eitaa logo
شهدای مدافع حرم خوزستان
480 دنبال‌کننده
2هزار عکس
579 ویدیو
6 فایل
💖 کانالی شهدایی با محوریت شهدای مدافع حرم استان خوزستان (بسیجیان گمنام اهواز) ‌ شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی ‌ 🔻کانال‌ها و پیام‌رسان‌ها در اینستاگرام،‌ آپارات، ایتا، سروش، روبیکا https://takl.ink/basijiyanegomnam/ ‌ ادمین @Aletahaa69
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امام جمعه در خصوص شهید مدافع حرم میگوید: ☑️او قلب تپنده ای برای شادگان است. شهید دارای  ویژگی منحصر به فردی بوده که از او شخصیتی ساخته تا بتواند در راه دفاع از حریم و  الگوی بسیار خوبی برای باشد. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
یک روز آمد کنارم، دستهایش را روی زانویم گذاشت و گفت خواسته ای دارم. جواب دادم بگو. گفت میخواهم به سوریه بروم. جواب دادم اگر مخالفت کنم چه میکنی؟ گفت پدر دین ما چیست؟ گفتم ادامه داد ما پیرو مذهب شیعه ی اثنی عشر هستیم. سپس پرسید خداوند چرا ما را خلق کرد؟ جوابی نداشتم، فقط گفتم خداوند توصیه های دینی اش را در قرآن به ما کرده. باز پرسید آیا ما باید به قرآن عمل کنیم؟ پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت پدر من باید برای به سوریه بروم. این وظیفه ی اعتقادی من است. نتوانستم حرفش را رد کنم. گفتم پسرم، اگر مانع رفتنت بشوم نمیتوانم در قیامت در برابر خداوند و ائمه پاسخگو باشم. پس تو را به خدا میسپارم ، برو. نقل از پدر شهید.. در عملیات آزادسازی دو شهر در اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید و پیکرش حدود چهار روز در محل ماند. زمانیکه پیکر به دست ما رسید هنوز سالم بود. 📸شهید مدافع حرم 🗓 شهادت ۱۹ بهمن ۹۴ 📿 شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
💢بار دومی که می‌خواست به سوریه برود خیلی ناراحت بودم می‌گفتم یک بار رفتید کافی است برای چه دوباره می‌روید، کنارم نشست و گفت اگر ما به سوریه نرویم چه کسی میخواهد به نیروهای مردمی سوریه کمک کند، مردمی که مظلومند و زیر بار حملات تکفیری‌ها، له می‌شوند، کسی نیست آنها را یاری رساند، من به خاطر می روم تا اجازه ندهم سلام‌الله‌علیها یک بار دیگر به اسارت در بیاید، با این حرف‌ها مرا متعاقد کردند با اینکه مدام گریه میکردم ولی در برابر حضرت زینب سلام الله عليها تسلیم شدم و راضی هستم به رضای خدا. در ادامه در بیان حالات خود بعد از شنیدن خبر شهادت پدر عنوان می‌کند: جز خنده کاری نمی‌توانستم بکنم زیرا هر کسی آرزوی شهادت را دارد و واقعا خوشحال بودم که پدرم شهید شده چون لیاقتش را داشت زیرا این فیض عظیم نصیب هر کسی نمیشود. ☑️نقل از دختر شهید مدافع حرم 🗓شهادت: ۱۶ مهر ۹۳ 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️حماسه بزرگ که کنگره‌ای عظیم برای نمایش قدرت به جهانیان است اگر در این سال‌ها پابرجا است، مدیون خون پاک شهدای مدافع حرمی است که رفتند تا بماند. ‌ شهدای مدافع حرمی که خون‌بهایشان آرامش و اقتداری است که اکنون در داخل مرزهایمان حکم‌فرماست... ‌ به‌راستی‌که همان رفتن‌ها بود که اکنون تبدیل به حماسه پیاده‌روی میلیون‌ها زائر شده است. ‌ همان‌گونه که نیز در دیدار روز دوم آبان ماه با خانواده تعدادی از شهدای مدافع حرم به مناسبت اربعین فرمودند: اگر مجاهدت شهدای مدافع حرم نبود، دشمن تا نزدیکی قبر مطهّر حضرت اباعبدالله(ع)، چند کیلومتری کربلا جلو آمده بود و دیگر حماسه راهپیمایی وجود نداشت. ✅موکب خدام الحسين، شهدای مدافع حرم خوزستان چندین سال است که در شهر کربلا موکب را به نام برپا میکند و ده شبانه روز به زوار علیه‌السلام خدمت رسانی مينمايد اما امسال که شرایط حضور در کشور عراق محیا نبود همان برنامه را در شهر و در سازه ای به شکل در روی بروی در فضای باز و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی برگزار کرد و فضای اربعین را به دیار خود آورد. ✔پ ن: در این کلیپ تصویر موکب که منقش به تصاویر شهدای مدافع حرم خوزستان است را میبینید. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
🔴 شوق رفتن | خاطره‌ای از اولین شهید مدافع حرم ✦⇠ روزی با هم به نماز جمعه رفتیم. هنگامی که نماز جمعه تمام شد من رفتم کنار ضریح امامزاده حیدر، گوشه‌ای ایستادم. نمازگزاران داشتند از مصلی خارج می‌شدند. پس از دقایقی، احسان هم آمد کنار ضریح امامزاده. فکر نمی‌کرد که من آنجا ایستاده باشم. دور ضریح می‌چرخید و آن را می‌بوسید. می‌کرد و با خدا راز و نیاز. می‌گفت:«خدایا کاری کن خواهرم راضی شود تا من بتوانم به بروم.» من هم داشتم صدایش را می‌شنیدم. نشستم گوشه‌ای و شروع کردم به گریه کردن. او دوست داشت، به سوریه برود و من هم هیچ راهی جز قبول کردن نداشتم. یک اسکناس پنج هزار تومانی از جیبش در آورد و آن را درون ضریح انداخت. ضریح را بوسید و از حرم خارج شد. ✨ ✦⇠ من زودتر از او از خارج شدم و بیرون در گوشه‌ای منتظرش ماندم تا بیاید. موقعی که آمد، گفتم: برادر چرا دیر کردی؟ گفت: مگه خسته شدی؟ گفتم: نه، اما منم کار و زندگی دارم. معذرت خواهی کرد و گفت: ببخشید. حالا می‌خوای کجا بری؟ می‌خوای بری خانه‌‏تان؟ گفتم: نه، امروز می‌خواهم تا عصر با تو باشم. می‌خوام یه جایی ببرمت که یه کم حال و هوایت عوض بشه. گفت: کجا بریم؟ گفتم: بریم پارک. گفت: اسم پارک رو پیش من نیار. فضاش برام سنگینه. خفه‌ام می‌کنه. توی شهر چرخی زدیم تا رسیدیم به پارک شاهد که روبروی گلزار شهداست. گفتم: می‌خوام اینجا بنشینم. گفت: اشکالی نداره. از اینجا هم بوی برادر شهیدم بارونی به مشام می‌رسد، خوبه. گوشه‌ای از پارک نشستیم. گفتم: باهات حرف دارم. گفت: حرفت را بزن، اشکالی ندارد. او می‌خواست من را راضی کند تا به سوریه برود و من هم می‌خواستم او را راضی کنم که به سوریه نرود.✨ ✦⇠ در دل با خود گفتم: خدایا کمکم کن. کمکم کن تا بتوانم حرفم را بزنم. رو به خیابان کردم چند موتوری در حال عبور از پارک بودند. احسان هم سرش در بود و داشت گریه می‌کرد. شروع کردم به حرف زدن با او. گفتم: احسان چی شده؟ مگه من پیشت ننشسته‌ام؟ گفت: می‌بینی خواهر؟ اصلاً هوشم پیش تو نیست. حواسم جای دیگری است. فقط جسمم کنار توست. گفتم: برادر کسی رو می‌خوای؟ اگر خاطر خواه کسی شده‌ای بگو تا برایت بروم خواستگاری. چیزی نگفت. گفتم: برادر، خانه نداری؟ وضعت بد است؟ باز چیزی نگفت. گفتم: برادر برای پول می‌خواهی به سوریه بروی؟ رو به من کرد و گفت: به حضرت زینب قسم تو را نمی‌بخشم و شروع کرد به گریه کردن.✨ ✦⇠ گفت: «خواهر در خطر است. حرم حضرت زینب در محاصره دشمن است. تو می‌گوئی برای پول می‌خواهی بروی؟ تو برادرت را نمی‌شناسی؟» خواستم با این حرف برادرم را به زبان بیاورم. ببینم برای چه می‌خواهد به سوریه برود؟ چرا اینقدر برای رفتن پافشاری می‌کند؟ یک ساعت همین جور با صدای بلند داشت گریه می‌کرد. گه گاه افرادی با موتور سیکلت و ماشین از مقابل‌مان رد می‌شدند و من هم خجالت می‌کشیدم. گفتم: برادر گریه نکن. اشتباه کردم. گفت: «تو یک حرفی زدی که دلم را لرزاندی. گفتی: برای پول می‌خواهی بروی...»✨ 🔰 راوے: 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
یک روز آمد کنارم، دستهایش را روی زانویم گذاشت و گفت خواسته ای دارم. جواب دادم بگو. گفت میخواهم به سوریه بروم. جواب دادم اگر مخالفت کنم چه میکنی؟ گفت پدر دین ما چیست؟ گفتم ادامه داد ما پیرو مذهب شیعه ی اثنی عشر هستیم. سپس پرسید خداوند چرا ما را خلق کرد؟ جوابی نداشتم، فقط گفتم خداوند توصیه های دینی اش را در قرآن به ما کرده. باز پرسید آیا ما باید به قرآن عمل کنیم؟ پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت پدر من باید برای به سوریه بروم. این وظیفه ی اعتقادی من است. نتوانستم حرفش را رد کنم. گفتم پسرم، اگر مانع رفتنت بشوم نمیتوانم در قیامت در برابر خداوند و ائمه پاسخگو باشم. پس تو را به خدا میسپارم ، برو. نقل از پدر شهید.. در عملیات آزادسازی دو شهر در اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید و پیکرش حدود چهار روز در محل ماند. زمانیکه پیکر به دست ما رسید هنوز سالم بود. 📸شهید مدافع حرم 🗓 شهادت ۱۹ بهمن ۹۴ 📿 شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam