eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6030613840020899638.opus
354.7K
‍ گلی گم کرده ام 🥀🌴🥀🌴🥀 گلی گم کرده ام در این گلستان الهی که شوم او را به قربان گل من رنگ سرخ ولاله گون داشت گلم صدپاره پیکرغرق خون داشت گلم رادست گلچین سر بریده تنش را سُمِّ مرکب ها دریده گلی که می نمایم جستجویش تمام کربلا پُر شد ز بویش گل من عالمی را نورعین است گلم فرزند پیغمبر حسین است مرا این گل بُوَد جان برادر ز داغش می زنم بر سینه وسر برادرجان ببین درشوروشینم بدنبال تو می گردم حسینم دراین گودال خون هرسو روانم به لب آمد ز دوری تو جانم گل گم گشته ام،خواهر فدایت صدایم کن به قربان صدایت حسین جانم ز دوری تو ای داد ببین زینب به هِق هِق کردن افتاد نفس بند آمده بین آه آهم کجا افتاده ای تو ای پناهم دلم خواهد درآغوشت بگیرم سرم رو سینه ات باشد بمیرم ز خیمه تا به اینجا را دویدم صدایم کن حسین دیگر بُریدم صدایم کن رسد بوی تن تو دلم شد تنگ خواهر گفتن تو شنیدم گفته بودی یا اُخَیّـه سرت کو،پس چسان گفتی اِلَیّـه؟ فدای تو شوم ای نور دیده یقین خواندی ز رگهای بُریده دگر بند دلم را پاره کردند مرا با کُشتنت بیچاره کردند برادر جان اگر رنگم پریده تو را زینب هنوز بی سرندیده الهی کور می بودم برادر نمی دیدم تو رادرخاک بی سر حسین جانم ببخشا خواهرت را کمی دیر آمدم بردند سرت را گمان من نبوده وقت پیری تو بر نیزه روی من هم اسیری چقدر اینجا کنار تو برادر رسد بویی شبیه بوی مادر اگر مادر کنارت امشب آمد بگو که جان زینب بر لب آمد بگو که تازیانه خورد زینب هزاران بار اینجا مُرد زینب بگو«مداح» باسوز دل و درد که هجران حسین بیچاره ام کرد 😭😭😭💔🖤💔🖤 شاعر: «مداح»
ع ع هرجا که عشق نیست یقینا فریب هست قحط محبت است وگرنه حبیب هست این‌گونه سست راه به جایی نمی بریم از بس در این مسیر فراز و نشیب هست پایان هجر بسته به طاقی طاقت است دوران وصل نیست ولیکن شکیب هست پوشانده ایم پنجره را ،این گناه ماست ورنه از آفتاب به دنیا نصیب هست عالم به ندبه رفته و ما خواب مانده ایم ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست طوفان رسیده است به کشتی سوار شو مضطر کجاست آیه‌ی امن یجیب هست عذری برای گریه نکردن نمانده است وقتی به شرح ناحیه مردی غریب هست آخر مگر که گریه به فریادمان رسد باران شو اشک روضه‌ی خدالتریب هست خون گریه کن که بر سر سر نیزه ها هنوز خون سر بریده ی شیب الخضیب هست خاکم به سر که سرخی ردّ هزار نعل بر خاک از جسارت ده نا نجیب هست
آسمان را به خاک می‌آری با همان جذبه‌های عرفانی ولی از یاد می‌بری خود را دم‌به‌دم در شکوه ربانی با خودت یک سحر ببر ما را تا تجلی روشن ذاتت دل ما را تو آسمانی کن با پر و بالی از مناجاتت تربت کربلاست تسبیحت همدم ندبه‌هات سجاده بی‌قرار است گریه‌هایت را که بیفتد به پات سجاده غربتت را کسی نمی‌فهمد چشم‌هایت چقدر پُر ابر است آیه آیه صحیفه‌ات ماتم جبرئیل نگاه تو صبر است شده این خاک گریه‌پوش آقا مثل چشمت صحیفهٔ باران صبح تا شب، شکسته می‌گویی السلام علیک یا عطشان غم به قلبت دخیل می‌بندد چشم‌های تو با خوشی قهر است تشنگی بر لبان تو جاری آب دیگر برای تو زهر است کربلا در نگاه تو جاری روضه می‌خواند چشم تو سی‌سال دل تو هروله‌کنان، یک عمر علقمه، خیمه‌گاه، تل، گودال پردهٔ خیمه‌ها که بالا رفت کربلا در برابرت می‌سوخت ناگهان روی نیزه‌ها دیدی سر خورشید پرپرت می‌سوخت در دل قتلگاه می‌دیدی لحظه لحظه غروب زینب را چه به روز دل تو آوردند؟ «وَ أنَا بنُ مَن قُتِلَ صَبراً»... جز تو و عمهٔ پریشانت کوفه و شام را که می‌فهمد طعنه‌های کبودِ سلسله و سنگ و دشنام را که می‌فهمد دست بسته به سوی شهر بلا خاندان رسول را بردند به روی ناقه‌های بی‌محمل دختران بتول را بردند یادگار کبود سلسله‌ها به روی مصحف تنت مانده مرهمی از شرار خاکستر به روی زخم گردنت مانده سنگ‌های بدون پروایی محو لب‌های پاک قاری بود از لب آیه آیهٔ قرآن روی نی خون تازه جاری بود با شکوه نجیب قافله‌ات کینه‌های بنی‌امیه چه کرد در خرابه نشسته‌ای از پا با دلت ماتم رقیه چه کرد بی‌کسی‌های عمه‌ات زینب غصه‌های رباب پیرت کرد داغِ زخم زبان و هلهله‌ها بزم شوم شراب پیرت کرد... کربلا را به کوفه آوردی با شکوه پیمبرانهٔ خود لرزه انداختی به جان ستم با بیانات حیدرانهٔ خود چه حقیر است در برابر تو قد علم کردن سیاهی‌ها تو ولی از تبار خورشیدی شام را در می‌آوری از پا با دعاهای روشنت آخر شهر پُر از کمیل خواهد شد کاخ ظلمت به باد خواهد رفت اشک‌های تو سیل خواهد شد از همه سو برای خون‌خواهی در خروشند باز بیرق‌ها راوی زخم‌های پنهانِ دل مجروح تو فرزدق‌ها
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا... بی برادر شده بود و غم دل شد یارش تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت گفت با خنده که از روی سرت بردارش لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش!
شعر روضه امام زین العابدین علیه السلام شعر روضه امام سجاد علیه السلام روضه برپا بود هر جا آب بود روضه هایش ذکر بابا آب بود مقتل جانسوز آقا آب بود: تشنه لب بود آه اما آب بود روضه خوانش گاه ظرفی آب شد گاه گاهی روضه خوان قصاب شد ماجرای آب آبش کرده بود غصه ی ارباب آبش کرده بود مادری بی تاب آبش کرده بود دختری بی خواب آبش کرده بود یا خودش بارید دائم یا رباب روضه می خواندند هر دم با رباب پیکری را بر زمین پامال دید شمر را در گودی گودال دید عمه را بالای تل بی حال دید لشکری را در پی خلخال دید هجمه ی شمشیرها یادش نرفت سنگ ها و تیرها یادش نرفت هم به تن رخت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود از سنان خیلی جسارت دیده بود از حرامی ها شرارت دیده بود آتش بی داد دنیا را گرفت شمر آمد راه زن ها را گرفت عمه را با دست بسته می زدند با همان نیزه شکسته می زدند بچه ها را دسته دسته می زدند می شدند آنقدر خسته... می زدند تازیانه جای طفلان خورده بود زین جهت خیلی به زینب برده بود با تنش زنجیرها درگیر بود در غل و زنجیر امّا شیر بود از نگاه حرمله دلگیر بود اوجوان بود آه امّا پیر بود ماجرای شام پشتش را شکست غصه های شام پشتش را شکست کوچه های شام پیرش کرده بود شهر و بار عام پیرش کرده بود سنگ روی بام پیرش کرده بود طعنه و دشنام پیرش کرده بود بی هوا عمامه اش آتش گرفت مثل زهرا جامه اش آتش گرفت درد و رنج و غصه ی بسیار دید از زبان شامیان آزار دید خواهرانش را سر بازار دید عمه را در معرض انظار دید بزم مِی بود و سر و طشتی طلا خیزران بود و عزیز مصطفی نیزه بازی با سرش هم جای خود بوریا و پیکرش هم جای خود دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهرش هم جای خود خاک را همسایه ی افلاک کرد خواهرش را در خرابه خاک کرد وحید محمدی @babollharam
شعر روضه امام زین العابدین علیه السلام شعر روضه امام سجاد علیه السلام ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ... وحید محمدی @babollharam
زمینه شهادت امام سجاد علیه السلام تموم نفس هاش روضه اس با غم محرم شد پیر نشونه داره رو جسمش از غل و زنجیر بی تاب گریه می کنه با آب گریه می کنه یاد خشکیه لب ارباب گریه می کنه یعقوب کربلا کم گریه کن همراه نیزه ها کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین با یه دل خون می باره چشای امام سجاد یاد روزی که باباش از رو مرکب افتاد موهاش غرق خون شده دردا بی امون شده عمه سینه میزنه رو تل نیمه جون شده بر جسم بی سرش کم گریه کن علی همراه خواهرش کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین نزدیک چهل سال میشه از غصه می باره چشمام کربلا شکستم اما امان از این شام بین کوچه ها توی انظار بردن عمه رو آبم کرده، بودمو بازار بردن عمه رو از مجلس شراب کم گریه کن علی با غصه ی رباب کم گریه کن علی یا سید الساجدین زین العابدین سبک 👇👇👇👇
روضه خوانی نشست بر منبر گفت هرگز نمیرود از یاد اهل روضه مرا حلال کنید دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت روضه ای را که بکند آب سینه ی فولاد کاش این جمله جعل بود و دروغ دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد از زمین و زمان صدا خیزد جبرئیل است میزند فریاد غیرتی ها همه به هوش به هوش دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد روضه خوان گفت و مادرش غش کرد گفت در کربلا چه ها رخ داد ناگهان صیحه ای زد و گفتا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد زینب و مجلس شراب کجا معجرش دستِ کوفیان افتاد ای امام زمان ، ببخش مرا دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد کوفه دام بلای زینب شد روبرویش جماعتی صَیّاد چه گذشته به حال او وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد دل زینب پر از غم و درد است دور او مردمان تماماً شاد کوفیان گرم هلهله وقتی ... دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد #
voice-changer-۲۰۲۲-۰۸-۱۵-۰۷-۴۶.mp3
374.4K
◾بازار کوفه و شام ◾نوحه سینه زنی ◾بنداول بر روی نی دیدم سرت جان اخا کو پیکرت پیشانیت زخمی شده از چه شکسته شد پرت ای قاری نیزه سوار پاییزی هستی در بهار پایین بیا تا بوسمت هستی اگر پای قرار جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین(۲) ◾بنددوم من با رسن بسته شدم از طعنه‌ها خسته شدم ای ماه بر نیزه ببین گریه‌ی پیوسته شده آیینه‌دار غیرتم با این جلال و شوکتم بالا نشین من را ببین با این شکوه و عزتم جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین(۲) ◾بندسوم طفلان همه آواره‌اند بی گوش و بی گوشواره‌اند در آسمانت هر کدام یک کهکشان ستاره‌اند حرفی بزن قرآن بخوان امشب کنار من بمان من بی تو میمیرم حسین گلبرگهایم شد خزان جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین(۲)
۱۳ (ورود اهل بیت ع به شام) کاروانی در،شام غم آمد ام کلثوم با،قد خم آمد وای امان از شام۴ دم دروازه،ازدحام کردند بر اسیران ظلم مدام کردند وای امان از شام۴ شامیان کردند،ستم و بیداد خون شده قلب،حضرت سجاد وای امان از شام۴ از سوی دشمن،ظلم افزون شد زینب دلخسته دلش خون شد وای امان از شام۴‎ بر روی محمل،ام کلثوم است بر روی نیزه،سر مظلوم است وای امان از شام۴‎ دم دروازه،صف زدند مردم جلوی زینب،کف زدند مردم وای امان از شام۴‎ همگی خسته،دست شان بسته دیده اند آزار،دل بشکسته وای امان از شام۴‎ از ستم گل ها،همه پژمردند بس ستم دیدند،خون دل خوردند وای امان از شام۴‎ حرم عترت،روزشان شد شام می زدند با سنگ،از لب هر بام وای امان از شام۴‎ آتش کین در،شام زبانه زد بر تن طفلان،تازیانه زد وای امان از شام۴
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود مُردن به پای "یار"،ملاک تَقَرُّب است "پروانه" تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند هرگز قفس سرای مودب نمی شود در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمی شود این روضه ها ستون بنای تشیُّع است مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود هرکس که صحبت از تو کند..،گریه می کنم دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای مانند گریه بر غم زینب نمی شود ** قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه هر کار می کنند مرتب نمی شود شاعر:
بسم ‌الله الرحمن الرحیم وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید @babollharam
زینب وشام شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند طعنه ها بر حرم آل پیمبر زده اند ما عزادار ولی شام بود غرق سرور نیش کین بر دل افراد مکدر زده اند در پذیرایی ما سنگ پرانی کردند سنگها سخت سوی قافله ام پر زده اند هم به ما سنگ زده، هم به سران بر نی بیشتر بر سر ذریه ی حیدر زده اند زینب خسته دلم داغ برادر دیدم شامیان بیشترین لطمه به خواهر زده اند کوچه گردانی ما رسم بد شامی بود گوییا خنجر کین قلب پیمبر زده اند پیش چشمم به لب پاک حسین ضربه زدند ضربه بر بوسه گه فاطمه اطهر زده اند کودکی را سربابا به طبق آوردند بهر او سوی عدم یکسره معبر زده اند شاعر : اسماعیل تقوایی @babollharam
زینب(س) وشام سنگ می بارد ودستان همه روی سر است بر سر نی سر پاک شهدا بی سپر است ازدحام است به دروازه ی ساعات ای وای به تماشای حرم دیده ی هر رهگذر است ریسمان بسته وما را همه جا چرخاندند شامیان خنده کنان، روی من از اشک تر است زینبم دختر پیغمبر(ص) وزهرا(س) وعلی(ع) هرچه فریاد زنم بر سرشان بی اثر است شجر کینه زحیدر همه جا کاشته اند سب ودشنام، کنون آل علی را ثمر است مجلس بزم یزید است وسر پاک حسین مردکی در طمع ودخترکی در خطر است خیزران برلب ودندان حسینم مزنید آن لبان بوسه گه حضرت خیرالبشر است در مدینه همگی صحن وسرا داشته ایم لیک در شام بلا بین خرابه مقر است دختری کنج خرابه ز حسین جامانده همچو گنجی به دل خاک نهان این گهر است شعر:اسماعیل تقوایی @babollharam
شام بلا ماکجا ودیده ی نامحرمان ما کجا واینهمه جور زمان در مدینه احترامی داشتیم ما کجا وشام واین نامردمان چون اسیری خارجی ما را برند ما کجا وبستن با ریسمان ما مگر اولاد طاها نیستیم ما کم جا وکوچه گرد ی بی امان شام سوگ ما دوچندان می کند ما کجا وسخره های دشمنان هدیه ی شام است بارانی زسنگ ما کجا واینهمه سنگ گران شام وآل مصطفی ویران نشین ما کجا واینچنین جا و مکان زینبم من مادر رنج وغمم من کجا وقامتی همچون کمان هجر یاران مو سپیدم کرده است من کجا وبرگ ریزان خزان سایه ی روی سرم بوده حسین من کجا وزندگی بی سایبان زینبم من با زنان وکودکان غمزده،غارت زده،بی آشیان سخت باشد صبر در شام بلا سخت باشد برهمه این امتحان آه و واویلا ازآن بزم شراب وای از آن دست وچوب خیزران وای از دخت سه ساله،آندمی مرغ روحش پر کشدبر آسمان بارالها صبر زینب کن فزون سربلند آید برون زین امتحان شاعر : اسماعیل تقوایی @babollharam
زبان حال حضرت سکینه با حضرت عباس علیهماالسلام عمو نیگا کن باز حرمله با خنده های بی امونش پیش رباب می رقصه با تیر و کمونش سر علی رو روی نی میده نشونش داره اذیت می‌کنه بی بی رباب و نشون‌میده با قهقهه کاسه ی آب و 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عمو نیگا کن بعد تو آواره شدیم توی بیابون بس که دویدیم به روی خار مغیلون درمون نداره آبله های پاهامون کجایی که سکینه از هجرت مریضه نیستی که بین دشمنا حرف از کنیزه 🌸🌸🌸🌸🌸 عمو نیگا کن دستای ما رو با طناب کینه بستن بردن ما رو بزم شراب،حرمت شکستن تو صدر مجلس زجر و حرمله نشستن یزید مست ببین داره جلوی چشام با خیزرون میزنه رو لبهای بابام ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
🏴سبک زمینه یا شور ایام اسارت آل الله مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها 🏴بند اول درد اسارت،رو چاره ای نیست داغ فراقت،رو مرهمی نیست از خطبه ی من،فهمیده دشمن مصیبت تو،غمه کمی نیست کرب و بلا دیدم_کوفه جفا دیدم بریده رأست رو_رو نیزه ها دیدم ولی میخونم،ما رایت الا جمیلا ما رایت الا جمیلا 🏴بند دوم رو نی سرت رو،شکسته دیدم به چوب محمل،زدم سرم رو میدم سرم رو،ولی نمیدم حتی یه نخ از،این معجرم رو رو نی قمر دیدم_با چشم تر دیدم خودم تو کربلا_داغ پسر دیدم ولی میخونم،ما رایت الا جمیلا ما رایت الا جمیلا 🏴بند سوم دیدم که خونی،شده لب تو نشد بشورم،لبت رو با اشک تو گفتی آروم،باشم حالا من دارم میریزم،چه بی صدا اشک تو معبرا دیدم_سرت رو تا دیدم افتاده از رو نی_به زیر پا دیدم ولی میخونم،ما رایت الا جمیلا ما رایت الا جمیلا 🙏التماس دعای خیر ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
🏴سبک شور حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🏴بند اول عالمه غیر معلمه فهمه غیر مفهمه زینب کبری گل فاطمه هر چی ازت بگم بازم کمه شایسته ی مدح و ثنا زینب ماده شیر شیر خدا زینب صبور دشت کربلا زینب فاتح امواج بلا زینب ذکر طوفانی ماه نورانی دختر حیدر زهرا نیشانی بی بی جان زینب 🏴بند دوم کلامته شمشیر برنده کربلا با نطق تو پاینده خطبه ای ‌که خوندی تو باعث شد یزید بشه خار و سراکفنده زنی به شکل مرتضی زینب عقیله ی هاشمی یا زینب آبروی اهل کسا زینب ای نور چشم اولیا زینب قهرمان زینب جاودان زینب خواهر ارباب بی بی جان زینب بی بی جان زینب 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی