eitaa logo
به دنبال ستاره ها...
5.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
391 ویدیو
16 فایل
🌿 اینجا رمان های واقعی رو نه تنها بخونید که زندگی کنید #اعترافات_یک_زن_از_جهاد_نکاح... #ناخواسته_بود... #مثل_یک_مرد #چهارشنبه_ها... #رابطه #مزد_خون #پازل #سم_مهلک انتشار رمان ها بدون دستکاری متن بلامانع🌹🌹🌹 آیدی_ نویسنده🔻 @sadat_bahador
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿در نگاهم اگر نیستی در خیالم سرشاری... https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
در حالی که با دستهاش به سمت من و مریم اشاره می کرد گفت: خوشا جانی که جانانش تو باشی! چه چیستی و چرایی! چه رایحه اش تو باشی! چه موس زیر دستش یا که... فاطمه(وکیل و حقوق دانمون ) پرید وسط صحبتش و گفت: الان وقت مشاعره نیست بچه ها! صلواتی بفرستین جلسه رو شروع کنیم وقت بگذره حق الناسه! یلدا ساکت نشسته بود و هرزگاهی با حرفهای بچه ها لبخندی روی لبش می آمد... همه منتظر بودن من شروع کنم که نگاهی به مریم کردم و گفتم: مریم جان بسم الله... منتظریم... هنوز حرفم تموم نشده بود که ثریا گفت: یا خود خدااااا آخوند رو می فرستی بالا منبر که دیگه پایین نمیاد! از ما گفتن من پَرم به پَر لباس این جماعت خورده یه چیزی میدونم که میگم! لبخند ریزی روی صورت بچه ها نقش بست اما با شدت اخم من روبه رو شد! مریم با مهربونی گردنش رو کج کرد و صورتش رو به بالا گرفت گفت: ای خدا خودت شاهد باش با این لباس ما همه جا پَر پَریم!!! نگاهش کردم و گفتم: خوب حالا خودت رو لوس نکن! لباس تو غیر از لباس ما هم نیست بعد به چادر مشکی ام اشاره کردم ... مریم بسم الهی گفت:.... همزمان چند تا برگه از داخل کیفش بیرون آورد و گذاشت روی میز... ثریا تا چشمش به برگه ها افتاد بدون اینکه چیزی بگه با دست کوبید به پیشونیش... هممون خندمون گرفت اما کسی چیزی نگفت.... در همین حین یلدا هم همزمان برگه و خودکار از داخل کیفش آورد بیرون.‌‌.. مریم شروع کرد.... ببینید بچه ها حتما میدونید برای چی و چرا اینجا جمع شدیم! قراره از یه تهدیدی که برای تک تکمون وجود داره یه فرصت بسازیم! هر چند ‌که زمین بازی، زمین دشمنه! اما خوب حالا که ما زمینی نداریم دلیل نمیشه و نمی تونیم بذاریم به اسم نداشتن زمین اونها خانه ها و خانواده های ما رو نابود کنن! نزنیم به قلبشون، میزنن به قلبمون! مهدیه (لیسانس ریاضی و حسابی حسابگر)گفت: یه لحظه دست نگه دار! به نظر من یه دو دو تا چهار تا کنیم اصلا نباید توی چنین فضای آلوده ای کار کرد جایی که اینقدر فساد هست کار کردن عقلایی نیست!!! خودمون هم نابود میشیم مثل خیلی ها که به اسم کارفرهنگی شروع کردن و آخرش سر از ناکجا آباد در آوردن!!! مریم نگاهش کرد و در جوابش گفت: اینجوری شما میگی خاااااانم که بچه های انقلابی اصلا کار عقلانی نکردن که با اون وضعیت فساد قبل از انقلاب شروع کردن کار کردن! اتفاقا این حرف منطقی نیست وقتی این فضا بیشتر فسادش رو نشون میده نشان‌دهنده کم کاری ماست!!! مهدیه گفت: اشتباه نکن مریم جون خودتم گفتی زمین زمین ما نیست! و این یعنی ما هر چی هم توی این زمین گل بزنیم بُردی در کار نیست! من گفتم: بچه ها فضای مجازی مثل یه اسلحه است فقط بستگی داره کدوم طرف نشونه گرفته بشه! درسته ما باید زمین خودمون رو داشته باشیم ولی فعلا به هر دلیلی نداریم پس باید از این فرصت استفاده کنیم! مهدیه دوباره گفت: آخه قربونت بشم خااااانم دکتر این اسلحه دست ما نیست که جهت نشونه گیریش رو ما مشخص کنیم !!! گفتم: مهدیه زمان انقلاب هم اسلحه ای دست ما نبود هنر ما اینه که بدون اسلحه خلع سلاح میکنیم البته وقتی هدف درست و شناخته شده باشه! ضمنن یادت باشه به قول پدر موشکی ایران آدم های ضعیف به اندازه ی امکاناتشون کار می کنن حالا که اسلحه دست ما نیست دو تا فَن یاد بگیر طرف رو ضربه فنی کن با سلاحِ توانمندی هات ! گفت: آخه با یه گلوله پودرمون میکنه تا من بخوام ضربه فنیش کنم!!! گفتم: پس یا باید سرعتت رو ببری بالا یا تکنیک کاربردی رو حرفه ای بلد باشی! نگاهم رو به سمت بچه ها چرخوندم و گفتم: ببینید یه نکته ی مهم بچه ها اینه اگر فکر کنیم خودمون خیلی ضعیفیم حتی اگه قوی ترین سلاح ها رو هم داشته باشیم شکست میخوریم چون قبل از هر کاری شکست رو پذیرفتیم اما اگر سلاحی هم نداشته باشیم اما ایمان داشته باشیم که ما می تونیم کاری کنیم پیروزیم این یه اصل مهمه! مهدیه دستاش رو گرفت بالا و گفت: آقااااا تسلیم! ما که بیکاریم و پایه!!! مریم گفت: مهدیه جان نکته ی خیلی مهمی گفتی! دقیقا به اولین و بزرگترین اشتباه اشاره کردی! هنوز حرف مریم تموم نشده بود که مهدیه متعجب خیره شد بهش!! ادامه دارد... نویسنده: هر گونه کپی برداری شرعا و قانونا جایز نیست. ادامه ی داستان در کانال به دنبال ستاره ها👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
🌿[ یه چیزی رو خودمونی بگم: باور کنید حرف زدن با امام زمان خیلی جواب میده ]
🌿یه سوال؟؟؟ دوست دارید یکی مثل خودتون گیرتون بیاد؟! هدفمند زندگی کنیم👌 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
گفت: عه مریم!!! چرا هر چی من میگم جبهه می گیری خواهر! مریم لبخندی زد و گفت: اشتباه نکن مهدیه جان خوب شما نکات مهمی میگی که من توضیحش رو میدم بعد نگاهی به جمع بچه ها انداخت و گفت: اینکه فکر کنیم حالا اینجا جمع شدیم تا یه سرگرمی برای خودمون درست کنیم و از بیکاری بیایم بیرون و برامون هم یه تنوعی بشه هم فکر کنیم داریم یه کار مفیدی می کنیم با این رویکرد به قول مهدیه با یه حساب دو دو تا چهارتا واضحه که پودر میشیم ما توی فضای مجازی در جنگیم! جنگ هم مرد میدون میخواد نه آدم بیکار! با تاکید بیشتری ادامه داد: حواسمون باشه اگر مجهز نباشیم مجروح میشیم! مهدیه نفس عمیقی کشید و گفت: خوب استاد تکلیف ما چیه!؟ توی این فضای آشوب‌کده و بی درو پیکر قراره ما چند تا خانم چه جوری بجنگیم؟! ثریا از اون ور نیم نگاهی کرد و با خنده گفت: گفته باشم از همین الان پنجاه درصد جانبازی برای من توی این جنگ در نظر بگیرین! من هنوز شما توی میدون نبودین کلی تیر و ترکش خوردم! بعد برای تایید حرفش اومد آستینش رو بزنه بالا که صدای فاطمه دراومد و گفت: ثریا بحث جدیه! فکر نکنم الان جای چنین شوخی هایی باشه! ثریا لبش رو گاز گرفت و کلا ساکت شد... مریم مثلا خودش رو مشغول برگه هاش کرد که انگار چیزی نشنیده! من گفتم: بچه ها نکته ی جالبی ثریا گفت فقط یه مطلبی رو فراموش کرد! اینکه اگر توی فضای مجازی مجروح بشی جانباز محسوب نمیشی که هیچ! تمام اون جراحاتی که جسم و روحمون هم برداشته جانکاه و عذاب آور میشه! درسته الان ثریا داره شوخی میکنه ولی تک تکمون در این جمع میدونیم برای از بین بردن اون خالکوبی های دستش چه فلاکتی کشیده.‌‌‌... بعد نگاهم رو متمرکز سمت ثریا قرار دادم که حالا سرش پایین بود، خیلی جدی گفتم: ولی کمکی که ثریا می تونه بهمون کنه خیلی بیشتر از بقیه ی این جمع هست! چون تجربه ی تلخی داشته که دیگه لازم نیست خدای نکرده ما تجربه اش کنیم بعد هم با تاکید ادامه دادم: مگه غیر از اینه ثریا جان! ثریا نفس عمیقی کشید و ترجیح داد فقط سرش را به نشانه ی تایید بالا و پایین کنه و حرفی نزنه... مریم برای اینکه حال و هوای ثریا رو به جمع برگردونه گفت: خوب پس با این حساب ثریا خانم بگه اولین قدم چیه! ثریا چند لحظه ای سکوت کرد بعد خیلی جدی نگاه جمع کرد و گفت: من بابت حرفم معذرت میخوام! رایحه درست میگه هنوز زجر اون روزها با من همراه! خدا کنه خدا ببخشه! اما بچه ها اولین قدم... اولین قدم خودشناسیه! مهدیه با دست با یه حالت متعجب سرش رو خاروندن و گفت: خودشناسی! ثریا به نظرت نباید دشمن شناسی باشه! ثریا گفت:نه مهدیه جان! نه تنها اینجا ! که هر فضایی اولین قدم شناخت خودمونه تا ضربه نخوریم! مهدیه گفت: مثل مریم فلسفی حرف نزن! درست بگو ببینم چکار باید بکنیم! مریم نگاهش رو به مهدیه متمرکز کرد و گفت: آغاااااااا دیواری کوتاهتر از دیوار ما پیدا نکردین از روش رد بشین! مهدیه چشمکی بهش زد و گفت: این به اون در!!! ثریا ادامه داد: بچه ها این مسئله خیلی جدیه! اگه ندونین با خودتون چند چندین! بدجوری بهتون گل میزنن! جوری که توی نیمه ی اول باختتون قطعی میشه! باختی که من تا نیمه ی راه رفتم و اگه رایحه نبود معلوم نبود چی میشد!!! وبعد هم ساکت شد... مریم ادامه داد: آفرین ثریا چه نکته ی مهمی گفتی! اصلا برای اینکه بتونیم بهتر تقسیم کار کنیم باید این مسئله کاملا شفاف شده باشه! مثلا اگر احساساتی هستین یا جدی یا هر ویژگی دیگه ای که دارید باید مشخص باشه اینکه چی راجع به خودتون تصور می کنید نه! به قول رایحه جان ویژگی هایی که حقیقتا در واقعیت بروز میدید مهمه! بازم تاکید می کنم که دقت کنید چون میخوایم تقسیم کار کنیم! ندا با حالت ناامیدی گفت: فکر کنم با این همه احساس سرشار من که رسوای جهانم بدون بررسی ویژگی هام، منو تدارکات چی بذارید! یلدا که از اول جلسه ساکت بود و مشغول نوشتن با نگاه معنی داری گفت: امیدوارم من رو پشت خط نفرستید!!! فاطمه چشمهاش رو ریز کرد و گفت: یلدا جان مهم نیست کجا باشیم، مهم اینه کار رو درست انجام بدیم! یلدا با چشمهای قاطع و با قدرت و یه گارد خاص گفت: فاطمه خانم به قول حاج قاسم چه کسی چه می گوید مهم نیست، اینکه در خط باشیم اهمیت دارد! ادامه دارد.... نویسنده: هر گونه کپی برداری شرعا و قانونا جایز نیست. ادامه ی داستان در کانال به دنبال ستاره ها 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
سربلند جمهوری اسلامی ایران🤚
🌹بہ یاد آنانڪہ هـرگز فرود نیامدند تا نامِ بر فراز آسمانهـا جاودان بماند... https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286
لبخندی روی صورتم نقش بست و گفتم: نگران نباش یلدا جان ملاک ما اینجا برای تقسیم کار سن نیست شناخت روحیه و تقواست! ثریا سری تکون داد و گفت: یا کتاب مقدس قرآن مجید!!! بحث رفت روی ادبیات سنگین دینی!!!! من که اصلا توقع نداشتم چنین حرفی رو از ثریا بشنوم چند لحظه ای سکوت کردم که مریم بلافاصله گفت: رایحه جان‌ ببخشید بین کلامت ولی نکته جالبی ثریا گفت! بعد نگاهی به ثریا کرد و خیلی جدی گفت: ثریا جان فکر می کنی معنی تقوا چی میشه! ثریا با یه حالت خاصی گفت: تقوا یعنی پرهیز از گناه، مراقبت از خود در مقابل گناه بعد دستش رو با همون حالت چرخوند و ادامه داد چمیدونم از این حرفهای سنگین .... مریم گفت: ثریا جان من معذرت میخوام!!! چشمهای ثریا چهار تا شد که مریم چی داره میگه!!! حقیقتا برای خود من هم جالب بود که چرا مریم چنین واکنشی نشون داد تا اینکه ادامه داد:اگر من و امثال من درست برات این کلمه رو معنی نکردیم یا ناقص گفتیم شما ببخش!!! اما حالا بذار من معنی واقعی کلمه ی تقوا رو از زبان استادمون درست بهت بگم یه جوری که نه تنها برات سنگینی نداشته باشه که حس سبکی بهت بده!!! فقط یه سوال دارم که جوابش رو اول خودت باید بدی! ثریا که از رفتار مریم متحیر مونده بود گفت: بپرس... مریم گفت: اگه یه خواستگار داشته باشی که واقعا عاشقت باشه نه الکی! پولدار باشه، خوش اخلاق باشه، خوش تیپ باشه، تحصیلات بالا داشته باشه، خلاصه هر چه خوبان همه دارند یکجا داشته باشه ولی الان بخاطر شرایطی مجبور ازت دور باشه اما قولش قوله! گفته الوعده وفا من فلان روز میام خواستگاری! حالا طی این مدت تا اون زمان شخص دیگه ای میاد خواستگاریت آیا شما بله رو میگی! ثریا نیمچه لبخندی زد و گفت: مگه دیوانه ام خوب معلومه نه! صبر میکنم تا این شاه پریون بیاد! مریم گفت: اگه اطرافیانت شما رو توی موقعیت خواستگاری قرارت دادن چی؟! گفت: ببین مریم در هر صورت و به هر شکلی من خودم رو برای کسی که اینجوری عاشقمه نگه میدارم حیفه مفت از دست برم! گفت: ثریا تقوا معنی واقعیش دقیقا همینه که خودت گفتی!!! خدا میگه خودت رو نگه دار برای منی که واقعا عاشقتم.... بعد اگه خودت رو نگه داشتی خواهی دید چه زندگی برات درست میکنم چون آنچه خوبان همه دارند من یک جا دارم همین! تقوا یعنی همین بقیه ی معانی فرعیات! فقط کافیه دو تا چیز رو قبول کنی یک عاشقته! دو همه ی خوبی ها یکجا پیش همین که عاشقه! بعد به نظرت به کسی لازم هست بگیم تقوا رو رعایت کن؟! اصلا کسی این دو تا رو بدونه امکان داره خودش رو نگه نداره؟! حتی اگه دنیوی و منفعتی هم فکر کنه چون همه ی خوبی ها و دارایی ها دست اونه خودش رو نگه میداره برای همون یه نفر! مهدیه از اونور کنجکاوانه گفت: چه جالب!!! من تا حالا از این زاویه نگاه نکردم!!! ولی پس چرا خیلی وقتا تقوامون، تق وا می ره! مریم لبخند تلخی زد و گفت: دو تا علت داره یا معنی عشق رو نمیدونیم یا باور نکرده عاشق واقعی و اصلی برامون کیه! ندا با تمام احساسش گفت: من به دنبال شعری تا بگوید این راز! خدا عاشق تر است بر ما ز ماست... اما فاحش خطا گفتم باز... عاشق تر آن گوید که قبل آن عشقی بُود! راز عجیبی‌ست که تنها عاشق این عالم چه قبل و چه بعد بر ما تنها خداست.... ثریا شروع کرد دست زدن گفت: فی البداهه گفتنتم پر از مفهومه الحق که ندایی از درون است که بر زبان ندا جاریست! بعد رو به مریم گفت: چقدر قشنگ میشه از خدا گفت اما دریغ.... توی دلم مریم رو تحسین کردم واقعا قشنگترین معنی رو برای تقوا گفت! براستی اگه کسی بدونه چنین عاشقی هست که بیقرارشه چه در فضای مجازی چه در فضای واقعی خودش رو نگه میداره فقط برای همون یه عاشق بقیش همش فِیکِه( غیر حقیقی) بلند گفتم: خوب پس ملاکمون شفاف شد درسته ثریا جان حله! یلدا جان حله! فقط می مونه یه نکته ی مهم اون هم بحث.... مهدیه پرید وسط صحبتم با ذوق گفت: بعد از خودشناسی حتما بحث دشمن شناسیه درست گفتم خانم دکترررررر! گردنم رو کج کردم و با نگاه مهربون بهش گفتم: البته دشمن شناسیم خیلی مهمه! ولی قبلش بحث مهم و اساسی داشتن رابطه در فضای مجازی.... مهدیه اخم هاش رو کشید تو هم گفت: هر چی من از اول جلسه گفتم با یه نچ محترمانه ضایعم کردینااااا... لبخندی زدم و اومدم ادامه بدم که فاطمه جدی گفت: رایحه جان من هر جور ارتباط و رابطه در فضای مجازی رو قبول ندارم!!! به نظر من اصلا صحیح نیست حتی از لحاظ قانونی هم ممکن دچار مشکل بشیم جهت یاد آوری بین کلامت گفتم.... ادامه دارد.... نویسنده: هر گونه کپی برداری شرعا و قانونا جایز نیست. ادامه‌ی داستان در کانال به دنبال ستاره ها 👇 https://eitaa.com/joinchat/1802108966Ce26d79d286