#یذَره_کتاب
حسینعلیهالسّلام در راه بینالنهرین 16
🏳
✍کورتفریشلر درکتاب امام حسینع و ایران مینویسد:
در آن موقع حُکام بلاد اسلامی وقتی که میخواستند چیزی به مردم بگویند از آنها دعوت میکردند که در مسجد جمع شوند.
#عُبیدالله_بن_زیاد که شبَ قبل تا صبح در اَرگ حکومتی از بیمِ تهاجمِ طرفداران حسینع نخوابید، در مسجد طوری با شدت با مردم صحبت کرد که گویی در رأسِ یک ارتش ۵۰ هزار نفری وارد کوفه شده است.
عُبیدالله گفت: هر کس که در این شهر زندگی میکند اگر بخواهد که جان و مالش مصون بماند و زن و فرزندانش اسیر نشوند باید از خلیفه یزید بن معاویه و من که نماینده او در این شهر هستم اطاعت نماید. وگرنه به هلاکت خواهد رسید. و مالش ضبط خواهد شد و زن و فرزندانش اسیر خواهند گردید.
⛓
عبیدالله ابن زیاد با چه نیرویی آن روز در مسجد کوفه آن نطق را کرد او میدانست که نعمان، حاکمِ سابقِ کوفه، بیش از ۲۵۰ شرطه ندارد و به فرض اینکه عبیدالله بن زیاد با یکصد سوار وارد کوفه شده باشد شماره سربازانش به ۳۵۰ نفر میرسد و چگونه حاکم جدید میخواست با ۳۵۰ نفر در مقابل ۸۰ هزار نفر از طرفداران حسینع بجنگند.
🤕
بعد از اینکه بیعت گرفتنِ مُسلم از طرفدارانِ حسینع تمام شد،
#مختار_بن_ابیعبیده_ثقفی از کسانی که زودتر از دیگران با حسینع بیعت کرده بود نزد مسلم رفت و گفت:
حال اینکه بیعت به اتمام رسیده، از تو خواهش میکنم که به منزل من بیایی و در آنجا سکونت کنی.
مسلم همچون شبهای دیگر وقتی وارد مسجد میشد آنهایی که در مسجد بودند سلام میکردند و بعد در عقبش صف میبستند و صفهای آنها به قدری متعدد بود که تمام محوطه مسجد را پر میکرد.
ولی در آن شب وقتی مسلم وارد مسجد شد کسی به او سلام نکرد. و کسی هم به او اقتدا نکرد و همه نمازشان را فُرادا خواندند.
🧎
اما علت رو برگردانیدن مردمِ کوفه از #مسلم_بن_عقیل این بود که بعد از اینکه فهمیدند کسی که وارد کوفه گردید عبیداللهبنزیاد است نه حسینبنعلیع، سخت ترسیدند. خاصّ آنکه عُبیدالله بعد از آن #اولتیماتوم_سیاسی و تهدید آنروز که از شمشیر و تازیانه صحبت میکرد، مبادرت به دو کارِ دیگر هم نمود؛
اولاً که به وسیله عُمال خود در شهر شایع کرد که یک ارتش عظیم یکصدهزار نفری مدتی است از شام به راه افتاده و هرکس که از حسین بن علیع طرفداری کند و با یزید مخالفت نماید به قتل خواهد رسید و خانواده او اسیر خواهند شد.
دوم اینکه در همانروز تمام رؤسای قبایلِ اطرافِ کوفه را احضار کرد و به هر رئیس قبیله به نسبت بزرگی و کوچکیِ قبیله از پنج هزار دینار تا دوهزار دینار داد و به روسای قبایل گفت:
ارتشی که از شام به راه افتاده عنقریب وارد کوفه خواهد شد و قدرت من در اینجا بیش از امروز خواهد گردید. پس اگر شما نسبت به #یزید_بن_معاویه و من وفادار بمانید باز به شما پول خواهم داد. اما اگر با یزید مخالفت کنید و از حسین حمایت نمایید بعد از اینکه ارتش شام وارد شد از من بد خواهید دید.
😤
تهدیدِ عُبیداللهبنزیاد،در مردمِ شهر که سوداگر و کشاورز و کارگر بودند، خیلی موثر واقع شد. چون مردم میدانستند که #ابن_زیاد، مردی است قسیالقلب و از قتلِ کسانی که با یزید مخالفت میکنند مضایقه ندارد.
وحشتِ مردم از ابنِزیاد از روز بعد از خروج مسلم از خانهی #مختارِ_ثقفی بیشتر شد. چون مردم دیگر مسلم را ندیدند و این فکر بوجود آمد که بعد از آمدن ابن زیاد، مسلم گریخته است. در صورتی که مُسلم همچنان در کوفه بود.
🚶
مسلم بدون اینکه مقصدی داشته باشد در معابر کوفه به حرکت درآمد. نمیدانست به کجا برود. وی از روزی که وارد کوفه شد سه مکان را بیشتر نمیشناخت یکی خانه سلیمان بن صُرِد خزایی که در آن منزل کرد و از مردم بیعت گرفت و دیگری خانهی مختارِ ثقفی که مَسکنِ دوم او بود. سوم مسجد که در آنجا نماز میخواند.
مسلم آنقدر رفت تا اینکه از شهر خارج شد و به حومه آن رسید و چون خسته شده بود در آنجا به دیوار باغی تکیه داد و بعد از چند دقیقه دری باز شد و زنی از آن در خارج گردید و مسلم از او پرسید: اینجا چه محلهای است آن زن گفت: محله #بنی_خزیمه...
【برای مطالعه مطالبِ قبلی "امامحسین(ع) و ایران"
لطفاً روی گزینهی #کتاب_امامحسین_و_ایران بزنید】
برگرفته از:
#کتابِ_امامحسین_و_ایران
کورت فریشلر
ترجمه و اقتباس:
ذبیحالله منصوری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
#یذَره_کتاب
حسینعلیهالسّلام در راه بینالنهرین 17
🏳
آن زن گفت: محله بنیخزیمه و این باغ از #هانی_بن_عروه میباشد.
مسلمبن عقیل گفت: به او بگو که مردی آمده و میخواهد وی را ببیند.
مسلم به راهنمایی آن زن وارد باغ شد و بسوی اتاقِ هانی هدایت شد.
هانی وقتی شنید که مسلمبن عقیل از خانهی #مختار_ثقفی خارج گردیده عملش را ستود.
مسلم گفت: من ملاحظهی مختار را کردم. برای اینکه مختارِ ثقفی، مردیست که عدهای از زنان و مردانِ این شهر و جاهای دیگر از او ارتزاق میکنند و دریغم آمد که این مردِ خیِّر بر اثر توقفِ من در خانهاش کشته شود یا محبوس گردد.
🗡
هانی گفت: من دستور میدهم که اهل این خانه سکونت تو را در اینجا بروز ندهند و تو میتوانی #محرمانه طرفداران حسینع را در این خانه بپذیری و آن را برای شورش علیه عبیداللهبن زیاد آماده کنی.
🤝
▫️حاکم کوفه فهمید مُسلم در خانه هانی است
👀
کورت فریشلر آلمانی مینویسد:
به احتمال زیاد نه هانیبن عروه میدانست که یزید دارای دستگاه #جاسوسی است و نه مسلم بن عقیل.
مدت خلافت یزید کوتاه بود و بیش از سه سال شش ماه خلافت نکرد. و در سن ۳۸ سالگی بر اثر افراط در منهیات، زندگی را بدرود گفت.
و در آن سال که وی مُرد، هفتهزار نفر در دستگاه جاسوسی او، که در زمان خلافتِ پدرش معاویه از طرف #ثابت_بن_ارطاة اولین رئیس سازمان جاسوسی در دنیای اسلامی به وجود آمده بود، کار میکردند قسمتی زیاد از جاسوسانی که در آن دستگاه کار میکردند به نقاط حساس فرستاده میشدند و کوفه در آن موقع از نقاط حساس به شمار میآمد.
👌
یکی از خدمهی صدّیق و وفادار هانی مأمور شد، که بصورتِ ناشناس به خانه طرفدارانِ حسینع برود و به آنها اطلاع بدهد که مُسلمبن عقیل در خانهی #هانی است و شبها بعد از اینکه کوچهها خلوت شد به آن خانه بیایند و با مُسلم راجع به روش مبارزه با عُبیداللهبن زیاد، #حاکم_عراقین (حاکم بصره و کوفه) مذاکره کنند.
با اینکه دستگاهِ جاسوسیِ یزید خوب کار میکرد عُبیدالله نمیدانست که مُسلم در خانهی هانی بسَر میبرد و تصور مینمود که از کوفه خارج شده. اما این را میدانست که طرفدارانِ حسین هر شب در خانهی هانی اجتماع میکنند. و چون به او گفته بودند: که هانی #بیمار است تصمیم گرفت که به عنوان عیادت از بیمار، به خانه هانی برود و با وی مذاکره نمایند و بفهمد که منظور از اجتماع طرفداران حسینع در خانهی او آن هم هر شب چیست؟!
هانی به مسلمبن عقیل گفت: امروز شکار با پای خود به کمینگاه میآید. مسلم گفت: چه میخواهی بگویی؟ هانی گفت: امروز عصر عُبیداللهبن زیاد بعنوان اینکه از من عیادت کند به این خانه میآید و من میدانم که عیادت بهانه است و منظور او چیز دیگر میباشد.
و من از این جهت از تو خواهش کردم که نزد من بیایی که به تو بگویم که تو باید از این فرصت استفاده کنی و او را به قتل برسانی!
مُسلم با حیرت پرسید: در کجا او را به قتل برسانم؟ هانیگفت: در همین خانه و همین اتاق و هنگامی که با من حرف میزند...
مسلم گفت: حسینبن علیع به من اجازهی خونریزی را نداده است. مسلم گفت: فرض اینکه اینطور باشد من چگونه میتوانم مهمان را به قتل برسانم؟
هانی گفت: او مهمان تو نیست بلکه مهمان من است و به این خانه برای دیدن من میآید نه دیدن تو.
【برای مطالعه مطالبِ قبلی "امامحسین(ع) و ایران"
لطفاً روی گزینهی #کتاب_امامحسین_و_ایران بزنید】
برگرفته از:
#کتابِ_امامحسین_و_ایران
کورت فریشلر
ترجمه و اقتباس:
ذبیحالله منصوری
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc