﷽
قصر حبابی
قصر حبابی، راهبری است عصا بر کف و یا شبرُوی چراغ به دست که با هر گامی، جهان نویی در «رابطه» بین زوجها را کشف و تصویر تازهای از آن میآفریند. ماموریت این کتاب، ساخت بنای تازه و دادن تئورهای جسور و شکستن شاخ گستاخ اختلاف و بدفهمی و گمانهای باطل است:
من عصــا و نور بگــرفته به دست
شاخ گستاخ تو را خواهم شکست
آنکس که در رابطه، کورانهصفت عصا زده و بدون آگاهی و آموزش قدم میزند، لاجرم قندیلهای زندگی خود را یکی پس از دیگری میشکند و چون غلامان غمگین در اسارت، کلاه گوشه به آستین «دلزدگی» و «نزاع» و «تفرق» و «نفیر» میبرد. این کتاب میکوشد تا با قواعد حیرتافکن و رسنآسایش دلزدگی را به دلبری، قهرمانی را به مهربانی و تفرق را به اتحاد مبدل کند.
آری، «پری رو تاب مستوری ندارد». این نو رسیده اگرچه عمری کوتاه، اما اقبالی بلند دارد؛ و اکنون مباهی و مبتهجم که این دفتر، جامه فاخر «طبع چهارم» را بر تن کرده است تا در چهره گشایی دوباره، منظور نظر تفرج ارباب نظر گردد.
همچنین من، دلشادم که از همینجا به مشتاقان فن تربیت، روانشناسی و خانواده مژده دهم که مادر زمان، حاملۀ دفتری دیگر است با عنوان «بررسی سی باور غیر منطقی در تربیت فرزندان» که تا کی آن را بر زمین نهاده و بر دامن مسیحایی مریم زمان گذارد.. و بدین مژده، کامیابی افزونتر در خدمات خردپسند علمی و تربیتی و فرهنگی را به دعا از حضرت باری خواستارم که اگر این تصنیف خُرد، نیم اَخگری در بیشه اندیشهها بیفکند، کلاه گوشه مصنف به آفتاب خواهد رسید و کوس نودولتی از بام سعادت خواهد زد.
نیز ناگفته نماند که این دفتر نیکبختی و خوش سرانجامی خودش را وامدار دو عزیز دیگر (سیدمهدی طباطباییفر و سرکارخانم فرشته ایزدی) میداند که از آفتاب درایتشان پارههای قمر چکید و از خُمخانه معرفتشان قطرههای شِکر ریخت.
در انتها امید واسع و رجاء واثق دارم که این مجموعه مقبول خاطر عامه، خصوصا ارباب نظر و معرفت افتد و درخور بهرهمندی و دقت عمل آنان باشد و جوی کوچکی گردد که آب حکمت را در جام ضمیر مخاطبان عطشناک میریزد:
هین بگو که ناطقه جو میکند
تا به قــرنی بعد مــا آبی رسـد
گـرچه هر قرنی سخنآری بُوَد
لیـک گفت سالفـــان یـاری بُـود
نسالالله التسدید والتوفیق لما یحّب و یرضی. انّه ولیّ الانعام.
.
پن: دوستانی که تمایل به دریافت کتاب دارند، میتوانند به @allikhosravi پیام دهند.
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
⚫فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت!
🔻«آیتالله غیاثالدین طهمحمدی»، استاد، پیر، مرشد، [و بیمزاج آب و گل] پدر روحانی و معنویام شب گذشته چشم از جهان فروبست و مسافر سرزمین برزخ شد! پدری با برق نگاهی تابنده، صدایی گرم، پرطنین و در گوشجانم زنده، با بارقۀ انسانیتی فروزنده. الحق که:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو «او» فرزند بزاید
🔻چشمم گریان و دستم لرزان و واژههایم در این ماتم نارسند: «بحر قلزم اندر ظرف ناید». نمیتوانم دریاهای آتش و طوفانهای روح و افقدرافق معنویتی الهی و آسمانی و دریای آبی صفا و صحرای سبز وفا و آسمان سرشار از ستاره و یقینیافتۀ او را در واژگان به بند کشم. تنها میتوانم در برابر این مرد بزرگ که تمام تمنایم بود، سرخم کنم و مانند فرشتگان به سجده تکریم بپردازم و بگویم:
کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی
فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق
🔻خداوندا تو شاهدی که منِ قرین آتش هجران، قلمم خامهای برای بیان فراق و این یاد سوزان و این گدازۀ جوشان که نشانهای از اخگر همیشه زنده آتش نامیرای عشق به اوست را ندارد.
🔻خداوندا تو خود گواهی که او زندگیاش را با نام تو و رضای تو پیوند زده بود. «من تَعيَّشَ برَبّه» و نه «من تَعیَّشَ بِنفسِه»، کسی که با نام و صفات و افعالِ رب خویش زندگی کرد. او تبلور و تجلی پیوسته سخن بلند پیامبر حق بود که: « هل الدّينُ الّا الحُبّ؟» مگر دین غیر از محبت و عشقورزی چیز دیگری است!؟
🔻خدایا تو خود دانایی که حضرت غیاثالدین، پناه آدمیان به سوی دین، معنویت و مروّت بود، بدون كلمه! مصداق «كونُوا دُعاةَ النّاس بِغَيرِ اَلْسِنَتِکم.» مردمان را بی کلام و بیزبان بسوی خیر و خوبی و زیبایی خواند.
🔻بارخدایا، تو خود بهتر از همه میدانی انبوه آدميان میآیند و میروند و مانند غبار بر باد میروند و محو میشوند و نشانی و یادی از آنان بر جای نمیماند. اما کسانی چون آیتالله طهمحمدی، از زندگی خود یک اثر هنری و از خویش هنرمند میسازند.
اگر صورتگر با نقش و رنگ، و پیکر تراش با سنگ و موسيقیدان با آهنگ و نویسنده با واژگان، هنر خود را سامان میدهند، هنرمندانی از جنس این مرد منعم و متنعم که نعمت حق را شاکرانه بذل کرد، با زندگی خود و از زندگی خویش تابلوی هنری میآفرینند و «فتبارک الله احسن الخالقين»
🔻خداوندا داغ او بر من راهنشین سنگین و طاقتسوز است و دلخوش به وعده مولای عالمیانم که: «يَنزلُ الصبرُ على قَدر المصيبَةِ»(نهجالبلاغه/حکمت ۱۴۴). بیش از سی سال قرین نگاه مهربان و حامل دست گرمش بر شانه لاغرم بودهام. دست گرمی که زین پس در جستجویش باید کوره راهها را بپیمایم و آرزویش را تا پایان عمر حسرت برم!
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
دیباچه:
به قول سلطان سخن، جلالالدين بلخی، یا به تعبیر صدرالمتالهین شیرازی «رومی قیومی»:
مـرگ در ره ایستاده منتـظر
خواجه بر عزم تماشا میرود
مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خـاطر غـافل کجاها میرود؟
(دیوانشمس، غزل۸۲۳)
داستان پرواز آیتالله «غیاثالدین طه محمدی» هم همین است. هرچند برای مرغ مرگاندیشی چون او این مرگ ناغافل نبود اما برای من غافل، خبر ناگاه، و در کمال بهت و پریشانی بود که بر سرم آوار شد.
این ماجرای ما و مرگ است. به تعبیر فردوسی: «شکاریم یکسر همه پیش مرگ!».
«مرگ» نقطۀ پایانی زندگی است و دور از آبادی نیست اگر بگویم که زندگی، جملهای است كه تا نقطه مرگ را ملاقات نكند، هيچ معنايی در اندازه و برازنده آن نيست. نقطه، خبر از پايان جمله میدهد و راه را برای سخن گفتن دربارۀ آن باز میكند.
از همین رو امروز به این اندیشیدم که سخن تازه ساز کنم و از زندگی سراسر برکت او بگویم، از سی و یک سال مجاورت، عاشقی و کف برلبی و جرعهنوشی خود با استاد فقیدم، تحت عنوان «سلوک محمدی» تا در نهایت تبدیل به کتاب شود. این کمترین ادای دِینی است به استاد جاودانهام.
پس: «نقطۀ عشق نمودم به تو هان سهو مكن».
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
سبکبالی و سبکباری آیتالله طهمحمدی
همۀ توصیف من از خواجۀ خندان و شمع جمع منبلان و آیت رحمان، مرحوم غیاثالدین طهمحمدی جان، تشبیه ایشان به «نور» است؛ او حقیقتاً نور بود.
اهل قرآن واقفند که در قرآن مجید واژه «ظلمات» به شکل جمع و واژه « نور» به صورت فرد به کار برده شده است. نور، سبکی را تداعی میکند و ظلمات، نماد سنگینی است.
زمین نیز نماد بر جای ماندن و زمینگیری روح انسانی است. ترکیب شگفتانگیز: «اثَّاقَلْتُم إِلَى الْأَرْضِ»(توبه، ۳۸) نشانه سنگینی و گرایش انسان به انحطاط و تبعیت او از نفسانیت خویش است. گمان میکند، بقا و جاودانگی در سنگینی اموال و یا قدرت است. اگر شوق پرواز یافت، مثل كلمه طيبه اعتلاء پیدا میکند و سوی آسمان میرود.
زمین، نشانه و نماد سنگینی و درماندگی و آسمان، نشانه و نماد سبکی و والایی است. از میناگریهای قرآن مجید است که هر دو موقعیت و یا حالت و مقام سبکی و سنگینی را در کنار هم قرار داده است. موضوع سخن جهاد است و انسانها در دو وضعیت «خِفاف» و «ثِقال» قرار دارند. هر دو مصدر، حال هستند و منصوب:« انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا» (التوبه،۴۱) سبکبار و گرانبار بسیج شوید.
سبکباری و گرانباری، دو نحوۀ دید و دو سبک زندگی است! قرابت و شباهت غریبی که دو واژه «سَبْک» و « سَبُک» باهم دارند. سَبْک واژه عربی است، به معنای سامان دادن و سنجیدن، و یا شیوه مشخص انجام کاری و یا ساختن چیزی مانند جواهرسازی و سکهزنی است. سَبُک واژۀ پارسی با ریشه پهلوی به معنای کم وزنی و آسانی و رهایی است. گویی در واقع سَبک زندگی همان سَبُکی است و گرانباری اساساَ زندگی نیست!
سبکزندگی حضرت طهمحمدی بزرگ( رحمةاللهعلیه) سبکبالی و سبکباری بود. سبکبالی ملکۀ آن گرامی شده بود. برخلاف دستاربندانِ ظاهر فريبِ روزگار، ظاهر آرایی و مصنوع نبود. چون به این سخن صائب باور داشت که:
سبک نساخته از دانه خویش را چون کاه
امیـد جـاذبـه از کهـربـا نبـایـد داشـت ..
«زهدِ نام» که گرانتر و دشوارتر از زهد نان است در او تجلی داشت. شیخ نه دربند نام بود و نه دربند نان و از مرتبه رعايت شئوونات ظاهر فراتر رفته بود.
نگارنده را دست گشادهایست برای ذکر مصادیق مختلف از این سبکباری و سبکبالی ایشان. چه کسی باور میکند استاد عالی فقه، فلسفه و حکمت متعالیه و امامجمعه مرکز استان با دو دور حضور در مجلس خبرگان[رهبری]، در قم، در خیابانی فرعی و در یک زیرزمین استیجاری کوچک و ساده زندگی میکرد؟!
در روزگار باغ اُزگلها، این روی سکه را هم ببینیم. باغ ازگل قاعده نیست، استثناست.
شیخ شریف ما از بند رسته بود و سبکی به او قوام و ثبات داده و به پرواز آورده و همچون غزل عرشی حافظ، به آسمان برده بود:
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
شورآب اشک قلم در شرح فراق
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
حضرت طهمحمدی عزیزمان، که چشم روزگار بر او حسد برد، امروز دقایقی پیش از اذان ظهر، در مشایعت دریغاگوی همگان در باغ بهشت همدان، سفر چهارم از اسفار اربعه را به پایان برد و در پیش دیدگانمان آخرین شعلۀ زندگی او، چون اخگری، میان خاکِ مرطوب گور خاموشی گرفت و به زیر خاک عدم رفت.
منزل نو مبارک!
چگونه باید باور کنم آنکه صدایش را به یاد دارم، دیگر صدایم نخواهد زد؟ چگونه باید باور کنم آنکه سیمایش را در خاطر دارم، دیگر نخواهم دید؟ «این قصّه را اَلم باید که از قلم هیچ ناید». ای قلم بشکن؛ ای واژه بمیر، سوگ قلندر در اندازه شما نیست، شما را برای غمهای کوچک آفریدهاند! اگر باورم این نبود که:
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟
تلخی این فراق و زردآب دردی که در گلوی نازکم ریخت، تحمل ناپذیر بود.
۶۵ سال طلبگی، ۳۷سال امامتجمعه، حکیم، فیلسوف، فقیه، عارف، خطیب، شاعر، طبیب، جوانمرد، زاهدی با ترس، سجادهنشینی با وقار، زندهای خندان، عاشقی پران و آفتابی بیسایه و.. «بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید!»
باور دارم حجاب معاصرت و غبار سیاست مانع از آن بود که قدرش در آئینه درآید. به قول «سایۀ» شعر ایران: «دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد»!
عمری در حوالی عرفان زیست. شاگردی سه روح مطهر و ملکوتی عصر، یعنی امامخمینی، علامهطباطبایی و حسنزاده آملی را کرد و از آثار قدسی این سه شجرۀ طیبه، گوهر جان را روشنی و فربهی بخشید. با مولوی، عطار، باباطاهر آشنا و حافظ را بسیار دوست داشت. زمزمۀ زبانش این بیت حافظ بود:
دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
مدرس اسفار اربعه و مصباح الانس بود و منظومه ملاهادی سبزواری را از حفظ داشت و آراء کسانی چون محیالدین، بوعلی، قونوی، جامی و.. را خوب میدانست و جرعههای عرفان ناب و عافیتسوز را از سرچشمههای اصیل آن، یعنی نهجالبلاغه و قرآن بر میگرفت. هرگاه نهجالبلاغه را میگشود، خطبههای اخلاقی و عرفانی و ولایی آن بیشتر ساقی نظرش بودند. تمام وجودش ذوب در مهر امیرالمؤمنین علیهالسلام و ولایت مولا بود. کتاب القطره(قطرهای از فضائل اهلبیت-ع) مرحوم مستنبط را نه اینکه خوانده باشد، بلعیده بود و تمام عیش و فرحاش فضیلتخوانی آلالله –علیهمالسلام– بود.
عارفانِ عظام به ما آموختهاند که راهیان دیار عدم و مسافرانِ جهان غیب، در آنجا همان میکنند که در مسافرخانه دنیا میکردند. پس گمان میبرم که استاد اینک چون حکیمی بهشتی در «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَار»، رها از تعلقات تن، سبکروح و سپیدجامه، با فرشتگان و بهشتیان میخندد و از فضائل آلالله میگوید و این چنین شیرینی آن خسرو کند.
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
غوثی بر فراق غیاث!
امیر حیاتبینی - آشنای چندین سالۀ شیخ غیاث!
«إنّ للّه عبادا امجادا مثلهم کمثل المطر، إن أصاب البَرّ، أخرج البُرّ، و إن أصاب البحر، أخرج الدُرّ»
همانا برای خداوند بندگانی بزرگوار است که مثل آنها همچون باران است که اگر بر خشمی ببارد، گندم آورد و اگر بر دریا ببارد، مروارید آورد!
شنیدن خبر سفر ابدی آیتالله طهمحمدی، برای من به معنای از دست رفتن بخشی از خاطرات دوران دانشجویی در همدان بود؛ بدان جهت که ارتباط ما تنها یک امام و مأموم جمعه نبود، بلکه خصال ویژۀ آن فقید این ارتباط را به رفت و آمدهای خانوادگی منتهی کرده بود.
سعدی شیرین سخن چه زیبا گفته است:
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
بر آید که ما خاک باشیم و خشت
آری تیرماه امسال، دگر شیخ غیاث در میان دوستان و شاگردانش نیست و إنشاءالله مهمان موالیش در برزخ باشد.
او که خود به درجات عالی تحصیل عقلی و نقلی دست یافته بود و حتی در علوم غیرآخوندی هم چون معماری نیز دستی بر آتش داشت، هیچگاه ندیدم بگوید مجتهدم و تنها میگفت با گوسفندان بودم که اخوی من را به قم برد و طلبه شدم! دوستانم آخوندزاده بودند و من چوپانزاده!
صداقت و شرافت این را داشت که در حین قدرت دستش آلوده به حطام دنیا نگردد و بعد از قدرت نیز همچنان در عمل بر عقایدش باقی بماند!
اگر در دوران امامتش مردم را به نمازجمعه دعوت میکرد، بعد از امامتش هم خودش نیز همچون احدی از مردم در صف نمازجمعه حاضر میشد. آری شاید بزرگی را دیگران از آدمی سلب کنند اما سلب بزرگواری محال است!
روزی استاندار سابق همدان به دیدار وی رفته بود، هنگام خداحافظی او را تا در حیاط بدرقه کرده بود و گفته هربار که استاندار بودی، تا در اطاق بدرقهات میکردم، اما اینبار تا در حیاط آمدم چون آن قبلی به احترام مسئولیتت بود و این به احترام خودت!
و جالب آن بود که این خصلتها را حمل بر خودسازی نمیکرد، بلکه میگفت فطرتا چنینم!
فراموش نمیکنم گاهی خاطراتی را از او در کلاس درس برای دانشآموزان نقل میکردم، در این کسادی بازار دین و آخوند، علاقمند میشدند و بلکه شاید مشتاق زیارتش!
به راستی که او همانگونه مادرش او را «غیاث الدین» نامیده بود، غیاث دین بود و در تبلیغ دین شب و روز را از هم نمیشناخت. «هو غیاثٌ کما سَمَّتْهُ امُّه»
و چه بسیار خاطرات دلنشین دیگری از او دارم، که اگر توفیقی باشد، بخشی از آنها را بر صفحۀ کاغذ بنگارم.
به یاد جملهای ترکی میافتم که روزی به او گفتم که به دوستان همدانی گفتهام «غیاث کیمین تاپولماز» یعنی همچون غیاث دیگر پیدا نمیشود و او مصداق این جملۀ امامش علی(ع) است که فرمود «تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَکَانِی» مرا بعد از خالی بودن جایگاهم خواهید شناخت.
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع
عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
اگر عمری باشد سهشنبه به همدان میرویم تا اینبار جسم بیجانش را رهسپار سرای باقی کنیم و دوباره با او نماز بخوانیم، با این تفاوت که قبلا طه در پیشاپیش جمعیت با صدای غرایش نماز میخواند و قافله سالار سفر من الخلق الی الحق بود، اما اینبار گرچه بازهم در پیشاپیش جمعیت است اما در ظاهر خاموش است و این ماییم که باید بر جنازۀ او نماز بخوانیم و بگوییم «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا».
کوهدشت - 20 خرداد
متن کامل در سایت جماران👇
http://B2n.ir/p95025
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
.
زیرزمین این عمارت، زیرِ مغازۀ برنجفروشی –محدوده زیرگذر میدان رسالت به خیابان جمهوری– شهر قم، خانۀ استیجاری مردی است که دو دور عضو مجلسی بود که عهدهدار انتخاب و نظارت بر عالیترین مقام رسمی کشور را دارد؛ مردی با سی و هفت سال سابقه امامتجمعه و استاد عالی حوزه! مردی که از رهبری تا رئیسان جمهور سابق و لاحق تا اکثر مقامات رسمی کشوری و لشکری برایش پیام تسلیت فرستادند و ادای احترام نمودند. مردی که خلعت شیب را به تشریف شباب آلوده نکرد. پاک و صافی و سبکبال و سبکبار از چاه طبیعت به در آمد و به ماوراء طبیعت شتافت.
در روزگار افتادن تشت رسوایی باغ اُزگلها از بام، این روی سکه را هم ببینید و بدانید باغ ازگل قاعده نیست، استثناء است. امثال مرحوم طهمحمدی و رئیسی و آلهاشم که تعدادشان هم کم نیست، آبروی صنف روحانیتاند.
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
از سال ۱۳۷۲ تا ۱۴۰۳، سی و یک سال جرعهنوشی و عاشقی ..
تو خورده ضربت مرگ و مرا برآمده جان
تو کرده زهر اجل نوش و من ز درد هلاک
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
یک هفته گذشت!
هفته پیش شامگاه جمعه ۱۸ خرداد و اندکی پس از غروب خورشید بود که جانِ ملکوتی عزیز دلمان، زائر امام رضا (علیهالسلام) از تدبیر جسم مُلکی و خستهاش دست کشید و در بیمارستان نکویی قم درگذشت.
حال، جمعه دستاش بند شده به بغضهای سر به زیر و آرام من و برای اشکهای گرمم که بر خاک سرد دلتنگی میریزد، شعر میبافد:
گفتیـم عشـق را به صبـوری دوا کنیـم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است
دوستان و اطرافیان در تب و تاب سیاست و انتخاباتاند اما من لحظه لحظه، مثل تمام هفتهای که گذشت به تو مشغولم. به قول اقبال:
قُلزم یاران چو شبنم بی خروش
شبنم من مثل یم طوفان بدوش
من نمیدانم در پس پردۀ مرگ تو چه گذشت، اما روی پرده مثل رودی جوشان و خروشان بودی که در خاک فرو رفت. و این رفتن، و تهی جای عظیمات برای من چشم به راه، معبر بادی است پیچنده. آخر خوش انصاف ما به صبح جمعههای با تو بودن عادت کرده بودیم. به قول اخوان:
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
اکنون یک هفته است آوارهات شدهام؛ چشمانم به دنبالت در دَوَران است و تا چشمم کار میکند جای تو خالیست. شرح فراق تو را در دل سفید کدام دفتر بنویسم تا سیاه نشود؟! وصف غم هجران تو را در کدام تصنیف بسرایم تا مرثیه نشود؟!
دنبال راهی میگردم برای همزيستی مسالمتآميز با این غم سنگدل. صدا و تصاویرت را روزی دهها بار بالا و پائین میکنم، جز ارتعاش رگهای احساسم ثمری ندارد!
ز رفتن تو من از عمر، بینصیب شدم
سفر تو کردی و من در جهان غریب شدم
میگویند بغضی که گریه نمیشود، شکنجه میشود. اما من ماندهام با دلی که میسوزد و اشک هم در پیاش میجوشد، ولی آرام نمیشود چه باید کرد؟
خوشا به حال آنانکه چشمشان با گریه آشناست. ولی بدا به حال کسی که اشک میریزد اما راه گلویش را بغض گرفته است. ابرهای همۀ عالم در دلش هستند و میبارند اما فقط مثل مروارید نمکاند بر روی زخماش!
بغض و گریۀ دو روز و سه روز، کسی را نمیکشد. اما اگر «سوز دل» در وجود آدمی و «بغض» و «درد» در گلویش خیمه زد و بیرون نیامد چه باید بکند؟! پناه بردهام به حافظ، شاعری که نامش راهنمای اشک از دل به سوی چشم است:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
عرفه
«یا الهی بحقیقةِ ایمانی و عَقْدِ عَزماتِ یَقینی و خالِصِ صریحِ توحیدی... و اساریرِ صفْحةَ جبینی و خُرقِ مَسارب نفسی... و ما ضُمَّتْ و اَطبَقَت علیه شَفتایَ و حرکاتِ لَفظ لِسانی وَ مَغْرَزِ حَنَکِ فَمِی وَ فَکِّی..»
چه کسی در نیایش از رازهای خطوط پیشانی و کوچههایی که نَفَس انسان به هنگام تنفس طی میکند، و روزنههای امواج آواهایی که به گوش میرسد، و تب و تاب لبها در شکل دادن به واژهها مثل او سخن گفته است؟ او خداوند را در همۀ این میناگریهایِ حیرتانگیز تن انسان میبیند، تا چه رسد به هنگامۀ روح!
شهیدان بزرگ تاریخ، هیچکدام مثل او تنشان قطعه قطعه نشد و بر بازماندۀ پیکرشان همانند او اسب با نعلهای نو ندوانیدند..
جملهجمله، کلمه به کلمه و بلکه حرف به حرف دعای عرفه در عاشورا ترسیم شد. اگر کسی بخواهد تابلوی نیایش عرفه را ترسیم کند میشود عاشورا؛ غروب سنگین عاشورا ...
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
وقتی به اندازه دو خط یا دو جمله نتوانی درباره بدنهای سوختۀ کودکان و چادرهای به آتش افروخته مردمان مظلوم و مسلمان همسایگیات با بمبهای چند تنی و چند میلیون دلاری آمریکایی حرف بزنی، خیال میکنی که طواف حاجیان داری و به دور یار میگردی، در حالی که اخلاق سگان داری و بر سنگ و چوب و مردار میچرخی.. حال چه السیسی مصر یا عبدالله دوم اردن در مسجدالحرام باشی یا فلان شیعۀ چسبیده به ضریح در نجف یا کربلا ..
در اسلام بیعمل و غیرسیاسی، شیطان هم با تو طواف و رمی جمرات میکند!
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
شهید
امروز ۱۴۰۳/۳/۳۰، توفیق رفیق راهم شد تا به زیارت مزار دو تن از شهدای خدمت –مرحوم آیتالله آلهاشم و دکتر مالک رحمتی– در شهرهای تبریز و مراغه شرف یاب شوم.
رودکی بزرگ و آفریننده، که آب لطف از شعر او میتراود در ابیاتی میگوید:
کاروانِ «شهید» رفت از پیش
و آنِ ما رفته گیر و می اندیش
توشه جان خویش اَزو بِرُبای
پیش کایَدْتْ مرگِ پای آگیش
«رفتهگیر» و «مرگ پایآگیش» در ابیات فوق از نظر ادبی، مضارع محققالوقوع است. ساختاری که در زبان قرآن مجید شناخته شده و در فارسی غریب و کمتر استفاده میشود.
«مرگ پای آگیش»، یعنی مرگی که «پایآویز» انسان است. ما با هر گامی که بر میداریم، از سویی گامِ زندگی است امّا به سوی مرگ نیز گام بر میداریم. و به تعبیر فردوسی قدّوسی: «ز مادر همه مرگ را زادهایم!»
در زندگی که مرگْپایآویز است، شهدا به ما یاد میدهند دقیقههای زندگی را غنیمت شمارید؛ بال برای پریدن است و جاده برای دویدن. شهید، انگشت اشارت است به سمت ماه. دیر یا زود پنجۀ مرگ گلوی نازکات را خواهد فشرد، پس چه بهتر که رسم آمدن، بودن و رفتن را از شهدا یاد بگیری!
شهید، آن هم «شهید خدمت» به ما میآموزد میشود چشمی شد و بارید برای مادری رنجور؛ لبی شد و خندید برای کودکی مغموم؛ دستی شد و کمک کرد به یتیمی محزون و قدمی شد برای رضای خدا و تنها اینچنین است که زندگی و مرگ پایآویزش پلی میشود برای صعود و نردبانی برای عروج!
تا باد چنین بادا.
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
هرکه نقش خویش میبیند در آب
آرزوها و منطق موقعیت در داوری و یا انتظار از یک پدیده -مثل بارش باران یا تابش آفتاب- دو زاویهٔ دید متفاوت و یا دو آرزو را در برابر هم قرار میدهد.
آرزوی گازُر (رختشویی) که چشم بر آسمان دوخته و میخواهد آفتاب بتابد تا لباسهای شستهاش خشک شود، و در دیگر سو، برزگری که نگاهش به آسمان است تا باران بزند و کِشتش آبیاری شود:
هرکه نقش خویش میبیند در آب
بـــرزگـــر بـــاران و گـــازُر آفتـــاب
هيچ پدیده و هیچ لفظی در ميان هيچ قومی به يک معنا نيست. از آن وحشتناکتر آنكه هيچگاه دو انسان را نمیيابی كه از يک پدیده یا یک لفظ، كمتر از دو معنا را بفهمند. در چنين وضعی الفاظ، معانی و پدیدهها بيش از آنكه ابزار ما باشند، بازيچهاند. ما با آنها بازی میكنيم.
مولوی، نمونۀ قانعكنندهای بر این آشفتهبازار میآورد:
او «خدا» را مثال میزند و اينكه اين كلمه از هر دهان كه بيرون میآيد، معنای ويژهای به آن سنجاق شده است:
آن يکی گويد خدا از عمق جان
آن دگـر گـويد خـدا از بهـر نـان
راست میگويد؛ فقط كافی است به دو خدای اسلام و مسيحيت توجه كنيم تا دريابيم كه چه مرز غليظی ميان آن دو كشيدهايم. يکی (خدای اسلام) علاوه بر خالقيت و آفرينندگی، شارع و قانونگذار نيز هست، و ديگری (خدای مسيحيت) از هر گونه حكمرانی و حتی توصيه معزول است. از خدای خالق تا خدای شارع، فاصلهای است كه فقط ذهن آسانگير و لاابالی ما قادر به پر كردن آن است.
حال در كلمۀ «انتخابات» بينديشید.
انتخابات دو زاویۀ متفاوت و دو معنای مترادفنما، اما مختلفالمعنا را در خود پنهان كرده است.
انتخابات، در يکی آرزوی رسيدن به حقوق شهروندی را زنده میكند و در ديگری هوس قدرت و حكم راندن را. یکی، بوی اندک تغییری ز اوضاع جهان میشنود و دیگری بوی کباب و بر صدر نشستن و قدر دیدن. پس هر دو لابد دوستش دارند و موعدش را انتظار میكشند؛ اما چه خوش گفته است سعدی شیرین سخن:
فرق است ميان آنكه يارش در بر
با آنكه دو چشم انتـظارش بر در
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
تأثیرگذار واقعی بر سرنوشت کشور، نه اشخاص و نه گرایشها و سلایق سیاسی که فرهنگ و سلامت روحی و میزان دانایی مردم است. در قضایای چون انتخابات، مردم خوب و دانا بهترین انتخاب را میکنند و مردم بد، بدترین انتخاب را.
به همین دلیل است که کوشش اصلی و سرمایهگذاری کلان کنشگران سیاسی و گروههای مرجع اجتماعی، به جای تبلیغ و هزینهکرد برای «اشخاص»، باید به سمت ترویج «شاخصها» و تبیین و آگاهی و دانایی مردم معطوف شود.
بهترین رئیس، بدترین است اگر مردم او بدترین باشند، و بدترین رئیس، چندان ويرانگر نيست، اگر مردمش آگاه و دانا باشند.
#ما_به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#انتخابات(۱)
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
اگر ما از روشها نپرسیم و تنها به شعارها و ادعاها چشم بدوزیم، همواره گرفتار جریانها و کسانی میشویم که مزوّرانه یا حتی صادقانه، بهترین شعارها را میدهند، اما روشهایی فاجعهآفرین در آستین دارند. پیامبر مهربان فرمود: «لا يُلدَغُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ؛ مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.»
تجربه سنگین احمدینژاد و دوران سیاه روحانی در برابر چشمان ماست.
#ما_به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#انتخابات(۲)
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
درونیات محمدجواد ظریف
۳ نما از ظریف، وزیر خارجهای که روزگاری عدهای برای دکمههای سرآستین کتاش غش و ضعف میرفتند!
محمدجواد ظریف تاکنون سه مرتبه از عقاید و درونیات خود که متباین با مبانی نظام است رونمایی کرده است. اول، فایل صوتی لو رفته/لو داده شده از وی که ایرانیان را به خاطر تقدم میدان بر دیپلماسی، صاحب گرایشات قرننوزدهمی میدانست و بر اساس این ایده، اسطوره آنان یعنی شهید قاسم سلیمانی را مذمت نمود. دوم، در گفتار کلابهاوس، که مردم و مسئولان را، به پی جویی ایدههایی فراتر از امکانات و مقدورات خویش متهم کرد. و سوم در دانشگاه تهران که قید دین و اخلاق و تعهدات مربوطه را زد و در آمد: سیاست خوب، حوالت فلسطین به فلسطینیان است و گرنه ما را بمباران خواهند کرد و در این روند، تنها مردم کشته میشوند و مسئولان سالم میمانند!
از عجایب است که چنین فردی چگونه چهار دهه در مناصب کلیدی نظام به کار گرفته شده است، یا چگونه خودش از نقش آفرینی در سیستمی با این حجم از اعوجاج، احساس بدی نداشته است؟
این روزها هم که در کاشان و گرگان و بابل و ..از رفتارها و گفتارهای خارج از عرف خود پردهبرداری میکند که نشان دهد مبتلا به اعوجاجات روحی و روانی نیز هست.
او و رفیقاش پزشکیان از چه روی گمان بردهاند که با این حد از آشکارسازی تفکرات زرد و ناکوکی روح و روان، همچنان در دولت احتمالی آینده، ظریف میتواند این نظام را نمایندگی کند؟!
#ما_به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#انتخابات(۳)
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ
یعنی:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَهدیُ مَوْلَاهُ
اگر از نگاههای قشری و عوامزدۀ غدیر عبور کنیم، جریان «غدیر» انتخاب یک حاکم و رهبر برای تصاحب قدرت، آن هم برای مدتی محدود نبود، بلکه حقیقت غدیر، ایجاد ضابطه و قاعده و «ریلگذاری» برای حفظ اسلام و صیانت از امت پیامبر(ص) در مسیر صراط مستقیم و ناب، تا ابد بود که بـه تصریح پیامبر گرامی(ص) اگر همه بر این مسیر التزام عملی داشتند، لحظه بـه لحظه بر عمق و درخشش مادی و معنوی آن افزوده میشد.
وقتی پیامبر رحمت در خطبه غدیر میفرماید: واجب است تا قیامت حاضر به غایب و پدر به فرزند این پیام را برساند، یعنی اینکه، حکومت چهارونیم ساله و ظاهری امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیاز به قید تا قیامت ندارد و این نشان میدهد که غدیر یک جریان است و نه یک حادثه، یک ریلگذاری است و نه انتقال قدرت، قاعده و جریانی تا عصر مهدوی و ظهور ...
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
«ولایت» و «آزادی»
علی خسروی
عیدغدیر فرصت مناسبی است برای اندیشیدن دربارۀ اهداف آن. یکی از آن بیشمار، فضیلت «آزادی» است.
آزادی سکهای است که یک رویش پیراستگی از رذیلتها و روی دیگرش آراستگی به فضیلتها است. آزاده کسی است که هم از رذیلتهای درونی و هم از آنچه از بیرون بر او تحمیل میکنند رها است. آزادگی اگر رهایی از ثروت و قدرت است، آزادی رهایی از رذیلتی فاسدتر از ثروت و قدرت است؛ یعنی رذیلت بردگی(رقیت). آزادگی اگر کوشیدن برای آراستگی به فضیلتهای درونی است، آزادی رسیدن به مقام انسانی است.
از همین روی یکی از مهمترین و بزرگترین ارمغانهای ولایت، آزادی است:
کیست مولا؟ آنکه آزادت کند
بند «رقّیت» ز پــایت برکنـــد
امیرمؤمنان و به تبع او، سایر ائمه عصمت و هدایت (علیهمالسلام) در کنار آثار، برکات و خدمات دیگرشان، تمام عمر كوشیدند كه جان و تن مردم را آزاد كنند؛ آزاد از قیدها و پندارها و گمانها و حتی اندیشهها. آزاد از ریسمانهای مرئی و نامرئی كه انسانها را به بند میکشد، پای آدمی را سنگین و زمینگیر میکند.
و کدام فضیلت برای انسان، فاضلتر از آزادی؟ پس:
ای گـروه مؤمنــان، شــادی کنیـد
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
#عید_غدیر
#امامت_ولایت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
﷽
از غدیر تا مباهله، برنامههای سخنرانی بنده در دهه ولایت؛ تهران.
سهشنبه، ۱۴۰۳/۴/۵، خیابان شریعتی، خیابان یخچال، خیابان هدایت جنوبی، کوی دوم، بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء. مسجد تهرانی.
چهارشنبه، ۱۴۰۳/۴/۶، خیابان شریعتی، زرگنده، جنب بیمارستان جواهری، خیابان شهید عطاری مقدم، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد امیرالمومنین علیهالسلام.
پنجشنبهشب، ۱۴۰۳/۴/۷، افسریه، ۱۵ متری اول، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد جامع افسریه.
جمعهشب، ۱۴۰۳/۴/۸، خیابان شریعتی، خیابان ظفر، بلوار ارتش غربی، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام.
شنبهشب، ۱۴۰۳/۴/۹، خیابان هفده شهریور، خیابان کفایی امانی، نرسیده به میدان شهدا، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد خیر.
یکشنبهشب، ۱۴۰۳/۴/۱۰، بلوار ابوذر، نرسیده به پل چهارم، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد جامع ابوذر.
دوشنبهشب، ۱۴۰۳/۴/۱۱، بزرگراه اشرفی اصفهانی، بالاتر از نیایش، خیابان طالقانی، نبش کوچه پنجم، بعد از نماز مغرب و عشاء، مسجد بقیةالله.
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
امکان ندارد هر یک از نامزدهای ریاستجمهوری -در صورت پیروزی- بتواند به همۀ قولهایی که میدهد، عمل کند؛ امکان ندارد ایران بتواند به سرعت و زودی به وضعیتی شبیه پیش از سالهای بنفش برگردد؛ امکان ندارد هیچ دولتی بتواند در چهارسال آینده، هم مشکل رکود را حل کند و هم مشکل تورم پنجاه درصدی و هم مشکل مسکن و شغل را و هم مسئلۀ تحریمها را. توقعات را باید بر مدار واقعبینی انداخت.
در این میان، یک راه مهم برون رفت از «بحرانهای کهنه» مبتلا نکردن کشور به «بحرانهای حاد جدید» است. حرکت به جلو پیشکش؛ دولتجدید اگر بحرانهایحاد جدید درست نکند باید به احترام او کلاه از سر برداشت که این هنر کمی نیست.
#ما_به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#انتخابات(۴)
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━
﷽
انتخابات و کمی حافظۀ تاریخی!
🔻استخاره در فیزیک و قافیهاندیشی در ریاضیات و شاعرانگی در تجارت و تفأل در شطرنج، چندان خطا و گمراه کننده نیست که مریدبازی و عشقورزی و سرسپردگی در سیاست زیانآور است.
🔻مشهور است که ایرانیان «حافظۀتاریخی» ضعیفی دارند؛ یا ایرانیان خوش استقبال و بد بدرقهاند! ما با این فرضیه چه موافق باشیم و چه مخالف، منکر این واقعیت نمیتوانیم بود که در ایران به دلیل سیاستورزی مستقیم مردم، و نبود ساز و کار حزبی و تخصصی، در کنار جولان «پوپولیسم»، افکار عمومی همواره روی به سراب منجیسازی و قهرمانپروری دارد. گویا فقط شخص مورد پسند ما است که از دارالسلام سیاست، به زمین بینجابت نازل شده و حلّال همه مشکلات است ولاغیر!
🔻غافل از آنکه جنس مشکلات متعدد و پیچیدۀ ایران، نه آنگونه است که یک دولت یا دو و یا حتی دولتها از عهدۀ حل و فصل نهایی آن برآیند، و نه تصمیمگیری دربارۀ سیاستهای کلان کشوری بر عهدۀ دولتهاست. فقط سیاستهای کلان با نظرداشت جنس دولتها شدت و ضعف مییابد. از همین جهت، نظرداشت اتفاقی آنچنانی و خارقالعاده در فردای انتخابات خیمه در صحرای خیال زدن است.
🔻به همین دلیل عشقورزی با سیاستمداران، برای افراد زودباور و احساسی زهر هلاهل بوده و بهتر است آنان در جادۀ سیاست احتیاط کنند و بدانند احتیاط در این جاده، واجبتر از جادههای پرپیچ، سنگلاخ و وحشی کوهستانی است.
🔻کاش در حافظۀ سیاسیمان بماند که از شعار «دشمن هاشمی دشمن پیغمبر است»، تا «بتبزرگ» و «رد صلاحیت» راه درازی طی نشد. کاش فراموش نکنیم که از «رهبر اصلاحات» تا نظریه «عبور از خاتمی»، تا ممنوع التصویری فاصله چندانی نبود. کاش یادمان نرود بین حمایتهای همه جانبه از دولت احمدی، بذل و بخشش عناوین مسخرهای چون «معجزۀ قرن» تا انحرافی نامیدن و رد صلاحیت و طرد، سالهای درازی پیش رو نبود. از دوران «روحانیمچکریم» سخنی نمیگویم که مبتذل شروع و حتی در نزد طرفدارانش منفور به خط پایان رسید. در این میان تنها دولت شهید رئیسی متفاوت بود که خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود.
🔻پس عقلاً و شرعاً به این هشدار معروف عمل کنیم که:
«از آدمها بت نسازید، این خیانت است! هم به خودتان هم به خودشان. خدایی میشوند که، خدایی کردن نمیدانند و شما در آخر میشوید سر تا پا کافر خدایِ خودساخته.»
خصوص به پای قدرت کوتاه مدت دنیوی اَحدی، آخرت ابدی خودمان را قربانی نکنیم، این نیکوتر است، هم برای خودمان، هم برای خودشان!
#ما_به_کمتر_از_رئیسی_راضی_نیستیم
#انتخابات(۵)
✍️ #علی_خسروی|👇
┏━━━ °•🖌•°━━━┓
@bahr_dar_koze
┗━━━ °•🖌•°━━━