نعره ی هیچ شیری
کلبه ی چوبی را
ویران نمیکند...
من از سکوت موریانه
میترسم!!
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
🦋چه بگی، چه نگی
خدا از ته دلت خبر داره
تمام سختی هایی که تحمل میکنی رو میدونه و میفهمه
و یک روز خیلی بیشتر از چیزی که تصور کنی دونه دونه زخم ها و رنج ها حرفهای تلخی که شنیدی و مشکلاتی که تنهایی به دوش کشیدی و بغض هایی که کردی و آهسته خوردی رو
برات جبران میکنه...
خیلی خیلی بیشتر از اون چیزی که تصور کنی...
بهش اعتماد کن...
این بهترین و پرسودترین معامله دنیاست
غم هاتو بده خدا
❤️🌿
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
#تلنگر
غم که از راه رسید ،
درِ این سینه بر او باز مکن ...
تا خدا یک رگ گردن باقیست !
تا خدا هست ،
به غم وعده این خانه مده ...!
امیر المومنین علی علیه السلام
🌟هر که بر خدا توکل کند،
دشواریها بر او آسان میشود!
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
✅ خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد
✅ و لطف بی وقت هیبت ببرد .
✅ نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند
✅ و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
👈 درشتی و نرمی به هم در به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است
نه مر خویشتن را فزونی نهد
نه یکباره تن در مذلّت دهد
بگفتا نیک مردی کن نه چندان
که گردد خیره گرگ تیز دندان
👈 گلستان سعدی_در آداب صحبت
🕊❤️🕊
نه ثروت تاکنون زاییده مردی
نه قصر و کاخ درمان کرده دردی
برو انسانیت رامشتری باش
قضاوت می شوی باآنچه کردی
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
#کوتاه_پر_معنی
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای،
او را خوار مساز
بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی..
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی ، شاپرک میان دستانت له میشود ...
نیت تو کجا و سرنوشت کجا !!
هنگامی که افسرده ای ، بدان جایی در اعماق وجودت ، حضور " خدا " را فراموش کرده ای ...
لحظه ها
تنها مهاجرانی هستند
که هرگز بر نمی گردند
هرگز !
ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکند !
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
مغرور و خودپسند مباش
زیرا انسان
چون مشک پر باد است
و اگر
باد آن خالی شود
چیزی باقی نمی ماند
کورش کبیر
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
نابینا:مگر شرط نڪردیم از گیلاس های این سبد یڪی یڪی بخوریم؟
بینا:آری
نابینا:پس تو با چه عذری سه تا سه تا می خوری؟
بینا:تو حقیقتا نابینایی؟
نابینا:مادرزاد
بینا:چگونه دریافتی من سه تا سه تا میخورم؟
نابینا:آن گونه ڪه من دو تا دوتا می خوردم و تو هیچ معترض نمی شدی!
تنها ڪسانی در مقابل فساد و بی قانونی
می ایستند ، ڪه خود فاسد نباشند...!
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
حكايت...
میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه لنگ بود.
فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: «هركس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود!»
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهے🌸
تو این⭐️
شب زیبا🌸
هیـچ قلبى⭐️
گرفته نباشه 🌸
وهرچى خوبیه ⭐️
خداست براى همه🌸
خوبان رقم بخـــوره ⭐️
آرامــــ ـــش مهمـــــون 🌸
همیشــ ــ ـگى دلاتـ ــ ــون⭐️
امشب بهترینها را براتون آروز دارم 🌸
شبتون زیبا🌙
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @rooman222 ❤️
🌸یک اندیشهی زیبا و مثبت
🌿یک بهشت را در زندگی میسازد
🌸و یک اندیشه منفی و یأسآور
🌿جهنمی را در دنیای انسان
🌸خلق میکند
🌿انسانها آنچه را بیاندیشند
🌸خلق میکنند
🌿پس شاد و مثبت باشید
🌸سلام صبح زیباتون عالی
🌿شروع روزتون پراز مهربانی
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @rooman222 ❤️
انگلیسیها
ضرب المثل زیبایی دارند؛
آنها میگویند:
با حقیقت بزن توی گوشم
ولی با دروغ من رو نبوس....
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
اگر می خواهی
در زندگی
خوشبخت باشی
هرگز
به بدبختی کسی نخند ...
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
🔴دانستنیهای عالی و کاربردی 👌
🔻 دردناک شدن مچ پا می تواند نشان دهنده مشکلات کلسترولی باشد.
🔻 قوی بودن ریه ها نشان دهنده کاهش خطر ابتلا به آلزایمر است.
🔻 خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی میزان قند خون را کاهش می دهد.
🔻 راه رفتن و حرف زدن همزمان موجب کمر درد می شود.
🔻کسانی که دیابت دارند اگر روزانه 10دقیقه سنگ پا بزنند، انسولین خونشان تنظیم میشود و قند خونشان به طرز عجیبی کاهش پیدا میکند!
🔻زمانیکه برنج را بعد از آبکشی برای دم کشیدن میگذارید، یک عدد کدوی سبز را کنار برنج بگذارید تا همراه با برنج مغز پخت شود و بعد از صرف غذا، کدو را مانند دسر ورق ورق کنید و مقداری سرکة سیب یا آبلیمو روش بریزید. قند خون، چربی و فشار خون را پایین می آورد و لاغر کننده است.
🔻کسانی که به پنیر صبحانه زیره میزنند، رنگ چاقی را نخواهند دید!
🔻 غفلت از کمر درد تهدید جدی برای مغز است.
🔻 قوز کردن ولع شما را برای خوردن شیرینی دو برابر می کند.
🔻 داروهای سرما خوردگی تاثير نامطلوب روی توان باروری دارند.
🔻 سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن سی سالگی نشانهٔ مهمی از ابتلا به مشکلات تيروييدی است.
🔻گردو با چربی های ناسالم می جنگد.
🔻مصرف بادام انسان را لاغر می کند.
🔻خندیدن موجب تقویت سیستم ایمنی بدن می شود.
🔻بیشتر سر دردهای معمولی ناشی از کم نوشیدن آب است و سردرد در تابستان بیشتر از زمستان است!
🔻 پروتئین تخم مرغ بیشتر از گوشت و شیر است!
🔻 پیاز به علت داشتن اَنسولین و اينولين برای مبتلایان به مرض قند بیداد میکند و قند را کاهش میدهد!
🔻نوشیدن قهوه برای مدت طولانی در فشار خون خانمها تعادل ایجاد می کند.
🔻اگر کسی حدود 5 الی 6 عدد کلاه سبز بادمجان را در آب بپزد و آب آن را مصرف کند حتی اگر قند او روی 600 باشد تا 100 پایین می آید!!!
🔻عرق کردک نوزاد موقع مکیدن شیر علامت کمبود ویتامین D است!
🔻لیز خوردن مداد موقع نوشتن و خیسی کف دست، میتواند علامت پرکاری تیرویید باشد. اگر مشحص شد علت خیسی کف دست مشکل تیرویید نیست، براي کودکانی كه دست و پايشان مدام عرق ميكند، آب زردرنگی که موقع شستن بادمجان پوست کنده خارج میشود برای عرق کف دست معجزه میکند.
🔻دادن آب به نوزاد به دلیل اینکه فکر میکنید تشنه است، سطح سدیم خونش را پایین می آورد و که میتونه منجر به مسمومیت،تشنج،کما وحتی مرگ نوزاد شود! نوزادان مثل ما تشنه نمیشوند!
❤️🌿
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️
تنها نرو ....
منو دست خدا نسپار😔
عشق واقعی اینه👌
کاش ما آدما هم
میتونستیم اینچنین باشیم!!!
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
وقتی کوچیک بودیم...
تلویزیون...
با شام سبک...
🔆 با پنکه شماره 5...
مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین
اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت.
😓 یادت میاد؟؟؟
وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم...
می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم✈...
می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم
یادت میاد؟؟؟
وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4
یادت میاد؟؟؟
وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی..
😓 یادت میاد؟؟؟
فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه♡
😥 یادت میاد؟؟؟
در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه... ☺😊
یادت میاد؟؟؟
اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی و دهنتو با دستت پاک میکردی...
🌹 منتشر کن توو گروها تا لبخند رولب همه جاری کنی.
#این متن آرامش خوبی به آدم میده
❤️🌿
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
❤️
در 40 سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آورند)؛
در 50 سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)؛
در 60 سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)؛
در 70 سالگی خونهی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)؛
در 80 سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)؛
در 90 سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چیکار كنين)؛
👈 زندگی رو آسون بگیرین. هیچ معمایی نیست که بخواید حلش کنین.
در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم.
پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر ...!
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
❤️ #نسیم_هدایت #قسمت_هجدهم ✍🏼فرداش رفتم #مدرسه ولی از دستش #ناراحت بودم که چرا بهم خندید مگه
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیستم
👫رفتیم پایین خونه خودمون
خونه ما یک اتاق کوچیک با یه آشپزخونه کوچیک داشت درسته نقلی بود اما خیلی #باصفا بود آدم دلش باز میشد
خواهر زاده همسرم هم بعضی وسایل ها رو در غیاب من چیده بود خیلی #باسلیقه و عالی کارش رو انجام داده بود من وقتی اومدم خونه آقا مصطفی #وضو گرفته بودم دیگه نیازی نداشت برم وضو بگیرم آقا مصطفی میدونست من همیشه وضو دارم دیگه نگفت برو وضو بگیر ولی خودش رفت وضو گرفت و اومد ایستاد....
و شروع کرد به #اقامه گفتن من هم بلند شدم تا کنارش بایستم و نماز بخونم
الله اکبر گفت و نماز خوند منم پشت سرش این اولین #نمازی بود که من با آقا مصطفی به #جماعت میخوندیم خیلی خوب بود احساس #تقوای زیاد آقا مصطفی بهم منتقل شد چقدر با #تفکر و #قشنگ نماز میخوند....
نمازمون تموم شد و من یه #احساس #غربتی کردم خیلی جای خانوادم رو خالی دیدم یک باره گریم گرفت ولی با صدای بلند گریه کردم آهسته نبود
گریم که تموم شد دیدم آقا مصطفی هم نگاهم میکنه و گریه میکنه تعجب کردم و گفتم چرا گریه میکنی؟
گفت نخواستم جلوی گریه ات رو بگیرم گفتم بزارم تا سبک بشی ولی منکه تحمل گریه ات رو ندارم منم گریه ام گرفت...دیگه هیچ وقت پیش من #گریه نکن گفتم چشم...☺️
برای شام رفتیم طبقه بالا فقط خودمون بودیم و 3 تا برادر شوهر و یه جاری و یه مادر شوهر با ما دو تا طبق معمول ما جدا سفره انداختیم و جدا نشستیم الحمدلله یک #عروسی خوب برگزار شد زندگی آرومی رو شروع کردیم الحمدلله زیر #پرچم_اسلام ...
روزها میگذشت من فهمیدم #برنامه_ریزی در زندگی آقا مصطفی خیلی جایگاه خاصی داره همه کارها با برنامه هستش....
معمولا بعداز نماز صبح دیگه بر نمیگشت همینکه میرفت مسجد دیگه بر نمیگشت تا ساعت 8 صبح وقتی بر میگشت #صبحانه به عهده اون بود اما #نهار و #شام مال من زود صبحونه آماده میکرد و میومد من رو بیدار میکرد تا صبحونه بخوریم و بره سر کار تا ظهر کار میکرد و واسه نماز ظهر #مسجد بود تا نیم ساعت بعدش هم بر نمیگشت وقتی بر میگشت من #سفره رو انداخته بودم بعد از غدا نیم ساعت استراحت میکرد و میرفت شبش که بر میگشت انقدر خسته بود که داغون بود بعد از شام نمیخوابید میرفت مسجد واسه جماعت وقتی بر میگشت میگفت من میخوابم تا 11:30 بعد #چایی دم کن و صدام کن چایی بخورم...
منم همین کار رو میکردم بعد از 11.30 دیگه نمیخوابید #نماز_شب میخوند و #قرآن تلاوت میکرد اگر دوشنبه و پنج شنبه بود نصف شب غذا میخورد تا #روزه بگیره و بعد میرفت واسه نماز اوضاع به همین منوال بود....
😢من کار خونه بلد نبودم همه رو از آقا مصطفی یاد گرفتم #آشپزی رو که دیگه نگو در حد جلبک... انقدر #افتضاح بود که خودم #خجالت میکشیدم اما شکر خدا مرد خوبی بود همه رو یادم داد حتی #ماکارونی که سخت ترین غذا بود
خیییییلی #مرد خوبی بود...
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
@Ba_khodabash1
✍برگی از خاطرات
ایرج پزشکزاد روزنامه نگار و نویسنده معروف، که سالها قبل نوشته بود؛
من در کلاس سوم دبستان که درس می خواندم بچه بسیار درسخوان و تر و تمیز و منظمی بودم .......
یک روز مدیر مدرسه ، من و سه - چهار دانش آموز دیگر که مثل من شیک و تر و تمیز بودند را صدا کرد پرونده مان را، زیر بغلمان گذاشت و از مدرسه اخراجمان کرد ........!!
شب گریه کنان جریان را به پدرم گفتم ........ فردا صبح پدرم دستم را گرفت و به مدرسه برد و با عصبانیت از مدیر مدرسه علت اخراج مرا پرسید .......!!
مدیر گفت ؛ چون بچه های این مدرسه همه به بیماری کچلی مبتلا هستند از مرکز دستور داده اند برای اینکه بچه های سالم ، مبتلا به کچلی نشوند هر چه بچه کچلی که در مدرسه هست اخراج کنیم .......!!
پدرم به مدیر گفت ؛ اما پسر من که کچل نیست ........!!
مدیر مدرسه گفت ؛ بله منم می دانم پسر شما کچل نیست اما اگر قرار بود کچل ها را از مدرسه اخراج کنیم باید درِ مدرسه را می بستیم .......!!
این بود که چهار- پنج بچه ای که کچل نبودند را اخراج کردیم تا مدرسه تعطیل نشود .......!!
حالا حکایت ِ مبارزه با فساد هم، مثل حکایت آقای پزشکزاد شده است .........
حالا که نمی شود همه دزدها ورانت خوران و مختلسین را گرفت ویازندانی واخراج کرد !! پیشنهاد می کنم همین تعداد معدود افراد ِ سالم و غیر دزد را، از مملکت اخراج کنید !! تا هم مملکت یکدست شود ، و هم تعطیل نشود ........!
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
🕊. 🕊 🕊
هرچه میخواهی باش
اما فقط آدم باش
و خر نباش
که در این روزگار
گرسنگی اندیشه از گرسنگی نـان
بسیار فاجعه انگیزتر است !!
👤 دکتر شریعتی
🕊. 🕊 🕊
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# فقط خدا
🌸 فقط خداست که کاراتو انجام میده
بهش اعتماد کن.
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهے🌸
تو این⭐️
شب زیبا🌸
هیـچ قلبى⭐️
گرفته نباشه 🌸
وهرچى خوبیه ⭐️
خداست براى همه🌸
خوبان رقم بخـــوره ⭐️
آرامــــ ـــش مهمـــــون 🌸
همیشــ ــ ـگى دلاتـ ــ ــون⭐️
امشب بهترینها را براتون آروز دارم 🌸
شبتون زیبا🌙
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @rooman222 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امـروز بی نهایت
#مـهربان باش...
#مـهربانی
رحمت خـداست
درتمام لحظه ها...
با #مـهربانی
لحظه ها ماندگار می شود
دل هـا زنـده
و روزگـار بکـام
#سلام روز تابستانیتان بـخیر و نیکی
🍃❤️🍃
💥👩🍳 @ashpazi22👩🍳💥
🌸شادی را با شادی شکر کنیم
🔹خوشبختی و شادی و دلخوشی واگیر دارد، همان گونه که بدبختی و غم و غصه و دلتنگی واگیر دارد!
🔹غم و شادی دست به دست و چشم به چشم و سینه به سینه می گردد. غم و شادی ، خانه به خانه و کوچه به کوچه می رود...
🔹ما مردمی هستیم با غم های بسیار و شادی های اندک، که هر روز خودمان یا دیگری به هر بهانه ای از شمار همان شادی های اندک هم می کاهیم و می کاهند.
🔹نه خودمان تمایل داریم و آموخته ایم که چکونه شاد باشیم و نه دیگری و دیگران اجازه اش را به ما می دهند.
🔹ما مردمی همیشه سوگواریم;
وقتی شادی ها را کفران می کنیم، شادی ها هم از ما رخت بر می بندند.
که گفته اند: کفر، نعمت از کف ات بیرون کند شکر نعمت، نعمت ات افزون کند
🔹کاش بیاموزیم و کاش بگذارند که شکر نعمت شادی را با شادی به جا آوریم.
🕊. 🕊 🕊
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
#یک_فنجان_تفکر ☕️
♦️پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند رفت…
مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیرم.
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟
پسر پاسخ داد که یک مشتری!
مدیر با ناراحتی گفت: تنها یک مشتری…؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟
پسر گفت: 134,999٫50 دلار
مدیر فریاد کشید: 134,999٫50 دلار ؟😟
مگه چی فروختی؟
پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟
گفت: خلیج پشتی
من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم!
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟
که گفت: هوندا سیویک.
من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید...
مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی؟
میگه نه، اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردردش خوبه!
و اين سرنوشت انسانهای بزرگ و نابغه است.
👤کارل استوارت"
صاحب بزرگترين هایپر مارکتهای بزرگ دنیا
🕊. 🕊 🕊
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_بیستم 👫رفتیم پایین خونه خودمون خونه ما یک اتاق کوچیک با یه آشپزخونه
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_بیست_و_یکم
✍🏼روزگار به همین منوال میگذشت زندگی آرومی در #پناه_اسلام داشتیم
یه روز رفت یه دستگاه #کامپیوتر خرید و گفت که میخوام از این به بعد کمتر بیکار باشی و فعالیت دینی ات رو افزایش بدی من آشنا بودم و میتونستم باهاش کار کنم چون تو خونه پدرم کامپیوتر داشتیم و معمولا زیاد باهاش کار میکردم....
گفتم چشم هر کاری بگی میکنم
چند روز بعد چند تا سی دی آورد که رایت کنم منم بعدش یه کتاب آورد که تایپ کنم و انجام دادم...
الحمدلله اوضاع خوب بود علاوه بر این شروع کردم به برگزاری کلاسهای خودم
از #قرآن شروع کردم #آموزش_تجوید و #روخوانی....
یه روز آقا مصطفی برگشت خونه یه فکری به کله ام زد گفتم که هر کسی بیشتر اون یکی رو غافلگیر کنه #برنده است...
👌🏼اونم قبول کرد من بعد از ظهرش رفتم بیرون یه مقدار پسنداز داشتم رفتم بازار براش یه شلوار کتان و یه بلوز سفید راه راه قرمز ویه #ادکلن خریدم و رفتم خونه و کادوش کردم برای شام هم خورشت #قورمه_سبزی درست کردم و یه #کیک هم درست کردم...
😢شبش که اومد خونه هیچی دستش نبود...
ولی به هر حال اون میبازه شام که خوردیم خونه پدرم اومدن خونه ما مادر شوهرمم اومد پیش ما ای خدا حالا چکار کنم چطوری #کادو رو بهش بدم...
😌ولی بسم الله گفتم و پیش اونا بهش دادم اونم خیلی خوشحال شد و رفت حیاط کادو خودش رو بیاره اصلا فکرش رو هم نمیکردم کادو خریده باشه برام
یه چیزی دستش بود که مثل #شکلات کادو پیچیش کرده بود دستم گرفتم خیلی سبک بود انگار پر کاغذ بود یا فکر کنم اصلا چیزی توش نیست گفت قبل از باز کردن باید حدس بزنی مثل من
اصلا هنگ کرده بودم حتی نتونستم حدس بزنم چیه یه چیز گرد توی کاغذ شکلات اونهم خیلی سبک...
😳
به هزار التماس گذاشت بازش کنم کاغذ لامپ بود... همون کارتون دور لامپهای کم مصرف خیلی ناراحت شدم گفتم این کادوته.....؟😏
گفت بازش کن وقتی بازش کردم دیدم یه پلاک #طلا بود پلاک حرف که اول حرف اسم خودم بود...
😍خیلی خوشحال شدم اینکارها رو از کجا یاد گرفته بود خدا میدونه ولی کارش بیست بود من باختم...همیشه توی همه کار از من میبرد چون خلاقیتش خیلی بالا بود...
بعد از نه ماه متوجه شدم باردارم من خیلی #خوشحال شدم اما آقا مصطفی نه میگفت نمیخوام جسمت ضربه ببینه هنوز خیلی جوونی در اصل نوجون بودم چون 16 سال سن داشتم...
حق هم داشت ولی من بچه دوست داشتم قبل از #ازدواج هم همیشه با بچه ها گرم میگرفتم
😢اوایلش کمی حالم بد میشد اما بازم دوست داشتم و پشیمون نمیشدم اما آقا مصطفی بیشتر و بیشتر #ناراحت میشد ، نمیدونم دلیلش چی بود البته چون سنم کم بود به جای اینکه اضافه وزن داشته باشن کاهش وزن داشتم و این #خطرناک بود خیلی #لاغر شدم
وقتی پا گذاشتم توی 7 ماه زود به زود تنگی نفس داشتم طوری که میبردنم #اورژانس ...
یه خانمی بود همسایه مون که #پرستار بود دیگه نمیبردنم اورژانس اون میومد خونه ما یه شب انقد حالم بد شد که تنفس مصنوعی بهم دادن ، ولی بازم خوشحال بودم
🌌یه شب آقا مصطفی خیلی آشفته به نظر میومد هر چی بهش گفتم چیه جوابم رو ندا و میگفت هیچی نیست فشار کاره...
😔میدونستم یه چیزیش شده که همش مثل #پرنده اسیر پر پر میزنه توی خونه ، اما یک کلمه هم حرف نزد
تا اینکه . . . . . . . . . . . . .
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله
@BA_KHODABASh1