف شدن ماه با انگشت مبارڪ پیامبر👇👇
https://eitaa.com/ba_khodabash1/26357
مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه میکند
https://eitaa.com/ba_khodabash1/66475
زنی که شوهرش به مکه رفت
https://eitaa.com/ba_khodabash1/86210
مرگ عجیب در غسالخانه
https://eitaa.com/ba_khodabash1/102649
صیغه موقت زنی دلربا
https://eitaa.com/ba_khodabash1/112985
جوان کفن دزد
https://eitaa.com/ba_khodabash1/112582
تهمت ناروا
https://eitaa.com/ba_khodabash1/112367
دختری بنام سها
https://eitaa.com/ba_khodabash1/23384
💎داستان کوتاه💎
گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند .
به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید
و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید
و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند .
بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم ..
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود
در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید .
جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت..
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد.
مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .
وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت:
این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟
و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم
ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد .
یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز .
اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور.
و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم .
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد .
روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد .
قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد .
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟
جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم .
من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است .
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💎داستان کوتاه💎
💎بزرگى با شاگردش از باغى میگذشت
چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت : گمان میکنم
این کفشهای کارگرى است که
در این باغ کار میکند،
بیایید با پنهان کردن کفشها عکس العمل
کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم
و کمى شاد شویم. استاد گفت :
چرا براى خندیدن خودمان
او را ناراحت کنیم..؟
بیا کارى که میگویم انجام بده
و عکس العملش را ببین..
مقدارى پول درون آن کفش قرار بده..
شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول،
مخفى شدند..
کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود
مراجعه کرد و همین که
پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى
درون کفش شد و بعد از وارسى
پول ها را دید با گریه فریاد زد
خدایا شکرت..
خدایی که هیچ وقت بندگانت را
فراموش نمیکنى..!
میدانى که همسر مریض
و فرزندان گرسنه دارم و در فکر بودم که
امروز با دست خالى و با چه رویی
به نزد آنها باز گردم
و همین طور اشک میریخت...
استاد به شاگردش گفت :
همیشه سعى کن براى خوشحالیت
ببخشى نه بستانی...🥰
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎قصه عین الدوله...
کار خوبه خدا درست کنه❤️🥺
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎اين ويديوروباصداببين ازطرف خدايك دقيقه وقتتوميگيره ولي
كلي حس خوب وآرامش ميگيري بفرست براي كسي
كه حال خوبشو میخوای...😍
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎بگشای تـ.ـربتم را بعد از وفـ.ـات و بنگر
کز آتـ.ـش درونم دود از کـ.ـفن برآید
چقدر قشنگ توصیف کرد🥺❤️🔥
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎بهتر است نگران گناهان خودتان باشید
خدا از شما دربارهی گناهان من سوال نخواهد کرد...
مودبانهتر از این نمیشد گفت، سرتون تو کار خودتون باشه..
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💎داستان روزگار ما💎
💎مغازهدار محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
✍سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لولهها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد!
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را به نام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
💎💎
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨