#یذَره_کتاب
حسینعلیهالسّلام در راه بینالنهرین 15
🏳
#عبیدالله_بن_زیاد
🛳
کورتفریشلر در کتابِ امامحسین و ایران مینویسد:
گفتیم که #عبیداللهبنزیاد، حاکمِ بصره، به فرمانِ یزیدبنمعاویه حاکمِ کوفه (با حفظ سمت) نیز شد. و بعد از اینکه جانشین خود را در #بصره تعیین کرد، راه کوفه را در پیش گرفت تا اینکه شغلِ جدید را احراز نماید.
مورخین اسلامی راجع به طرز مسافرت ابنزیاد از بصره به کوفه به طور متفاوت نویسندگی کردهاند؛
بعضی نوشتهاند: عبیدالله بنزیاد از راهِ شط #فرات، برخی نوشتهاند وی از راهِ شط #دجله، بعضی از مورخین نوشتهاند که: عبیدالله بنزیاد نه از راه فرات و نه از راه دجله، بلکه از نشستن بر کشتی صرفنظر کرد و از راه خشکی بسوی کوفه براه افتاد.
🚶♂
روایتی هم حکایت میکند که: عبید الله بن زیاد به شکل ظاهری حسینبنعلیع وارد کوفه شد که از این قرار است:
مردم کوفه هنگام عصر برای استقبال از حسینع از شهر خارج شدند. ولی هرقدر جاده را از نظر گذرانیدند حسینع نمایان نشد و بعد آفتاب غروب کرد و شب فرود آمد. دو ساعت بعد از غروب آفتاب که هوا به کلی تاریک شده بود عدهای سوار نمایان شدند و در پیشاپیش آنها مردی با احتشام سوار بر قاطر حرکت میکرد و عمامهای گرانبها بر سر و لباسی فاخر در بر داشت.
و یکی از زنها که به استقبال آمده بود تا آن مرد را دید بانگ زد: به خدایکعبه سوگند یاد میکنم که او حسین بن علیع فرزند فاطمه(س) میباشد.
🤭
#عبیدالله_بن_زیاد جوابی به آن زن نداد و همچنین سلام و خوش باش دیگران را بدون جواب گذاشت و با همراهان وارد شهر شد. لابد عبیدالله بن زیاد از این جهت سکوت کرد که صدایش به گوش مردم نرسد. صدای حسین، صدای مکی بود و او زبان عربی را با لهجهی مردمِ مکه صحبت میکرد. اما عبیدالله بن زیاد، زبان عربی را با لهجه شهرستانی تکلّم مینمود.
باید دانست که تمام مردم حجاز (مکه جزو حجاز بود) با یک لهجه صحبت میکردند. و در قسمتهای مختلف حجاز با لهجههای محلی تکلم مینمودند.
امروزه با اینکه وسایل ارتباط، طوری توسعه یافته که در کشورهای اروپا تفاوت بین پایتخت و شهرستانها از بین رفته. اما در آلمان و انگلیس و فرانسه لهجههای محلی باقی است.
حسین در مدینه متولد شد. اما زبان عربی را با لهجه مکّی صحبت میکرد. زیرا پدر و مادرش با آن لهجه صحبت میکردند. وقتی مردم دیدند که حسینع سکوت کرده آن را حمل بر خستگی نمودند. و اندیشیدند چون وی خسته شده حالِ حرفزدن ندارد. و بعضی هم فکر کردند که شاید حسین آنها را لایق نمیداند که با آنان صحبت کند. حسین به اَرگ حکومتی یا دارالاماره رسیدند.
آنها دروازه را کوبیدند و #نعمان بن بشیر انصاری، حاکمِ وقتِ کوفه، که میدانست حسین وارد شهر شده خود را بالای حصار رسانید.
او در تاریکی صورت حسینع را نمیدید ولی از شکوهِ او میفهمید که باید حسین باشد و سر را خم کرده و گفت: من میل دارم که احترام تو محفوظ بماند ولی اگر بخواهی وارد اَرگ حکومتی بشوی ناگزیرم که از ورودت جلوگیری کنم. و در آن موقع احترامِ تو از بین خواهد رفت.
⚔
یک مرتبهی دیگر میگوییم که در قرن اول هجری برای ثبت وقایع اسلامی کتاب نوشته نشده و کتابهای تاریخ را از قرن دوم هجری شروع به نوشتن کردند. و مورخین چاره نداشتند جز آنکه تاریخ را از سینه کسانی که وقایع را از دیگران شنیده بودند، استخراج کنند. و به این جهت روایاتِ مربوط به قسمتهایی از تاریخِ قرنِ اولِ هجری، اختلاف پیدا کرد.
📚
عبیدالله که شتاب داشت هرچه زودتر وارد اَرگ حکومتی بشود به خود گفتکه: حسین هنوز وارد این شهر نشده و مردم صدایش را نشنیدهاند. لذا اگر من بدون اینکه اسم خود را ببرم قدری با نعمان صحبت کنم مردم نخواهند فهمید که من حسین نیستم. لذا سرش را بلند کرد و بانگ زد:
ای نعمان بن بشیر انصاری! آیا مرا نمیشناسی و نمیدانی که هستم؟
بگو درب را بگشایند که من وارد ارگ شوم.
نعمان که صدای عبیدالله را شناخت و دانست که حکمرانِ جدیدِ کوفه است معذرت خواست و گفت: من تو را نشناختم و دستور داد در را باز کردند.
وقتی عبیدالله سر را بلند کرد و با #نعمان_بن_بشیر_انصاری صحبت نمود، مردی وی را شناخت و حیرت زده بانک زد: این حسینع نیست. بلکه فرزند #مرجانه است.
مرجانه اسمِ مادرِ عبیداللهبنزیاد بود. و آن زن بین مردم شهرتی نیکو نداشت.
عبیدالله سریع وارد ارگ شد و دروازه را بستند تا اینکه مردمِ خشمگین وارد دارالاماره نشوند.
🕍
【برای مطالعه مطالبِ قبلی "امامحسین(ع) و ایران"
لطفاً روی گزینهی #کتاب_امامحسین_و_ایران بزنید】
برگرفته از:
#کتابِ_امامحسین_و_ایران
کورت فریشلر
ترجمه و اقتباس:
ذبیحالله منصوری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc