✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_یکم
۶/خرداد/۱۴۰۲
#تعهد چیز عجیبیست، مخصوصا اگر تعهد به خود باشد. به خودم قول دادهام چهل روز بنویسم، پس مینویسم.
حتی اگر از خستگی یادم رفته باشد از صبح تا آخر شب چه کارهاییکردهام، حتی اگر نتوانسته باشم یک عکس درست و درمان برای کپشن گرفته باشم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_دوم
۷/خرداد/۱۴۰۲
دیگر رسما دارم با چنگ و دندان دوره نویسندگی را میگذرانم و تمرینهایش را انجام میدهم. آنقدر تمام کارهای دیگرم به هم پیچیده و آنقدر هر جلسه، سختتر از جلسه قبل هست که گذر زمان را نمیفهمم. فقط میدانم هر هفته نهایتا تا دوشنبه ظهر باید تمرینم را برای خانم «نون» بفرستم و دو روز بعدش هم اشکالات را بازنویسی کنم.
دوره تکنیک آبرنگ دیجیتال خانم «جیم» را که دیگر رسما رها کردهام. تا اواسط مرداد هم بیشتر وقت ندارد.
آزمون حروفنگاری آقای «جیم» را هم فعلا دودره کردهام. ببینم تا کی میتوانم خودم را به آن راه بزنم!
به بقیه دورهها هم ترجیح میدهم فکر نکنم. همین
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_سوم
۸/خرداد/۱۴۰۲
امروز آخرین روز ترم بهار موسسه ریحان بود. به آب بازی گذشت و هرچیزی که به آب مربوط میشد. بیشتر از همه بخش قایقش برایم جذاب بود. ریحان یاد گرفت چیزهایی هست که با دستان خودمان میسازیم و دوستشان داریم اما زمانی میآید که ازدستشان میدهیم. امروز قایق کاغذی بچهها، بعد از بازی، توی آب غرق شد و خیلی راحت پاره شد و چسبید به دست و پایشان. حتی آن دستکشهای لاتکس که پر از آب کرده بودیم و کلی به هم پرتشان کرده بودیم را هم آخر کار سوراخ کردیم و خندیدیم.
حالا ریحان بزرگتر شده، چون میداند میتوان به ازدست دادن خندید، حتی کم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_چهارم
۹/خرداد/۱۴۰۲
یک روزها و شبهایی توی خانه ما هست که معمولی نیست. یعنی خودمان میخواهیم که معمولی نباشد. مثل جشنها که حتما از شب قبلش باید ریسه بکشیم و دست بزنیم و بپربپر کنیم و برای آن معصومی که فردا تولدش است، «#تولدت_مبارک» بخوانیم. حالا اگر آن معصوم، #حضرت_رضا (ع) باشد که ماجرا کمی فرق میکند.
حالا ریحان میداند آن حرمی که هرازگاهی میرویم و کلی نینی دارد، خانه #برادر امام رضا (ع) است. یا مثلا وقتی میرویم خانه داییها با محمدطاها و زینب و خدیجه بازی میکنیم، درواقع کنار خانه #خواهر امام رضا (ع) هستیم.
حالا ریحان میداند امام رضا (ع) توی #ایران خیلی دوست و فامیل دارد، مخصوصا توی #شیراز و قرار است #تابستان تا جایی که میتوانیم بهشان سر بزنیم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_پنجم
۱۰/خرداد/۱۴۰۲
تا من ناهار فردا را بار میگذاشتم، ظرف نخودچیکشمشاش را برداشت و رفت پشت پنجره نشست. ازوقتی نردههای محافظ را نصب کردهایم و هوا هم خوب شده، میرود همانجا مینشیند، میایستد، با کبوترها و قمریها حرف میزند و گلها را ناز میکند. تازگی هم که دلش میکشد آنجا بهبه بخورد. بچههای آپارتماننشینِ سالکرونایی همیناند، زود دلشان میگیرد و حوصلهشان سر میرود. نه اینکه حالا کرونا باشد، نه. همینکه مادرشان توی آن ۹ماه خودش را قرنطینه کرده باشد و بعدش هم که دنیا آمدند رفتوآمد و قدم نورسیده مبارکی ندیده باشند، دلشان کوچک شده. تک باشند که دیگر بدتر. گاهی روزی دو نوبت میرویم ددر و وقتی برمیگردیم باز هم با گریه ددر میخواهد. حیاط را هم خیلی ددر به حساب نمیآورد. حتما باید ماشین و موتور و نینی و گربه ببیند تا رضایت دهد.
چندتا بازی از خاله «نون» توی موسسه یاد گرفتهام، چندتا هم از توی نت پیدا کنم و بزنمشان تنگ کتاب خواندن و نقاشی و آببازی و عروسکبازی بلکه به روزی یک ددر راضی شود. یک هفته هم وقت دارم تا برنامه شیرازگردیمان را نهایی کنم و بسم الله را بگویم. ماهی دوبار هم کتابخانه رفتن میگذارم توی برنامهاش تا ببیند میتواند با نینیهایی وارد تعامل شود که مثل خودش میآیند روی صندلیهای صورتی و سبز و آبی مینشینند و کتاب میخوانند. تابستان هیجانانگیزی خواهد شد. امیدوارم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_ششم
۱۱/خرداد/۱۴۰۲
امروز توی پارک، با هندزفری توی گوشم و وسط نشست پایانی خانم «ر»، دو جلسه با خودم گرفتم. باید تکلیف دو موضوع را مشخص میکردم و پروندهشان را میبستم.
حداقل خوبی «#جلسه_با_خود» امروزم این بود که فهمیدم چقدر #مهارت_تمرکز م بیشتر شده. حالا دیگر وسط شلوغی پارک و «مامان مامان» گفتن ریحان از روی سرسره هم میتوانم روی یک موضوع متمرکز شوم و درموردش تصمیم بگیرم.
بهار تمام نشده باید چند جلسه دیگر با خودم بگیرم و چند پرونده دیگر را هم ببندم. نمیخواهم با پروندههای باز ذهنی وارد #تابستان بشوم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_هفتم
۱۲/خرداد/۱۴۰۲
حال و هوای این روزهای خانــه پـــدری؛
گعدههای این شبهایمان، به نقل چندباره خاطراتِ مــن و ابوریــحان میگـــذرد از #حـج سال ۹۴.
برای مادر و داداشدومی و همسرخواهر جان.
و دلمــان که جــا مــاند در #مدینه و #عرفات و #مسجدالحرام و #صفا و #مروه و #مـِـنا ...
و «مـِـنا و ما ادراک ما مـِـنا»
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_هشتم
۱۳/خرداد/۱۴۰۲
امروز محمدماهان توی حیاط داشت مردعنکبوتیهایش را نشان ریحان میداد و دایانا از لباس دخترکفشدوزکیاش میگفت و قدرتی که گربه سیاه (یا یک همچین اسمی) دارد میگفت. ریحان با تعجب گوش میکرد و من هم «واااای جدی میگی» گویان دستهایم را تکان میدادم. قصهشان که تمام شد گفتم «حالا من هم یک قصه هیجانانگیز برایتان دارم»
از #رستم گفتم و اسبش که از این سر حیاط بوده تا آن سر و رستم هم آدم خیلی قویای بوده. آنقدر قوی که با غول بدجنس که مردم را اذیت میکرده جنگیده و شکستش داده و مردم شهر از خوشحالی برایش دست و جیغ و هورا کشیدند.
حالا محمدماهان سهتا مرد عنکبوتیاش را گذاشته بود روی صندلی و ایستاده بود کنار من و دایانا و ریحان که روی لبه حوض نشسته بودیم. وقتی به محمدماهان گفتم «تو از مرد عنکبوتی هم قویتری» و به دایانا هم گفتم «تو از گربه سیاه و دختر کفشدوزکی قویتری»، با چشمهای درشتشان زل زده بودند به من.
و چقدر چشمان کودکان سرزمینم و ذهن و قلب و روحشان، تشنه #قهرمانان اسطورهای و ملی و دینیشان است.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_نهم
۱۴/خرداد/۱۴۰۲
👇🏻👇🏻👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_بیست_و_نهم
۱۴/خرداد/۱۴۰۲
اولین تجربه #پرواز ریحان عجیب بود و سخت. دروغ نگویم خوشحالم از تاخیر ۴ساعتهای که یک ساعتش در کابین بود و هوای دمکرده و صدای گریه بچهها و بلاتکلیفی.
خوشحالم چون عمیقا معتقدم آدم خودش را و اطرافیانش را در #سختی میشناسد. با کنش و واکنشهایی که هرکس در شرایط ناخواسته و ناخوشایند، از خود نشان میدهد.
و من حالا دیگر میدانم ریحان #همدلی را بلد است، خیلی هم خوب بلد است. و این را از آنجایی فهمیدم که با صدای گریه هر بچه، سرک میکشید و میگفت «نینی، نــــاز». و «ناز» را طوری میکشید که معلوم بود ایمان دارد اگر کاری ازدستش برای آرام کردن نینی برنمیآید، حداقل میتواند با کلام و دست تکان دادن از دور، سهمی در حل مشکلش داشته باشد.
و بدون تعارف بگویم، وقتی از ۳ساعت توی سالن، دوساعتونیمش را بدون کفش میدوید، سعی کردم مثل خودش همدلی کنم و دل بدهم به دل کوچکش که ساعتهای سختی را داشت بلاتکلیف میگذراند. پس حق دارد خستگیاش را، اضطراب پنهانش را، کلافگیاش را به شیوه خودش تخلیه کند. شیوهای به سادگی درآوردن چندباره کفش و مقاومت دربرابر پوشیدنش.
و ساعت ۲:۳۰ صبح که بالاخره به مقصد رسیدیم و ریحان بدخواب شده بود و چشمانم از خستگی باز نمیماند، ته دلم خوشحال بودم که به انتخابش احترام گذاشتم و اسیر قضاوت و نگاه دیگران نشدم و باز ریحان، چند «نه» و «نکن» و «ندو» و «زشته» کمتر شنید و #رهایی را در قد و قواره خودش تجربه کرد.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_ام
۱۵/خرداد/۱۴۰۲
امروزمان به سلام گذشت و نور. به اینکه چهارسال -چندروزش کم- مشتاق دیدارتان بودیم و حالا هم آمدهایم توی این چهار روز، آن چهار سال دوری را یکجوری رفعورجوع کنید و از دلمان درآورید که کــَــرمتان دلنازکمان کرده و خودمانیم، لوسمان کردهاید آقا جان. لوسمان کردهاید که تقـّیبهتوقی میخورد هوایی مشهد میشویم و دست و پایمان گیرِ ورقورق کردن تقویم است برای پیدا کردن تعطیلات و بعدش هم بالاپایین کنیم بلکه بلیط باشد یا نباشد و حالا اسکان را چه کنیم و هزار گیروگور دیگر که این فاصله هزار کیلومتریمان را هزار روز طول میدهد.
حالا هم آن دوتایی که رفتیم، سهتا برگشتهایم و چشممان بیشتر به دستانتان است که واسطه فیضاید و تقسیم کننده روزی و اصلا هرچه خودتان خواستید و دادید بر چشم و سر که هرچه از دوست رسد نیکوست.
راستی آقاجان عجب چلهای شد این چلهنویسیمان که روز بیستمش توی حرم برادرتان نوشتم «از آن زیارتهای یکهویی دبش» و روز سیامش خیلی یکهوییتر سند خورد به نام خودتان. حالا هم چشم امیدم به روز چهلم است و «وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ» که فرمود:
«و با موسی (برای عبادتی ویژه و دریافت تورات) سی شب وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت.»
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_یکم
۱۶/خرداد/۱۴۰۲
رزق امروزمان را همان اول صبحی از چایخانهتان گرفتیم آقا جان. شما که خودتان قند مکررید اما عجب چای قندپهلویی بود. عجیب به جانمان نشست و بردمان مشایه توی آن موکب خانگی و نشاندمان کنار دخترک سبزه عراقی و صدای «هلابیکم یا زوار الحسین (ع)» پیچید توی گوشمان. اصلا بیایید حالا که چایهای چایخانهتان آدم را هوایی میکند، قرارمان باشد دو ماه و چند روز دیگر، عمود ۲۸۵ به صرف چای عراقی.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_دوم
۱۷/خرداد/۱۴۰۲
👇🏻👇🏻👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_دوم
۱۷/خرداد/۱۴۰۲
ریحان مثل همیشه بعد از ناهار زود خوابش برد. مخصوصا این روزها که سرش با کلی نینی از همه جای ایران گرم است و حتی با چند نینی بینالمللی هم وارد تعامل شده! کتری برقی را روشن کردم و خودم را مثل تمام روزهایی که سرم شلوغ است به یک کاپوچینوی داغ مهمان کردم. برنامه امروز را -هرچند دیر- توی دفتر گام نوشتم و نگاهی به از اول هفته تا امروز انداختم. وضعیت خندهداریست، از همان خندهها که «کارم از گریه گذشته که چنین میخندم!»
همه چیز دست به دست هم داده تا الان وسط یکی از شلوغترین هفتههای سال باشم. سفرمان برای این هفته جور شد، اساتید نشستهای پایانی برای این هفته بهمان وقت دادند و این یعنی هر روز نشست داریم، فرصت ارزیابی فراگیران و تحویل آن به مسئول کلی دوره هم تا آخر همین هفته است.
حالا هم باید به خانم «پ» پیام بدهم که خلاصهنویسیاش را خلاصهتر کند. به خانم «قاف» پیام بدهم که میتواند ماموریت تبیینیاش را به صورت لایو برگزار کند، در همین ایتا. به خانم «ر» پیام بدهم ببینم مجری نشست من هماهنگ شد یا نه. پوستر نشست خانم «عین» را نهایی کنم. عکس و رزومه استاد نشست خانم «صاد» را گیر بیاورم بزنم تنگ پوسترش. لباس ریحان را که سر ناهار تا توانست خورشت و ماست رویش ریخت بشورم. کیف ریحان را ببندم که تا بیدار شد برویم حرم بلکه به زیارت قبل از نماز برسیم -انصافا ابوریحان از پس این یکی برمیآید، میدهم خودش انجام دهد!-
ریحان دارد تکانتکان میخورد، باید لپتاپ را ببندم. آخ که چقدر «یک» کاپوچینو برای این شرایط کم است!
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#حرمنوشت
۱۸/خرداد/۱۴۰۲
به شیشه غذای ریحان اشاره کرد
-شیشه ممنوعه دخترم، دفعه دیگه نیارید.
-فردا روز آخرمونه...
کامم از جمله خودم تلخ شد، یک راست رفتم چایخانه، دوتا چای تلخ گرفتم نشستم گوشه #بهشت، بغضم را زدم تویش و سر کشیدم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#حرمنوشت
۱۸/خرداد/۱۴۰۲
شب جمـــعهست
هوایـت نـکنم
مــیمیـرم
از #جنّتالرضا تا #جنّتالحسین راهی نیست، اگر #زهرا (س) بخواهد...
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سی_و_سوم
۱۸/خرداد/۱۴۰۲
👇🏻👇🏻👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سی_و_سوم
۱۸/خرداد/۱۴۰۲
مادری تمام تصوراتت را از همه چیز به هم میریزد. نمیگویم این، خوب است یا بد؛ میگویم مادریست، همین.
و این «همه چیز»، زیارت را هم شامل میشود. به هم ریختن تمام تصورات از زیارت یعنی چیزی مثل «جانمامان» گفتن برای یازدهمین بار وسط سلام دادن و کشمکش برای نگه داشتن کتاب زیارتنامه و نماز فرادا خواندن وسط جماعت و حواست باشد مهر مردم را بر ندارد و ۵بار از ۴۰پله رواق دارالحجه بالاپایین رفتن و سرسرهبازی روی مسیر ویلچر و دیدن بچههایی که پشت سر دخترت و به تبعیت از او، همگی روی آن مسیر دارند غلت میخورند!
یعنی چیزی مثل دنبالبازی برای پوشیدن کفش توی صحن و آببازی کنار حوض موقع اذان و خیلی نامحسوس مراقب باشی کار تعامل با نینیهای دیگر به جاهای باریک نکشد و ۱۰دقیقه لالایی خواندن از پشت تلفن برای دخترکی که توی هتل، بیموقع بیدار شده و مادری که تازه رسیده حرم.
یعنی چیزی مثل تقسیم زمانهای زیارت با ابوریحان و ازدست دادن بینالطلوعینهای پرنور و آخرشبهای دلبرانه حرم و «خدا قوت» شنیدن به جای «زیارت قبول» و «ای وای روز آخر است و من هنوز تویحرم نرفتهام و ضریح مطهر را ندیدهام»!
باز هم میگویم که این وضعیت، نه خوب است و نه بد. فقط مرحلهایست از مراحل زندگی و رشد و کمی دشوار. و من، سختی این مدل زیارت را دوست داشتم، نمیگویم زیاد، اما دوست داشتم.
و اصلا مگر غیر از این است که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ»؟! و مگر غیر از این است که رشد درد دارد و «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا/إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»؟!
و آن یـُسر، آن آسانی، آن شیرینی، لبخند حضرت مهربان است به آن گل بهشتی که دارد توی صحن میدود و از قضا، تو مادرش هستی...
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سی_و_چهارم
۱۹/خرداد/۱۴۰۲
👇🏻👇🏻👇🏻
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سی_و_چهارم
۱۹/خرداد/۱۴۰۲
«رواق کتاب» کشف نوبرانه سفرمان بود. بعد از نماز، از دارالحجه که با پلهبرقی آمدیم بالا، بدوبدو رفت جلو و پیچید توی #صحن_قدس و یک راست رفت #رواق_کتاب. دور و برش را نگاه کرد و دید کلی نینی نشستهاند روی زمین و چندتایی هم روی صندلیهای مطالعه و دارند کتاب میخوانند. (البته درنظر داشته باشید که در منطق ریحان، واژه «نینی» رنج سنی تا ۱۲سال را دربر میگیرد.)
رفت سمت یکی از قفسهها، کتابی انتخاب کرد و نشست کنارمان و بلندبلند برایمان خواندش.
حس آن لحظه من؟
#خوشحالی همراه با #نگرانی. خوشحال از اینکه احتمالا ریحان راه #دانایی و #آگاهی را انتخاب خواهد کرد. راه #مطالعه و #پژوهش را. و نگران از دامهای مسیر دانایی. دامی به بزرگی #خودداناپنداری و خودبرتربینیِ بعدش؛ همان #حجابِ_عِلم خودمان. همان که نمیگذارد بشنود و بیاموزد و نقد شود و رشد کند.
و کار من اینجا سخت میشود، خیلی سخت. اینجایی که باید به ریحان بیاموزم مطالعه، کتابخوان بودن و سیر کردن در دنیای کتاب، راه رفتن روی لبه تیغ است. ربحان باید بداند هرچقدر هم کتاب بخواند، بینیاز نخواهد شد از #تفکر و #تدبر و #تعمق که تمام اینها #تواضع به همراه دارد و اصلا همان که جناب اینسینا گفت:
«تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم».
و کار من اینجا سخت میشود. اینجایی که باید یادم باشد هدف، اهل مطالعه شدن ریحان نیست. هدف، #اهل_مطالعه_و_تفکر شدنش است.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_پنجم
۲۰/خرداد/۱۴۰۲
بعضی وقتها دستها برای خداحافظی کم میآورند؛ انگار آدم دوتا دست کمش باشد و دلش بخواهد چندتای دیگر هم قرض کند و تکان بدهد تا بگوید «من به تعداد تمام این تکانها و این دست به شیشه کوبیدنها دوستت دارم.»
مثل وقتی که حسنا داشت از پشت شیشه اتوبوس با دایی محمد سنگ کاغذ قیچی بازی میکرد. یا وقتی عزیز داشت تلاش میکرد از همان پشت شیشه اشکهای هدی را پاک کند. یا ریحان که هر دو دستش را روی شیشه گذاشته بود، یکیاش را مماس با دستان عزیز و یکیاش مماس با دستان دایی.
یا مثل دستان بابا که طاقت نیاورد و میله اتوبوس را گرفت و رفت بالا که تا لحظه آخر کنار همسر و تهتغاریاش باشد و «مراقب خودتان باشید» را برای بار هزارم بگوید.
یا مثل دستان من و خواهرِجان که به بهانه پاک کردن اشک بچهها، مشتمشت دستمال تویشان چپانده بودیم و با آن یکیدستمان که خالی بود خداحافظی میکردیم تا این دم آخری ریش به دل دوتا حاجیمان نکنیم.
بعضی وقتها دستها برای خداحافظی کم میآورند؛ و حالا با همین دستها مینشینیم رو به همان قبلهای که مسافرانمان رفتند و دعا میکنیم برای سلامتی تمام حجاج. ملیتش هم فرقی نمیکند، همین که حج امسال برای تمام حاجیها بخیر و شادی و قبولی بگذرد، یعنی این دستها بیهوده بالا نرفتهاند.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#مادری_بدون_فیلتر
#چله_نویسی
#روز_سی_و_ششم
۲۱/خرداد/۱۴۰۲
مامان رزانا که توی حیاط گفت «مدرسهشون با هم میشه. ریحان نیمه دومیه و رزانا نیمه اول سال بعدش» اصلا من هنوز نمیدانستم ریحان چه سالی مدرسهای میشود. تا لبخند زدم و گفتم «آره چه جالب» ۱۴۰۰ را به اضافه ۶ کردم و نیمه دومی بودنش را هم زدم تنگش و فهمیدم مهر ۱۴۰۷ باید قرآن و اسپند به دست بایستم دم در و ریحان را راهی مدرسه کنم.
اصل اصلش مشکل ما آدمها این است که سر چیزهایی که باید دست و پایمان را تند کنیم، هزار جور اما و اگر میآوریم برای کار نکردن و سر چیزهایی که باید بگذاریمشان تا قوام بیایند و دم بکشند، عجله میکنیم.
اصلا خدا خوب میشناختمان که گفت «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»
بله میدانم و از خیلیها شنیدهام که موعد مدرسه ریحان خیلی زود از راه خواهد رسید و زودتر از آنکه فکرش را بکنم بزرگ میشود و قد میکشد اما الان انتخاب من این است که با ریحانی باشم و از تغییرات میلیمتری روزانهاش لذت ببرم که سایز کفشش ۲۲ است و هنوز با کلمات، جمله نمیسازد و تازه دارد تلاش میکند خودش لباس بپوشد و به چیزی که باب میلش نیست یک «نه» محکم میگوید؛ حتی اگر آن چیز کسب اجازه بوس باشد از طرف بابادی -ابوریحان-
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_هفتم
۲۲/خرداد/۱۴۰۲
بعضی حرفها گفتنی نیست، دیدنیست...
۲۳ ذیالقعده، روز مخصوص زیارتی حضرت خورشیدنشان
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_هشتم
۲۳/خرداد/۱۴۰۲
لپتاپم که خاموش شد و دیگر روشن نشد، خیلی چیزهایش پرید. بعضیهایش پشتیبان داشت و بعضیهایش نه. مثل فایلهای #شیرازشناسی که چند سال طول کشیده بود تا جمعشان کنم.
حالا سه روز است نشستهام برنامه #بافتگردی و #شیرازگردی تابستانهمان را تنظیم میکنم و با خودم عهد بستهام آنقدر #شیراز را بگردم تا روزیروزگاری اگر دوباره لپتاپم خاموش شد و دیگر روشن نشد، داغ و حسرت حذف فایلهای شیرازشناسی روی دلم نماند.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf
✨✨✨
🔆بــِســـمـِ الـلّـــهـ وَ هُــوَ الـــمُـــصَـوِّر🔆
#چله_نویسی
#روز_سی_و_نهم
۲۴/خرداد/۱۴۰۲
دو هفتهای میشود که استاد «جیم» گفته مفردات و اتصالات خط دیوانی را روی کاغذ پوستی تمرین کنیم و بفرستیم توی گروه.
نرسیدم، نشد، تمرین حروفنگاری رفت توی اولویتهای میانیام و امروز که استاد صوت نیمهعصبانیاش را فرستاد، دیگر تاخیر را جایز ندانستم!
حالا هم حال و هوای روزهای آخر بهارم شده مثل همین خط دیوانی؛ پیچدرپیچ و گنگ. تقریبا چیزی از آن سردرنمیآورم، اما میدانم زیباست و باید آنقدر تمرین کنم تا آناتومیاش بیاید توی مشتم.
همانقدر که مطمئنم باید پروندههای باز #بهار را ببندم و سبک وارد #تابستان شوم.
🍃🍃🍃
☕️دعوتید به یک فنجان عطرِ |بٰاهٰارْنارَنج|
🔰 https://eitaa.com/joinchat/3291676979Cd3d47b01a3
🔰 @mrs_faaf