#اندرحکایات
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
در نجف مردِ شروری بود که تعدادی یار و نوچه داشت و معمولا مردم بخاطر در امان بودن از شرّ و زیانِ او به وی احترام میگذاشتند، بنام عبدِ فرّار.
روزی جناب آخوند #ملّاحسینقلی همدانی با او برخورد کرد و به وی اعتنایی نکرد. عبدِ فرّار به جناب آخوند ملاحسینقلی عرض کرد که چرا احترام نمیگذاری؟ایشان فرمودند مگه تو کی هستی؟
او با خشم گفت : مرا نمی شناسی؟
من #عبدِ_فرّار هستم!
جناب آخوند ملاحسینقلی به آن آدم شرور فرمود: 《آیا از خدا فرار میکنی یا از رسول خدا؟》
در آن لحظه #عبدِ_فرّار از حرم امیرالمومنین علیه السّلام خارج شده و به خانه اش می رود.
صبح روز بعد #ملاحسینقلی به کلاس درس حاضر شده و به طلاب میگوید امروز درس تعطیل است و به تشییع جنازه ی یکی از اولیاء خدا می رویم.
طلّاب ، متحیر که این ولیّ خدا کیست که مُرده و ما خبر نداریم،
خلاصه طلّاب می بینند که جناب ملا حسینقلی ایشان را به در خانه ی #عبدِ_فرّار برده است.
همه از غایتِ تعجب بیکدیگر نگاه میکنند که یعنی چه؟
آدمی که در عمرش جز شرارت ، کاری نکرد چطور امروز ولیّ خدا شده؟
از همسرش ماجرا را می پرسند که می گوید دیروز به عادت همیشگی از خانه خارج شد ولی خیلی زود به خانه برگشت در حالی که منقلب بود.
حرف نمیزد و تا صبح گریه کرد، راه رفت و فکر کرد.و نزدیکیهای صبح ، جان تسلیم کرد.
برگرفته از کتاب #حکمت_پهلوانی
علامه شیخ حمیدرضا#مروجی سبزواری
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#ملاقات_شمس_با_مولانا
داستان زیبای اولین دیدار شمس تبریزی با مولانا
#مثنوی_معنوی
.....شمسی در دمشق، ندای روح بیچاره ی جلال الدینی را در #قونیه می شنود. شمس براه می افتد برای آمدن نزد این جلال الدین و نجات روح بیچاره و در مانده ی او.
شمس به قونیه میرسد و تصرّفی در وجود جلال الدین میکند که جلال الدین را متحوّل می سازد.☺️❤️
شیخ الاسلام جلال الدّین مولوی در مدرسه ی پنبه فروشان محضرِ فقاهت داشت و تدریسِ فِقه می کرد.
در آن روز، درسش تمام شده بود و در میان عده ای از طُلاب و شاگردانش از مدرسه خارج میشد که شمس تبریزی در جلو مدرسه نزدش آمد و مسئله ای از او پرسید که: احمد(صلّی الله علیه و اله)مقامش بالاتر است یا ابا یزید؟😳🤔
مولانا بر آشفته می شود که این چه سوالی است و چه مقایسه ی نابجایی است که می کنی؟😡
احمد کجا و ابا یزید کجا؟
شمس می گوید: اگر براستی مقام #احمد بالاتر است پس چرا می گفت: 《ما عَرَفناکَ حقَّ مَعرِفَتِک》یعنی آنچنانکه شایسته معرفتِ توست، تو را نشناختیم❤️
در حالی که #بایزید میگفت:《سبحانی!ما اَعظَمَ شانی!》
یعنی منزّه هستم من! چه والاست شان و مرتبه ی من!😳
این مطلب را که شمس گفت مولانا متحیّر ماند و انقلابی در او بر پا شد.
حالا چه شده بود که شیخ الاسلام و فقیه و متکلّمی که عمرش را در بحث و حلّ و تفصیل همین اشکالات و جواب بدانها سپری کرده بود اکنون درمانده شده و دچار شک میشود که براستی مقام احمد بالاتر است یا ابایزید؟
مولوی و فقیهی که یک ساعت پیش هیچ شکی در این مطلب نداشت، اکنون چنین در گِل مانده بود.
آری چنانچه قبلا نیز برایت گفتم اولیاء(مردانِ خدا)، تصرفاتی را که به منظور ایجاد یقظه در نفس مستعدمی کنند، این تصرف را متوجه روحِ آنها میکنند.
چرا که اگر این سوال از عقل مولانا می شد براحتی پاسخ انرا میگفت.
ولی روح با اینکه از ازَل در عالمِ بالا بوده،چون همنشینِ ماده(جسم) شده دچار فراموشی و غفلت شده است.
این استکه #شمس_تبریزی سوالش را متوجه روح مولوی کرد که بناگاه مولوی وحشت کرد که چه شده؟ اگر من با این شک بمیرم، حشرم و قیامتم چگونه میشود؟😱🥺😥
سوالِ شمس چنان نیروی عظیمی بر روح ِشیخ السلامِ قونیه(مولوی) وارد کرد که وی را به تَرک درس و بحث و مقام و مَسند کشاند. او سه روز با شمس در خلوت رفت.
ای خدا بفرست قومی روح مند/
تا ز صندوق بدنمان واخرند/
ادامه دارد انشالله...
#علامه_شیخ_حمید_رضا_مروجی_سبزواری
#کتاب_حکمت_پهلوانی
کلبه عُشاق
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید #ملاقات_شمس_با_مولانا داستان زیبای اولین دیدار شمس تبریزی با مولانا #م
هو الحیّ
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
داستان زیبای اولین ملاقات شمس تبریزی با مولانا
#مثنوی
👆ادامه داستانِ قبلی 👇👇
مولوی از لحاظ املاک و مستغلات و مال و منال، و همچنین از لحاظ موقعیت اجتماعی جزو افراد سطح بالای جامعه بود😎 چرا که علاوه بر مال و منال، او شیخ الاسلام #قونیه بود. و علم فقه و علوم دینی را در حوزه تدریس میکرد،و طُلاب و شاگردان و مُریدان و طرفداران زیادی از طبقه پایین جامعه تا طبقات عالی جامعه داشت و از جاه و مقام خاصی برخوردار بود.
_حالا!!!
براستی چرا #مولانا با آنهمه موقعیّت و مال و مکنت و ریاست دنیایی و دینی که داشت اما همه را کنار ریخت و دل از همه کَند و در گوشه ی خانه اش در خدمت پیری ژنده پوش و فقیر درآمد؟🤔👌🤔
براستی مولانا در عوض رها کردن هرآنچه پیر به او فرمود رها کن، چه دریافت کرد؟؟؟
پیر(شمس) از او خواست که عقلِ دنیایی و عقل معاشِ تو قوی است. این عقل را رها کن و از این عقل دیوانه شو.
اینجاست که مولانا طبعش گُل میکند و از آن روز اولین #ملاقات از قولِ شمس و از قولِ خودش چنین میگوید؛
■گفت که:دیوانه نِیی،لایقِ این خانه نِیی/
■رفتم و دیوانه شدم،سلسله بر بنده شدم/
شیخ (شمس)فرمود:تو در کارِ دنیا بسیار زیرکی و هوشیاری داری. ازین زیرکی و هوشیاری خارج شو و در کارهای دنیوی گول و سفیه باش.
■گفت که:تو زیرککی،مستِ خیالی و شَکی/
■گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم/
پیر گفت: تو شمع شده ای و مردم و طرفدارانت بر گردِ تو جمع شده اند. و این تجمّعِ مردم در اطرافت تو را از خدا غافل کرده است . لذا خودت را خاموش کن و خود را از معرض توجهِ مردم دور ساز.
■گفت که:تو شمع شدی قبله این جمع شدی/
■شمع نِیم، جمع نِیم، دودِ پراکنده شدم/
شیخ گفت:تو شیخ الاسلام قونیه هستی و این برای تو خُرسندی آورده و این توجه به خود نیز تو را از خدا غافل کرده است. از این مَنصب هم بیرون آی.
■گفت که:شیخی و سَری، پیشرو و راه بَری/
■شیخ نِیم، پیش نِیم، امرِ تو را بنده شدم/
شمس گفت:تو پَر وبال و امکاناتِ دنیویِ زیادی داری که در مشکلات پیش آمده، توجه و امیدِ تو به این امکانات و اسبابِ دنیوی هستند. در نتیجه توکّل به خدا نداری. پس این بال و پَرِ خود را هم بریز.
■گفت که:با بال و پَری، من پَر و بالت ندهم/
■در هوسِ بال و پَرش، بی پَر و پَرکَنده شدم/
و بالاخره #شمس گفت: قول بده که هرگز ما را ترک نکنی و از پیش ما به جایی دیگر نروی.🤝🤝🤝
مولانا هم در واقع همه را کنار می ریزد و از سر هر چه دارد بر می خیزد و فقط یک نفر در زندگی او معنی دارد و او شمس است.
■گفت مرا عشق کُهُن:از برِ ما نقل مکن/
■گفتم:آری، نکنم، ساکن و باشنده شدم/
■چشمه ی خورشید تویی، سایه گه بید منم/
■چونکه زدی بر سرِ من، پَست و گُدازنده شدم/
😊😢😢😢😍😍😍🙏
برگرفته از
#کتاب_حکمت_پهلوانی
#علامه_شیخ_حمید_رضا_مروجی_سبزواری
کلبه عُشاق
هو الحیّ #از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید داستان زیبای اولین ملاقات شمس تبریزی با مولانا #مثنوی 👆ادامه د
هو الحیّ
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
داستان زیبای اولین ملاقات شمس تبریزی با مولانا
#سالم_سازی_روح_جسم
#مثنوی
👆ادامه داستانِ قبلی 👇👇
عاقبت جلال الدین در مقابلِ این گذشتها چه بدست می آورد که چنان شیفته ی شمس شده و او را در حدّ پرستش دوست میدارد؟
🤔🤔🤔🥸🥸🥸
خودش بیان میکند آنچه را که از این تَرک ها (تهذیب و ریاضتِ نفس) بدست آورده است:👇
■مُرده بُدم،زنده شدم گریه بُدم،خنده شدم/
■دولتِ عشق آمد و من دولتِ پاینده شدم/
■صورتِ جان وقتِ سحر،لاف همی زد ز بَطَر/
■بنده و خَربنده بُدم، شاه و خداونده شدم/
(خَربنده یعنی بنده ی جسم و تن)
■تابشِ جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم/
■اطلسِ نو بافت دلم،دشمنِ این ژنده شدم/
■شُکر کند چرخ فلک از مَلِک و مُلک و مَلَک/
■کز کرم و بخششِ او، روشن و بخشنده شدم/
■شکر کند عارفِ حقّ، کز همه بردیم سَبَق/
■بر زِبَر هفت طبَق، اختر رخشنده شدم/
■زُهره بُدم ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم/
■یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم/
■از تو ام ای شهره قمر، در من و در خود بنِگر/
■کز اثر خنده ی تو، گلشنِ خندنده شدم/
🌷🙏🙏🙏🌷
☺️❤️❤️❤️😊
پایان
برگرفته از؛
#کتاب_حکمت_پهلوانی
#علامه_شیخ_حمید_رضا_مروجی_سبزواری
با سلام،
به آرشیو کانال عشّاق خوش آمدید. لطفا برای دسترسی به هر موضوع روی آن کلیک کنید تا به آرشیو کامل آن منتقل شوید. پس از کلیک کردن بر روی موضوع مورد نظر میتوانید فایل یا جلسه مورد نظرتان را با استفاده از فلش های بالا و پایین انتهای صفحه جستجو و پیدا کنید.
#یذَره_کتاب
#شعرخوانی
#مشاهیرتخت_فولاد
#تخت_فولاد
#داستانهای_زیبای_مثنوی
#شعر_و_شرح
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
#توحید_عشّاق
#ملاقات_شمس_با_مولانا
#نهج_البلاغه
#اندر_حکایات
#کشف_و_کرامات
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#طبّ_روحانی
#سالم_سازی_روح_جسم
#کتاب_ریاضت_سالکین
#کتاب_حکمت_پهلوانی
#تفسیر_منطق_الطیر صوتی
#تفسیر_مثنوی صوتی
#خلقت_آدم صوتی
#مستند_صوتی_شنود
لطفا در نشر حداکثری مطالب
کانال را به دوستان در ایتا پیشنهاد بدید👇👇👇
آدرس کانال کلبه عشّاق در ایتا؛
https://eitaa.com/babarokn
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🌷🙏🙏🙏🌷التماس دعا
➖➖➖➖➖
#یذَره_کتاب (دوقسمتی)
انطباق داستان پادشاه و کنیز بر روح و نفس آدمی
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#شیخ_علی_پهلوانی
#قسمت_اول
🍃عشق🍃
🔹من و احتمال دوری ز رخ تو حاشَ لِلَّه/
🔹نفَسی که بی تو آید نفَسِ مجاز باشد/
میپرسد:از کی عشق ما در قلب تو جا گرفته است؟😥
می گویی: روزی روزگاری در عهد جوانی، عاشقِ پریرو دختری بودم که زیبایی داشت تمام. 💘
روزها در هوای عشق او دستم به هیچ کار نرفتی و شام از دردِ فراقِ او خواب از چشمم گذر نداشتی.
در عشقش بی صبر و بی قرار بودم، دردمند و ناتوان.❤️🩹
صبری در دل نبود که به پایش بنشینم و وجهی در کیسه نبود که از مادرش خواستگاریش کنم.💰
روزی برای گردش به باغی رفته بود.من خبردار شدم خود را بدان باغ رساندم و نوای غریبی سر دادم: 🏕
🔹کای یار موافق وفادار/
🔹ای همچو من و به من سزاوار/
🔹ای از درِ آن که در چنین باغ/
🔹آیی و ستانی از دلم داغ/
🔹مجنون زفراق دل رمیده است/
🔹لیلی به رخ که آرمیده است؟/
مدتها با این دردِ فراق همراه بودم که روزی برای پیدا کردن خلوتی به مسجدی درآمدم. 🕋
کسی در مسجد نبود. دوگانهای جهت تحّیت گذاردم و نشستم و در فکر فرو رفتم. 🧎♂
ناگاه دیدم صدای کسی پشت یکی از ستونهای قطور مسجد میآید که اشعاری را با خود زمزمه میکند:
🔹کِی رفتهای ز دل که تمنّا کنم تو را/
🔹کِی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را/
🔹مستانه کاش در حرم و دِیر بگذری/
🔹تا قبلهگاه مومن و ترسا کنم تو را/
🔹طوبا و سِدرَه گر به قیامت به من دهند/
🔹یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را/
🔹شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت/
🔹زیبد که تاج تار ک شِعرا کنم تو را/
برخاستم و آهسته پیش رفتم و دزدیده از پشت ستون او را نگریستم. 👀
پیری دیدم محاسن سفید و دستاری بر سر، تکیده و لاغر، بطوری که عشق، ذره ای گوشت بین پوست و استخوان او نگذاشته بود.👳♂
نفهمیدم چطوری متوجه من شد. ولی گفت:
بیا جلوتر و اینجا بنشین.
با تعجب رفتم و در کنارش با حفظ فاصلهای نشستم.
➖گفت: عزیزِ من خداوند که اعضای بدن ما و مراتب وجود ما را آفریده آیا برای هر کدام غرضی خاصّ معین فرموده یا خیر؟
گفتم:البته معین فرموده.
➖عضوِ چشم را برای چه منظوری خلق کرده؟
برای دیدن.
➖گوش را برای چه مصلحتی؟
برای شنیدن. 👂
➖خوب حالا بگو ببینم دل را و قلب را برای چه منظوری آفریده است؟ 🫀
خداوند دل را برای عشق ورزیدن خلق فرمود.
➖آیا اینها به درستی معلوم شد؟ بله ای پیرِ بزرگوار معلوم شد.
➖اکنون بگو که چشم را که برای دیدن خلق فرمود آیا برای دیدن هر چیزی؟
خیر بلکه برای دیدن چیزی که حکیم آن را لغو و فقیه آن را حرام کرده، نبیند.
➖اکنون بگو قلب را که برای عشق ورزیدن آفرید، آیا هر عشقی را میشود در دل راه داد؟
نه مسلّماً نمیشود.
➖پس چرا تو چنین عشقی را راه دادهای؟
بهت زده و بی اختیار چشمم به چشمش افتاد و چنان حرارتی از چشمش وارد وجودم گردید که یکسره وجودم را به آتش کشید. زبانم بند شد.
➖گفت بیا و از امروز دلت را در عشق دیگری امتحان کن...
یک قسمت دیگر ادامه دارد انشاءالله...
🍃 〰〰〰〰🍃
برای مطالعه عشق پادشاه و کنیزک و مرد زرگر لطفا روی گزینه
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک بزنید.
🍃〰〰〰〰🍃
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده علامه مروجی سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
کلبه عُشاق
#یذَره_کتاب (دوقسمتی) انطباق داستان پادشاه و کنیز بر روح و نفس آدمی #از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید #ش
#یذَره_کتاب (قسمت آخر)
انطباق داستان پادشاه و کنیز بر روح و نفسِ آدمی
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#شیخ_علی_پهلوانی
#قسمت_دوم
🍃عشق🍃
...دیگر اثری از عشق قبلی در قلبم نبود و این عشق جدید بود که سراسر وجودم را فرا گرفته بود و وجودم را به آتش کشیده بود.
که در این آتش میسوختم ولی این سوختن را دوست داشتم. 🔥
🔹آتش عشق تو در جان خوشتر است/
🔹دل ز عشقت آتش افشان خوشتر است/
🔹هر که خورد از جام عشقت قطرهای/
🔹تا قیامت مست و حیران خوشتر است/
🔹دردِ عشق تو که جان میسوزدم/
🔹گر همه زهر است از جان خوشتر است/
🔹همچو شمعی در فراقت هر شبی/
🔹تا سحر عطار گریان خوشتر است/
هر دو سه روز یک بار چنان که خودش تعیین میکرد نزدش میرفتم و ساعتی مینشستم و برایم سخن میگفت.
از این عشق آسمانی و از این معشوق خدایی میگفت و هر بار آتش عشق را در قلبم تیزتر میکرد. ❤️🔥
به او میگفتم: این عجیب است که من تا این زمان که از عمرم میگذرد او را بعنوان امام و مولای خودم معتقد بودهام و شیعه او بودم.
اما این آتش عشقی که از روزی که به ملاقات شما رسیده ام در جانم افتاده چیزی دیگر است.
قبلاً گرچه اظهار محبت میکردم ولی به کار و زندگی دنیای خود هم میرسیدم. و زندگی دنیایی من هرگز تعطیل نشد و عشق او را با زندگی دنیا مانعت الجمع ندیدم.
اما از روز ملاقات با شما تمام زندگی دنیاییِ من تعطیل شده و تمام وجودم شده است اشک و آه.
از غذا متنفّر شده ام. خواب به چشمم راه ندارد.
پیر گفت:آری بسیار هستند که ادعای عشق او را میکنند و دعای ندبه میخوانند.
ولی همین که میبینی در کارِ دنیایشان اینقدر دقیق هستند و حساب کتاب زندگی خود را خوب میدانند و نظم زندگی و خوراک و خوابِ آنها برقرار است و به فکر آیندهشان هستند، معلوم است عاشق نیستند.
زیرا عشق، وجود انسان را زیر و رو میکند. در نتیجه زندگی انسان مانند امور کار و کسب و هرچیز دیگری آشفته میگردد.
عشق طوفان است. عشق سیلاب است. عشق زلزله است. عشق عَشَقه است(نوعی گیاه به نام عشقه).
آنگاه چطور میشود که عشق وارد وجود انسان شود و هیچ اتفاقی در وجود او نیفتد.⁉️
نه عزیز ِمن. تو سالها با خیالِ عشق زندگی میکردهای نه با حقیقتِ عشق.
و الان که به پشت سرت نگاه میکنی میبینی شهری عظیم با بناهای برافراشته و باغها و مزارعش که در درون خودت با مصالح دنیایی برافراشته ای، همه ویران شده است.
با مصالح دنیایی مثل پولِ من، مقامِ من،علمِ من و هرچه را که بر آخرِ آن پسوندِ من اضافه میکنی.
اکنون منِ دنیایی و یزیدیِ تو ویران شده و از زیر این ویرانه ها، جوانه ای سر بر میاورد که این جوانه در آینده درخت تناور وجود حقیقی و نوری و حسینیِ تو را تشکیل میدهد.....
اینک من به تو می گویم که او کیست.
او #شیخ_علی_پهلوانی (سعادت پرور) است.
🍃〰〰〰〰〰🍃
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده علامه شیخ حمیدرضا مروجی سبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#یذَره_کتاب 🌱🌹🌱
آداب مُرید پیش از یافتن شیخ
#توحید_عشّاق ✨
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
✍شیخِ اکبر،محی الدین ابن عربی در کتاب " محاضرت الابرار و مسامرت الاخیار " و همچنین در " فتوحات مکیه " در حالی که درباره زُهّاد سخن میگوید، و کسانی را از زُهّاد میشمارد که با وجود قدرت و مکنت، دنیا را ترک میگویند، مینویسند:
《یکی از داییهای من، پادشاه شهر تلمسان بود.او را یحیی بن یغان میگفتند. 👑
در زمانِ وی مردی فقیه و عابدی منقطع از دنیا، از اهل تونس بود که وی را ابوعبدالله تونسی میگفتند.
او بیرون تلمسان در مکانی به نام عَبّاد به مسجدی پناه برده بود و در آنجا به عبادت خداوند میپرداخت.
قبرش در همان جا مشهور و زیارتگاه مردم است. 👳♂
اتفاقاً وقتی که این مرد صالح به شهر تلمسان میرفت، میان دو شهرِ اقاریر و وُسطی با داییِ ما، یحیی بن یغان، پادشاه تلمسان که با خدَم و حشَم همراه بود ملاقات کرد. 🤝
به پادشاه گفتند: این، شیخ عبدالله تونسی، عابدِ زمان است.
او عنان اسبش را کشید و بر شیخ سلام کرد و شیخ سلامش را پاسخ گفت.
پادشاه لباس فاخری به تن داشت. خطاب به ابو عبدالله گفت:
ای شیخ؛ این جامهای که من پوشیده ام نماز در آن جایز است؟ 👘
شیخ بخندید.
پادشاه گفت: به چه میخندی؟ شیخ گفت: به سستیِ عقلت، و جهلت به نفست، و غفلت از حالت. 🤭😮
تو در نظر من شبیه نیستی جز به سگی که مردار میخورد و به خون و پلیدی آن آغشته میگردد و چون میآید بول کند پایش را بلند میکند تا بول بدان نرسد. 😵💫😕
تو بمانند ظرفی مملوّ از حرامی و مظالم عباد به گردن توست در حالی که تو درباره لباس از من سوال میکنی.
پس پادشاه گریه کرد و از مرکبش فرود آمد و در وقت دست از مُلک بکشید و ملازم خدمت شیخ شد.
شیخ او را سه روز پیش خود نگه داشت.
و پس از آن برایش ریسمانی بیاورد. و به وی گفت:
" ای پادشاه ایام ضیافت به پایان رسید. اکنون به کار هیزم کشی بپرداز. " 🪓
پادشاه مطابق دستور شیخ بدان کار اشتغال ورزید.هیزم به سر مینهاد و وارد بازار میشد.
مردم به وی مینگریستند و میگریستند.
او هیزم را میفروخت و از بهای آن به اندازه قوُتش برمیداشت، و بقیه را صدقه میداد.
و بالاخره در شهر خود بدین شغل ادامه داد تا بمُرد و در خارج تربت شیخ مدفون شد. امروز قبرش زیارتگاه است. 🧚💐
هنگامی که مردم پیشِ شیخِ اکبر،محی الدّین میآمدند و از وی دعا میخواستند. شیخ بدانها میگفت:
" از یحیی بن یغان دعا خواهید که پس از آنکه به تاج و تخت شاهی رسید. از آن دست برداشت و به زهد و پارسایی پرداخت.
و اگر من گرفتار مُلک بودم به آنچه او بدان گرفتار شده بود چه بسا که به زُهد نمیپرداختم." 🕋💖
🍃【درصورت تمایل به مطالب قبلی طبّ روحانی و... لطفا روی گزینه#کتاب_ریاضت_سالکین بزنید.】
برگرفته از:
#کتاب_ریاضت_سالکین
محی الدّین ابن عربی
🍃❤️🍃❤️🍃
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#عطار_نیشابوری
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#توحید_عشاق
یک روز فریدالدین ابوحامد محمّد در دکانِ عطاریِ خود(داروفروشی و طبابت)، مشغول کار بود که عارفی وارد مغازهاش میشود و از او میپرسد:
آیا چیزی برای رضای خدا به من میدهی؟ 💁♂
درویش که بیاعتناییِ عطار را میبیند، از عطار میپرسد:
تو چطور میخواهی از دنیا بروی؟ 🌬
عطار در پاسخ به درویش میگوید: همانطور که تو از دنیا میروی! 😬
درویش میگوید:
آیا تو میتوانی مانند من بمیری؟
عطار در جواب میگوید:
بله. 😳
درویش زمانی که با پاسخ مثبتِ عطار روبهرو میشد، بلافاصله دراز میکشد و کاسه چوبی که در دست داشت، زیر سر خود میگذارد و میمیرد. 🤭😵💫
عطار پس از این رویداد، بسیار متحوّل میشود و مسیر زندگی خود را بهطور کل تغییر داده و به عرفان روی میآورد. 🧎
یکی از مشهورترین آثار وی، #منطقالطیر_عطار است.
شیخ عطار نیشابوری، شاگرد و مُرید شیخ مجدالدین بغدادی بوده است.
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🍃🌷🍃
#یذَره_کتاب
ملاقات و خلوت مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهّری با حضرت آقا حاج سیّد هاشم حدّاد رحمتُ الله علیهما
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
✍علّامه آیتالله حاج سیّدمحمّد حسین حسینی طهرانی در کتاب روح مجرّد مینویسد:
مرحوم مطهّری با حقیر،سوابقِ دوستی و آشناییِ دیرین داشت و ذکرِ مبارک آقا سیّدهاشم حداد با مرحوم مطهّری کم و بیش و نه کاملاً به میان آمده بود.
و اینک که آقا سیّدهاشم از کربلا به طهران آمدهاند ایجاب مینمود که این دوستِ دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد.
📞📲
روی این اصل،بنده جناب مطهّری را خبر کردم و ایشان در منزلِ بنده، احمدیّه دولاب تشریف آوردند و در مجلسِ عمومی ملاقات انجام شد.
و سوالاتی نیز از ناحیه مرحوم مطهّری شد که ایشان پاسخ دادند.
مرحوم مطهّری شیفتهی ایشان شد و مثل اینکه گمشده خود را اینجا یافت. 🌛🌝
آنگاه صدّیق ارجمند، مرحوم مطهّری به بنده گفت:
آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتی وقت بدهند تا در مکانی خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! ⁉️
در بالای بامِ منزل، اطاق کوچکی (انباری)بود که حقیر مکانِ خلوت را آن اطاق قرار دادم و حضرت آقا گفتند:مانعی ندارد و ساعتی را معین فرمودند برای فردا که بیاید و ملاقات خصوصی داشته باشیم
🌹🌷
مرحوم مطهّری در موعد مقرّر تشریف آورد و آنچه میخواهد از آقا سیّدهاشم حدّاد میپرسد. سوالهای انباشته و کهنه و جواب داده نشدهای را که چون ساعت به سر رسید و آقا پایین آمدند و مرحوم مطهّری پشت سرشان بود.
من دیدم مطهّری بقدری شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وجَناتش پیداست. 💖
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقای مطهّری و تا این ساعت هم نمیدانم ولی مرحوم مطهری هنگام خروج آهسته به حقیر گفتند:
#اینسیّدحیاتبخشاست.
ناگفته نماند که روزی مرحوم مطهّری به حقیر میگفتند:
من و آقا سیّد محمّد حسینی بهشتی در قم در ورطهی هلاکت بودیم، برخورد و دستگیری علّامه طباطبایی ما را از این ورطه نجات داد.
【منظورشان علّامه سیّدمحمّد حسین طباطبایی، شاگرد عرفانِ سیّدعلی قاضی(ره) و هم سلوکی(هم شاگردی) سیّدهاشم حدّاد در نجف میباشد】
ادامه دارد انشاءالله...👋
برگرفته از:
#کتاب_روح_مجرّد
بخش پنجمین
#سیّد_هاشم_حدّاد
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#یذَره_کتاب
ملاقات و خلوت مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهّری با حضرت آقا حاج سیّد هاشم حدّاد رحمتُ الله علیهما
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
قسمت پایانی
✍#مرحوم_مطهری پس از مراجعتِ حضرت آقا #سیّد_هاشم_حدّاد از مشهد مقدس، خدمت ایشان رسیدند و از حضرت آقا دستورالعمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتی به او داده بودند... 📝
مرحوم شهید مطهّری از بنده عکس و تصویر آقای حدّاد را خواست تا در اطاقش نصب کند. من به او گفتم تصویرِ ایشان را به شما میدهم ولی در اتاق نصب نکنید.و به جای آن، تصویرِ مرحوم سیّد علی قاضی استاد بزرگوارشان را نصب کنید. 🔨🖼
چرا که آقا حاج سیّد هاشم مرد ناشناختهای است و شما مرد سرشناس.
و رفت و آمد با همه طبقات دارید چنانچه تصویر ایشان را ببینند برای آنها مورد سوال واقع میشود که این مرد کیست؟و به چه علت در اینجا آمده است؟🤔
لذا برای شما ضرر دارد و باعث دردسر شما میشود و ایشان هم نمیپسندند که نامشان مشهور گردند. اما تصویر مرحوم قاضی چنین نیست... 🤍
در سفری هم که مرحوم مطهّری به اعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیّد هاشم حدّاد در کربلا را بنده به ایشان دادم،و دو دفعه به محضرشان مشرّف شدند. ✌️
یک بار ساعتی خدمتشان میرسند و بار دوم، روز دیگر صبحانه را در منزل سیّدهاشم صرف مینمایند.🫓☕️
مرحوم مطهّری در مراجعت از این ملاقاتها بسیار #مشعوف بودند و میفرمودند:
در یک بار که خدمتشان بودم حضرت آقا از من پرسیدند: نماز را چگونه میخوانی؟
عرض کردم:کاملاً توجه به معانیِ کلمات و جملاتِ آن دارم!🤔
سیّد هاشم فرمود: پس کی نماز میخوانی؟😳
در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! وتوجه به معانی مکن!😔
انصافاً این جمله ایشان حاوی اسرار و دقایقی است...
【در کتابِ #روحِ_مجرّد از علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی
بخش پنجمین ص ۱۶۲ این موضوعِ توجه به خدا یا توجه به معانی توضیح داده شده است.】
✨🍃✨🍃✨
باری مرحوم حاج سیّد هاشم حدّاد هم به مرحوم مطهّری علاقمند شده بودند.
و در سفر اخیرِحقیر به شام (سوریه) که حضرت آقا هم بدانجا برای زیارت مشرف بودند. که این سفر پس از شهادت آن مرد بزرگوار بود، برای این ضایعه متاسف بودند. 💐
رَحِمَ اللهُ الغابِرینَ و الحَقَّ الباقینَ بِهِم اِن شاءَاللهُ تَعالیَ.
🌱🌹🌱🌹🌱
برگرفته از:
#کتاب_روح_مجرّد
بخش پنجمین
#سیّد_هاشم_حدّاد
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#توحید_عشاق 💚
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
داستانزیبای حاجرسول تُرک
💪
✍رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربدهکشهای تهران بود.اما عاشق امام حسین علیهالسّلام بود.
در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس، محترمانه بیرونش کردند و گفتند:
👈تو عرقخوری و آبروی ما را میبری! 🚶♂
حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترکها جوابم کرد، شما چه میگویی، شما هم میگویی نیا؟!
اول صبح در خانهاش را زدند، رفت در را باز کرد، دید،ناظم ترکها است. روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم،گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! 😢
حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمیآیم! ناظم گفت: دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمهها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیّدالشهداء علیهالسّلام بروم، دیدم یک سگ از خیمهها پاسداری میکند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم میشود امام حسین علیهالسّلام تو را به قبول کرده است.🌺
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد و گفت:
حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمیکنم، #توبه_نصوح کرد، و از اولیای خدا شد. 🍃
شبی عدهای از اهل دل، جلسهای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در میزنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی؟ کلی گریه کرد و گفت:
✨بیبی آدرس را به من داده است. 🌹
شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود که گفتند: چگونهای؟!
گفت: عزرائیل آمده، او را میبینم، ولی منتظرم اربابم بیاید.👀
☹️😔💫
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#توحید_عشاق
شرح حقیقت معنای نی در دیباچه مثنوی
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
🧏♂
✍ انبیاء میآیند به انسان میفهمانندکه وظیفه اصلی تودر این دنیا این نیست که فقط به جسمت خدمت کنی بلکه باید جسمت را درخدمتِ روحت درآوری🤐
اما نفسِ انسان راضی نمیشود.
نفسی که سالها در دنیا گشته و از دنیا لذّت برده و جسم را در جهت کسبِ منافع و لذّاتِ از دنیا، هدایت کرده چگونه میتواند خود را متوقف ساخته و... 🏄♂
#کمال_جسمانی این است که جسم به جایی برسد که در آنجا پیر نشود، مریض نشود، ضعیف نشود، قابل فصل و وصل نباشد و مرگ در او راه نداشته باشد.😏
جسم،چنین کمالی را در بهشت به دست میآورند و لذا نبیّ در بُعد ظاهریِ دینش نمیخواهد لذّاتِ جسمانی را به کلی از انسانها بگیرد و...🤹♂
نبیّ در #بُعد_ظاهرِ_دینش، حیوانیتِ نفس را به کلی از نفس نمیگیرد بلکه نفس را در محدوده خاصّی قرار میدهد.
و برای اینکه انسان به بهشت وارد بشود اعمال خاصی را مثل نماز، روزه،حج، زکات ... برای بشر آورده است.
اما نبیّ در#بُعد_باطنِ_دینش میخواهد روح را به خدا برساند و این نی را که از نِیِستانِ علمِ خدا جدا شده، دوباره بدان نِیِستان درآورَد و روح را وارد بهشتِ ذات نماید و کریمهی:
"فَادخُلی جَنَّتی" اشاره به چنین بهشتی دارد.
🔹بشنو از نی چون شکایت میکند/
🔹 وز جدایی ها حکایت میکند/
🔹کز نِیِستان تا مرا بُبریدهاند/
🔹از نَفیرم مرد و زن نالیدهاند/
نِیِستان= عالم بالا،جایگاه اولیه انسان
نفیر= ناله و زاری
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
شیخحمیدرضامروّجیسبزواری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#زندگینامه
احوالات و بیانات آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره)
#توحید_عشاق
حضرت آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی درخانوادهای از اعیان و تجار تبریز، دیده به جهان گشود.
پدرش،مرحوم حاج میرزا شفیع، عامل مضاربهی ناصرالدّین شاه بود.اما توفیق الهی شامل حال او شد و توانست در خدمت مرحوم حاج میرزا علینقی همدانی، مراتب تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را طی کند و به مقامات عالی نایل شود.
پس از گذراندن مقدمات علوم حوزوی در تبریز، با سری پرشور رهسپار دیار نجف شد.
اصول را نزد آخوند خراسانی و علم حدیث و درایه را از حاج میرزا حسین نوری آموخت و در محضر شیخ آقا رضا همدانی و دیگر فقهای عظام به #درجه_اجتهاد رسید.
روح بیقرارش تنها با این علوم قرار نمیگرفت بدنبال گمشدهاش به محضر جمالالسّالکین، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی بار یافت و ۱۴ سال در محضر آخوند همدانی زانوی ادب بر زمین زد.
🧎
#آخوند_ملاحسینقلی_همدانی همان عارف عظیمی است که میگویند ۳۰۰ مرجع تقلید با تربیت او به مراتب بالای عرفان راه یافتند. نفس گرمی داشت.
از اهل گناه ولیّ خدا میساخت؛
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
عبد فرّار یکی از اوباشِ نجف بود که مردم از ترس به او احترام میگذاشتند. یک شب که مرحوم #آخوند_ملاحسینقلی_همدانی از حرم امیرالمومنین علیهالسّلام برمیگشت، بی توجه از کنار عبد فرّار گذشت. #عبد_فرّار خیز برداشت تا او را تنبیه کند:
🔺هی آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
🔹مگر تو کیستی که باید به تو سلام میکردم؟
🔺من عبد فرّارم!
🔹از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)؟
آخوند همدانی حرف دیگری نزد و راهش را کشید و رفت.
فردا بعد از درس به شاگردانش گفت: یکی از اولیاءِ خدا فوت کرده، هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
بعضی شاگردان همراه شدند با تعجب دیدند آخوند به طرف منزل عبد فرّار رفت و متوجه شدند که او از دنیا رفته است.
احوال عبد فرّار را از همسرش جویا شدند. گفت: دیشب زودتر از همیشه به خانه آمد تا صبح نخوابید.در حیاط قدم میزد و مدام به خودش میگفت: عبد فرّار! از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟ و سحر هم تمام کرد!
#توحید_عشاق
آقای #سید_علی_قاضی شخصی را دیده بود که شبیه آدمی راه میرود که انگار اختلال حواس دارد.
از یکی پرسیده بود: این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟
جواب شنیده بود: نه الان از جلسه درسِ اخلاقِ آخوند ملاحسینقلی همدانی درآمده.
هروقت آخوند صحبت میفرماید در حضار اثری میگذارد که از کثرت تاثیر کلام و تصرّف روحیِّ آن جناب، بدین صورت از محضر او بیرون میآیند.
آب همان آب است اما، ببین از چه کوزهای میتراود؟حرفهای قشنگ را هم خیلیها بلدند اما ببین از کدام گلو خارج میشود؟
تا کسی پاک نباشد نمیتواند پاک کند.
🔹آن نفسخواهد زباران پاکتر
🔹از فرشته در روش درّاکتر
🔹عمرها بایست تا دم پاک شد
🔹تا امین مخزن افلاک شد
【برای مطالعه مطالب قبلی میرزا جواد آقا ملکیتبریزی لطفاً روی هشتک#کتاب_بیقرار بزنید.】
برگرفته از:
#کتاب_بیقرار
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
السّلامعلیک 💐یاعلیّبنموسیالرضا
🙇♂
#یذَره_کتاب
حکایاتی از زندگانی امامرضا(ع)
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
✍یکی از یاران امام رضا علیه السّلام میگفت:
"خدا لعنت کند کسی را که با امیر مومنان علی علیهالسّلام جنگید."
✨امام رضا علیهالسّلام که این سخن را شنیدند فرمودند:
"قل اِلّا مَن تابَ و اَصلَحَ."
بگو بجز کسی که توبه کرد و به صلاح آمد.
آنگاه اضافه کردند:
"ذَنبُ مَن تَخلَّفَ عَنهُ و..."
گناه کسی که از یاری او یعنی امام علی علیهالسّلام باز ایستاد و توبه هم نکرد، بزرگتر از گناه کسی است که با ایشان جنگید؛ اما بعد توبه کرد.
[محمدبنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق) عیون اخبارالرضا، ج۲،ص۸۸
محمدباقرمجلسی بحارالانوار ج۷۶،ص۲۲۱]
برگرفته از:
#کتاب_ازچشمه_تادریا
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
با سلام،
به آرشیو کانال عشّاق خوش آمدید. لطفا برای دسترسی به هر موضوع روی آن کلیک کنید تا به آرشیو کامل آن منتقل شوید. پس از کلیک کردن بر روی موضوع مورد نظر میتوانید فایل یا جلسه مورد نظرتان را با استفاده از فلش های بالا و پایین انتهای صفحه جستجو و پیدا کنید.
#یذَره_کتاب
#شعرخوانی
#مشاهیرتخت_فولاد
#تخت_فولاد
#داستانهای_زیبای_مثنوی
#شعر_و_شرح
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
#توحید_عشّاق
#ملاقات_شمس_با_مولانا
#نهج_البلاغه
#اندر_حکایات
#کشف_و_کرامات
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#طبّ_روحانی
#سالم_سازی_روح_جسم
#کتاب_ریاضت_سالکین
#کتاب_حکمت_پهلوانی
#تفسیر_منطق_الطیر صوتی
#تفسیر_مثنوی صوتی
#خلقت_آدم صوتی
#مستند_صوتی_شنود
لطفا در نشر حداکثری مطالب
کانال را به دوستان در ایتا پیشنهاد بدید👇👇👇
آدرس کانال کلبه عشّاق در ایتا؛
https://eitaa.com/babarokn
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🌷🙏🙏🙏🌷التماس دعا
➖➖➖➖➖
#اندرحکایات
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
🍃حکایتِ مردِ شرور و
#ملّا_حسینقلی_همدانی
در نجف، مردِ شروری بود بنام
عبدِ فرّار،که تعدادی یار و نوچه داشت و معمولا مردم بخاطر در امان بودن از شرّ و زیانِ او به وی احترام میگذاشتند.
روزی جناب آخوند ملّا حسینقلی همدانی با او برخورد کرد و به وی اعتنایی نکرد. عبدِ فرّار به جناب آخوند ملاحسینقلی عرض کرد که چرا احترام نمیگذاری؟ایشان فرمودند مگه تو کی هستی؟
او با خشم گفت : مرا نمی شناسی؟😤
من #عبدِ_فرّار هستم!
جناب آخوند ملاحسینقلی به آن آدم شرور فرمود:
《آیا از خدا فرار میکنی یا از رسول خدا؟》
🏃♂
در آن لحظه #عبدِ_فرّار از حرم امیرالمومنین علیهالسّلام خارج شده و به خانه اش میرود.
صبح روز بعد، ملاحسینقلی به کلاس درس حاضر شده و به طُلاب میگوید:
امروز درس تعطیل است و به تشییع جنازهی یکی از #اولیاء_خدا میرویم.
طُلّاب، متحیر که این ولیّ خدا کیست که مُرده و ما خبر نداریم.
خلاصه طلّاب می بینند که جناب ملاحسینقلی ایشانرا بهدر خانهی #عبدِ_فرّار برده است.
همه از غایتِ تعجب بیکدیگر نگاه میکنند که یعنی چه؟
آدمی که در عمرش جز شرارت ، کاری نکرد چطور امروز ولیّ خدا شده؟
از همسرش ماجرا را می پرسند که می گوید: دیروز به عادت همیشگی از خانه خارج شد ولی خیلی زود به خانه برگشت در حالی که منقلب بود.💗
حرف نمیزد و تا صبح گریه کرد، راه رفت و فکر کرد.و نزدیکیهای صبح ، جان تسلیم کرد.
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🌷
به آرشیو کانال عشّاق خوش آمدید. لطفا برای دسترسی به هر موضوع روی آن کلیک کنید تا به آرشیو کامل آن منتقل شوید. پس از کلیک کردن بر روی موضوع مورد نظر میتوانید فایل یا جلسه مورد نظرتان را با استفاده از فلش های بالا و پایین انتهای صفحه جستجو و پیدا کنید.
#یذَره_کتاب
#شعرخوانی
#مشاهیرتخت_فولاد
#تخت_فولاد
#داستانهای_زیبای_مثنوی
#شعر_و_شرح
#شرح_داستان_پادشاه_و_کنیزک
#توحید_عشّاق
#ملاقات_شمس_با_مولانا
#نهج_البلاغه
#اندر_حکایات
#کشف_و_کرامات
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
#طبّ_روحانی
#سالم_سازی_روح_جسم
#کتاب_ریاضت_سالکین
#کتاب_حکمت_پهلوانی
#تفسیر_منطق_الطیر صوتی
#تفسیر_مثنوی صوتی
#خلقت_آدم صوتی
#مستند_صوتی_شنود
لطفا در نشر حداکثری مطالب
کانال را به دوستان در ایتا پیشنهاد بدید👇👇👇
آدرس کانال کلبه عشّاق در ایتا؛
https://eitaa.com/babarokn
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🌷🙏🙏🙏🌷التماس دعا
➖➖➖➖➖
#از_یارِ_آشنا_سخنِ_آشنا_شنید
🍃داستان زیبای اولین دیدار شمس تبریزی با مولانا
📔
#ملاقات_شمس_با_مولانا
...شمسی در دمشق، ندای روح بیچارهی جلالالدّینی را در #قونیه می شنود.
شمس براه میافتد برای آمدن نزد این جلالالدین و نجات روحِ بیچاره و در ماندهی او.
شمس به قونیه میرسد و تصرّفی در وجود جلالالدین میکند که جلالالدین را متحوّل میسازد.
💘
شیخالاسلام جلالالدّین مولوی در مدرسهی پنبهفروشان محضرِ فقاهت داشت و تدریسِ فِقه می کرد.
در آن روز، دَرسش تمام شده بود و در میان عدهای از طُلاب و شاگردانش از مدرسه خارج میشد که شمس تبریزی در جلو مدرسه نزدش آمد و مسئلهای از او پرسید که:
احمد(صلّی الله علیه و اله)مقامش بالاتر است یا اَبایزید؟
⁉️
مولانا بر آشفته میشود که این چه سوالی است و چه مقایسهی نابجایی است که میکنی؟😡
احمد کجا و اَبایزید کجا؟
جناب شمس میگوید: اگر براستی مقام احمد بالاتر است پس چرا می گفت:
《ما عَرَفناکَ حقَّ مَعرِفَتِک》
یعنی آنچنانکه شایسته معرفتِ توست، تو را نشناختیم❤️
در حالی که #بایزید میگفت:《سبحانی!ما اَعظَمَ شأنی!》
یعنی منزّه هستم من! چه والاست شان و مرتبه ی من!
این مطلب را که شمس گفت مولانا متحیّر ماند و انقلابی در او بر پا شد.
حالا چه شده بود که شیخالاسلامِ قونیه و فقیه و متکلّمی که عمرش را در بحث و حلّ و تفصیل، همین اشکالات و جواب بهآنها سپری کرده بود اکنون درمانده شده و دچار شکّ میشود که براستی مقام احمد بالاتر است یا ابایزید؟
🤷♂
مولوی و فقیهی که یک ساعت پیش هیچ شکّی در این مطلب نداشت، اکنون چنین در گِل مانده بود.
🙆♂
آری چنانچه قبلا نیز برایت گفتم اولیاء(مردانِ خدا)، تصرفاتی را که به منظور ایجاد #یقظه در نفْسِ مستعد میکنند، این تصرف را متوجه روحِ آنها میکنند.
چرا که اگر این سوال از عقل مولانا می شد براحتی پاسخ آنرا میگفت.
ولی روح با اینکه از ازَل در عالمِ بالا بوده،چون همنشینِ ماده(جسم) شده دچار فراموشی و غفلت شده است.
این استکه #شمس_تبریزی سوالش را متوجه روح مولوی کرد که بناگاه مولوی وحشت کرد که چه شده؟ اگر من با این شک بمیرم، حَشْرم و قیامتم چگونه میشود؟
😥
سوالِ شمس چنان نیروی عظیمی بر روح ِشیخالسلامِ قونیه(مولوی) وارد کرد که وی را به تَرک درس و بحث و مقام و مَسند کشاند.
او سه روز با شمس در خلوت رفت.
🔹ای خدا بفرست قومی روح مند/
🔹 تا ز صندوق بدنمان وا خرند/
ادامه دارد...انشاءالله👋
برگرفته از:
#کتاب_حکمت_پهلوانی
نویسنده:
#علّامه_مروجی_سبزواری (طال عمره)
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc