eitaa logo
کلبه عُشاق
3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
672 ویدیو
2 فایل
با دوقبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) ⚘️کپی حلال ⛔تبلیغ نداریم #بابارکن_الدین شیرازی،بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو..ادامه👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین‌علیه‌السّلام در راه بین‌النهرین 15 🏳 🛳 کورت‌فریشلر در کتابِ امام‌حسین و ایران می‌نویسد: گفتیم که ، حاکمِ بصره، به فرمانِ یزیدبن‌معاویه حاکمِ کوفه (با حفظ سمت) نیز شد. و بعد از اینکه جانشین خود را در تعیین کرد، راه کوفه را در پیش گرفت تا اینکه شغلِ جدید را احراز نماید. مورخین اسلامی راجع به طرز مسافرت ابن‌زیاد از بصره به کوفه به طور متفاوت نویسندگی کرده‌اند؛ بعضی نوشته‌اند: عبیدالله بن‌زیاد از راهِ شط ، برخی نوشته‌اند وی از راهِ شط ، بعضی از مورخین نوشته‌اند که: عبیدالله بن‌زیاد نه از راه فرات و نه از راه دجله، بلکه از نشستن بر کشتی صرفنظر کرد و از راه خشکی بسوی کوفه براه افتاد. 🚶‍♂ روایتی هم حکایت می‌کند که: عبید الله بن زیاد به شکل ظاهری حسین‌بن‌علی‌ع وارد کوفه شد که از این قرار است: مردم کوفه هنگام عصر برای استقبال از حسین‌ع از شهر خارج شدند. ولی هرقدر جاده را از نظر گذرانیدند حسین‌ع نمایان نشد و بعد آفتاب غروب کرد و شب فرود آمد. دو ساعت بعد از غروب آفتاب که هوا به کلی تاریک شده بود عده‌ای سوار نمایان شدند و در پیشاپیش آنها مردی با احتشام سوار بر قاطر حرکت می‌کرد و عمامه‌ای گرانبها بر سر و لباسی فاخر در بر داشت. و یکی از زن‌ها که به استقبال آمده بود تا آن مرد را دید بانگ زد: به خدای‌کعبه سوگند یاد می‌کنم که او حسین بن علی‌ع فرزند فاطمه‌(س) می‌باشد. 🤭 جوابی به آن زن نداد و همچنین سلام و خوش باش دیگران را بدون جواب گذاشت و با همراهان وارد شهر شد. لابد عبیدالله بن زیاد از این جهت سکوت کرد که صدایش به گوش مردم نرسد. صدای حسین‌، صدای مکی بود و او زبان عربی را با لهجه‌ی مردمِ مکه صحبت می‌کرد. اما عبیدالله بن زیاد، زبان عربی را با لهجه شهرستانی تکلّم می‌نمود. باید دانست که تمام مردم حجاز (مکه جزو حجاز بود) با یک لهجه صحبت می‌کردند. و در قسمت‌های مختلف حجاز با لهجه‌های محلی تکلم می‌نمودند. امروزه با اینکه وسایل ارتباط، طوری توسعه یافته که در کشورهای اروپا تفاوت بین پایتخت و شهرستان‌ها از بین رفته. اما در آلمان و انگلیس و فرانسه لهجه‌های محلی باقی است. حسین در مدینه متولد شد. اما زبان عربی را با لهجه مکّی صحبت می‌کرد. زیرا پدر و مادرش با آن لهجه صحبت می‌کردند. وقتی مردم دیدند که حسین‌ع سکوت کرده آن را حمل بر خستگی نمودند. و اندیشیدند چون وی خسته شده حالِ حرف‌زدن ندارد. و بعضی هم فکر کردند که شاید حسین آنها را لایق نمی‌داند که با آنان صحبت کند. حسین به اَرگ حکومتی یا دارالاماره رسیدند. آنها دروازه را کوبیدند و بن بشیر انصاری، حاکمِ وقتِ کوفه، که می‌دانست حسین وارد شهر شده خود را بالای حصار رسانید. او در تاریکی صورت حسین‌ع را نمی‌دید ولی از شکوهِ او می‌فهمید که باید حسین باشد و سر را خم کرده و گفت: من میل دارم که احترام تو محفوظ بماند ولی اگر بخواهی وارد اَرگ حکومتی بشوی ناگزیرم که از ورودت جلوگیری کنم. و در آن موقع احترامِ تو از بین خواهد رفت. ⚔ یک مرتبه‌ی دیگر ‌می‌گوییم که در قرن اول هجری برای ثبت وقایع اسلامی کتاب نوشته نشده و کتاب‌های تاریخ را از قرن دوم هجری شروع به نوشتن کردند. و مورخین چاره نداشتند جز آنکه تاریخ را از سینه کسانی که وقایع را از دیگران شنیده بودند، استخراج کنند. و به این جهت روایاتِ مربوط به قسمت‌هایی از تاریخِ قرنِ اولِ هجری، اختلاف پیدا کرد. 📚 عبیدالله که شتاب داشت هرچه زودتر وارد اَرگ حکومتی بشود به خود گفت‌که: حسین هنوز وارد این شهر نشده و مردم صدایش را نشنیده‌اند. لذا اگر من بدون اینکه اسم خود را ببرم قدری با نعمان صحبت کنم مردم نخواهند فهمید که من حسین نیستم. لذا سرش را بلند کرد و بانگ زد: ای نعمان بن بشیر انصاری! آیا مرا نمی‌شناسی و نمی‌دانی که هستم؟ بگو درب را بگشایند که من وارد ارگ شوم. نعمان که صدای عبیدالله را شناخت و دانست که حکمرانِ جدیدِ کوفه است معذرت خواست و گفت: من تو را نشناختم و دستور داد در را باز کردند. وقتی عبیدالله سر را بلند کرد و با صحبت نمود، مردی وی را شناخت و حیرت زده بانک زد: این حسین‌ع نیست. بلکه فرزند است. مرجانه اسمِ مادرِ عبیدالله‌بن‌زیاد بود. و آن زن بین مردم شهرتی نیکو نداشت. عبیدالله سریع وارد ارگ شد و دروازه را بستند تا اینکه مردمِ خشمگین وارد دارالاماره نشوند. 🕍 【برای‌ مطالعه‌ مطالبِ قبلی "امام‌حسین(ع) و ایران" لطفاً روی گزینه‌ی بزنید】 برگرفته از کتاب: کورت فریشلر ترجمه و اقتباس: ذبیح‌الله منصوری کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
حسین‌علیه‌السّلام در راه بین‌النهرین 16 🏳 ✍کورت‌فریشلر درکتاب امام حسین‌ع و ایران مینویسد: در آن موقع حُکام بلاد اسلامی وقتی که می‌خواستند چیزی به مردم بگویند از آنها دعوت می‌کردند که در مسجد جمع شوند. که شبَ قبل تا صبح در اَرگ حکومتی از بیمِ تهاجمِ طرفداران حسین‌ع نخوابید، در مسجد طوری با شدت با مردم صحبت کرد که گویی در رأسِ یک ارتش ۵۰ هزار نفری وارد کوفه شده است. عُبیدالله گفت: هر کس که در این شهر زندگی می‌کند اگر بخواهد که جان و مالش مصون بماند و زن و فرزندانش اسیر نشوند باید از خلیفه یزید بن معاویه و من که نماینده او در این شهر هستم اطاعت نماید. وگرنه به هلاکت خواهد رسید. و مالش ضبط خواهد شد و زن و فرزندانش اسیر خواهند گردید. ⛓ عبیدالله ابن زیاد با چه نیرویی آن روز در مسجد کوفه آن نطق را کرد او می‌دانست که نعمان، حاکمِ سابقِ کوفه، بیش از ۲۵۰ شرطه ندارد و به فرض اینکه عبیدالله بن زیاد با یکصد سوار وارد کوفه شده باشد شماره سربازانش به ۳۵۰ نفر می‌رسد و چگونه حاکم جدید می‌خواست با ۳۵۰ نفر در مقابل ۸۰ هزار نفر از طرفداران حسین‌ع بجنگند. 🤕 بعد از اینکه بیعت گرفتنِ مُسلم از طرفدارانِ حسین‌ع تمام شد، از کسانی که زودتر از دیگران با حسین‌ع بیعت کرده بود نزد مسلم رفت و گفت: حال اینکه بیعت به اتمام رسیده، از تو خواهش می‌کنم که به منزل من بیایی و در آنجا سکونت کنی. مسلم همچون شب‌های دیگر وقتی وارد مسجد می‌شد آنهایی که در مسجد بودند سلام می‌کردند و بعد در عقبش صف می‌بستند و صفهای آنها به قدری متعدد بود که تمام محوطه مسجد را پر می‌کرد. ولی در آن شب وقتی مسلم وارد مسجد شد کسی به او سلام نکرد. و کسی هم به او اقتدا نکرد و همه نمازشان را فُرادا خواندند. 🧎 اما علت رو برگردانیدن مردمِ کوفه از این بود که بعد از اینکه فهمیدند کسی که وارد کوفه گردید عبیدالله‌بن‌زیاد است نه حسین‌بن‌علی‌ع، سخت ترسیدند. خاصّ آنکه عُبیدالله بعد از آن و تهدید آنروز که از شمشیر و تازیانه صحبت می‌کرد، مبادرت به دو کارِ دیگر هم نمود؛ اولاً که به وسیله عُمال خود در شهر شایع کرد که یک ارتش عظیم یکصدهزار نفری مدتی است از شام به راه افتاده و هرکس که از حسین بن علی‌ع طرفداری کند و با یزید مخالفت نماید به قتل خواهد رسید و خانواده او اسیر خواهند شد. دوم اینکه در همانروز تمام رؤسای قبایلِ اطرافِ کوفه را احضار کرد و به هر رئیس قبیله به نسبت بزرگی و کوچکیِ قبیله از پنج هزار دینار تا دوهزار دینار داد و به روسای قبایل گفت: ارتشی که از شام به راه افتاده عن‌قریب وارد کوفه خواهد شد و قدرت من در اینجا بیش از امروز خواهد گردید. پس اگر شما نسبت به و من وفادار بمانید باز به شما پول خواهم داد. اما اگر با یزید مخالفت کنید و از حسین حمایت نمایید بعد از اینکه ارتش شام وارد شد از من بد خواهید دید. 😤 تهدیدِ عُبیدالله‌بن‌زیاد،در مردمِ شهر که سوداگر و کشاورز و کارگر بودند، خیلی موثر واقع شد. چون مردم می‌دانستند که ، مردی است قسی‌القلب و از قتلِ کسانی که با یزید مخالفت می‌کنند مضایقه ندارد. وحشتِ مردم از ابنِ‌زیاد از روز بعد از خروج مسلم از خانه‌ی بیشتر شد. چون مردم دیگر مسلم را ندیدند و این فکر بوجود آمد که بعد از آمدن ابن زیاد، مسلم گریخته است. در صورتی که مُسلم همچنان در کوفه بود. 🚶 مسلم بدون اینکه مقصدی داشته باشد در معابر کوفه به حرکت درآمد. نمی‌دانست به کجا برود. وی از روزی که وارد کوفه شد سه مکان را بیشتر نمی‌شناخت یکی خانه سلیمان بن صُرِد خزایی که در آن منزل کرد و از مردم بیعت گرفت و دیگری خانه‌ی مختارِ ثقفی که مَسکنِ دوم او بود. سوم مسجد که در آنجا نماز می‌خواند. مسلم آنقدر رفت تا اینکه از شهر خارج شد و به حومه آن رسید و چون خسته شده بود در آنجا به دیوار باغی تکیه داد و بعد از چند دقیقه دری باز شد و زنی از آن در خارج گردید و مسلم از او پرسید: اینجا چه محله‌ای است آن زن گفت: محله ... 【برای‌ مطالعه‌ مطالبِ قبلی "امام‌حسین(ع) و ایران" لطفاً روی گزینه‌ی بزنید】 برگرفته از کتاب: کورت فریشلر ترجمه و اقتباس: ذبیح‌الله منصوری کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
حسین‌علیه‌السّلام در راه بین‌النهرین ۱۹ 🏳 ✍ آلمانی می‌نویسد: بعد از اینکه عبیدالله‌بن‌زیاد، حاکم کوفه، هانی را دستگیر کرد و به زندان انداخت. در صدد دستگیری مسلم بن عقیل برآمد. که بمناسبت اینکه فصل پاییز شروع شده بود وقتی سربازان برای دستگیری مسلم به حرکت درآمدند آفتاب غروب کرد. راجع به وقایع آن شب که شب هفتم یا هشتم ماه ذی‌الحجه سال شصتم هجری بوده ما چهار روایتِ متفاوت شنیدیم. (می‌گویم: در اینجا فقط یک روایت نقل می‌شود) روایت چهارم این است که: در خانه مثل بعضی از قصرها و قلعه‌های قدیمی یک راهروی پنهانی وجود داشت که دور از خانه سر به در می‌آورد. و مسلم بن عقیل از آن دهلیز زیرزمینی خارج شد. و آن دهلیز به ظاهر، آنقدر وسعت داشته که مسلم توانسته اسب خود را نیز از آن خارج کند. زیرا آن شب هنگامی که به تنهایی از کوچه‌های شهر کوفه می‌گذشته سوار بر اسب بوده است. 🐎 پس از خروجِ مسلم از خانه‌ی هانی، تاکید کرد که تمام شهر و به خصوص اطراف آن را تحت نظر داشته باشند. تا اینکه مسلم نتواند از کوفه خارج شود. و هرجا که او را دیدند دستگیرش کنند و به دارالاماره منتقلش نمایند. مسلم تا بامداد در معابر کوفه بود یکی از مورخین اسلامی که در نقل آثار تاریخی دقت داشته، محمدبن محمدبن عبدالکریم‌بن عبدالواحد شیبانی می‌باشد. که مردم بیشتر او را به اسم می‌شناسند. و کتابِ مفصلِ تاریخِ او، یکی از کتاب‌های مفید جهان اسلامی است و به اسم خوانده می‌شود. در سال ۵۵۵ هجری قمری متولد و در سال ۶۳۰ هجری قمری زندگی را بدرود گفت. و تاریخی که نوشته به وقایع سال ۶۲۸ هجری یعنی دو سال قبل از مرگش خاتمه پیدا می‌کند. 📝 در هر حال در کوفه اگر کسی خانه برای خوابیدن نداشت می‌توانست به مسجد برود و بخوابد. لذا متوجه شد که توقفِ آن مرد درآنجا وبه دیوارِ خانه‌ی او تکیه دادن باید علت دیگری داشته باشد. و گفت: آیا ممکن است بگویی که هستی؟ آن مرد اظهار کرد: من هستم. او از شنیدن آن نام بسیار حیرت کرد. و از او پرسید: مردی چون تو چرا باید تنها بماند و دوستان و طرفدارانت چه شدند؟ مسلم گفت: همه مرا ترک کردند یا مجبورشان نمودند که مرا ترک کنند. و امشب در این شهر جایی ندارم. گفت: اینجا خانه اسید خضرمی، شوهرِ من است. و من می‌توانم تو را وارد این خانه کنم. زن گفت اگر گرسنه هستی برای تو نان بیاورم مسلم گفت: فقط تشنه‌ام. 🛐 شوهرِ طوعه، از کسانی بود که در هفته لااقل دو بار به می‌رفت و عبیدالله بن زیاد را می‌دید و همچنین می‌دانست که تهدیدِ عبیدالله مبنی بر کشته‌شدن و توقیفِ اموال و به اسارت بردن زن و فرزندانِ صاحبخانه‌ای که به مسلم‌بن عقیل پناه بدهد، قطعی و جدّی خواهد بود. ⛓ اما شَرم حضور، مانع از این گردید که به مردی چون مسلم بن عقیل که پناهنده وی شد اخطار کند، که از آن خانه خارج شود. و چون حیا و رعایت حیثیت خودِ او و مهمان، اجازه نمی‌داد که مسلم را از خانه خود اخراج نماید کاری کرد که نه فقط در بین قوم عرب بود بلکه نزد تمام ملل جهان ننگ است. چراکه آن مرد از خانه خارج گردید و راه دارالحکومه را پیش گرفت و به عبیدالله بن زیاد گفت: مسلم در خانه‌ی من است. بروید و او را دستگیر کنید‌. عبیدالله گفت: کارِ عاقلانه‌ای کردی چون سر خود را نجات دادی و ده هزار درهم نیز پاداش می‌گیری. 💰 حضرمی گفت: من برای دریافت ده هزار درهم پاداش اینجا نیامدم. عبیدالله بن زیاد خندید و گفت: ای اسید این ده هزار درهم را بگیر چون کمتر دلت خواهد سوخت. منظور عبیدالله این بود که بگوید تو به این عملِ ننگین تن در دادی و مهمان و پناهنده‌ی خود را به من تسلیم می‌کنی‌. این پول را بگیر که در قبال ناجوانمردی و خیانتی که کردی قدری وسیله‌ی تَسَلا داشته باشی. روایت می‌کنند که بلال پدر خود را وادار کرد که به دارالحکومه برود و خبر حضور مسلم را در آن خانه به اطلاعِ حاکم برساند. ولی به فرض اینکه بلال محرکِ پدر بوده تمام متفق‌القول هستند که خودِ اسید خضرمی به دارالحکومه رفت و حاکم را از حضور مسلم در خانه‌اش مطلع نمود. ⭕️【برای‌ دسترسی به آرشیو کامل مجموعه "امام‌حسین(ع) و ایران" لطفاً روی هشتکِ 👉 بزنید. پس از کلیک کردن بر روی هشتک، میتوانید فایل‌ها و مطالبِ قبلی را با استفاده از فِلش‌های بالا و پایینِ انتهای صفحه، جستجو و پیدا کنید.】 برگرفته از کتاب: کورت فریشلر ترجمه و اقتباس: ذبیح‌الله منصوری کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc