eitaa logo
با شمیم تا شفق
252 دنبال‌کننده
478 عکس
63 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری مادر دخترهای متفاوت دچار کلمات،نوشتن،کتاب‌و فیلم رشد یعنی از دیروزت بهتر باش در بله و تلگرام هم شعبه داره @shokoofe_sadat_marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
. اخبار این روزهای دنیا عجیب من و یاد این جملات علی صفایی حائری می‌ندازه «یا اَللهُ یا رَحمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قُلوبَنا عَلی دینِک.» @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. فرفریِ فسقلیِ فلفلی من اردی‌بهشتیِ نعنایی گوجه گیلاسیِ خندونم تولدت مبارک دو روز دیگه تولدته اما امروز گرفتیم چون میخواستم به صاحب امروز سپرده باشمت
. برو بچت و بنداز سطل آشغال از این بچه چیزی در نمیاد .
. با بدبختی ازش وقت گرفتیم.چندماه چندماه وقت‌می‌داد. می‌گفتن بهترین فوق مغز و اعصاب کودکان توی مشهد. در مطب که باز شد دور تا دورش پر از دانشجو بود.دکتر برگه‌های آزمایش و ازم گرفت.گفت:«خب. این بچه مشکلش ژنتیکی و نمی‌شه کاری براش کرد فقط هرروز بدتر می‌شه و پسرفت می‌کنه» طوری حرف می‌زد که انگار از امیرحسینم بیزار بود.بی‌پروا پریدم وسط حرفش:«امکان نداره دکتر.امیرحسین گردن نمی‌گرفت الان خداروشکر چهاردست‌وپا می‌ره.حتی می‌تونه از پله‌ها بالا و پایین بره» توی چشم‌هام زل زد و صدایش را بالا برد:«اشتباه می‌کنی.تو نمی‌فهمی.اون داره پسرفت می‌کنه حالیت نیست پس خیلی هم تلاش نکن.برو بندازش گوشه خونه الکی هم هزینه نکن» بدون هیچ حرف دیگه‌ای زنگ زد تا مریض بعدی بیاد.قرار بود قلب یه مادر دیگه رو تکه تکه کنه.شبیه سلاخ‌خونه بود تا مطب.یاد حرف مامان علی افتادم که همین دکتر بهش گفته بود«برو بچت‌و بنداز سطل آشغال.از این بچه چیزی درنمیاد» تمام مسیر مشهد تا شهرمون گریه کردم.از رفتن پیشش پشیمون شده بودم.حس می‌کردم دکتر قلبم و چاقو زده.دلم می‌خواست دکتر و دم و‌دستگاهش را مچاله کنم بندازم توی همون سطل زباله‌ای که برای همه تجویز می‌کرد.ناامیدی چادرش و روم پهن کرده بود.پاهام رمق نداشت.شاید برای همین وقتی اسم امیرحسین برای کاشت حلزون دراومد پیگیری نکردم.حالا پشیمونم.شاید اگر اونجوری نمی‌شد حداقل بچه‌ام می‌شنید.من هیچ‌وقت نمی‌بخشمشون نه اون دکتر،نه اون کسی که موقع تولد امیرحسین بهش اکسیژن نرسوند که cp بشه. مامان امیرحسین برایم می‌نوشت و من از پشت گوشی اشک‌هایش را می‌دیدم.خودم و هزاران مادر دیگر را دیدم.حتی مادربزرگم را وقتی سوزن اشتباهی به پدرم زدند و دیگر نشنید را دیدم. ما مادرها بارها و بارها زمین می‌خوریم و تکه‌تکه می‌شویم.گاهی به‌خاطر غیرمعمولی بودن بچه‌هایمان و بیشتر به‌خاطر حرف‌های اطرافیان و مخصوصا دکترها.به‌خاطر بی‌احترامی‌ها و توهین‌هایی که تا مغز استخوانمان را می‌سوزاند‌.ما فلج شده اشتباهات بی‌شمار پزشکی هستیم که بعد تبدیل می‌شویم به متهمان بدهکار همیشگی. با این‌وجود ما مادرها دوباره بلندمی‌شویم.اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم،موهای سفیدمان را رنگ می‌کنیم و لبخند می‌زنیم شاید برای همین حالا امیرحسینِ خوش تیپِ چشم عسلیِ ما دارد با واکر راه می‌رود. پی نوشت: دکتر،حرف برای پرتاب بهت زیاد داشتم اما من مثل تو نیستم. امام علی (ع): هركه طبابت مى‌كند بايد از خدا بترسد و خيرخواه باشد و سعى خود را به كار برد. @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. چیزهایی که اتفاق می‌افته هرگز فراموش نمیشن حتی اگر نتونی به یاد بیاریشون یک انیمیشن پر از نماد و نشانه و درس چی‌هیرو به همراه خانواده‌اش در حال نقل مکان به شهر دیگری هستند که در حومه شهر از مسیر اصلی منحرف می‌شوند. آنها پا به دنیایی می‌گذارند که توسط جادوگرها و هیولاها اداره می‌شود. دنیایی که انسان در آن جایی ندارد و تبدیل به حیوان می‌شود. @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. موقعیت: ۴:۴۵ صبح برنامه‌ من اینه که کمتر بخوابم که بخونم، بنویسم و برای خودم باشم چون زمان دیگه‌ای ندارم برنامه دخترم اینه بیدار بشه بره به بلدرچین‌ها سر بزنه و تمام برنامه‌هات و نقش بر آب کنه وی ید طولایی در بهم ریختن برنامه‌های مادرش دارد زیرا می‌خواهد قدرت مدیریت بحران و صبر مادرش را بیازماید @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً... @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
. آقای امام رضا جان ما تولدتان خیلی مبارک بیا و در حق ما پدری کن اول و آخر کار ما را تو تقبل کن شروع و پایان ما باش بیا و ما را بخر تو زیبا می‌چینی زیبا می‌خری زیبا هم می‌بری ما را گردن بگیر @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق
هدایت شده از آنِ‌من
اکنون که مرگ حتمی است، بگذار مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد و سازندگی‌هایی بیاورد و آگاهی‌هایی متولد کند و روح‌هایی را حرکت دهد.