eitaa logo
کلبه عُشاق
3.6هزار دنبال‌کننده
910 عکس
510 ویدیو
1 فایل
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) 💪...خودمونا بسازیم؛ #بابارکن_الدین شیرازی، بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو... ادامه 👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
کلبه عُشاق
#زندگینامه سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد انصاری همدانی #شیخ_محمّد_جواد_انصاری
سیری در زندگی سالک و عارف بالله،مرحوم شیخ محمّدجواد انصاری همدانی 📎قسمت‌دوم در عالم رؤیا یک حوض بسیار بزرگ با رنگ‌های مختلفی دیدم. که دور آن حوض پر از کاسه‌های بزرگی بود که بر آنها اسماءِ خداوند و از جمله این آیه شریفه: "ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتيهِ مَن یَّشاءَ" نوشته شده بود. وقتی من به نزدیکِ آن حوض رسیدم، جامی لبریز از آب حوض کرده و به من نوشاندند. که از خواب پریدم و تحوّلی عظیم در خود احساس کردم. و آنچنان جذباتِ عالمِ عَلوی و نسیم نفَحاتِ قدسیّه‌ی الهی، بر قلب من نواخته شده بود، که قرار را از من رُبود، وجود خود را شعله‌ای از آتش دیدم، از آن ببعد به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولیّ کاملی برسد، و از وی بهره‌گیری نمایم. در آن زمان، ولیّ اِلهی، آیت‌الله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی رحلت کرده بودند. و هرچه نزد شاگردانش رجوع می‌کردم عطشِ من فرو نمی‌نشست. تا اینکه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم سر به بیابان‌ها و کوه‌های اطراف قم گذاشتم. صبح‌ها می‌رفتم و عصرها برمی‌گشتم تا اینکه پس از چهل الی پنجاه روز، تضرّع و توسّل زیاد به ساحت مقدّس معصومین علیهم السلام وقتی اضطرار و بیچارگیم به حدّ اوجِ خود رسید. و یکسره خواب و خوراک را از من ربود‌. ناگهان پرده‌ها از جلوی چشم من برداشته شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدس الهی وزیدن گرفت. و لُطف الهی شامل حالم گردید. و مقصد خود را در وجود مقدّسِ خاتم‌الأنبیاء، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله یافتم. و متوجه شدم در این زمینه، وجود خاتم‌الأنبیاء، دستگیری می‌نماید. از آن زمان ببعد مرتباً به ساحت مقدّس آن حضرت متوسل می‌شدم و از حضرت بهره‌گیری فراوان می‌نمودم. این آغاز حرکت آیت الله انصاری همدانی (قدس‌سرّه) بود. که از همان ابتدا، به خود حقایق وصل شد. در اصطلاح به این گونه عرفا می‌گویند. در ابتدای مسیر تنها برای مدتی کوتاه از بعضی اولیاء وارسته استفاده برده که یکی از آنها همان انسان وارسته‌ای بود که آتش اولیه را به قلب ایشان افکند. بعدها با انسانِ وارسته‌ای دیگر به نام حاج ملّا آقاجان زنجانی، معروف به مجنون که بعدها به عتیق معروف شدند برخورد می‌کند. آن انسان وارسته که در زنجان، ایشان را ملاقات می‌کند خطاب به آیت الله انصاری (قدس‌سرّه) می‌فرماید: ادامه دارد...👋 برگرفته از کتاب 👀 کلبه عشاق 🛖 https://eitaa.com/babarokn
🔍 کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی، معروف‌به کل‌احمدآقا ➖قسمت هشتم قلم 📝 کل‌احمدآقا ...و بعد از ملاقات این دو بزرگوار یعنی سیّدیحیی‌سجادی و شیخ رجبعلی خیاط، احمد دیگر احمدِ قبلی نیست. شورِ وصالِ حضرت محبوب، مجنونش کرده و غرق در دریای حیرتش نموده است؛ و الحق که نوپای راه، یک شبه رهِ صدساله پیموده است. 👨‍🦯 کل‌احمدآقا خود در خصوص آن دوران و حالاتشان می‌فرمودند: در همان ایّام، شعله‌ی محبّت الهی، جانم را می‌سوزاند. و از شوق محبت و عشق به‌حقّ می‌سوختم. خیلی‌از شب‌ها میشد که خواب و خوراکی نداشتم. طعم محبت آنچنان ذائقه‌ام را شیرین کرده بود که هیچ چیزی غیر از خدا نمی‌توانست مرا اشباع کند. ❤️‍🔥 از خدا فقط خودش را می‌خواستم و بس. هرچه عشق‌و حالم بیشتر می‌شد باز قانع نمی‌شدم. و دائما به‌خودش میگفتم:"هَل‌مِن‌مَزید؟" خلاصه‌ی کلام، همیشه به خدا می‌گفتم: بارالها!کاری‌کن تا آنطوریکه خودت از خودت لذت می‌بری ما هم از تو لذت ببریم. یک بار در همین احوالات بودم که شیخ با شتاب بسوی من آمد و فریاد زد: داش احمد به خودت ببال که خدا خودش را هم روزی تو کرد. بگو دیگر چه می‌خواهی؟ و گریه‌کنان برگشت. ★چیزی ز ما مخواه به غیر از لقای ما/ ★از دوست، غیر دوست تمنّا چه می‌کنی/ این چه شعله‌ و حرارتی است که این خام را سوخته می‌کند؟ این عشق چه طعمی دارد که در ذائقه‌ی هر کس که نشست دیگر شیرینیِ دنیا و تلخیِ بلا و تندیِ جفا را نمی‌فهمد؟ صد افسوس! که این جادوی بیکران نه شنیدنی است و نه خواندنی و نه دیدنی. اما آشنایان کوچه‌ی لیلی گفته‌اند که چشیدنی است. پس ای زبان! عمریست که بر پای نامردی‌های این قارونِ بی‌صفتِ دنیا، لیسه زدی. زمانِ آن گشته که لال شوی. عُمریست که شربت حَنظل این عجوزه‌ی دوره‌گرد را، مزه مزه کرده‌ای. پس هنگامه‌ی آنستکه در طلبِ شرابِ روحانی (شرابِ‌طهور) نیز تشنه شوی! ★عشق، شوقی در نهادِ ما نهاد/ ★جان ما را در کف غوغا نهاد/ ★داستان دلبران آغاز کرد/ ★آرزویی در دل شیدا نهاد/ ★نام‌و ننگ ما،همه برباد داد/ ★نام ما دیوانه و رسوا نهاد/ ★چون‌عراقی‌را دراین ره، خام یافت/ ★جان او بر آتش سودا نهاد/ اما این گونه گفته‌اند که سالکان و رهروانِ راه بر دو گونه‌اند: ✌️ دسته‌ای از ایشان به مراقبت‌ِ نفس پرداخته و شبانه‌روز را در توجه و تذکر و عمل به دستورات مخصوص می‌گذرانند. گهگاه از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها برائت جسته و به هزار و یک مستحب و واجب متوسل می‌شوند. تا بالاخره درهای سراپرده قُرب گشوده شود؛ و در مقام پُرشکوهِ عندالّهی، عمر را به پایان رسانند. این راه، همان راهِ عامّی است که حضرت باریتعالی بر مشتاقان سلوک، عرضه کرده است. و هر کس که سودای زُلف یار را در سَر می‌پروراند، بایسته است که بر سبیل همین ، راه را بپیمایند. دسته دیگر جماعتی هستند که پرده‌ی آخر را از همان اول می‌بینند؛ و شاید بتوان گفت که راه را با رسیدن، آغاز می‌کنند. ایشان ابتدا در افسونِ غفلتِ خود، دست و پا زده و آنچنان توجّهی به جانب سراپرده‌ی محبوب ندارد. 🤑 ولی ناگهان و غافل از همه‌جا، بی‌خود از خود، در دام معشوق گرفتار شده و در پیچ و تاب کمند زُلف یار، به مقام اسارتی شیرین و جاودانه نائل می‌شوند. پرچمداران این جماعت بسیار اندک‌اند؛ و مرشدِ این قوم، محبّتِ درونی آنهاست؛ و پیغمبرِ عشق، خود، ابجد بندگی و سلوک را به آنها می‌آموزد. 💕 الغرض منجیِ پروانه‌ی ما، همان ذات حسینی‌اش بود که روزی از روزگاران سر از پرده‌ی انزوا بیرون آورد. تنها یک عنایت خاص‌الخاص از طرف مولایش بود که بدست سیّدیحیی‌سجادی و شیخ‌رجبعلی خیاط، به کاملترین ظهور خود رسیده و کمر پهلوانِ را بر زمین کوبید و بعبارت شیوای خودش: "زمین خورده‌ی او شد"... در آن مقام هرچه هست، اوست. و سمعاً و طاعتاً، سر ارادت بر آستانش باید نهاد. 🔹سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/ 🔹که هرچه بر سر ما می‌رود، ارادتِ اوست 《حافظ》 🍃⭕️برای دسترسی به قسمت‌های قبلیِ کل احمدآقا، لطفاً روی هشتک👇 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfchttps://eitaa.com/babarokn