eitaa logo
با شمیم تا شفق
252 دنبال‌کننده
479 عکس
63 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری مادر دخترهای متفاوت دچار کلمات،نوشتن،کتاب‌و فیلم رشد یعنی از دیروزت بهتر باش در بله و تلگرام هم شعبه داره @shokoofe_sadat_marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از [ هُرنو ]
سلام نشرهای معروف و درشت‌غرفه😄 را که حتما سر خواهید زد. اما بعضی نشرها هستند که واقعا خوبند و کتاب‌های باکیفیتی دارند ولی به واسطهٔ خصوصی‌بودن یا مسائل دیگر، غرفهٔ خاصی ندارند و شاید کمتر به چشم بیایند. به این نشرها اگر سر بزنید حتما دست خالی برنخواهید گشت. به ترتیب راهرو نوشتم که بیشتر به کار بیاید :) : راهروی ۱، غرفه ۷ : راهروی ۲، غرفه ۱۸ : راهروی ۶، غرفه ۱۳ : راهروی ۶، غرفه ۱۶ : راهروی ۷، غرفه ۱۵ : راهروی ۱۰، غرفه ۲ : راهروی ۱۱، غرفه ۱۱ : راهروی ۱۱، غرفه ۱۳ : راهروی ۱۳، غرفه ۳ : راهروی ۱۳، غرفه ۸ : راهروی ۱۳، غرفه ۱۱ : راهروی ۱۴، غرفه ۳ : راهروی ۱۴، غرفه ۵ : راهروی ۱۶، غرفه ۱۳ (حاج‌آقا‌مجتبی تهرانی): راهروی ۱۹، غرفه ۱۵ : راهروی ۲۱، غرفه ۱۲ : راهروی ۲۲، غرفه ۲ : راهروی ۲۴، غرفه ۱۵ (استاد فیاض‌بخش): راهروی ۲۵، غرفه ۹ (اگر جای اسم نشری در لیست بالا خالی‌ست، پیام بدهید و بفرمایید.) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از [ هُرنو ]
Book Service 27 (Book Festival Special).pdf
حجم: 1.57M
سرویس کتاب روزنامه ایران ویژه‌نامه نمایشگاه کتاب چندین پیشنهاد کاربردی جهت نمایشگاه‌گردی، پیشنهاد کتاب، ضدپیشنهاد کتاب و راهنمای پدران و مادران. و خب، ذوق دو یادداشت علی و محمدطه در بخش نوجوان را هم دارم. یکی دهمی و دیگری نهمی از مدرسه‌مان. حتا اگر قصد نمایشگاه رفتن ندارید، این پی‌دی‌اف را ذخیره کنید. زحمتِ ۱۵-۱۶ نفر خورهٔ کتاب است. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
کاش به هر حرفی برچسب شوخی نزنیم
. جلسه چهارم نویسندگی خلاق بود قرار بود بیست نفر از اطرافیان،عزیزان و دوستانمان را انتخاب کنیم و آن‌ها را به بو، طعم، مزه، موسیقی، حال‌وهوا یا غذایی نسبت دهیم یکی از آن‌ها که انتخابش کردم تو بودی چه کسی می‌تواند عزیزتر و نزدیک‌تر از تو که پاره‌ی تنی و سنجاق شده به قلبم باشد خوب یادم هست یک صبح زمستانی کنار بخاری نشسته بودم و برگه‌ها و دفتر و کتاب‌هایم روی فرش غش کرده بودند.تو روی پای گواره شده‌ی من، بعد از تلاش‌های بی‌وقفه خوابیده بودی.خوابیدن تو مصادف است با شروع کارهای همیشه ناتمام من. شروع دقایق باارزشی که من و قلمم کمی خلوت می‌کنیم. پرده را کنار زده بودم تا گل‌ها که بیدار شدند آماده‌ی حمام آفتاب شوند اما خورشید هنوز آفتاب ملایم و خسته‌ای بود که تازه چشم‌هایش را باز کرده بود و داشت خمیازه می کشید. نگاهت کردم.به تمام اجزای صورتت زل زدم. سر تا پای کوچکت را با عشق از نظر گذراندم.تو شبیه چه چیزی هستی؟! این سوالی بود که از خودم پرسیدم. سرم را به مبل پشت سرم تکیه دادم چشم‌هایم را بستم.تو شبیه شیر پرچرب گرمی هستی که یک قاشق عسل در دلش بازی می کند و سَر صبح سرد زمستانی آدم سرما زده‌ای چون من را دل‌گرم می‌کنی تو آرام،شیرین، لطیف،گرمابخش و دل‌چسبی برای روزهای من حورا سادات خانم،دخترعزیز،زیبا و خنده‌روی من مینیاتوری جانِ ظریف و دلبرم خوش قدمِ خوش روزی امیدبخش خانه‌ی ما زادروزت؛ تولدت مبارک ما تکه ی باارزش وجود من، الهی خوشبخت و عاقبت به خیر بشی یادت نره مامان عاشقته اردی‌بهشتی بهاری من پی نوشت : *خانواده ارزش این و داره که تولد آدم چند روز این طرف و آن طرف شود، خانواده ارزش خیلی چیزها رو داره *تولد گرفتن یکی از اتفاقاتی که توی خونه‌ی ما خیلی ارزشمنده و فراموش نمیشه اما همین قدر ساده *معرفی می کنم بنده بنیان گذار تولدهای غافلگیر کننده و بدون کادو هستم.دوستان در جریانند
. غریب بهترین اسمی بود که می شد روی این فیلم گذاشت غریب به نظر من غربت اسلام، مبانی اش، امربه معروف و نهی از منکر، انقلاب، ایران، خدمتگذار و مسئول پای کارِدلسوزِخدوم را نشان می‌داد گرچه بازم حفره‌های خالی داشت یک نفر در این فیلم هست که احتمالا در تیزرها و تبلیغات او را دیده‌اید کسی که مردم را به زور برای نماز بیدار می‌کند. در تمام طول فیلم دلم میخواست دست ببرم به پرده سینما، یقه‌اش را بگیریم و دو تا سیلی برای همه‌ی این سالها که امثال من تاوان رفتار او را داده‌ایم بخوابانم زیر گوشش، حیف که توی نورها و هاله‌ها قایم شده بود داستان درباره ی برشی از تلاش های شهید محمد بروجردی در غائله ی کردستان است گفت: همه هم چادری. گفتم :توی زندگی، من به خودم این فرصت و دادم که به همه نگاه‌ها و تفکرات فکر کنم.کاش بقیه هم این فرصت و از خودشون نگیرن. همون موقع یه خانم با حجاب متفاوت همراه همسرش وارد شد و با لبخند ادامه دادم :که البته نمیگیرن الحمدالله
. شده از درد بخندی که نبارد چشمت من در این خنده‌ی پرغصه مهارت دارم