eitaa logo
با شمیم تا شفق
252 دنبال‌کننده
478 عکس
63 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری مادر دخترهای متفاوت دچار کلمات،نوشتن،کتاب‌و فیلم رشد یعنی از دیروزت بهتر باش در بله و تلگرام هم شعبه داره @shokoofe_sadat_marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
خنده بر لب میزنم تا کس نداند درد من ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
کتابی که خوندمش ولی نبستمش مدام به جملاتش سر میزنم و مداوم فکرم و مشغول میکنه جملات خوبش و معرفی کتاب رو سعی میکنم بذارم
کتاب ذهنیت و زاویه دید نوشته استاد علی صفایی حائری است که بر ۱۶ کتاب و داستان نقد نوشته اند در توضیح اسم کتاب گفته اند که : «ذهنیت همان فلسفه و بینش و شهود هنرمند است و زاویه ی دید، نگرش هنری و بیان هنری او.» کتاب دریچه و جهان بینی صحیح و درستی را پیش پای مخاطب می گذارد فانوسی به دست مخاطب می دهد تا خودش مسیر پیش رو را روشن کند اینگونه هر داستانی که بخوانیم با آن دریچه مطابقت میدهیم و نقد و بررسی اش می کنیم اگر زندگی خودش یک داستان محسوب شود پس کتاب فوق به شما کمک می کند تا دیگر بدون اندیشه از هیچ داستانی نگذرید بخش هایی از کتاب : من رونده هستم، ولی نه به سوی هوس های خودم و یا هوس های اربابم، نه به سوی دنیا و نعمت های آن، که من رو به حاکم و پروردگارم دارم انسان دریافته بود که برای حرکت، ساخت انسان و ساخت جهان باید همین گونه با درد و رنج آغشته باشد و باید بهارها و پاییزها در کتار هم باشند که انسان حرکت را فراموش نکتد و به بت ها دل نبندد و در بنذ ها اسیر نشود انسان در خلوت ترین لحظات خویش هم به مذهب نیاز دارد و به وحی محتاج است
برای آدمی مثل من که همه چیزش با کتاب معنا پیدا می کند منطقی است که درمان هایش هم کتابی باشد مثلا با اینکه کلی کتاب مهمتر و با الویت بیشتر در برنامه ی خواندن دارد اما چون دلش میخواهد کمی استراحت کند و در زندگی برای خودش غافلگیری ایجاد کند و درگیر رمز و راز شود طبیعی است برود و از کتابخانه اش سنگ، کاغذ، قیچی را بردارد و به کتاب های مهمترش بگوید: کمی حالم بهتر شد با روحیه ی بهتری بر خواهم گشت، البته که خیلی زود. بعد از گوشه ی خانه اش، از کنار بخاری گرم، بار و بندیلش را جمع کند و سفر کند به کلیسای قدیمی بلک واتر در اسکاتلند سرد. حس اندیشه ورزی و تفکر و اینکه «خوب حالا چی یاد گرفتی؟» اما رهایم نمیکند و باید بگویم از سنگ، کاغذ، قیچی یاد گرفتم که از یک اتفاق می شود برداشت های مختلفی کرد زوایای نگاه ما زندگی ما را می سازد. یاد گرفتم که در زندگی حتما و حتما باید در مورد برداشت هایمان از رفتارهای دیگران، در مورد علاقه و محبتی که به آن ها داریم، در مورد چیزهایی که آزارمان می دهد و یا خوشحالمان می کند و گاهی در مورد رازهایمان با یکدیگر گفتگو کنیم، صادقانه گفتگو کنیم وگرنه ممکن است اتفاقات عجیب و غریبی و گاها تلخی رخ دهد که میشد با یک گفتگو و کمی تمرین از کنار آن گذر کرد. حالا چند روزی هست که از معاشرتم با خانواده ی رایت می گذرد و از اسکاتلند برگشته ام اولین کاری که کردم این بود که روبه روی کتاب های مهم‌ترم ایستادم و گفتم دیدید! گفتم زود برمی گردم.
📣ثبت‌نام ترم زمستان دوره «نویسندگی خلاق » در مبنا از همین حالا شروع شد🤩 🔻این دوره برای چه کسانی مناسبه؟ برای همه کسانی که به نوشتن علاقه دارند و دوست دارند در این راه قدم بگذارند.برای همه دوستانی که دستی بر قلم دارند. برای هرکسی که می‌خواد نوشتن رو جدی شروع کنه. 🔻پرداخت اقساط هم داریم؟ بله که داریم. توی سایت زمان زدن روی گزینه ثبت‌نام، گزینه اقساط رو هم فعال کنید. 🔻کجا ثبت‌نام کنید؟ اینجا: https://b2n.ir/w35269 🔻چطور درباره دوره بیشتر بدونید؟ روی لینک بالا بزنید و درباره سرفصل‌های دوره، نحوه برگزاری، ساعات کلاس آنلاین، استاد و استادیارها و... مفصل بخونید😊
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست
به محض اینکه فهمیدم جام جم کتابی با موضوع معلولیت چاپ کرده بدون معطلی خریدمش برای خواندن‌اش اما خیلی عجله نداشتم از کنارش رد میشدم، میدیدمش، از کتابخانه بر میداشتم اما نمیخواندمش آخر تنها کتابی بود که نخوانده از بر بودم از وقتی چشم به این دنیا گشوده بودم تا همین لحظه که مینویسم معلولیت یقه ی یکی از عزیزان مرا گرفته است. پدرم بر اثر پنی سیلین تست نشده در دو سالگی دچار ناشنوایی شد و دخترم، به دلیل نامعلومی دچار تاخیر تکاملی است خیلی وقت پیش دنبال کتابی بودم که بتوانم از آن کمک بگیرم که چطور با کودک متفاوتم برخورد کنم کتاب خاصی که من دنبالش بودم هنوز نوشته نشده بود به این فکر افتادم که خودم بنویسمش اما من نویسنده نبودم حداقل خودم اینطور فکر میکردم که برای نویسنده شدن باید خیلی زیادخواند، تحقیق کرد و خیلی بیشتر نوشت. هنوز آن نویسنده ای که باید حق مطلب را ادا کند نبودم دوستی اما توصیه کرد که بنویسم و گفت برای چاپ شدنش کمکم می کند و من شروع کردم تا اینکه با مورد مشابه آنچه در ذهنم داشتم رو به رو شدم و بسیار خوشحال شدم که فردی آستین هایش را بالا زده و برای معلولیت نوشته است آن هم بسیار زیبا گرچه چیزهایی هست که نویسنده به ان اشاره نکرده است حالا دیروز "پروانه ها گریه نمی کنند" نوشته ی خانم مرضیه اعتمادی را تمام کردم احساس من موقع خوانش این کتاب درست همان حسی را داشت که در تمام تجربه ی مادری ام داشتم با روایت اول آنقدر اشک ریختم که احساس کردم آب شدم، تمام شدم، فرو ریختم و حالا یک نفر باید ذرات من را از لا به لای تار و پود فرش جمع کند. چه کسی را جز خودم داشتم؟! درست مثل روزی که گفتند دخترم نیاز به متخصص مغز و اعصاب دارد، مثل دفعه اولی که کار درمانی رفت و آنقدر جیغ کشید که با قلب ریش ریش شده مسیر سی کیلومتری از کار درمانی تا خانه را طی کردیم، مثل اولین باری که اگر اگر های این و آن از من یک متهم ساخت، مثل حرفای سنگینی که هنوز تحمل می کنم و هنوز زیر بار غمش زنده ام. چه کسی را داشتم جز خودم؟! خودم، خودم را مشت مشت جمع کردم روی هم ریختم و ادامه دادم درست مثل همه ی این سالها. روایت های بعدی را خواندم و جز در معدود مواردی اشک نریختم حتی بیشتر لبخند زدم درست مثل همه ی زندگی ام. نویسنده از عبارت "باید کدام دررامی کوبیدم" در تمام روایت هایش استفاده کرده است انگار قلب نویسنده همچون پروانه ای که در شیشه است خودش را هزار بار به دیواره های این حصار کوبیده است و هیچ دری به رویش باز نشده است. اگر با معلول سر و کار ندارید هم این کتاب را بخوانید تا حداقل با امثال منی که به قدر کافی شکسته اند بهتر برخورد شود خانم اعتمادی خیلی کوتاه برای شما می نویسم ممنونم که نوشتید. از طرف مادری که هنوز مامان، این کلمه ی جادویی، شگرف و عظیم را نشنیده است
گرچه با هیچ کسی بعد تو درمان نشدم خون دل خوردم و از عشق پشیمان نشدم
تو مکن تهدیدم از کشتن که من تشنه‌ی زارم به خون خویشتن گر بریزد خون من آن دوست ‌رو پای‌کوبان جان برافشانم بر او رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون جهند از دست خود دستی زنند چون رهند از نقص خود رقصی کنند می رسد آواز عشق از چپ و راست منطق الطیر سلیمانی کجاست مطربانشان از درون دف می‌زنند بحرها در شورشان کف می‌زنند تو نبینی لیک بهر گوششان برگ ها بر شاخه ها هم کف زنان