#یذَره_کتاب
#اندر_حکایات
✍حاج احمدآقا فرزند #شیخ_محمّد_جواد_انصاری همدانی(قدسسره) نقل میکردند:
در حدود سال ۱۳۲۵ شمسی در همدان با مرد وارستهای بنام سیّدعلی کاشف آشنا شدم.
ایشان درویش نبود ولی برای اینکه شناخته نشود در کسوت درویشی درآمده بود.
ایشان اصلیّتش از سبزوار ولی بزرگ شده هندوستان بود.👳
یکبار ایشان به من فرمود:
اگرپدرت اجازه دهد من شما را با طیُّالَارض به مکّه و مسجد مدینه ببرم.🕋
حاج احمد اضافه کردند:من آرزو داشتم هم مکّه بروم و هم از نزدیک طیّالارض را ببینم.🚀
ولی وقتی به پدرم عرض کردم، ایشان شدیداً مخالفت کردند و فرمودند:درست نیست.
و اضافه کردند:اگر ازطریق شَرع بروی بهترش نصیب شما میشود.
بعدها آیتالله انصاری به شاگردانش فرمود: نخواستم احمد از کسی که در کسوت درویشی است چنین چیزی ببیند.چون توجهش به آنان جلب میشد.😍
این خاطره را عمومِ شاگردان آیت الله انصاری نقل میکردند.
جناب حاج احمدآقا اضافه فرمودند:
که مرحوم پدرم یکبار فرمود:که این سیّدعلی کاشف را نزد من بیاور.ولی من هرچه به این سیّد پیشنهاد میکردم قبول نمیکرد و میگفت:پدرت خیلی قوی است و خواهد گفت اینها امور بچگانه است.و همه را از دستِ من خواهد گرفت.😳
ولی من به این امور دلم خوش است. ونمیتوانم ازآنها دل بکَنم.😢
آیتالله انصاری مکرّر میفرمودند که:
❌دَراویش با ریاضت، نفسِ خود را قوی میکنند و این غلط است. بلکه باید نفس را تزکیه کرد.💖
《قَد اَفلَحَ مَن زَکّها
بتحقیق رستگار شد،کسی که خودش را تزکیه کرد.》
(الشمس ۹)
برگرفته از کتاب
#در_کوی_بی_نشانها
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#زندگینامه
سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد انصاری همدانی
#شیخ_محمّد_جواد_انصاری
قسمتاول
آیتُالحقِّ والعِرفان، شیخ محمدجواد انصاری همدانی (قدس سرّه)، آغاز تحولّ درونیِ خود و شروعِ سِیر و سلوکِ خود را چنین بیان فرمودهاند:
من به تشویق علمایِ همدان به دیار قم رهسپار شدم. و تا آن زمان بطور کلّی با عرفان و سِیر و سُلوک مخالف بودم. و مقصودِ شرع را، همان ظواهری که دستور داده شده میدانستم.
📿
✨تا اینکه برایم اتفاقی پیش آمد؛
یک روز در همان سنّ جوانی که به همدان رفته بودم به من اطلاع دادند که شخصِ وارستهای به همدان آمده و عدّهی زیادی را شیفتهی خود کرده است.
من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عدّه زیادی از سرشناسها و روحانیونِ همدان، گِرد آن شخص را گرفتهاند و او هم در وسط، ساکت نشسته بود.
پیش خود فکر کردم گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیهای میباشند. اما این تکلیف شرعی من میباشد که آنان را ارشاد کنم.
تکلیف خود را ادا کردم و شروع به ارشادِ آن جمع نموده. نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلّی منکرِ عرفان و سِیر و سُلوکِ أِلَیالله به صورتی که عرفا میگفتند، گشتم.
🗣
پس از سکوتِ من، مشاهده کردم که آن ولیِّ خدا، سر به زیر انداخته و با کسی سخن نمیگوید. بعد از مدتی سربلند نمود و با دیدِ عمیقی بهمن نگریست و گفت:
《عنقریب است که تو خود، آتشی به سوختگانِ عالم خواهی زد.》
♨️
من متوجه گفتارِ وی نشدم ولی تحوّل عظیمی در باطنِ خود احساس کردم. برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم. درحالیکه احساس میکردم که تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است.
❤️🔥
عصر بود که به منزل رسیدم و شدّت حرارت، بیشتر گشت. اوایلِ مغرب، نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم.
نیمههای شب، بیدار شدم در حالِ خواب و بیداری دیدم که گویندهای به من میگوید:
《اَلْعارِفُ فِینا کالْبَدْرِ بَیْنَ النُّجُومِ وَ کالْجَبْرَئِیلِ بَیْنَ الْمَلائِکةِ》
شخص عارف در بین ما، همانند قرص ماه است در بین ستارگان. و همانند فرشتهی امینِ وحی است در بین فرشتگان.
🧚♂
به خود نگریستم دیدم دیگر آن حال و هوا و اشتیاقی که به درسِ حوزه داشتم در من نمانده است. کمکم احساس کردم که نیاز به چیز دیگری دارم تا اینکه مجدداً به قم آمدم.
در قم شروع به حاشیه زدن بر کتاب شریف "عُرْوَةُ الْوُثْقی" کردم.
تا یک شب با خود فکر کردم که چه نیازی به حاشیهی من است. بحمدالله به اندازه کافی، علمایی که حاشیه زدهاند وجود دارند، و نیازی به حاشیهی من نیست. و از ادامه کار منصرف شدم در همان شب این خواب را دیدم...
ادامه دارد...انشاءالله👋
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم
برگرفته از کتاب
#در_کوی_بی_نشانها
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#زندگینامه سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد انصاری همدانی #شیخ_محمّد_جواد_انصاری
#زندگینامه
سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد انصاری همدانی
#شیخ_محمّد_جواد_انصاری
📎قسمتدوم
در عالم رؤیا یک حوض بسیار بزرگ با رنگهای مختلفی دیدم. که دور آن حوض پر از کاسههای بزرگی بود که بر آنها اسماءِ خداوند و از جمله این آیه شریفه:
"ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتيهِ مَن یَّشاءَ" نوشته شده بود. وقتی من به نزدیکِ آن حوض رسیدم، جامی لبریز از آب حوض کرده و به من نوشاندند.
که از خواب پریدم و تحوّلی عظیم در خود احساس کردم. و آنچنان جذباتِ عالمِ عَلوی و نسیم نفَحاتِ قدسیّهی الهی، بر قلب من نواخته شده بود، که قرار را از من رُبود، وجود خود را شعلهای از آتش دیدم، از آن ببعد به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولیّ کاملی برسد، و از وی بهرهگیری نمایم.
در آن زمان، ولیّ اِلهی، آیتالله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی رحلت کرده بودند. و هرچه نزد شاگردانش رجوع میکردم عطشِ من فرو نمینشست.
تا اینکه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم سر به بیابانها و کوههای اطراف قم گذاشتم. صبحها میرفتم و عصرها برمیگشتم تا اینکه پس از چهل الی پنجاه روز، تضرّع و توسّل زیاد به ساحت مقدّس معصومین علیهم السلام وقتی اضطرار و بیچارگیم به حدّ اوجِ خود رسید. و یکسره خواب و خوراک را از من ربود.
ناگهان پردهها از جلوی چشم من برداشته شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدس الهی وزیدن گرفت. و لُطف الهی شامل حالم گردید. و مقصد خود را در وجود مقدّسِ خاتمالأنبیاء، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله یافتم.
و متوجه شدم در این زمینه، وجود خاتمالأنبیاء، دستگیری مینماید. از آن زمان ببعد مرتباً به ساحت مقدّس آن حضرت متوسل میشدم و از حضرت بهرهگیری فراوان مینمودم.
این آغاز حرکت آیت الله انصاری همدانی (قدسسرّه) بود. که از همان ابتدا، به خود حقایق وصل شد. در اصطلاح به این گونه عرفا #مجذوب_سالک میگویند.
در ابتدای مسیر تنها برای مدتی کوتاه از بعضی اولیاء وارسته استفاده برده که یکی از آنها همان انسان وارستهای بود که آتش اولیه را به قلب ایشان افکند.
بعدها با انسانِ وارستهای دیگر به نام حاج ملّا آقاجان زنجانی، معروف به مجنون که بعدها به عتیق معروف شدند برخورد میکند.
آن انسان وارسته که در زنجان، ایشان را ملاقات میکند خطاب به آیت الله انصاری (قدسسرّه) میفرماید:
ادامه دارد...👋
برگرفته از کتاب
#در_کوی_بی_نشانها
👀 کلبه عشاق 🛖
https://eitaa.com/babarokn