eitaa logo
کلبه عُشاق
4.7هزار دنبال‌کننده
791 عکس
448 ویدیو
1 فایل
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن (سنایی) 💪...خودمونا بسازیم؛ #بابارکن_الدین شیرازی، بابایی که دستِ فرزندِ ناخَلفش را گرفتو... ادامه 👇 https://eitaa.com/babarokn/2600 💌کانال احراز هویت شد @babaroknodin1400
مشاهده در ایتا
دانلود
قزوینی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می گوید: بعد از وفات استاد و مرشدم(مرحوم حاجی ) در یکی از سفرها که عازم عتبات عالیات بودم به شهرضا رفتم که شب عاشورا را در آنجا متشرّف باشم و مرسومِ من چنین بود که از اول ماه محرّم تا عصر عاشورا ،روزه می گرفتم و جز آب در موقع افطار چیزی نمیخوردم. روز هشتم ماه محرّم بود که خبر یافتم سیّدی جلیل القدر بنام سیّدجعفرحسینی قزوینی در این شهر سکونت دارد؛ به امید و به انتظار ملاقات وی که از خلق منزوی میزیست،نشستم. .....خلاصه، با آن مرد بزرگ (سیّدجعفر) باب مذاکره بگشودم، و الحق او را دریایی موّاج از علوم ظاهری و باطنی یافتم. گفتم؛ با این مایه از علوم ، چرا چنین خلوت گزیده و به انزوا نشسته اید؟ فرمود: در آن زمان که پس از کسب اجازه ی اجتهاد از مراجع علمی وقت نجف اشرف به ایران باز می گشتم ، به دوستِ خود گفتم: ازین پس من تنها عالمِ بلند پایه ی قزوین خواهم بود. دوستم گفت: نه چنین است‌! تو را با یک قزوینی تفاوتی نیست. زیرا اگر در رهگذری مردی به تو و یک حمالِ جاهل، از پشتِ سر دستی بزند، هر دو محتاجید که برای شناسایی صاحبِ دست، سَربرگردانید، در حالیکه سی سال درس و تحصیل باید اینقدر روشنی به محصّل ارزانی داشته باشد که بدون باز پس نگریستن ، زننده ی دست را بشناسد. این سخن در دلم چنان اثر کرد که یکسره از خلق کناره گرفته و در انزوا به تزکیه نفس و تصفیه ی روحِ خود سرگرم شدم. شیخ نخودکی اصفهانی کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc
🧎 🍃 اصفهانی می گوید: بعداز وفاتِ استاد و مرشدم، مرحوم حاجی در یکی از سفرها که عازم عتبات عالیات بودم به شهرضا رفتم که شب عاشورا را در آنجا متشرّف باشم. و مرسومِ من چنین بود که از اول ماه محرّم تا عصر عاشورا ،روزه می‌گرفتم و جز آب در موقع افطار چیزی نمیخوردم. روز هشتم ماه محرّم بود که خبر یافتم سیّدی جلیل القدر بنام سیّدجعفرحسینی‌قزوینی در این شهر سکونت دارد؛ به امید و به انتظار ملاقاتِ وی که از خلق منزوی میزیست، نشستم. .....خلاصه، با آن مردِ بزرگ (سیّدجعفر) باب مذاکره بگشودم، و الحق او را دریایی موّاج از علوم ظاهری و باطنی یافتم. گفتم؛ با این مایه از علوم ، چرا چنین خلوت گزیده و به انزوا نشسته اید؟ فرمود: در آن زمان که پس از کسب اجازه‌ی اجتهاد از مراجع علمیِ وقتِ نجف‌اشرف به ایران باز می گشتم ، به دوستِ خود گفتم: ازین پس من تنها عالمِ بلند پایه‌ی قزوین خواهم بود. دوستم گفت: نه چنین است‌! تو را با یک قزوینی تفاوتی نیست. زیرا اگر در رهگذری مردی به تو و یک حمالِ جاهل، از پشتِ سر دستی بزند، هر دو محتاجید که برای شناسایی صاحبِ دست، سَربرگردانید، در حالیکه سی سال درس و تحصیل باید اینقدر روشنی به محصّل ارزانی داشته باشد که بدون باز پس نگریستن ، زننده‌ی دست را بشناسد. این سخن در دلم چنان اثر کرد که یکسره از خلق کناره گرفته و در انزوا به تزکیه‌نفس و تصفیه‌ی‌روحِ خود سرگرم شدم. برگرفته از: شیخ نخودکی اصفهانی کلبه عشاق https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc