eitaa logo
بهارانه اشعار ناب
179 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
952 ویدیو
0 فایل
مانند بَنان، الهه‌یِ نازِ منی... آری به خدا همیشه دلتنگِ تواَم...🍃 آیدی مدیر در ایتا.. @Matinp198 https://eitaa.com/joinchat/877724074C00e564207a
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عشق ، دل دوباره غبار هوس گرفت از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت دل باز هم بهانه‌ی رفتن گرفت و باز تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت گفتم به هیچ‌کس دل خود را نمی‌دهم اما دلم برای همان هیچ‌کس گرفت افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست افسرده آن دلی‌ست که از هم‌نفس گرفت لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت
چه بايد كرد با چشمت كه در تكرار اين لذت جدايى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت بيا عهدى كنيم امروز، روزِ اول ديدار اگر رفتيم بى برگشت، اگر مانديم بى منت .... تو بايد سهم من باشى اگر معيار دل باشد ولى دق داد تا دادت به من تقدير بى دقت ... جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهميدم چه مى گويند وقتى مى كنند از زندگى صحبت .... خودت شايد نميدانى چه كردى با دلم اما دل يك آدم سر سخت را بردى، خدا قوت
می رسد از هر طرف بر گوشم آهنگِ فنا همچو شعله می کنم جان را ز خاکستر جدا می گشایم بالِ خود را همچو عنقا روز و شب از کران تا بیکرانه سمت و سوی کبریا دل به کسبِ ثروتِ قارونی دنیا مبند در خرابه روی آن خوابیده مار و اژدها هر که باشی عاقبت قدّت کمانی می شود می شوی در پا شدن یکروز محتاجِ عصا آزمندان را خوراکی غیر ِ گند و جیفه نیست بی نیاز است آنکه باشد با قناعت آشنا برفِ پیری همچو ( شایق) بر سرم بنشسته است زین زمستان، کو توانی تا کنم خود را رها؟
با حضورت ستاره‌ها گفتند نور در خانۀ امام رضاست کهکشان‌ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانۀ امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره‌ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی‌عصا می‌گذشتی از دریا با خداوند هم‌کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی «کودکی‌هایتان بزرگی بود» در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی‌ست ما فقط محو کاظمین توایم من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می‌آیم دست بر روی سینه هربار از سمت باب الجواد می‌آیم
ای قبلهٔ حاجات من ای باب مراد! دستم ز عنایات تو کوتاه مباد! هشتَم گِرو نُه است و با اذن دخول پابوس رضا می‌روم از باب جواد...
از یُمن مقدمش دل غمدیده شاد شد شد قبله گاه سائل و باب المراد شد بخشنده و ستوده و در دفع فتنه ها آمد امام شیعه و نامش جواد «ع» شد یاجوادالائمه ادرکنی
از بس "دلم" را زیرو رو کردم!! با یاد تو بس روبرو کردم.. در خلوت چشمان تو ماندم! هر گوشه‌ای را جستجو کردم... سر می‌رود از تو خیال من! ای آرزوی بی مثال من... بی تو همش با غم گلاویزم! یک قهوه‌ی تلخ است فال من... درد تو در این سینه‌ام جاری است! هر روز من یک روز تکراری است.. زخمی که از تو در درونم هست! آخر زمینم می‌زند کاری است...
جز عشق هر حرفی که داری، مختصر لطفا ! نگذار چتر خیس خود را پشت در ، لطفا! با خود بیاور سرزده مهمان باران را امشب تمام ابرها را کن خبر لطفا! من ماهی دلتنگ تنگم ، چیست سوغاتت؟ امواج دریا را بیاور از سفر لطفا! در صندلی مشترک ، جای خجالت نیست ! اهل خطر باش و کمی نزدیکتر ....، لطفا! هرچند می میرد برایت هرکسی، بگذار تا زنده باشد در کنارت یک نفر ، لطفا! در پای مرز بکر آغوشت زمینگیرم با بوسه ویزای مرا کن معتبر لطفا! بعد از نماز صبح، می چسبد شراب تو! این خانه را میخانه کن وقت سحر، لطفا! با تو سرم ای عشق ، دائم درد می خواهد ! تزریق کن در من دوباره‌ دردسر ، لطفا.
از سر رَه تا غبار افشاند جان برخاستم چون الف در وصل جانان از میان برخاستم غرق خون هر چند جام روزی‌ام چون لاله بود از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم همچو بلبل با گران‌جانان ندارم الفتی طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم صحبت شوریده‌حالان مایهٔ شوریدگی است با «امین» هر گه نشستم بی‌امان برخاستم (امین)
در تنم تابی ندارم ، زندگی از بارِ غم رویِ دوشِ کاهِ من، صد کوهسار انداخته
بیخود که نیست اوقات قهوه همیشه تلخ است لبهای تو در تصرف چای هاست.
در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را پنهان نکن احساس نمایان شده‌ات را یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را جز شانه پرمهر تو کو شاخه امنی؟ گنجشک ِ- کم و بیش - هراسان شده‌ات را گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن این عاشق پابند خیابان شده‌ات را از هرچه به جز چشم تو کافر شده این مرد آغوش گشا تازه مسلمان شده‌ات را..