SibSorkhi-Shab 19 Ramazan 1394-8.mp3
6.26M
﷽
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️
دوباره هوای این شهر ، بوی #کربلا گرفته
صدقه سر #شهیدان کوچه ها #صفا گرفته 😭
🎤حاج #حسین_سیب_سرخی
👌شور احساسی
@khamenei_shohada
┄┅✿🍂🍂✿┅┄
▪️▪️▫️⬛️▫️▪️▪️
#شهادت امام کاروان اسرای #کربلا
نگین آرامش قلب اهل حرم
یعقوب کربلا،
ابن الارباب
بزرگ مرد مناجات
حضرت #سجاد(ع)
را به امام زمان(عج)
وهمه
عاشقانش
#تسلیت عرض میکنیم
╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
❣#شهیدچمران❣
🌷🍃ای #حسـین!
💢در ڪـربلا، تو یڪایڪ شـهدا را
در آغوش مےڪشیدی، مے بـوسـیدی،
وداع مـےڪـردی..
💢آیا ممڪن اسـت هنـگامے ڪہ
من نیز بہ خاڪ و خون خود مےغلطـم،
تو دسـت مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و #عطش_عشق مرا بہ تو
و بہ خدای تو سیراب ڪنی؟
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
#کربلا
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه عده دست و پا زدن که کربلا نرن!!!
یه عده دست و پا دادن توراه کربلا!!"
.
.
.
#اربعین #کربلا #شهدا
باز شب جمعه و یاد شهیدان با صلوات
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
برادرغریبم🌷
⚫️تمام یاس هایت رابه شام از #کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفرآوردم
⚫️مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم🖤
#امان_از_دل_زینب😭😭
@khamenei_shohada
# زائرین گرامی زیارت قبول
اگر از مرز #چذابه از کربلا بر میگردید، #یادمان_شهدای تنگه چذابه رو هم در موقع برگشت زیارت کنید
!غریب نمونند این شهدا!همین شهدا راه #کربلا رو باز کردن براتون
#مدیونیم
#اربعین
#سردار ما در حال #زيارت_دوره است :
پنجشنبه شب از #سوريه شروع كرد
به #كاظمين آمد
به #كربلا رفت
# نجف به زیارت #امیرالمومنین رفت
به زيارت خاكهای خون الود #خوزستان می آید
به #مشهد_الرضا می رود
به زيارت #رهبرش می آید
قم به پابوس #حضرت_معصومه خواهد رفت
ودرآخر برای زیارت #پدر و #مادرش آغوش می گشاید.
سپس بدن خسته اش را درکنار یارانش، آنها که درفراقشان بیصبرانه اشک میریخت به آرامش میرساند .
#زيارتت_قبول_سردار...
🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمون نره اشک و دعا پیام امروز #شهدا
خالیه جاشون بین ماها...#یازهرا #یازهرا س
.
بیادشون دل خدائیه،#فکه و #مجنون #طلائیه #شلمچه که #کربلا ئیه.....
.
.
.
📌تیزر تبلیغاتی پیج اصلی ماست که مسدود شده
اگر مایلید این تیزر را در پیجهای خود قرار دهید و ما را نیز تگ کنید
.
.
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
https://www.instagram.com/p/B7qbs2xhPSs/?igshid=13rcdbnozja1k
🔸وقتی #پدر شهید رضا کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده👣 از کرمان به #کربلا را تعریف می کرد، ناگهان #حاج_قاسم با حالت تعجب😧 از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید⁉️ گفتند: بله
🔹حاج قاسم به فرمانده گفت: چرا به من نگفته بودید که #رضا همشهری ماست⁉️ فرمانده گفتند: رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشه⛔️ ومخصوصاً به #حضرتعالی گفته نشود.
⚜آری او #اخلاص را در جزئیات هم میدانست👌
#شهید #رضا_کارگربرزی
.ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
✅ رهبر معظم انقلاب خطاب به زائران پیاده #اربعین فرموده بودند :
این حرکت، حرکت عشق و ایمان است، ما هم از دور نگاه می کنیم و غبطه میخوریم به حال آن کسانی که این توفیق را پیدا کردند.....
✍ آقاجان ! مولای ما !
امسال که بخاطر #کرونا رنگ و حال این حرکت، تغییر کرده ، ما هم با شما همدرد شده ایم 😔
هرچند که جسم شما در مسیر #کربلا حضور نداشت، اما سالهای گذشته، ما به نیت شما قدم در مسیر می گذاشتیم.....
خدا کند زائران امسال هم چند قدم به نیت ما جاماندگان بردارند ... 😔❗️
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_چهارم ✍ حالا دیگر روزهایِ زندگیم، معمولی و روتین نمی گذ
💝🍃💝
🍃💝
💝
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نود_و_پنجم
✍ حالا من هم #شیعه بودم اما مریدی که غریبی میکرد و گنگ، تماشا...
گاهی پای تلوزیون می نشستم و به #پیاده_روی مردم خیره میشدم.
اینها به کجا میرفتند..؟
این همه عشق دقیقا از کدام منبع انرژی ساطع میشد که دل، پا خسته کند برایِ رسیدن به معشوق...؟
امیر مهدی و دانیال گوشه ای از سالن به بحث در مورد مسائل کاری مشغول بودند و من هر از گاه گوش تیز میکردم که حرف از رفتن به ماموریت نباشد، که اگر باشد ریه تنگ میکنم، محض مردن.
تلوزیون مستندی از #پیاده_روی_میلیونی به سویِ #کربلا را پخش میکرد.🖤
به طرز عجیبی دلم پرنده شد، بال گشود و میل پریدن کرد.
چقدر تا مرگ فاصله داشتم؟
یعنی می تونستم برایِ یکبار هم که شده قدم زدن در آن مسیر را امتحان کنم؟
با افکاری پیچیده و درگیر به اتاقم رفتم...
در اینترنت پیاده روی عاشقان حسینی را سرچ کردم.
عکسها هوایی ات میکرد.............
این همه یک رنگی از کدام جعبه ی مداد رنگی به عاریت گرفته شده بود؟
چند ضربه به در خورد و حسام وارد شد
لبخند زد و کنارم نشست:
- خانم اینجوری شوهر داری نمیکننا..
منو با اون برادرِ اژدهات تنها گذاشتی اومدی اینجا؟
لب تاپ را به سمتش چرخاندم:
- اینا رو ببین.. خیلی خوبه...
نمیشه ما هم بریم؟
نگاهش که به عکسها افتاد، مردمک چشمانش سراسر برق شد...
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_هشتم ✍ آن مرد رفت؛ وقتی که باران نمی بارید...آسمان نمی
پادشاهی حسین، کم از پدرش علی نداشت و عشقش سینه چاک می داد مردان خدا را...
حالا دیگر تلوزیون تمرکزش بر #پیاده_روی_اربعین بود...
پیاده روی که چه عرض کنم، سربازیِ پا در برابرِ فرمانِ دل...
دیگر هوسانه هایم به لب رسیده بود و چنگ میکشید بر آرامش یک جانشینی ام.
هوا رو به تاریکی بود و دانیالِ سرگرم کار با لب تاپش.
به سراغش رفتم و بدون مقدمه چینی حرف دلم را زدم...
- میخوام #اربعین برم کربلا...
یعنی #پیاده برم.
با چشمانی گرد شده دست از کار کشید:
- چی؟ خوبی سارا جان؟😳
بدونِ ثانیه ای تردید جمله ام را تکرار کردم و او پر شیطنت خندید:
- آهاااااان … بگو دلت واسه اون حسامِ عتیقه تنگ شده داری مث بچه ها بهانه میگیری
صبر کن یه ساعت دیگه بهش زنگ میزنم، باهاش حرف بزن تا هم خیالت راحت شه ، هم از دلتنگی دربیای😊
چرا حرفم را نمیفهمید؟
دلتنگ امیر مهدی بودم،
آن هم خیلی زیاد...
باید میرفتم...
اما نه برایِ دیدنِ او.. اینجا دلم تمنایِ تماشا داشت و فرصت کم بود...
با جدیدت براش توضیح دادم که هواییِ خاکِ #کربلا شدم، که می داند مریضم و عمرم کوتاه...
که نگذارد آرزویِ به ریه کشیدنِ تربت حسین به وجودم بماند.. که اگر نروم میمیرم..😭
و او با تمامِ برادرانه هایش، به آغوشم کشید و قوتِ قلب داد خوب شدنم را و گوشزد که شرایطم محیایِ سفری به این سختی نیست و کاش کمی صبوری کنم...
اما مگر ملک الموت با کسی تعارف داشت و رسم صبر کردن را میدانست؟
نـه!!
پس لجبازانه پافشاری کردمو از حالِ خوشم گفتم و اینکه باید بروم...
و از او قول خواستم تا امیرمهدی، چیزی نفهمد و او قول داد تا تمام تلاشش را برای رسیدن به این سفر بکند و چقدر مجبورانه بود لحنِ عهد بستنش...
روزها میگذشت و من امیدوارانه چشم به در میدوختم تا دعوت نامه ام از عرش برسد و رسید...😍
گرچه نفسم بند آمد از تاخیرش، اما رسید...
درست در بزنگاه و دقیقه ی نود.
منِ #شیعه و دانیالِ #سنی.. کنارِ هم..
#قدم_به_قدم ...
دو روز دیگر عازم بودیم و دانیال با ابهتی خاص سعی کرد تا به من بفهماند که خستگی ام در پیاده روی #اربعین، مساویست با سوار شدن به ماشین و حرفی رویِ حرفش سنگینی نمی کند...
پروین مخالفِ این سفر بود و فاطمه خانم نگران.
هر دو تمامِ سعی شان را برایِ منصرف کردنم، به جریان انداختند و جوابی نگرفتند حالا من مسافر بودم...❤️
مسافر خاک کربلــا.........
⏪ #ادامہ_دارد...
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_نود_و_نهم ✍ مسافرِ خاکی معجزه زده که زائر میخرید و عددی نمیف
.
سری به نشانه ی مخالفت تکان دادم و در مقابلِ چشمانِ پر حیرتِ برادر، راهِ رفتن پیش گرفتم.
ده دقیقه ای گذشت و دانیال به سراغم آمد:
- سارا بگم خدا چکارت کنه...
یه سره سرم داد زد که چرا آوردمت.
کلی هم خط و نشون کشید که اگه یه مو از سرت کم بشه تحویل داعشم میده..😐
از نگرانی های مردانه ی حسام خنده بر لبانم نشست.
دانیال چشم تنگ کرد و مقابلم ایستاد:
- میشه بگی چرا باهاش حرف نزدی؟
مخمو تیلیت کرد که گوشی رو بدم بهت😑
دسته گلو تو به آب دادیو منو تا اینجا کشوندی، حالا جوابشو نمیدی و همه رو میندازی گردن من؟؟
شالِ مشکیم را مرتب کردم:
- تا رسیدن به #کربلا باید تحمل کنی...
طلبکارو پر سوال پرسید:
- چی؟ یعنی چی؟
ابرویی بالا انداختم:
- یعنی تا خودِ کربلا، هیچ تماسی رو از طرفِ حسام پاسخ گو نمیبااااشم...😌
واضح بود جنابِ آقایِ برادر؟
نباید فرصتِ گله و ناراحتی را به امیر مهدی می دادم.
من به عشق #علی و دو فرزندش #حسین و #عباس پا به این سفر گذاشته بودم...❤️
پس باید تا رسیدن به مقصد دورِ عشقِ حسام را خط میکشیدم.
وا رفته زیر لب زمزمه کرد:
- بیا و خوبی کن.. کارم دراومده پس..😢
کی میتونه از پس زبونِ اون دیونه ی بی کله بربیاد..
کبابم میکنه…😢
انگشتم را به سمتش نشانه رفتم:
- هووووی.. در مورد شوهرم، مودب باشااا...😌😒
از سر حرص صورتی جمع کرد و “نامردی” حواله ام...😂
بازرسی تمام شد و ما وارد مرز عراق شدیم.
سوار بر اتوبوس به سمت #نجف ...
کاخِ پادشاهیِ علی...
اینجا عطرِ خاکش کمی فرق نداشت؟
⏪ #ادامہ_دارد...
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صدم ✍ اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا
حرفهایِ دانیال اثری نداشت و مجبور شد تا همراهیم کند.
هجوم جمعیت آنقدر زیاد بود که گاه قدمهایِ بعدیم را گم میکردم.
از دور که کاخِ پادشاهی اش نمایان شد...قلبم پر گرفت🕊 و دانیال ساکت چشم دوخت به صحنِ علی...
با دهانی باز ، محو تماشا ماندم. اینجا دیگر مرزی برایِ بودن ، نبود...
اینجا جسم ها بودند، اما روح ها نه...
قیامت چیزی فراتر از این محشر بود؟
در کنارِ هیاهیویِ زائرانی که اشک می ریختند و هر کدام به زبان خودشان، امیر این سرزمین فقیر نشین را صدا میزدند، ناگهان چشمم به دانیال سنی افتاد که بی صدا اشک از گوشه ی چشمانش جاری میشد و دست بلند کرده زیر لب نجوا میکرد...💔
در دل قهقه زدم ، با تمام وجود...
اینجا خودِ #خدا حکومت میکرد..
بیچاره پدر که با نفرت از علی ما را به عرصه رساند و حالا دختری مرید و پسری دلباخته ی امیرالمومنین رویِ دستانش مانده بود...
و این یعنی ” من الظلمات الی النور”✨
طی دو روزی که در #نجف بودیم گاه و بیگاه به زیارت محبوس شده در زنجیره ی زائران، آن هم از دور رضایت میدادم و درد دل عرضه میکردم و مرهمِ نسخه پیچ ، تحویل میگرفتم.
حالا دیگر دانیال هم بدتر از من سرگشتگی میکرد و یک پایِ این #عاشقی بود.❤️
با گذشت دو روز بعد از وداع با امیر شیعیان که نه، امیر عالمیان.. به سمت #کربلا حرکت کردیم...💔
با پاهایی پیاده، قدم به قدمِ جنون زدگان حسینی...👣💔
⏪ #ادامہ_دارد...
بصیـــــــــرت
💝📿💝 📿💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صد_و_هشتم ✍ دستم به دستگیره ی در نرسیده، در باز شد. دانیال ب
💝📿💝
📿💝
💝
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_صد_و_نهم
✍ به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند، رسیدیم.
کنار رفتند...
در را بازم کردمو داخل شدم.
خودش بود...
آرام خوابیده رویِ تخت، با لباس هایی نظامی که انگار تنش را به خون غسل داده بودند...😭
گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از #خون تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود...
قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش...
چقدر شهادت به صورتش می آمد..
دستِ آرامیده رویِ سینه اش را
بلند کردمو انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم.
این انگشتر دیگر مالِ من بود...
کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم...💔
کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را...💔
کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدن هایم پر میشد از موج صدایت...💔
راستی می دانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟😭
حالا دل به آواز قرآنِ کدام قاری خوش کنم که مسکن شود بر دردهایم؟
کاش دیشب بچه نمیشدم و با قهر، قهر میکردم و تُنِ نفسهایت را هجی ...
کاش…
موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید...
به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم...
#عاشق که باشی دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت...
و من عاشقانه دل خوش کردم.
این قلب ترک خوده ی من، بند به مو بود...
من عاشق”او” بودم
و “او” عاشق “او” بود...
بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد...
باید با خوشیِ حسام راه می آمد...
پس بی صدا باریدم...😭
چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم...
حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین #کربلا وداع اش را لبیک میگفتم...💔💔💔
ادامه دارد ..
#هادی_دلها
یک سال براے زیارت #اربعین_حسینی از #نجف به #بصره رفت و مسیر ۵۰۰ کیلومتری تا #کربلا را به عشق اربابش پیاده روی نمود.
#شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری🕊
ـــــــــ🇮🇷بصـــیرت مجازے🇮🇷ــــــــ
☑️ @Baserat_ir
به پایان آمد این ماه و عبادت همچنان باقیست
برای ما حرم بنویس، نجف تا کربلا کافیست
#کربلا...
⚠️يك نفر میگفت #اربعین قیامت است.. ازدحام است، نمیشود زیارت کنی...
💚 و من با خود فکر میکردم
اولاً که میرویم که شلوغش کنیم و بعد کسانی که قیامت به سمت حسین (علیهالسلام) میروند؛ بیگمان اهل بهشتند.. اگر قیامت هم به ما اجازه دهند به سمت حسین (علیهالسلام)حرکت کنیم بهشت را حسینیه میکنیم.
کاش قیامتمان اربعین باشد و اربعینمان قیامت.
⚠️ يك نفر میگفت اربعین را به یک پیادهروی زنانه تبدیل نکنید، شکوه اربعین به یک حرکت مردانه است.
💚 و من با خود فکر میکردم حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند..
اربعین حرکت انسان به سمت والاترین انسان است؛ فارغ از جنسیت و سن و رنگ و...
⚠️ يك نفر میگفت؛ اربعین همینجاست اربعین در خانههای فقراست.. بروید خانه فقرا موکب بزنید.
💚 و من رفتم و دیدم فقرا خانههایشان را به عشق حسین رها میکنند و میروند #کربلا تا پرچم اربعین را بهپا کنند چگونه اربعین درخانههای فقراست؟ در اربعین هم اصل ضیافت دادنها مال فقراست ...
⚠️ يك نفر میگفت اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند پیاده نروید، عصر تکنولوژیست!
💚 و من با خود فکر میکردم یا از کربلا پیاده میروی تا حسین (علیهالسلام) را در کوفه و شام زنده کنی یا باید پیاده به کربلا برگردی تا حسین (علیهالسلام) را درقلبت زنده کنی، با این پیاده رفتنهاست که گستره حسین (علیهالسلام) قدمقدم عالم را فرامیگیرد
برای ما که سوار دنیا شدهایم و از حسین و مهدی فاطمه، فاصله گرفتهایم لازم است تا پیاده شویم و قدمبهقدم به اصل خویش باز گردیم.. عشق حسین قلبها را آرام فتح میکند
⚠️ یک نفر میگفت عراق یک روز دشمن ما بود، نروید؛ خون شهیدان پایمال نشود.
💚 و من با خود فکر میکنم خون کدام شهید پایمال میشود؟ همان که پشت لباسش مینوشت: اللهمارزقنازيارةکربلا⁉️
جنگ ما با بعثیها و صدام بود نه با محبين حسین علیهالسلام. ما در این خاک یک عزیز دردانه داریم و به عشق او پاودست و سر میدهیم و میرویم تا جگرگوشهمان را ببینیم.
⚠️ يك نفر بود میگفت عراق یک کشور درحال جنگ است و ضعیف است و این هزینهها برای یک کشور جنگزده روا نیست...
💚و من با خود فکر میکنم چه کسی این کشور جنگزده را مجبور میکند هزینه کند؟
عراق از اربعین قدرت میگیرد؛ عراق با نیروی حسین است که هرسال قویتر میدرخشد.
عراقیها فهمیدهاند حسین (علیهالسلام) یک قدمشان را هزارقدم جبران میکند
حسین(علیهالسلام) زیر دِین هیچکس نمیماند...
⚠️یك نفر میگفت پیادهروی اربعین را حکومتیها ساختند...
💚 و من با خود فکر میکنم زینب (سلامالله) به کدام حکومت متصل بود که از شام تا کربلا را پیاده آمد
جابربنعبدالله انصاری اهل کدام حکومت بود که با آن سن و سال مجبور بود پیاده به سمت حسین بشتابد!؟
علمای بزرگ شیعه، مردانی که اسمشان کافیست برای استناد، وابسته به کدام حکومت بودند که راه میافتادند پیاده، شبانه، از نخلستانها پنهانی خود را به حسین (علیهالسلام) میرساندند.
💚🙂 راست میگویند اربعین یک حرکت حکومتیست و آن هم حکومت حسین (علیهالسلام) است که زن و مرد و پیر و جوان را از سرتاسر دنیا جمع میکند و به کربلا میرساند.
🙂 خيليها خیلی چیزها میگویند ...
بگذار بگویند اینها یا نمکگیر نشدهاند یا اهل نمکخوردن و نمکدان شکستن هستند.....
#یاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍💚 بینالحرمین بوی قرآن گرفت
❤️💚 دستهٔ معروف «بنیعامر» بزرگترین کاروان زائران پیادهٔ #اربعین است که دوم صفر از بصره به سمت #کربلا حرکت کرد و بامداد امروز به مقصد رسید و در بینالحرمین عزاداری کرد.
🦋💚 پس از رسیدن به بینالحرمین، در حرکتی نمادین، حمایت قاطعانهی مسلمانان از #قرآن را، به نمایش کشید
..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت: خانوم شما بارداری نمیتونیم بریم کربلا
گفت: به عشق #امام_حسین بریم ...
سپردم به آقا
رسیدن، حالش بد شد، دکتر گفت بچه مُرده!
- خانومه گفت، اگه قراره بمیره بذار به عشق حـسیـﷺین بمیره ... فقط منو ببر پیش ضریح
با بچهی مُرده تو شکمش کنار حرم خوابید
و خواب دید.......💔💔💚💚
«بچهش شد کــی؟!»
#کربلا #طریق_الاقصی