کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب 📑 بُرشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی #توحید_عشّاق 📝 📚 🟣 ف
👆👆ادامه داستان👇👇
#یذَره_کتاب 📑
برشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی
#توحید_عشّاق
📝📚🟣
فصل ۵۶ از قولِ #شیخ_عدنان
#قسمت_دوم: سیّدعلی قاضی با پسرش محمّد حسن در حال حرکت است. من میخواستم او را در تنگنا قرار بدهم که ادعای دروغش برای خودش هم مشخص شود، برای همین به سراغش رفتم و به او گفتم:
از کجا معلوم که حرفهای تو درست باشد؟ من میخواهم آن را از خود #امام_زمان عجل الله تعالی فرجها شریف بشنوم.😳
قاضی به جای اینکه به صرافت بیفتد لبخندی زد و گفت: اگر میخواهی بشنوی خوب بیا برویم.🚶♂
او تعریف کرد؛:
در همان لحظه دیدم هیچ اثری از نجف، خانههای گِلی اطراف آن و دیوار شهر نیست و من و قاضی و پسرش وسط بیابانی در حال حرکت هستیم. چشمانم را مالیدم که خواب نباشم. به دنبال آنها شروع به حرکت کردم اندکی رفتیم تا اینکه در انتهای بیابان، بلندی را دیدم.🧗♂
روی آن بلندی خیمهای قرار داشت و افرادی نزدیک به آن در حال تردد بودند. آنجا بود که ترس بر وجودم سایه انداخت و پاهایم از حرکت ایستاد. احساس کردم پشیمان شدهام.🧎♂
رو کردم به قاضی و گفتم: من نمیخواهم بشنوم، برگردیم.
قاضی نگاهی موشکافانه به سر تا پای من انداخت و گفت: تو خودت اصرار داشتی برویم و بپرسیم! من که لرزه بر اندامم افتاده بود گفتم: نمیخواهد، پشیمان شدم. تا این کلمه از دهانم خارج شد خود را در کنار دیواره شهر و نزدیک به صافی صفا یافتم. در حالی که قاضی و پسرش هم در مقابل من بودند. 🤦♂
😤با خشونتی مضاعف گفتم:
سید سمیر مگر من گفتم که قاضی #جادوگر نیست؟ تصرّف در خیال میکند. اصلاً کار ساحر همین است. از کجا معلوم که آن خیمه مربوط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده باشد، چرا باید اینقدر ساده باشید؟🌬
سید سمیر گفت: من نمیگویم که قاضی بر حق است، میگویم قدرتهایی دارد که به این سادگیها نمیتوان پیروانش را از او منصرف کرد.👀
شیخ ثامر که نگاهش را از من میدزدید، رو به سید سمیر کرد و گفت: اگر اینطور باشد و این مسئله صرفاً در تصرف خیال یا #سِحر منحصر باشد، داستانی را که مدتی قبل از یکی از بزرگان و مدرسان نجف شنیدم را باید چه کرد؟ 👋
ادامه دارد...انشاالله🔜
برگرفته از:
#کتاب_کهکشانِ_نیستی
#سید_علی_قاضی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب بُرشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی #توحید_عشّاق فصل ۵۷ از قولِ #قاسم_فاسق
#یذَره_کتاب
بُرشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی
#توحید_عشاق
فصل ۵۷ از قولِ #قاسم_فاسق
📖 🖌
#قسمت_دوم (پایانی)
قاضی گفت: قاسم تو بارها به من ابراز #محبت کردهای❣ حالا من میخواهم به تو کاری بگویم که انجام دهی.
در حالی که گیج شده بودم گفتم: روی چشمم سیّد آقا بفرمایید. گفت: قاسم از امشب بلند شو و #نمازِ_شب بخوان. 😳
نفسم در سینه حبس شد.چشم هایم را که گرد شده بود به چشمانش گره زدم و پس از بُهتی طولانی گفتم: آقا شما که میدانید من اصلاً نماز نمیخوانم چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم. _قرارمان چه شد؟
آقا من شبها تا دیر وقت در قهوه خانه هستم و صبح اصلاً بیدار نمیشوم که بخواهم حتی نماز واجبم را بخوانم.🤒
دو دستی تکیهاش را روی عصایش انداخت و گفت هر ساعتی که نیت کنی من بیدارت میکنم.
در حالی که زبانم بند آمده بود با صدایی که میلرزید گفتم: آقا شما مگر میدانید خانه من کجاست؟
نه قاسم. تو نیت کن من میدانم چطور بیدارت کنم. 👊
دیگر قفل شده بودم.در حالی که نمیدانستم باید چه بگویم ردِ چشمِ او را که به گنبد حرم گره میخورد پی گرفتم. به حرم چشم دوختم بیاختیار گفتم: روی چشم آقا...
دستی بر شانهام زد و گفت: من باید بروم. از جایش به آرامی بلند شد و گفت: خداحافظ قاسم.
از جایم برخاستم با او خداحافظ کردم و به قدمهای کُندی که برمیداشت خیره شدم تا از دروازه شهر به سمت #وادی_السّلام خارج شد.🧑🦯
آن روز را مثل کسی که تازه چشم به دنیا باز کرده باشد و هیچ نداند چه خبر است گذراندم. 🤷♂
شب به خانه رفتم دشداشهام را درآوردم و به سمت رختخواب رفتم.
به اتفاقاتی که از شب قبل برایم افتاده بود فکر میکردم.
آن مرد که بود که از من میخواست قاضی را بکشم؟و قاضی که بود که از من میخواست نماز شب بخوانم؟✨⁉️‼️
اصلاً من که بودم که در میان این تناقضها و تقابلها چون پَر کاهی در هوایی #طوفانی از این طرف به آن طرف میرفتم؟
آن کشش و میل که مبدا آن مجهول بود و مرا در آغوش خویش کشیده بود رهایم نمیکرد.🧲
چرا باید به حرف قاضی گوش میدادم؟
پِلک هایم سنگینی میکرد و خواب، مرا در هم میربود.تنها دلیلی که برای بیدار شدن در شب یافتم شعله #محبّتی بود که از آن پیرمرد در وجودم روشن شده بود... 🪶
ساعتی گذشت برخلاف هر روز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم در نیمه شب بیدار شدم. چقدر #مهتاب را کم دیده بودم.همیشه در این ساعتها زیر سقف قهوه خانهها مشغول گذران عمر بودم. نور عجیبی داشت. 🌖💐
از جایم بلند شدم شحاطه ام (دمپایی) را پا کردم و به سوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من به پا شده بود؟!
انعکاس تصویرم را که دیدم احساس کردم هزاران سال است که خود را نمیشناسم.
من که بودم؟قاسم فاسق که بود؟🗡
چشمانم را رو به آسمان گرفتم و گفتم:خداوندا !قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکرِ درگاهت خواهد بود.😔🤝
در همان دَم که سرزمینِ وجودم را چون بیابان #تاریکی مییافتم #نوری را در پرده خیالم دیدم که چون جرقه ای از قلب خورشید جدا میشد. و سرتاسر این زمین ظلمانی را روشن میساخت... .
باور نمیکردم که عشق به پیرمردِ فقیرِ لَنگی که او را #صوفی و #دیوانه می خواندند، منجر به پذیرفته شدن در درگاه حسین بن علی(علیه السّلام) شود.💘
سیّدعلی آیینه ای بود که من حقیقت خویش را در او مشاهده میکردم.
باورم نمیشد؛ اما آری، گویا مرا پذیرفته بودند... .
برگرفته از:
#کتاب_کهکشانِ_نیستی
داستانی بر اساس زندگی آیت الله
#سید_علی_قاضی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#طبّ_روحانی ✍بررسی مَنشا عشقهای #خیالی و عشقهای #حقیقی 🧔♀ 🔛 👩🦰 #قسمت_اول _عشق
#طبّ_روحانی
✍بررسی منشاء عشقهای #خیالی و عشقهای #حقیقی
#قسمت_دوم
...واما عشق حقیقی:
💞 ____💖
حقیقتِ این عشق چیزِ دیگری است. موجودات مادامی که در علمِ خدا بودند. هر گروهی که از همسانیِ اسماء اصول برخوردار بودند با هم در یک گروه قرار داشتند واز اینکه در کنار یکدیگر بودند از شور و شعف سرشاری برخوردار بودند.
اما چون از آن #نیِستان بریده شده اند (به امرِ کُن، از آن مقام اعلی تنزل کردند) اعیان تبدیل به ارواح شده، گرفتار وضع جدیدی شدند.
چرا که ارواح برای بازگشتِ دوبارهِ خود به نیِستانِ علمِ خدا لازم بود که به عمل صالح بپردازند و عمل با جسم انجام میشود و این بود که روح میبایست جسمی بسازد که با آن بتواند به انجام اعمال صالح بپردازد. 🧎♂📿
ولی روح که مستقیماً نمیتواند جسم را از خود ظهور دهد... .
اینجا بود که روح مجبور شد #واسطهای را اِنشاء کند که از سویی با خودش سنخیت داشته باشد و از سویی با جسم.
که این موجودِ واسطه، #نفس است. و نفس از جهت ذاتش که مجرد است با روح سنخیت داشته و از جهت اینکه در انجام فعل محتاج ماده است با ماده و جسم سنخیت دارد. اینجاست که روح، نفس را وادار میکند که توسط جسم به عمل صالح و عبادات اقدام کنند تا در نتیجه روح، عروج یافته و بالا برود. و به نیِستانِ اعیان و اسماء برگردد. 💫
... بعد از ظهورِ نفس توسط روح، این نفس به عوض اینکه بدنبال حوائج جسم برود تا جسم را اداره کند و در خدمت روح درآورد.
متاسفانه نفس رفت تا از جسم استفاده کند که هرچه بیشتر او را به اَشربه خنک و اَطعمه لذیذ و اَلبسه رنگارنگ و مرکبهای زیبا و مُدرن و خانه های بزرگ و زیبا و الی غیر سوق دهد.🛺⛺️
چراکه گفتم که یک نیاز مهمِّ نفس، کسبِ #لذت است. و همانجایی که نفس به دنبال علم میرود برای کسب لذتِ علم است.🎓
آنجا هم که به دنبال عبادت میرود برای کسب لذتِ بهشت است.
و اینجا بود که نفس، شوهر خود را بکلی فراموش کرده و حاجت #شوهر را که روح باشد را نادیده گرفت.
【این مورد فراموشی شوهر (روح) توسط نفس را میتوانید در کانال عشاق، داستان مثنوی
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
را بزنید و بخوانید و لذت ببرید 】
در اینجا البته #عقل که یکی از قوا و #فرزندانِ نفس است. و البته چون که نفس هنوز نفسی حیوانی و در مرتبه طبیعت است لذا این عقل، #عقل_جزئی است و نمیتواند روح را بدرستی بشناسد.ولی با خود میگوید: اگر نفس که مادر من است فقط بخواهد بدنبال کسب لذتهای خودش باشد، قیامتی و حساب و کتابی هم هست. لذا مادر را نصیحت میکند.
در اینجاست که مادر، جسم را وادار به عبادت میکند. ولی باز هم این عبادتها نمی تواند این مادر(نفس) را به روح برساند چرا که بین نفس و روح، حجابهای سهمگین (دنیایی) وجود دارد.ضمناً نفس چون روح را بکلی فراموش کرده پس نمی تواند در انجام عبادات، نیت سِیر(بالا رفتن) روح را بنماید.
علاوه بر این #قلب که فرزند دیگرِ نفس و #دخترِ نفس است. نمیگذارد که مادر به حرفهای برادرش که عقل باشد،گوش فرا دهد و میخواهد که #مادرش در دنیا بماند. 👩👧👦
نیازهای جسم و نیازهای عقلی و نیازهای نفسی در کتاب توضیح داده شده است.
...و اما نیازِ #روح یا نیاز روحانی که همان نیاز به انسانی است که خلاءهای روحی او را پُر سازد. نیاز به انسانی که با او سِنخیت اسمی دارد تا با او #مانوس شده و سَر در کنارش نهد و آرام گیرد.💯
ریشه این نیازِ روح را قبلا توضیح داده ام.و یگانه گوهرِ دریای احدی و درّ یتیم بحرِ احدی(صلی الله علیه و اله) فرمود: 🕋
ارواح در علمِ خدا، ...در دستجات جداگانه قرار یافته اند.اما چون به عالمِ #طبیعت تنزل یافتند یکدیگر را گم میکنند و اگر یکی از آنها توانست دیگری را بشناسد با او اُنس گرفته و با او #الفت پیدا میکند.🫂
ابتدا بگویم که نیازِ روح در همه انسانها پدید نمی آید. و اغلبِ آنها تا آخرِ عمر، مشغول کارهای دنیایی و انسانهای دنیایی هستند تا آنها را در #حوائجِ دنیایشان یاری دهند و بس.
..... اما گروه سومی هم هستند که نیازشان به یک انسانِ دیگر از جهت این استکه او را بکلی از این حیاتِ دنیا برکَنَد و به #نیِستان ازل باز گرداند. 🔝
این نیاز، نیاز به یک نبیّ است تا روحِ او را از صندوقِ وجود طبیعی آزاد کند. 💗
ای خدا بفرست قومی روح مند/
تا ز صندوق بدنمان واخرند/
✨✨✨
خلق را از بند صندوق فسون/
که خرد جز انبیای مُرسلون/
✨✨✨
نیاز به یک #ولیّ است تا روحش را آزاد سازد.
زین سبب پیغمبر با اجتهاد/
نام خود وانِ علی مولا نهاد/
✨✨✨
گفت هرکس را منم مولا و دوست/
ابن عمّ من علی، مولای اوست/
✨✨✨
کیست مولا، آنکه آزادت کند/
بند رقّیت ز پایت وا کند/
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده:
#علامه_مروجی_سبزواری(طال عمره)
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب (دوقسمتی) انطباق داستان پادشاه و کنیز بر روح و نفس آدمی #از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید #ش
#یذَره_کتاب (قسمت آخر)
انطباق داستان پادشاه و کنیز بر روح و نفسِ آدمی
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#شیخ_علی_پهلوانی
#قسمت_دوم
🍃عشق🍃
...دیگر اثری از عشق قبلی در قلبم نبود و این عشق جدید بود که سراسر وجودم را فرا گرفته بود و وجودم را به آتش کشیده بود.
که در این آتش میسوختم ولی این سوختن را دوست داشتم. 🔥
🔹آتش عشق تو در جان خوشتر است/
🔹دل ز عشقت آتش افشان خوشتر است/
🔹هر که خورد از جام عشقت قطرهای/
🔹تا قیامت مست و حیران خوشتر است/
🔹دردِ عشق تو که جان میسوزدم/
🔹گر همه زهر است از جان خوشتر است/
🔹همچو شمعی در فراقت هر شبی/
🔹تا سحر عطار گریان خوشتر است/
هر دو سه روز یک بار چنان که خودش تعیین میکرد نزدش میرفتم و ساعتی مینشستم و برایم سخن میگفت.
از این عشق آسمانی و از این معشوق خدایی میگفت و هر بار آتش عشق را در قلبم تیزتر میکرد. ❤️🔥
به او میگفتم: این عجیب است که من تا این زمان که از عمرم میگذرد او را بعنوان امام و مولای خودم معتقد بودهام و شیعه او بودم.
اما این آتش عشقی که از روزی که به ملاقات شما رسیده ام در جانم افتاده چیزی دیگر است.
قبلاً گرچه اظهار محبت میکردم ولی به کار و زندگی دنیای خود هم میرسیدم. و زندگی دنیایی من هرگز تعطیل نشد و عشق او را با زندگی دنیا مانعت الجمع ندیدم.
اما از روز ملاقات با شما تمام زندگی دنیاییِ من تعطیل شده و تمام وجودم شده است اشک و آه.
از غذا متنفّر شده ام. خواب به چشمم راه ندارد.
پیر گفت:آری بسیار هستند که ادعای عشق او را میکنند و دعای ندبه میخوانند.
ولی همین که میبینی در کارِ دنیایشان اینقدر دقیق هستند و حساب کتاب زندگی خود را خوب میدانند و نظم زندگی و خوراک و خوابِ آنها برقرار است و به فکر آیندهشان هستند، معلوم است عاشق نیستند.
زیرا عشق، وجود انسان را زیر و رو میکند. در نتیجه زندگی انسان مانند امور کار و کسب و هرچیز دیگری آشفته میگردد.
عشق طوفان است. عشق سیلاب است. عشق زلزله است. عشق عَشَقه است(نوعی گیاه به نام عشقه).
آنگاه چطور میشود که عشق وارد وجود انسان شود و هیچ اتفاقی در وجود او نیفتد.⁉️
نه عزیز ِمن. تو سالها با خیالِ عشق زندگی میکردهای نه با حقیقتِ عشق.
و الان که به پشت سرت نگاه میکنی میبینی شهری عظیم با بناهای برافراشته و باغها و مزارعش که در درون خودت با مصالح دنیایی برافراشته ای، همه ویران شده است.
با مصالح دنیایی مثل پولِ من، مقامِ من،علمِ من و هرچه را که بر آخرِ آن پسوندِ من اضافه میکنی.
اکنون منِ دنیایی و یزیدیِ تو ویران شده و از زیر این ویرانه ها، جوانه ای سر بر میاورد که این جوانه در آینده درخت تناور وجود حقیقی و نوری و حسینیِ تو را تشکیل میدهد.....
اینک من به تو می گویم که او کیست.
او #شیخ_علی_پهلوانی (سعادت پرور) است.
🍃〰〰〰〰〰🍃
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده علامه شیخ حمیدرضا مروجی سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#طبّ_روحانی
✍بررسی منشاء عشقهای خیالی و عشقهای حقیقی
#قسمت_دوم
...واما عشق حقیقی:
💞 ____💖
حقیقتِ این عشق چیزِ دیگری است. موجودات مادامی که در علمِ خدا بودند. هرگروهی که از همسانیِ اسماء اصول برخوردار بودند با هم در یک گروه قرار داشتند واز اینکه در کنار یکدیگر بودند از شور و شعف سرشاری برخوردار بودند.
اما چون از آن #نیِستان بریده شده اند (به امرِ کُن، از آن مقام اعلی تنزل کردند) اعیان تبدیل به ارواح شده، گرفتار وضع جدیدی شدند.
چرا که ارواح برای بازگشتِ دوبارهِ خود به نیِستانِ علمِ خدا لازم بود که به عمل صالح بپردازند و عمل با جسم انجام میشود و این بود که روح میبایست جسمی بسازد که با آن بتواند به انجام اعمال صالح بپردازد. 🧎♂📿
ولی روح که مستقیماً نمیتواند جسم را از خود ظهور دهد... .
اینجا بود که روح مجبور شد #واسطهای را اِنشاء کند که از سویی با خودش سنخیت داشته باشد و از سویی با جسم.
که این موجودِ واسطه، #نفس است. و نفس از جهت ذاتش که مجرد است با روح سنخیت داشته و از جهت اینکه در انجام فعل محتاج ماده است با ماده و جسم سنخیت دارد. اینجاست که روح، نفس را وادار میکند که توسط جسم به عمل صالح و عبادات اقدام کنند تا در نتیجه روح، عروج یافته و بالا برود. و به نیِستانِ اعیان و اسماء برگردد. 💫
... بعد از ظهورِ نفس توسط روح، این نفس به عوض اینکه بدنبال حوائج جسم برود تا جسم را اداره کند و در خدمت روح درآورد.
متاسفانه نفس رفت تا از جسم استفاده کند که هرچه بیشتر او را به اَشربه خنک و اَطعمه لذیذ و اَلبسه رنگارنگ و مرکبهای زیبا و مُدرن و خانه های بزرگ و زیبا و الی غیر سوق دهد.🛺⛺️
چراکه گفتم که یک نیاز مهمِّ نفس، کسبِ #لذت است. و همانجایی که نفس به دنبال علم میرود برای کسب لذتِ علم است.🎓
آنجا هم که به دنبال عبادت میرود برای کسب لذتِ بهشت است.
و اینجا بود که نفس، شوهر خود را بکلی فراموش کرده و حاجت #شوهر را که روح باشد را نادیده گرفت.
【این مورد فراموشی شوهر (روح) توسط نفس را میتوانید در کانال عشاق، داستان مثنوی روی هشتک 👇
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
بزنید و بخوانید و لذت ببرید 】
در اینجا البته #عقل که یکی از قوا و #فرزندانِ نفس است. و البته چون که نفس هنوز نفسی حیوانی و در مرتبه طبیعت است لذا این عقل، #عقل_جزئی است و نمیتواند روح را بدرستی بشناسد.ولی با خود میگوید: اگر نفس که مادر من است فقط بخواهد بدنبال کسب لذتهای خودش باشد، قیامتی و حساب و کتابی هم هست. لذا مادر را نصیحت میکند.
در اینجاست که مادر، جسم را وادار به عبادت میکند. ولی باز هم این عبادتها نمی تواند این مادر(نفس) را به روح برساند چرا که بین نفس و روح، حجابهای سهمگین (دنیایی) وجود دارد.ضمناً نفس چون روح را بکلی فراموش کرده پس نمی تواند در انجام عبادات، نیت سِیر(بالا رفتن) روح را بنماید.
علاوه بر این #قلب که فرزند دیگرِ نفس و #دخترِ نفس است. نمیگذارد که مادر به حرفهای برادرش که عقل باشد،گوش فرا دهد و میخواهد که #مادرش در دنیا بماند. 👩👧👦
نیازهای جسم و نیازهای عقلی و نیازهای نفسی در کتاب توضیح داده شده است.
...و اما نیازِ #روح یا نیاز روحانی که همان نیاز به انسانی است که خلاءهای روحی او را پُر سازد. نیاز به انسانی که با او سِنخیت اسمی دارد تا با او #مانوس شده و سَر در کنارش نهد و آرام گیرد.💯
ریشه این نیازِ روح را قبلا توضیح داده ام.و یگانه گوهرِ دریای احدی و درّ یتیم بحرِ احدی(صلی الله علیه و اله) فرمود: 🕋
ارواح در علمِ خدا، ...در دستجات جداگانه قرار یافته اند.اما چون به عالمِ #طبیعت تنزل یافتند یکدیگر را گم میکنند و اگر یکی از آنها توانست دیگری را بشناسد با او اُنس گرفته و با او #الفت پیدا میکند.🫂
ابتدا بگویم که نیازِ روح در همه انسانها پدید نمی آید. و اغلبِ آنها تا آخرِ عمر، مشغول کارهای دنیایی و انسانهای دنیایی هستند تا آنها را در #حوائجِ دنیایشان یاری دهند و بس.
..... اما گروه سومی هم هستند که نیازشان به یک انسانِ دیگر از جهت این استکه او را بکلی از این حیاتِ دنیا برکَنَد و به #نیِستان ازل باز گرداند. 🔝
این نیاز، نیاز به یک نبیّ است تا روحِ او را از صندوقِ وجود طبیعی آزاد کند. 💗
ای خدا بفرست قومی روح مند/
تا ز صندوق بدنمان واخرند/
✨✨✨
خلق را از بند صندوق فسون/
که خرد جز انبیای مُرسلون/
✨✨✨
نیاز به یک #ولیّ است تا روحش را آزاد سازد.
زین سبب پیغمبر با اجتهاد/
نام خود وانِ علی مولا نهاد/
✨✨✨
گفت هرکس را منم مولا و دوست/
ابن عمّ من علی، مولای اوست/
✨✨✨
کیست مولا، آنکه آزادت کند/
بند رقّیت ز پایت وا کند/
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده:
#علامه_مروجی_سبزواری
(طال عمره)
کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب کلاحمدآقا #زندگینامه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی #قسمت_اول ✍چه بسا دیدهایم و
#یذَره_کتاب
کلاحمدآقا
#زندگینامه
کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی
#قسمت_دوم
...اما میدانیم که راهزنهای بسیاری هستند که در کمینگاهِ رهرو به سر میبرند.🥷
گمراهیهای راه، اَمراض و گرفتاریهای ظاهری، امان را از سالک میگیرد و...
پس با این تفاسیر قدم برداشتن در مسیر مسجدالاقصای باطن و کعبهی مقصود چگونه میتواند باشد؟
در مسیری که سالک نه چشم بینایی داشته و نه سِره را از ناسِره تشخیص میدهد!...
🐦🐧 👀
اینجاست که در مییابیم برای سالک و مجذوب، گریزی از بهرهبندی از مردان راهآشنا و اُمرای مقصورههای سلوک نیست.
🔹ایبیخبر!بکوش که صاحب خبر شوی/
🔹تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟!
حافظ
قال علیبنالحسین علیه السّلام: "هَلَکَ مَن لَیسَ لهُ حَکیمُ یُرشِدُهُ" هر کسی که دانایی هدایتگر نداشته باشد، عمر خود را بر باد داده است.
🌬
#امام_زمان
وجود قطبِ عالمِ امکان، حضرت بقیهاللهالاعظم علیهالسّلام از جلوهی روز نیز رساتر و گویاتر است؛ و قبول قدرت تکوینی و تشریعی ایشان در زمان غیبت نیز از ملزومات اعتقادات شیعه میباشد.
⛔️اما درک همان وجود نازنین به یک سلسله مراتبی نیاز دارد که تا زمانی که آن مدارج سپری نشود بهرهگیری #بیواسطه از آن جناب، اندکی دور از ذهن به نظر میرسد.
💚
تقدیر الهی و اراده خودِ حضرت بر آن واقع گردیده که سیر مراحل و مدارج معنوی و روحانی باید به واسطه بهرهگیری از اسباب و آلات آن صورت بگیرد. که حضرت صادق الائمه علیه السّلام فرمودهاند:
"اَبَی الله اَن یُجرِیَ الاَشیَاءَ اِلّا بِاَسبَابِ و جَعَل لِکُلّ شیء سَبَبا..." خداوند از اینکه کارها را بدون واسطه و اسباب خاصّ به انجام رساند، خودداری میکند.
پس برای هر چیزی سبب و وسیلهای قرار داده است. سلوک در این پهنهی گسترده، به هزار و یک خان بزرگ و کوچک آراسته گشته، که یکی از آن مقامها، بهرهگیری و مؤانست با شیعیان آل محمّد صلّی الله علیه و آله میباشد.
در قصه بیسامانی کربلایی احمد، دو مرد بزرگ بود که در انبارِ پروانهی جوان، شعلهای الهی افکند؛
💥
دو مرد با دو نفَسِ حقّ عیسوی، گردنکشی چون احمد را به زیر خمِ اطاعت آورد؛ و از یکّهتازِ کوچههای پاچنار و گردنفرازِ میدان اعدام، عاشقی سوخته جان و دلشکستهای تنها بر جای گذاشت.
👨🦯
نخستین استاد و رهبرِ کلاحمدآقا، سیّدیحیی سجادی (قدسسرّه) میباشد...
ادامه دارد...انشاءالله👋
برگرفته از:
#کتاب_رِندِ_عالمسوز
کربلایی احمد
میرزا حسینعلی تهرانی
👀 کلبه عشاق
https://eitaa.com/babarokn
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
کلبه عُشاق
. ┄═•✺🔹﷽🔹✺•═┄ .هوالحکیم. #زندگینامه #علامه_مروجی_سبزواری #قسمت_اول بسمه تعالی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
.هوالحکیم.
#زندگینامه
🍃آشنایی بیشتر با زندگی ِ #علامه_مروجی_سبزواری
☺️
#قسمت_دوم
در فلسفه، کتابهای منظومهی سرکار حاج ملاهادی سبزواری، اَسفارِ حضرت آخوند ملاصدرا، اشارات جناب شیخ الرئيس ابوعلی سینا، حکمت الاشراق و مطالعات شیخ اشراق را در نزد اساتید بزرگی همچون انصاری شيرازی، جوادی آملی و حسن زاده آملی و اساتید دیگر خوانده و در عرفان نظری، کتابهای فصوصالحکم از حضرت شیخ اکبر، تمهيد القواعد از ابنترکه، مصباح الانس از ابنفناری را در نزد اساتید فوق الذکر و بعضی دیگر که به راستی علم را با نفسهای قدسی خود همراه کرده بودند و در جان و دل شاگردان مستعد خود اشراق مینمودند، خواندهاند.
شیخ ما در مورد فتوحات مکیه که بزرگترین اثر عرفانی در عالم اسلام است و محصول مکاشفات سبّوحی و اشراقات قدّوسی بزرگترین عارف اسلام حضرت شیخ اکبر محيي الدين عربی است، چنین میفرمودند؛ که من فتوحات را از خود شیخ اکبر آموختم. این قسمت را از مطالبی که خود ایشان در شرح حال خود و در خاطرات خود نوشتهاند نقل میکنیم:
«درسال ۱۳۸۸ که برای زیارت دخت مکرّم مولایمان امیرالمومنین علی علیهالسلام، زینب کبری سلام الله علیها و حضرت والا دخت، رقیه، فرزند سالار شهیدان اباعبدالله الحسین سلام الله تعالی علیهما، به سوریه رفته بودم. روزی به قصد زیارت جناب سلطان العارفين، شیخ اکبر، محيي الدين عربی که در دمشق مدفون است رفتم. محل دفن او در قسمت شرقی دمشق و منطقهای به نام صالحيه است و در بازار سر پوشيدهای، مسجدیست که مدرسهی علمیهی اهل سنت نیز هست و در زیرزمین قسمتی از مسجد، مزار خود شیخ و تنی چند از فرزندان و شاگردانش قرار دارد. در آنجا نماز جناب جعفر علیهالسلام را خواندم و به روح شیخ هدیه نمودم. هر چه توجه کردم، شیخ در استغراق شدیدی به سر میبرد و اصلاً توجه به غیر نداشت، ولی سنگینی روح شیخ بسیار خسته و رنجورم نمود به طوریکه با زحمت زیاد به محل سکونت برگشتم.
دو روز بعد در حرم حضرت رقیه خاتون چنین به من الهام شد که به زیارت شیخ برو! من پس از زیارت والا دخت، رقیه خاتون، به مزار جناب شیخ رفتم و باز نماز جناب جعفر را خواندم و اهدا نمودم و این بار احساس کردم که فضای آنجا بر خلاف دفعهی قبل که چنان سنگین بود، طوری که حتی نفس کشیدن به سختی انجام میشد، اما این بار فضا سبک بود و بعد از نماز توجهی به روح جناب شیخ نمودم و احساس کردم که ارتباط برقرار شده است. در درونم صدایی را شنیدم که گفت: از ما چه میخواهی؟ گفتم: فهم فتوحات را. همان صدا گفت چون به سبزوار برگشتی، یک ساعت به نیمه شب فتوحات را باز کن و بخوان، ما مشکلات آن را به تو تفهیم خواهیم نمود.
چون به سبزوار بازگشتم و همان برنامه را آغاز نمودم دیدم همچنان بود و لذا شبها از ساعت ۱۱ تا ۱۲ در اتاقی خلوت نشسته و به مطالعهی فتوحات مکیه میپرداختم و آنقدر از این مسئله احساس خوشحالی مینمودم که اگر سلطنت همهی عالم را به من پیشنهاد میکردند، نمیپذیرفتم».
کیفیت ورود شیخ را به عالم عرفان در قسمت بعدی برای دوستان عزیز بیان خواهیم کرد.
◀️ادامه دارد ...انشاءالله 👋
👀 کلبه عشاق 🔍
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc