هدایت شده از [ هُرنو ]
سلام
نشرهای معروف و درشتغرفه😄 را که حتما سر خواهید زد.
اما بعضی نشرها هستند که واقعا خوبند و کتابهای باکیفیتی دارند ولی به واسطهٔ خصوصیبودن یا مسائل دیگر، غرفهٔ خاصی ندارند و شاید کمتر به چشم بیایند.
به این نشرها اگر سر بزنید حتما دست خالی برنخواهید گشت.
به ترتیب راهرو نوشتم که بیشتر به کار بیاید :)
#جمکران: راهروی ۱، غرفه ۷
#اسم: راهروی ۲، غرفه ۱۸
#پرنده: راهروی ۶، غرفه ۱۳
#عصر_پیشرفت: راهروی ۶، غرفه ۱۶
#حماسه_یاران: راهروی ۷، غرفه ۱۵
#ستارهها: راهروی ۱۰، غرفه ۲
#ابراهیم_هادی: راهروی ۱۱، غرفه ۱۱
#صاد: راهروی ۱۱، غرفه ۱۳
#شهید_کاظمی: راهروی ۱۳، غرفه ۳
#خط_مقدم: راهروی ۱۳، غرفه ۸
#روایت_فتح: راهروی ۱۳، غرفه ۱۱
#لیلةالقدر: راهروی ۱۴، غرفه ۳
#هاجر: راهروی ۱۴، غرفه ۵
#بینالملل: راهروی ۱۶، غرفه ۱۳
#مصابیحالهدی (حاجآقامجتبی تهرانی): راهروی ۱۹، غرفه ۱۵
#جامجم: راهروی ۲۱، غرفه ۱۲
#۲۷بعثت: راهروی ۲۲، غرفه ۲
#مهرستان: راهروی ۲۴، غرفه ۱۵
#جلوه_نور_علوی (استاد فیاضبخش): راهروی ۲۵، غرفه ۹
(اگر جای اسم نشری در لیست بالا خالیست، پیام بدهید و بفرمایید.)
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
Book Service 27 (Book Festival Special).pdf
حجم:
1.57M
سرویس کتاب #ضمیمه_جمعه روزنامه ایران
ویژهنامه نمایشگاه کتاب
چندین پیشنهاد کاربردی جهت نمایشگاهگردی، پیشنهاد کتاب، ضدپیشنهاد کتاب و راهنمای پدران و مادران.
و خب، ذوق دو یادداشت علی و محمدطه در بخش نوجوان را هم دارم. یکی دهمی و دیگری نهمی از مدرسهمان.
حتا اگر قصد نمایشگاه رفتن ندارید، این پیدیاف را ذخیره کنید. زحمتِ ۱۵-۱۶ نفر خورهٔ کتاب است.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
.
جلسه چهارم نویسندگی خلاق بود
قرار بود بیست نفر از اطرافیان،عزیزان و دوستانمان را انتخاب کنیم و آنها را به بو، طعم، مزه، موسیقی، حالوهوا یا غذایی نسبت دهیم
یکی از آنها که انتخابش کردم تو بودی
چه کسی میتواند عزیزتر و نزدیکتر از تو که پارهی تنی و سنجاق شده به قلبم باشد
خوب یادم هست یک صبح زمستانی کنار بخاری نشسته بودم و برگهها و دفتر و کتابهایم روی فرش غش کرده بودند.تو روی پای گواره شدهی من، بعد از تلاشهای بیوقفه خوابیده بودی.خوابیدن تو مصادف است با شروع کارهای همیشه ناتمام من. شروع دقایق باارزشی که من و قلمم کمی خلوت میکنیم. پرده را کنار زده بودم تا گلها که بیدار شدند آمادهی حمام آفتاب شوند اما خورشید هنوز آفتاب ملایم و خستهای بود که تازه چشمهایش را باز کرده بود و داشت خمیازه می کشید.
نگاهت کردم.به تمام اجزای صورتت زل زدم. سر تا پای کوچکت را با عشق از نظر گذراندم.تو شبیه چه چیزی هستی؟! این سوالی بود که از خودم پرسیدم. سرم را به مبل پشت سرم تکیه دادم چشمهایم را بستم.تو شبیه شیر پرچرب گرمی هستی که یک قاشق عسل در دلش بازی می کند و سَر صبح سرد زمستانی آدم سرما زدهای چون من را دلگرم میکنی
تو آرام،شیرین، لطیف،گرمابخش و دلچسبی برای روزهای من
حورا سادات خانم،دخترعزیز،زیبا و خندهروی من
مینیاتوری جانِ ظریف و دلبرم
خوش قدمِ خوش روزی
امیدبخش خانهی ما
زادروزت؛ تولدت مبارک ما
تکه ی باارزش وجود من، الهی خوشبخت و عاقبت به خیر بشی
یادت نره مامان عاشقته اردیبهشتی بهاری من
پی نوشت :
*خانواده ارزش این و داره که تولد آدم چند روز این طرف و آن طرف شود، خانواده ارزش خیلی چیزها رو داره
*تولد گرفتن یکی از اتفاقاتی که توی خونهی ما خیلی ارزشمنده و فراموش نمیشه اما همین قدر ساده
*معرفی می کنم بنده بنیان گذار تولدهای غافلگیر کننده و بدون کادو هستم.دوستان در جریانند
#تولد
#خانواده
#شیرعسل
#نویسندگی
#مادر
.
غریب بهترین اسمی بود که می شد روی این فیلم گذاشت غریب به نظر من غربت اسلام، مبانی اش، امربه معروف و نهی از منکر، انقلاب، ایران، خدمتگذار و مسئول پای کارِدلسوزِخدوم را نشان میداد گرچه بازم حفرههای خالی داشت
یک نفر در این فیلم هست که احتمالا در تیزرها و تبلیغات او را دیدهاید کسی که مردم را به زور برای نماز بیدار میکند.
در تمام طول فیلم دلم میخواست دست ببرم به پرده سینما، یقهاش را بگیریم و دو تا سیلی برای همهی این سالها که امثال من تاوان رفتار او را دادهایم بخوابانم زیر گوشش، حیف که توی نورها و هالهها قایم شده بود
داستان درباره ی برشی از تلاش های شهید محمد بروجردی در غائله ی کردستان است
گفت: همه هم چادری.
گفتم :توی زندگی، من به خودم این فرصت و دادم که به همه نگاهها و تفکرات فکر کنم.کاش بقیه هم این فرصت و از خودشون نگیرن.
همون موقع یه خانم با حجاب متفاوت همراه همسرش وارد شد
و با لبخند ادامه دادم :که البته نمیگیرن الحمدالله
#فیلم
#کتاب
#غریب
#مسیح_کردستان
#محمد_بروجردی