eitaa logo
کلبه عُشاق
4.5هزار دنبال‌کننده
782 عکس
445 ویدیو
1 فایل
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) 💪...خودمونا بسازیم؛ #بابارکن_الدین شیرازی، بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو... ادامه 👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
در نجف مردِ شروری بود که تعدادی یار و نوچه داشت و معمولا مردم بخاطر در امان بودن از شرّ و زیانِ او به وی احترام میگذاشتند، بنام عبدِ فرّار. روزی جناب آخوند همدانی با او برخورد کرد و به وی اعتنایی نکرد. عبدِ فرّار به جناب آخوند ملاحسینقلی عرض کرد که چرا احترام نمیگذاری؟ایشان فرمودند مگه تو کی هستی؟ او با خشم گفت : مرا نمی شناسی؟ من هستم! جناب آخوند ملاحسینقلی به آن آدم شرور فرمود: 《آیا از خدا فرار میکنی یا از رسول خدا؟》 در آن لحظه از حرم امیرالمومنین علیه السّلام خارج شده و به خانه اش می رود. صبح روز بعد به کلاس درس حاضر شده و به طلاب میگوید امروز درس تعطیل است و به تشییع جنازه ی یکی از اولیاء خدا می رویم. طلّاب ، متحیر که این ولیّ خدا کیست که مُرده و ما خبر نداریم، خلاصه طلّاب می بینند که جناب ملا حسینقلی ایشان را به در خانه ی برده است. همه از غایتِ تعجب بیکدیگر نگاه میکنند که یعنی چه؟ آدمی که در عمرش جز شرارت ، کاری نکرد چطور امروز ولیّ خدا شده؟ از همسرش ماجرا را می پرسند که می گوید دیروز به عادت همیشگی از خانه خارج شد ولی خیلی زود به خانه برگشت در حالی که منقلب بود. حرف نمیزد و تا صبح گریه کرد، راه رفت و فکر کرد.و نزدیکیهای صبح ، جان تسلیم کرد. برگرفته از کتاب علامه شیخ حمیدرضا سبزواری
احوالات و بیانات آیت‌الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره) حضرت آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی درخانواده‌ای از اعیان و تجار تبریز، دیده به جهان گشود. پدرش،مرحوم حاج میرزا شفیع، عامل مضاربه‌ی ناصرالدّین شاه بود.اما توفیق الهی شامل حال او شد و توانست در خدمت مرحوم حاج میرزا علی‌نقی همدانی، مراتب تزکیه نفس و تهذیب اخلاق را طی کند و به مقامات عالی نایل شود. پس از گذراندن مقدمات علوم حوزوی در تبریز، با سری پرشور رهسپار دیار نجف شد‌. اصول را نزد آخوند خراسانی و علم حدیث و درایه را از حاج میرزا حسین نوری آموخت و در محضر شیخ آقا رضا همدانی و دیگر فقهای عظام به رسید. روح بی‌قرارش تنها با این علوم قرار نمی‌گرفت بدنبال گمشده‌اش به محضر جمال‌السّالکین، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی بار یافت و ۱۴ سال در محضر آخوند همدانی زانوی ادب بر زمین زد. 🧎 همان عارف عظیمی است که می‌گویند ۳۰۰ مرجع تقلید با تربیت او به مراتب بالای عرفان راه یافتند. نفس گرمی داشت. از اهل گناه ولیّ‌ خدا می‌ساخت؛ عبد فرّار یکی از اوباشِ نجف بود که مردم از ترس به او احترام می‌گذاشتند. یک شب که مرحوم از حرم امیرالمومنین علیه‌السّلام برمی‌گشت، بی توجه از کنار عبد فرّار گذشت. خیز برداشت تا او را تنبیه کند: 🔺هی آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! 🔹مگر تو کیستی که باید به تو سلام می‌کردم؟ 🔺من عبد فرّارم! 🔹از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)؟ آخوند همدانی حرف دیگری نزد و راهش را کشید و رفت. فردا بعد از درس به شاگردانش گفت: یکی از اولیاءِ خدا فوت کرده، هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. بعضی شاگردان همراه شدند با تعجب دیدند آخوند به طرف منزل عبد فرّار رفت و متوجه شدند که او از دنیا رفته است. احوال عبد فرّار را از همسرش جویا شدند. گفت: دیشب زودتر از همیشه به خانه آمد تا صبح نخوابید.در حیاط قدم می‌زد و مدام به خودش می‌گفت: عبد فرّار! از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سحر هم تمام کرد! آقای شخصی را دیده بود که شبیه آدمی راه می‌رود که انگار اختلال حواس دارد. از یکی پرسیده بود: این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟ جواب شنیده بود: نه الان از جلسه درسِ اخلاقِ آخوند ملاحسینقلی همدانی درآمده. هروقت آخوند صحبت می‌فرماید در حضار اثری می‌گذارد که از کثرت تاثیر کلام و تصرّف روحیِّ آن جناب، بدین صورت از محضر او بیرون می‌آیند. آب همان آب است اما، ببین از چه کوزه‌ای می‌تراود؟حرف‌های قشنگ را هم خیلی‌ها بلدند اما ببین از کدام گلو خارج می‌شود؟ تا کسی پاک نباشد نمی‌تواند پاک کند. 🔹آن نفس‌خواهد زباران پاک‌تر 🔹از فرشته در روش درّاک‌تر 🔹عمرها بایست تا دم پاک شد 🔹تا امین مخزن افلاک شد 【برای مطالعه مطالب قبلی میرزا جواد آقا ملکی‌تبریزی لطفاً روی هشتک بزنید.】 برگرفته از: کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🍃حکایتِ مردِ شرور و در نجف، مردِ شروری بود بنام عبدِ فرّار،که تعدادی یار و نوچه داشت و معمولا مردم بخاطر در امان بودن از شرّ و زیانِ او به وی احترام میگذاشتند. روزی جناب آخوند ملّا حسینقلی‌ همدانی با او برخورد کرد و به وی اعتنایی نکرد. عبدِ فرّار به جناب آخوند ملاحسینقلی عرض کرد که چرا احترام نمیگذاری؟ایشان فرمودند مگه تو کی هستی؟ او با خشم گفت : مرا نمی شناسی؟😤 من هستم! جناب آخوند ملاحسینقلی به آن آدم شرور فرمود: 《آیا از خدا فرار میکنی یا از رسول خدا؟ 🏃‍♂ در آن لحظه از حرم امیرالمومنین علیه‌السّلام خارج شده و به خانه اش می‌رود. صبح روز بعد، ملاحسینقلی به کلاس درس حاضر شده و به طُلاب میگوید: امروز درس تعطیل است و به تشییع جنازه‌ی یکی از می‌رویم. طُلّاب، متحیر که این ولیّ خدا کیست که مُرده و ما خبر نداریم. خلاصه طلّاب می بینند که جناب ملاحسینقلی ایشان‌را به‌در خانه‌ی برده است. همه از غایتِ تعجب بیکدیگر نگاه میکنند که یعنی چه؟ آدمی که در عمرش جز شرارت ، کاری نکرد چطور امروز ولیّ خدا شده؟ از همسرش ماجرا را می پرسند که می گوید: دیروز به عادت همیشگی از خانه خارج شد ولی خیلی زود به خانه برگشت در حالی که منقلب بود.💗 حرف نمیزد و تا صبح گریه کرد، راه رفت و فکر کرد.و نزدیکیهای صبح ، جان تسلیم کرد. برگرفته از: کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc