eitaa logo
کلبه عُشاق
4.9هزار دنبال‌کننده
812 عکس
457 ویدیو
1 فایل
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) 💪...خودمونا بسازیم؛ #بابارکن_الدین شیرازی، بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو... ادامه 👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
کل‌احمدآقا کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ✍این شرح عاشقیِ پروانه‌ای دلسوخته است. که این سو و آن سو را در هوای سوسوی شمع می‌پیماید تا شاید بر آستانِ یکی شدن با شراره‌های محبوبش سری بساید. قصه‌ی سلوک این رهرو کوچه عشق، حکایتی است که بر دیباچه‌ی دفترِ تمامیِ عشّاق ثبت گردیده و حلاوتش را چه بسیار از اهل دل که چشیده‌اند. مهربان مادری، در دیار غریبی، نوزادی به یادگار می‌گذارند. مادری که نامش بتول بود و در خوی مردانگی و دلیری شهرت زیادی داشت. 👩‍🍼 کل‌احمدآقا از آن دوران و شرارت‌های ایام جوانی تعریف‌هایی می‌کردند که این اوراق را مجال آوردن آن نیست. اما گهگاه می‌فرمودند: من در ایام کودکی آنقدر شرور بودم که هر اتفاقی که در محله‌مان رخ می‌داد و سَر هر کسی که می‌شکست یا هر کتک کاری که در کوچه می‌شد، اول همه درِ خانه‌ی ما را می‌کوبیدند. بعضی وقت‌ها که پدرم از جواب دادن به مردم فارغ می‌شد، خسته و آشفته به سراغ من می‌آمد و فریاد می‌زد: کی می‌شود که تو زن بگیری و من از دست تو خلاص شوم؟! 😳 حتی یک روز بدون دعواکردن نمی‌گذشت. آنقدر در مدرسه از دست من عاصی شده بودند که برای مهار کردنم، مُبصریِ کلاس را به من واگذار کردند. تا شاید بدان واسطه مقداری آرام شوم! البته این مسئله زیاد به طول نینجامید و ایشان در همان دوره ابتدایی از مدرسه اخراج شدند. نفْسِ من خیلی نترس، بی‌باک و لاابالی بود. هیچ نفْسی را به چموشیِ نفسِ خود، ندیدم. به خاطر همین هم فشارِ برزخی من بسیار زیاد بود. باید قدرتی پیدا می‌شد تا این اسبِ چموش را آرام کند. نکته جالب* در اینجاست که مرحوم کل‌احمدآقا، شاید از معدود اشخاصی بودند که به جماعت بزهکار و جاهل‌پیشه، با دیدی مثبت می‌نگریستند؛ و هیچ احدالنّاسی را به خاطر فسادِ ظاهر و گناهانش مذمّت نمی‌کردند. علی الخصوص که برنامه طغیان و ارتکابِ گناه، در فواصل عهد جوانی صورت گرفته باشد. 😔 لذا همیشه می‌فرمودند: انسانِ گناهکار در ذاتش گوهر محبّت را داراست. یعنی در باطنِ همه، نورِ ولایت نهفته است. هر کسی قلباً اهل‌بیت علیهم‌السّلام را دوست دارد. اگر هم از سر غفلت، گناهی از وی سر زند، همان ولایتش دستش را خواهد گرفت. و همان اکسیرِ محبّت، توبه‌اش خواهد داد. خداوند بیش از این حرف‌ها که فکر می‌کنیم وهاب است. و صد البته که این مسئله و طرز فکر کل‌احمدآقا، ریشه در همان تجربه شخصی ایشان داشته است یعنی همان چموشی کودکانه و سرکشی ایام جوانی که در وی رخنه کرده بود. او خود در ایام جوانی مایه‌هایی از پهلوانی و خوی عیّاری داشت و پس از مدتی لطف خداوندی را به عین‌الیقین، درباره‌ی خویش مشاهده کرد. 💫 ... پروانه‌ی حکایت ما نیز در دل، نوری نهفته داشت. نوری که در فردوس الهی یک جلوه‌ی آن هفتاد هزار ولیّ خدا را صد هزار سال مدهوش خود می‌کرد. احمد آقا در خصوص این جریان نهفته می‌فرمودند: چهار ساله بودم که وقتی با پدر و مادرم به دیدن دسته عزاداری حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام می‌رفتیم به محض دیدن دسته و علَم و کتل امام حسین علیه السلام دیگر خودم را گم می‌کردم. از همون طفولیت اسم امام حسین علیه السلام دلم را با خود می‌برد و چیزی را به شیرینی امام حسین علیه السلام نمی‌شناختم. همیشه در بین دسته عزاداری گم می‌شدم. شبی نبود که پدر و مادرم در میان کوچه و بازار به دنبالم نگردند. اصلاً قوّت و اراده‌ای در خود نمی‌دیدم. دسته که می‌رفت من هم می‌رفتم. ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
کل‌احمدآقا کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ✍چه بسا دیده‌ایم و خوانده‌ایم در احوالات اولیایی که در ابتدا، کوچک‌ترین انسی با حضرت حقّ نداشتند. و ناگهان پس از ملاقاتی شگفت با حکیمی عارف، و گره زدن چشم در چشمِ دل‌سوخته‌ای، قلبشان منقلب شده؛ و سراچه‌ی دل را که سالیان سال محلّ اجلاس طایفه شیاطین بوده است به آشیانه‌ی قاصدانِ وحی تبدیل کرده‌اند. 💞 شرح زندگانی عارف جلیل القدر حاج محمد صادق تخت فولادی استاد و ولی نعمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی اُسوه‌ی تقوا و پرهیزکاری روزگار معاصر نیز بر این طریق رقم خورده است. بر آن گونه که ناقلان گفته‌اند در ابتدای امر این رنگرز اصفهانی، جهالت و عیّاشی را سرمشق امور خویش قرار داده و با همه چیز و همه کس مانوس و آشنا بود مگر یاد حضرت دوست... روزی از روزگاران، که بر اساس عادت همیشگی برای عیش و نوش و خوشگذرانی به همراه دوستانش به خارج شهر می‌رفت در محله تخت فولاد با پیری به نام بابا رستم بختیاری برخورد می‌کند. که سَر در جَیب مراقبت کشیده و از غیر دوست، دیده‌ی عنایت و طمع بریده است. آن جماعتِ غافل از روی مزاح و تفرّج با وی در می‌آمیزند و بساط بذله و شوخی را می‌گسترانند. اما زمانی که پاسخی دلچسب از آن پیرِ فانی دریافت نکردند، مایوس شده و سر در راه خویش گرفته و بازگشتند. اما در همان لحظه بابا رستم سر بر می‌آورد و خطاب به محمد صادق می‌گوید: 《عجب جوانی هستی! حیف از تو و جوانیِ تو!...》 این کلام آنچنان محمد صادق را مشوّش و منقلب می‌کند که فکر دیار و یار را از سر بریده و سه روز و سه شب در برابر آن پیرِ منزوی، زانوی ادب زده و ساکت و سر بزیر بر جای می‌ماند و هیچ نمی‌گوید. نفَس پیر منزوی و حقیقت مأبی چون بابارستم بختیاری، سنگِ آذرین سینه‌ی جوان (محمد صادق) را به گوهری آتشین مبدل کرد. به گونه‌ای که تا چند سال پس از آن ماجرا،حاج محمد صادق تخت فولادی به درجاتی می‌رسد که علمای آن دوران و مراجع برای بهره‌گیری از نفْسِ روحانیش ساعت‌های زیادی را در انتظار به سر می‌بردند تا لحظه‌ای را هرچند اندک و ناچیز از معنویّات آن پیرِ فرزانه بهره‌مند گردند. 🔹چه خوش صید دلم کردی! بنازم چشم مستت را/ 🔹که کَس آهوی وحشی را، از این خوشتر نمی‌گیرد/ حافظ ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 ⭕️【برای مطالعه سرگذشتِ پسر جوانِ وقت گذران و عیاشی که برخوردش با پیرمردی در تخت‌فولاد، از او مردی میسازد که یکی از شاگردانش، شیخ حسنعلی نخودکی میشود... لطفاً روی هشتک 👇 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، جستجو و پیدا کنید.】⭕️ برگرفته از: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب کل‌احمدآقا #زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی #قسمت_اول ✍چه بسا دیده‌ایم و
کل‌احمدآقا کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ...اما می‌دانیم که راهزن‌های بسیاری هستند که در کمینگاهِ رهرو به سر می‌برند.🥷 گمراهی‌های راه، اَمراض و گرفتاری‌های ظاهری، امان را از سالک می‌گیرد و... پس با این تفاسیر قدم برداشتن در مسیر مسجدالاقصای باطن و کعبه‌ی مقصود چگونه می‌تواند باشد؟ در مسیری که سالک نه چشم بینایی داشته و نه سِره را از ناسِره تشخیص می‌دهد!... 🐦🐧 👀 اینجاست که در می‌یابیم برای سالک و مجذوب، گریزی از بهره‌بندی از مردان راه‌آشنا و اُمرای مقصوره‌های سلوک نیست. 🔹ای‌بی‌خبر!بکوش که صاحب خبر شوی/ 🔹تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟! حافظ قال علی‌بن‌الحسین علیه السّلام: "هَلَکَ مَن لَیسَ لهُ حَکیمُ یُرشِدُهُ" هر کسی که دانایی هدایتگر نداشته باشد، عمر خود را بر باد داده است. 🌬 وجود قطبِ عالمِ امکان، حضرت بقیه‌الله‌الاعظم علیه‌السّلام از جلوه‌ی روز نیز رساتر و گویاتر است؛ و قبول قدرت تکوینی و تشریعی ایشان در زمان غیبت نیز از ملزومات اعتقادات شیعه می‌باشد. ⛔️اما درک همان وجود نازنین به یک سلسله مراتبی نیاز دارد که تا زمانی که آن مدارج سپری نشود بهره‌گیری از آن جناب، اندکی دور از ذهن به نظر می‌رسد. 💚 تقدیر الهی و اراده خودِ حضرت بر آن واقع گردیده که سیر مراحل و مدارج معنوی و روحانی باید به واسطه بهره‌گیری از اسباب و آلات آن صورت بگیرد. که حضرت صادق الائمه علیه السّلام فرموده‌اند: "اَبَی الله اَن یُجرِیَ الاَشیَاءَ اِلّا بِاَسبَابِ و جَعَل لِکُلّ شیء سَبَبا..." خداوند از اینکه کارها را بدون واسطه و اسباب خاصّ به انجام رساند، خودداری می‌کند. پس برای هر چیزی سبب و وسیله‌ای قرار داده است. سلوک در این پهنه‌ی گسترده، به هزار و یک خان بزرگ و کوچک آراسته گشته، که یکی از آن مقامها، بهره‌گیری و مؤانست با شیعیان آل محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد. در قصه‌ بی‌سامانی کربلایی احمد، دو مرد بزرگ بود که در انبارِ پروانه‌ی جوان، شعله‌ای الهی افکند؛ 💥 دو مرد با دو نفَسِ حقّ عیسوی، گردن‌کشی چون احمد را به زیر خمِ اطاعت آورد؛ و از یکّه‌تازِ کوچه‌های پاچنار و گردن‌فرازِ میدان اعدام، عاشقی سوخته جان و دل‌شکسته‌ای تنها بر جای گذاشت. 👨‍🦯 نخستین استاد و رهبرِ کل‌احمدآقا، سیّدیحیی سجادی (قدس‌سرّه) می‌باشد... ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب کل‌احمدآقا #زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی #قسمت_دوم ...اما می‌دانیم که
کل‌احمدآقا کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 🍃سیّد یحیی سجادی نخستین‌استاد و رهبرِ کل‌احمدآقا بنابر آنچه خود از آن یاد می‌کردند، روحانی شریف و جلیل القدری به نام سیّد یحیی سجادی بود. بزرگی که از او کمتر یادی به میان آمده، اما کلید بسیاری از امورات کشورِ دل، در دستان وی بوده است. کل‌احمدآقا شروع حرکتِ خویش را بواسطه عنایت و نفَس ولایتی ایشان دانسته و در این خصوص می‌فرمودند: پانزده ساله بودم که شبی عمویم دستم را گرفت و به مسجد سیّد عزیزالله برد. ماه رمضان بود و روحانی بسیار خوش‌منظری بنام سیّدیحیی در آنجا منبر می‌رفت. در همان شب اول که پای منبرِ او نشستم کار تمام شد و مُهر جنون را بر پیشانی من کوبیدند. هر کلامی که از دهان سیّدیحیی بیرون می‌آمد، وجود مرا به آتش می‌کشید. آن لحظه‌ای که سخن می‌گفت مرا در پای منبرش می‌سوزاند. آقا سیّدیحیی سوختن را به من آموخت و در اصل، او بود که مرا راه انداخت. 🌬❤️‍🔥 بارالها این چه نفَسی بوده است و نشان از کدام آتشکده داشته که با ناپخته جوانی، این چنین معامله‌ای کرده است؟ 🔹روز اول که به استاد سپردند مرا/ 🔹همگان را خِرَد آموخت، مرا مجنون کرد/ کل‌احمدآقا از سیّدیحیی همیشه با جملاتی عمیق و تاثیرگذار یاد می‌کردند. و منطق عمیق او را سرلوحه‌ی حرکت معنوی خویش قرار می‌دادند. اما متاسفانه و به دلیلی که تنها خود می‌دانستند مصلحت نمی‌دیدند تا از کلام و عبارات ایشان برای اطرافیان چیزی بگویند. و اگر هم نکته‌ای را باز کرده باشند روزیِ این حقیر نشده است، تا آنها را در این اوراق منعکس کنم. اما گاهی حکایاتی نقل می‌کردند که بیان آن خالی از حکمت و لطف نیست. پول=خدا 💵 کل‌احمدآقا، پیرامون سخنانی که درباره سیّدیحیی داشتند خاطره‌ای را از ایشان بیان می‌نمودند که ظرافتی به یاد ماندنی در خود نهفته داشت. ایشان می‌فرمودند: روزی سیّدیحیی بر روی منبر فریاد زد: ایهاالناس، قوم یهود بعد از موسی علیه‌السّلام گفتند که عُزَیْر پسر خدا است. مسیحیان نیز بعد از حضرت عیسی علیه‌السّلام گفتند که مسیح پسر خداست. اما این امت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و مسلمانان، بعد از ۱۴۰۰ سال آنقدر پیشرفت کرده‌اند که می‌گویند پول، خودِ خداست. 💰 ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
یذَره_کتاب 🍃زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی قسمت_چهارممرگ سیّد 💐 وقتی سیّد به رحمت ایزدی واصل گشت بازار تهران مثل روز عاشورا تعطیل شد و جمیع اهل بازار و کسبه و طُلاب برای تشییع جنازه وی آمده بودند. در میان تشییع جنازه پرده‌ها کنار رفت و سیّد را در عالم معنا مشاهده کردم که هیچ اعتنایی به این جمعیت نداشت. بعد سیّد سرش را بلند کرد و گفت: این جماعت را می‌بینی؟ این‌ها فقط دنبال دنیای خودشان هستند و سپس دوباره سرش را به زیر انداخت. 🍃شیخ رجبعلی خیاط (قدس‌سرّه) ملاقات بعدی، دیداری حسرت آمیز و جاودانه است. ملاقاتی با دُردانه‌ی دیار جهد و اُسوه‌ی روندگان طریق نور، حکیم مکتب‌خانه‌ی عشق و پاکباختگی. ملاقاتی مهم و تاریخی با شیخ رجبعلی خیاط (نیکوگویان) که به حقّ نادره‌ی دوران بود. کل احمدآقا دراین باره می‌فرمودند: بعد از مرگ آقا سیّدیحیی، در مغازه‌ای شاگردی می‌کردم. روزی به کار خودم مشغول بودم که شخص نورانی و وارسته‌ای که همان شیخ رجبعلی بود، وارد مغازه شد و فرمود: داش احمد چرا به جلسات ما نمی‌آیی؟ من هم در جواب، این دو بیت شعر را به عرض رساندم که: _دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است/ _تعلیم نما، اگر تو را دسترس است!/ _گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو!/ _درخانه اگر کس است، یک حرف بس است/ شیخ فرمود: یعنی چه؟ عرض کردم: ما آمده‌ایم تا مظهر جمیع صفات و اَسمای الهی شویم، که مجموع همه‌ی آنها الله است. حکمت و مقصود از آمدن ما در این خلاصه می‌شود که مظهرِ الله بشویم و بس. شیخ یک نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت: جلّ الخالق! دنبال من بیا! و ما را هم با خودش برد. _مکن‌در صیدگاهِ عشق، پای جستجو رنجه/ _که صیدِ این زمین، خود از پیِ صیاد می‌آید/ ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 🍃⭕️برای دسترسی به قسمت‌های قبلیِ کل احمدآقا، لطفاً روی هشتک👇 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی کلبه عشاق @babarokn
کلبه عُشاق
یذَره_کتاب 🍃زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی قسمت_چهارم ➖مرگ سیّد 💐 وقتی سیّد به رحمت
📘 🍃 کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی معروف‌به: کل‌احمدآقا ➖قسمت پنجم 🍃بندگی از روی محبت 🙇‍♂ ✨قَالَ الصَّادِقُ علیه‌السّلام: اِنَّ الْعُبّادَ ثَلاثَةُ: قَومُ عَبَدوا اللهَ عَزَّوَجلَّ خَوفاً،... بندگان سه‌گونه‌اند: ۱_گروهی خداوند را از روی ترس می‌پرستند که آن، عبادتِ غلامان و بندگان است. ۲_گروهی دیگر خداوند را برای پاداش عبادت می‌کنند که این، پرستشِ بازاریان است. ۳_گروه آخر خداوند را از روی عشق و محبت بندگی می‌کنند که این، عبادتِ آزادگان است؛ که بالاترین مرتبه‌ی پرستش می‌باشد. کل‌احمدآقا در خصوص آندسته‌ی سوم، یعنی عبادتِ آزادگان، و چگونگی ملکه شدن آن برای خود، اینگونه میفرمودند که: در همان روزهای نخستینی که با شیخ آشنا شدم، جمله‌ای را از وی شنیدم که تمامی اعمال و رفتارم را جهتی تازه داد. شیخ (رجبعلی‌خیاط) به من گفت: "فلانی! کار را باید تنها برای خدا انجام داد." این جمله‌ی کوتاهِ شیخ، آنچنان اثری بر روی من گذاشت که هنوز خود را مدیونِ آن می‌دانم و باب‌های جدیدی را به رویَم باز نمود. این عبارت می‌گوید که عمل باید از روی محبت و تنها برای خود خدا انجام شود نه به طمع پاداش و نه از ترس عِقاب، نه برای کسب آبرو، و نه حتی برای پیشرفت در سِیر. من از همان روزهای اول بنای خود را بر این گذاشتم که برای خدا و بخاطر خودِ خودش، بندگی کنم. نه وعده و وعیدهایش برایم مهم است،ونه چوب‌خیس‌کردن‌هایش. خدا را بخاطر آنکه خاطرخواهَش هستیم باید عبادت کنیم. نه بخاطر بهشت و جهنم و این قبیل حرفها. 🔹مارا نه غم دوزخ و نی حرص بهشت است/ 🔹بردار ز رخ، پرده! که مشتاق لقائیم/ حافظ ادامه دارد...ان‌شاءالله👋 🍃⭕️برای دسترسی به قسمت‌های قبلیِ کل احمدآقا، لطفاً روی هشتک👇 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب 📘 🍃#زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی معروف‌به: کل‌احمدآقا ➖قسمت پنجم 🍃بندگی
📘 کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی معروف‌به: کل‌احمدآقا ➖قسمت ششم 🍃دوری از ظنّ بد 《یا اَیُّهَاالَّذینَ آمَنوا، اِجتَنِبو کَثیراً من الظَّنِّ، اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمُ》 ای مؤمنان، از بسیاری از گمان‌های بد، درباره‌ی یکدیگر دوری جویید. که برخی از گُمان‌ها، گناه محسوب می‌شود. 😵‍💫 کل‌احمدآقا می‌فرمودند: بعد از اولین ملاقات با جناب شیخ (رجبعلی خیاط) قرار بر آن شد که به جلسه ایشان برویم. وقتی به خدمتشان رسیدیم، ایشان رو به قبله نشسته و مناجات می‌خواندند. جناب شیخ عادت داشت که در ضمن دعاخواندن و مناجات، جملاتی بگوید که تنها اهلش آنرا دریافت می‌کردند. من هم در همان جلسه، پشت سر ایشان نشستم و با وی هم‌نوا شدم. در میانِ دعا، شخصی وارد مجلس شد که در ظاهر، هیچ شباهتی با دیگر شاگردان شیخ نداشت. ریش‌هایش را تراشیده بود و با کلاه و لباس مخصوصی وارد مجلس شد. من هم در همان حال و هوای جوانی با خود گفتم که این شخص، با این سر و وضع، اینجا چه می‌خواهد؟ درست به محض آنکه این مطلب به ذهنم خطور کرد جناب شیخ مناجات را رها کرده و با صدای بلندی فرمودند: تو به ریشش چه کار داری؟ اگر ریشش را تراشیده، در ازای آن دو صفتِ خوبِ دیگر دارد که ریش‌داری مثل تو، از آن بی‌بهره است. پس مالِ اون به تو می‌چربَد... و دوباره مناجاتش را ادامه داد. 🍃⭕️برای دسترسی به قسمت‌های قبلیِ کل احمدآقا، لطفاً روی هشتک👇 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/babarokn@babarokn
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب 📘 #زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی معروف‌به: کل‌احمدآقا ➖قسمت ششم 🍃دوری از
کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی، معروف‌به کل‌احمدآقا 🔍 ➖قسمت هفتم 🍃تواضع شیخ مرحوم کل‌احمدآقا، باز در توصیف صفت تواضعِ جنابِ شیخ، خاطره‌ای را نقل می‌کردند که می‌تواند درس عبرتی برای همه مدّعیانِ راه باشد. ایشان می‌فرمودند: جناب شیخ خیلی دل نازک و مهربان بود. یک روز به منزل ایشان رفتم و شیخ مشغول خیاطی بود. در همانحال از من خواست که تفألی به دیوان حافظ زده و شعری بخوانم. من هم که در مجالس، بیشتر روضه‌خوانی کرده بودم غزل حافظ را به سبک نوحه خواندم. شیخ نگاهی به من کرد و فرمود: داش‌احمد داری روضه‌می‌خوانی؟! من هم که حال خوشی داشتم و با صدای خودم صفا می‌کردم با این سخنِ جنابِ شیخ، یکمرتبه سرد شدم و به اصطلاح به گوشه‌ی قبایم برخورد. شیخ هم که فهمید من ناراحت شدم گردنش را از روی تواضع خم کرد و مدام می‌فرمود: داش احمد ببخشید،عذر می‌خواهم... و آنقدر معذرت‌خواهی کرد که من شرمنده و خجالت زده شدم. 😓 مردان خدا، نشانه‌هایی دارند که یکی از آنها این استکه: هرگاه در کنارشان می‌نشینی، احساسِ آرامش و راحتی کنی؛ و ما این حالت را در شیخ مشاهده می‌کردیم. 🍃⭕️برای دسترسی به قسمت‌های قبلیِ کل احمدآقا، لطفاً روی هشتک👇 👉 بزنید. سپس با استفاده از فِلش‌های پایینِ صفحه، به داستان‌های قبلی دسترسی پیدا کنید.🍃 برگرفته از کتاب: کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی 👀 کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfchttps://eitaa.com/babarokn