💢#تهدید ایران در خاک خودش!!
نخستوزیر صهیونیستها که به مجمعالجزایر #دیلمون به عنوان خاک دور افتاده وجداشده ایران #سفر و آنجا را با قدمها ناپاک خودش #نجس کرده، گندهگویی را از حد گذرانده و به قول معروف در خاک اشغالی ایران، زباندرازی کرده است. بنت که در گفتوگو با #روزنامه وابسته به #خانواده اشغالگر آل خلیفه گفته بود که شب و روز در حال #جنگ با ایران و همپیمانانش در منطقه است، بهتر از همه آینده را میداند و میفهمد که 10 سال آینده منطقه #خلیج_فارس و همه آسیای غربی با امروز متفاوت خواهد بود.
همانگونه که #فلسطین توسط انگلیس به صهیونیستها داده شد تا با اشغال خاک یک ملت، کشوری جعلی بسازند آل خلیفه هم با حمایت انگلیسیها مجمع الجزایر #ایرانی دیلمون را اشغال کرده و فکر میکنند که تا همیشه در آنجا حکومت خواهند کرد. کوتوله حاکم بر #منامه که فکر میکند با دعوت از یک صهیونیست در #خاک اشغالی ایران میتواند برای خودش #امنیت بخرد بهتر از همه میداند که اگر روز #موعود نزدیک است و فرزندان #ایران قبل از مرگش گوشش را خواهند برید تا پس از شاپور دوم در #کتاب ها بنویسند..
#اخبار_تحولات_منطقه
#قاسم_بن_الحسن
@baghdaad0120
⛔️ تهدید به #ترور_رهبر_انقلاب توسط رئیس #موساد!
وَ لَكُمْ فِي اَلْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ يٰا أُولِي اَلْأَلْبٰابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ. (بقرة_ ۱۷۹)
🔻 البته این #برنع_دندان_کرمو ، شکر اضافی خورده ولی وقتی حدود سه سال از شهادت #حاج_قاسم می گذرد و هنوز #انتقام او را نگرفتیم ، وقتی چپ و راست اسرائیل در #سوریه به مواضع ما حمله و تجهیزات ارسالی مان را نابود می کند و ما گوشش را نمی پیچانیم همین می شود که #رهبر_معظم_انقلاب را #تهدید به #ترور کنند و بگویند اگر نیروهای نیابتی ایران به اسرائیل ضربه بزنند این رژیم در #اصفهان و #تهران و #کرمانشاه پاسخ خواهد داد!!
#رهبر_مقتدر_جهان_اسلام
#سایه_ات_مستدام_رهبرم
#پایان_عمر_اسرائیل_بستگی_به_یک_پلک_رهبرم_دارد #نزنیم_میزنند #اسرائیل
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
📛 هشتگ #مهسا_امینی در #عربستان_سعودی #ترند شد!
🔻 باور کردنی نیست #هشتگ #مهسا_امینی که مثلاً نماد دفاع از #حقوق_زن شده در یکی از زن ستیز ترین کشورهای جهان که برای چند #توییت و #نقد یک زن را چندین دهه #زندانی می کنند یا حتی گردن می زند، جایی که تا همین چند سال پیش زنان شهروندان درجه دو بودند و حق رانندگی و رأی دادن هم نداشتن با ۱٫۶۲ میلیون توییت ترند شده است تازه #اکانت_رسمی_پادشاهی_وهابی_سعودی با مردم #ایران ابراز #همدردی هم کرده است این یکی از مسخره ترین جک های #تاریخ_بشریت است
📌 آهای مردم ایران #هوشیار باشید، لشگر فیک #بن_سلمان فرصت را مناسب دیدند از این اب گل آلود ماهی بگیرند اینها همان هایی هستند که #تهدید می کردند اگر دستشان به زنان ما برسد انها را به کنیزی خواهند گرفت و... اینها دلسوز ما نیستند اینها دلسوز زنان ما نیستند، #سوریه و #عراق را ببینید و عبرت بگیرید، #آمریکا هم دلسوز ما نیست، این #رژیم به کدام کشور پا گذاشت و آنجا را آباد کرده که ایران دومیش بشود، اینها به زنان خودشان رحم نمی کنند چه برسد به نوامیس ما.
#رسانه_های_سعودی #وهابیت #عربستان #آمریکا #بن_سلمان #جهاد_تبیین #روشنگری #مهسا_امینی
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨️🇮🇷
▪️این 9 نماینده #پارلمان_اروپا به تروریستی اعلام شدن #سپاه رای منفی دادن و به همین دلیل در شبکههای اجتماعی توسط عوامل مهربان #منافقین دارن #تهدید به #مرگ میشن!
#اروپای_متمدن حامی آدمکشهای #رجوی...
✍″سیدعلی عابدی″
#سپاه_تنها_نیست #سپاه_مقتدر #سپاه_پاسدار_انقلاب_است
#لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_یکم 🔹 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_دوم
🔹 نگاهش میدرخشید و دیگر نمیخواست احساسش را پنهان کند که #مردانه به میدان زد :«از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟»
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند و صدایش به سختی شنیده شد :«من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به #همسرتون دارید، همین!»
🔹 باورم نمیشد با اینهمه #نجابت بخواهد به حریم من و سعد وارد شود که پیشانیام از شرم نم زد و او بیتوجه به رنجش چشمانم نجوا کرد :«میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!»
احساس تهنشین شده در صدایش تنم را لرزاند، در برابر چشمانی که گمان میکردم هواییام شدهاند، شالم را جلوتر کشیدم تا صورتم کمتر پیدا باشد.
🔹 انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت :«صبح موقع نماز سیدحسن باهام تماس گرفت. گفت دیشب بچهها خروجی #داریا به سمت حمص یه جنازه پیدا کردن.»
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت و من سختتر صدایش را میشنیدم که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد :«من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!»
🔹 گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید، رنگ از صورتش پرید و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد :«باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!»
همچنان مردد بود و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید :«خودشه؟»
🔹 چشمانم سیاهی میرفت و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود، قسمتی از گلویش پاره و خون از زیر چانه تا روی لباسش را پوشانده بود.
سعد بود، با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود و قلبم را از تپش انداخت. تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود جریان #خون در رگهایم بند آمده که مصطفی دلواپس حالم مادرش را صدا زد تا به فریادم برسد.
🔹 عشق قدیمی و #زندانبان وحشیام را سر بریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم که لبهایم میخندید و از چشمان وحشتزدهام اشک میپاشید.
مادرش برایم آب آورده و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده و بین برزخی از #عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
🔹 در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید و #تهدید بسمه یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم :«دیشب تو #حرم بهم گفت همین امشب شوهرت رو سر میبره و عقدت میکنه!» و نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندانهایم از ترس به هم میخورد و مصطفی مضطرب پرسید :«کی بهتون اینو گفت؟»
سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشکهایم خیس شده و میان گریه معصومانه #شهادت دادم :«دیشب من نمیخواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو میکشه و میاد سراغم!»
🔹 هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون #غیرت در صورتش پاشید و از این تهدید بیشرمانه از چشمانم شرم کرد که نگاهش به زمین افتاد و میدیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش میزند.
مادرش سر و صورتم را نوازش میکرد تا کمتر بلرزم و مصطفی آیه را خوانده بود که به چشمانم خیره ماند و خبر داد :«بچهها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو #حرم بودید! یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم میرفتید چه نمیرفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و ...» و دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد که سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونههایش از #خجالت گل انداخت.
🔹 از تصور بلایی که دیشب میشد به سرم بیاید و به حرمت حرم #حضرت_سکینه (سلاماللهعلیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه میکوبید و دل مصطفی هم برای محافظت از این #امانت به لرزه افتاده بود که با لحن گرمش التماسم میکرد :«خواهرم! قسمتون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمیگیره!»
شدت گریه نفسم را بریده بود و مادرش میخواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرتزده نگاهم میکرد و تنها خودم میدانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندسالهام از هیئت، دلم تا #روضه در و دیوار پر کشید.
🔹 میان بستر از درد به خودم میپیچیدم و پس از سالها #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) را صدا میزدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دندهای از پهلویم ترک خورده است.
نمیخواست از خانه خارج شوم و حضورم در این بیمارستان کارش را سختتر کرده بود که مقابل در اتاق رژه میرفت مبادا کسی نزدیکم شود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120
✨️🇮🇷
حمله سایبری به کارخانههای مواد شیمیایی در اراضی اشغالی
🔹پایگاه خبری فلسطینی #سما : یک گروه هکری موسوم به #نیروی_سایبری_قدس با #حمله_سایبری به کارخانههای #مواد_شیمیایی در #اراضی_اشغالی برای کارکنان آنها پیام هشدارآمیز ارسال کرده است.
🔹در این #حمله_سایبری کارکنان کارخانهها #تهدید شدهاند با ارتکاب هر #جنایت علیه فلسطینیان، بدنشان با مواد شیمیایی ذوب خواهد شد.
#لبیک_یا_خامنه_ای #اسرائیل_پر #انتقام_سخت #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴توهین زشت روزنامه رسمی جمهوری آذربایجان به رهبر انقلاب 🔴 جمهوری #باکو، مدتهاست که با تحریک #ص
#پی نوشت
🔹 مهم نیست نشریات غربی، چه قضاوتی می کنند و چه توهین و تهمت هایی را نسبت به #امام_خمینی و #امام_خامنه ای روا می دارند.
🔹 مهم این است که #انقلاب_اسلامی و تاثیرات تعیین کننده آن در مقیاس جهانی، پنج دهه است ذهن دوستان و دشمنان #ملت_ایران را تسخیر کرده و #ابر_قدرت ها را به زانو در آورده است.
✍ دیوید ایگنیشس تحلیلگر آمریکایی سه سال قبل در #واشنگتن_پست نوشت:
"#پمپئو پس از انفجار دو #نفتکش در دریای عمان، بدون ارائه دلیل و مدرک، ایران را مقصر خواند. در همین زمان آبه شینزو در ایران بود تا پیام #ترامپ را به #رهبر_ایران بدهد اما #آیت_الله_خامنه ای درخواست ترامپ را رد کرد".
"صدای رهبر معظم ایران را نمی توانستیم شفاف تر از این بشنویم. در صدای او می توان بازتاب این عبارت #آیت_الله_خمینی را شنید که گفت #آمریکا_هیچ_غلطی_نمی_تواند_بکند. ایران، #اعتماد_به_نفس قابل توجهی دارد".
🔹 انقلاب اسلامی، با وجود #طوفان انواع #توطئه ها و #تهدید ها ۴۴ ساله شد؛ تا ثابت کند #دست_خدا پشت سر این انقلاب و بالا دست همه ابر قدرت هاست. به تعبیر مجله تایم؛ این #آزمون_اراده_ها است. این، نبرد اراده هاست.
محمد ایمانی
#لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_چهارم 🔹 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_پنجم
🔹 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم میپیچیدم، ثانیهها را میشمردم بلکه زودتر برگردند و بهجای همسر و برادرم، #تکفیریها با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست.
از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمیتواند برخیزد.
🔹 خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و میخواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه میکردم :«حتماً دوباره #انتحاری بوده!»
به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و میدیدم قلب نگاهش برای مصطفی میلرزد که موبایلم زنگ خورد.
🔹 از #خدا فقط صدای مصطفی را میخواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم :«چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟»
و نمیدانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیریها به کوچههای #زینبیه حمله کردهاند که پشت تلفن به نفسنفس افتاد :«الان ما از #حرم اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیریها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!»
🔹 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار میترسید دیگر دستش به من نرسد که #مظلومانه التماسم میکرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!»
ضربان صدایش جام #وحشت را در جانم پیمانه کرد و دلم میخواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم.
🔹 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمیخواستم به او حرفی بزنم و میشنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیکتر میشود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم #حرم!»
و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیریها وارد خانه شدند #حجابمان کامل باشد که دلم نمیخواست حتی سر بریدهام بیحجاب به دستشان بیفتد!
🔹 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس میتپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس میکردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند.
فریادشان را از پشت در میشنیدم که #تهدید میکردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم.
🔹 دست پیرزن را گرفتم و میکشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمیداد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند.
ما میان اتاق خشکمان زده و آنها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ میزدیم.
🔹 چشمانم طوری سیاهی میرفت که نمیدیدم چند نفر هستند و فقط میدیدم مثل حیوان به سمتمان حمله میکنند که دیگر به #مرگم راضی شدم.
مادر مصطفی بیاختیار ضجه میزد تا کسی نجاتمان دهد و این گریهها به گوش کسی نمیرسید که صدای تیراندازی از خانههای اطراف همه شنیده میشد و آتش به دامن همه مردم #زینبیه افتاده بود.
🔹 دیگر روح از بدنم رفته بود، تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی میتپید که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد.
نام و تصویر زیبایش را که روی گوشی دیدم، دلم برای گرمای آغوشش پرید و مقابل نگاه نجس آنها به گریه افتادم.
🔹 چند نفرشان دور خانه حلقه زده و یکی با قدمهایی که در زمین فرو میرفت تا بالای سرم آمد، برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد.
یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بالبال میزد که بیخبر از اینهمه گوش #نامحرم به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف #حرم درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو میرسونه خونه!»
🔹 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت و با اشکهایم به ابوالفضل التماس میکردم دیگر به این خانه نیاید که نمیتوانستم سر او را مثل سیدحسن بریده ببینم.
مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از #مدافعان_حرم هستند و به خونمان تشنهتر شوند.
🔹 گوشی را مقابلم گرفت و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانهام پاشید. از شدت درد ضجه زدم و نمیدانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفسهایش را میشنیدم و ندیده میدیدم به پای ضجهام جان میدهد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120