.
🔸 با هم غذا میخوریم
🔹 شب ۱۲ بهمن که آقا به تهران آمدند، چون خیلی خسته بودند و غذایی هم نخورده بودند، گفتند که یک غذای خیلی سادهای به من بدهید. از اینرو غذایی ساده حاضر شد. آقا از قبل فرموده بودند که در آن چند ساعتی که آنجا هستند، یک عدهای از خانواده حتماً بیایند تا ایشان آنها را ببینند...
🔸 پسر من هم پنج ساله بود و تمام مدت دور آقا راه میرفت. آقا فرمودند: این بچه چه می خواهد؟ گفتم که آقا میخواهد نزدیک شما بنشیند. اما ممکن است آبی یا غذایی به لباس شما بریزد و باعث مزاحمت یا خستگی شما بشود. تا این صحبت را شنیدند این بچه را بلند کردند و نشاندند در بغل خودشان و گفتند: حالا ما با هم دوتایی غذا میخوریم و قبل از اینکه خودشان غذا بخورند، او را سیر کردند.
📚 برگرفته از کتاب پدر مهربان، صفحه ۱۲۵.
🏷 #امام_خمینی
📝 #خاطرات_تربیتی 9⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
💌روزی، یک خانم ایتالیایی که شغلش معلمی و دینش مسیحیت بود، نامهای آکنده از ابراز محبت و علاقه نسبت به امام و راه ایشان، همراه با یک گردنبند طلا برای ایشان فرستاده بود و گفته بود این گردنبند را که یادگار آغاز ازدواجم است و به همین جهت آن را بسیار دوست دارم، به نشان علاقه و اشتیاقم نسبت به شما و راهتان تقدیم میکنم.
🏷مدتی آن را نگه داشتیم و بالاخره با تردید از اینکه امام آن را می پذیرند یا نه، همراه با ترجمۀ نامه خدمتشان بردیم. نامه به عرض ایشان رسید؛ گردنبند را نیز گرفتند و روی میزی که در کنارشان قرار داشت، گذاشتند.
🏷دو سه روز بعد، دختر بچۀ دو یا سه سالهای را آوردند که پدرش در جبهه مفقودالاثر شده بود. امام او را روی زانوان خود نشاندند و صورت مبارکشان را به صورت بچه چسبانیده و دست بر سر او کشیدند. حالتی که نسبت به فرزندان خودشان هم از ایشان دیده نشده بود. مدتی به همین حالت، آهسته با آن دختربچه سخن گفتند. با آنکه فاصلۀ ما با ایشان کمتر از یک و نیم متر بود، شنیدن حرفهای ایشان برای ما دشوار بود. بچه که افسرده بود، بالاخره در آغوش امام خندید و به دنبال آن، انگار امام هم احساس سبکی و انبساط خاطر کردند.
🏷آنگاه دیدیم که ایشان، همان گردنبندی را که آن خانم ایتالیایی فرستاده بود، برداشتند و بر گردن دختر بچه انداختند. دختر بچه در حالی که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید، از خدمت امام بیرون رفت.
📚حجتالاسلام رحیمیان؛ کتاب در سایه آفتاب، ص۱۴۹.
🏷 #امام_خمینی
📝 #خاطرات_تربیتی 🔟
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🔸پیاز تند🔸
🔷 با یکی از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بودیم، او به پیاز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. کودکی که در آنجا بود مقداری از آن پیاز را در دهان گذاشت، اشکش سرازیر شد و زبانش سوخت و آن را رها کرد. دوستم خندید، خندهای پربار و پر از برداشت؛ که عدهای به خاطر جهتی از چیزهایی میگذرند اما عده دیگر، همان چیز را به همان خاطر میخواهند. آن تیزی و تندی که کودک را فراری کرده، مرا به سوی خود کشانده است. و سپس ادامه داد: در برابر سختیها و ناراحتیها عدهای به همان خاطر که ما فرار میکنیم به استقبال میروند و از سختیها بهره میگیرند. همان دردها و فشارها که ما را از پای در می آورد، همانها به عنوان پا، عامل حرکت و پیشرفت و ورزیدگی عدهای میشود...
🔷 هر تصادف و هر صحنهاى پيامى دارد و حرفى دارد و مغزى و تو نمىتوانى از اين پيام و از اين حرف و از اين مغز به زودى بگذرى بلكه آن را زير و رو مىكنى و در آن تدبر مىكنى و آن را ارزيابى مىنمايى. و اين ارزيابىهاى وسيع و مرتب به سازمان فكرى وسيعى منتهى مىشود و در درون تو چشمههايى را مىكارد.
✍ #استاد_صفایی_حائری | مسئولیت و سازندگی، صفحات ۱۰۹ الی ۱۱۱
📝 #خاطرات_تربیتی 1⃣1⃣
💡 #تربیت_عقلانی 7⃣2⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🔹ضرورت انتخاب، ضرورت طرح سؤال را توضيح مىدهد؛ چون انتخاب، بدون ارزيابى و شناخت ممكن نيست و شناخت، از تفكر مايه مىگيرد. و سؤال فكر را به جريان مىاندازد.
🔸مادام كه سؤالهايى در تو طرح نشده باشند، نه از مطالعات خودت بهره مىگيرى و نه از تفكرات ديگران؛ چون كسى كه اشتهايى ندارد، غذا را خوب جذب نخواهد كرد.
🔹به دوستى كه سؤالش را فراموش كرده بود گفتم: اگر خواستى فقط يك مسأله را بپرسى، از اينجا شروع كن كه چگونه سؤال كنم...
🔸آن روزها که...در نزديكى زمستان، مادرم لباسهاى ما را آماده مىكرد و آنها را مىشكافت و دوباره مىبافت؛ گاهى براى شكافتن از خود ما كمك مىگرفت.
🔹براى شكافتن لباس، ما مدتها سَرِ هر نخى را مىكشيديم، امّا به جايى نمىرسيديم تا اين كه سرِ نخ اصلى پيدا مىشد و يا اين كه به دستمان مىدادند... در اين لحظه باز شدن هر گره، گرههاى ديگر را هم، باز مىكرد... و چقدر راحت و شيرين، صدا مىداد.
🔸من از آن روزها اين تجربه را به يادگار دارم كه اگر سؤالها درست مطرح بشوند و از سر نخ شروع بشوند، با حل هر سؤال و باز شدن هر مشكل، سؤالها و گرههاى ديگر هم باز مىشوند.
🔹ما در طرح سؤال از آخر شروع كردهايم، درست مثل كسى كه مىخواست لباس را از آن طرف بشكافد... پيداست كه گره گره، يك عمر صرف مىشد و عاقبت هم، نخها تكه تكه و بريده بريده، به دست مىرسيد.
✍ #استاد_صفایی_حائری | روش نقد، ج۱، ص۶۷
📝 #خاطرات_تربیتی 2⃣1⃣
💡#تربیت_عقلانی 1⃣3⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🧩 ضرورت نیروسازی
🏷 سالهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود. برخی دوستانم به خاطر احساس مسئولیت دفاع از دین و ارزشها پا در جبهه گذاشته بودند. دو تن از آنها یکی علی مسیبی و دیگری محمود حسینزاده هر دو از شاگردان و درسآموختگان آقای صفائی بودند.
🏷 آنها به جبهه رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند. در سالهای آغازین رفتنشان به عنوان مفقود قلمداد می شدند. هر روز خبری از آنها میرسید. گاهی میگفتند: به شهادت رسیدهاند و گاهی میگفتند: خبری از زنده بودن آنها رسیده است.
🏷 من بین بیم و امید و دودلی و تردید بودم که یک روز با آقای صفایی از سمت مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام به سمت خانهشان میرفتیم.
🏷 حالم را جویا شد. گفتم: خیلی نگران هستم. نگران دوستانم آقای علی مسیبی و آقای محمود حسین زاده. نگران جایگاهی که در چشم و دل بچههای مسجد مهدی موعود پیروز آبادان داشتند. با رفتن آنها احساس میکنم کمبود بزرگی در بین بچهها ایجاد شده است. انگار کسی نیست که جای آنها را پر کند.
🏷 شیخ به نگرانی هایم گوش داد و گفت: جامعه اسلامی آنقدر باید به تربیت نیرو و کادر بپردازد که با رفتن حتی هزار نفر از آنها کمبودی احساس نشود.
✅ اکنون پس از گذشتن بیش از چهار دهه از انقلاب تا چه حد توانستهایم در زمینههای گوناگون کادرسازی کنیم؟
✍ به نقل از حجتالاسلام و المسلمین مرتضی دانشمند
✴️ #استاد_صفایی_حائری
🌱 #ضرورت_تربیت
📝 #خاطرات_تربیتی 3⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🏷 چهبسا روحيههايى كه با طعنه و كنايه، زودتر ادب شوند. مىگويند يكى از شاگردان، هميشه ديرتر از وقت به كلاس مىآمد. يك روز استاد، همين كه ديد به كلاس قدم مىگذارد، خودنويس زيبايى را به عنوان جايزه به او داد.
🏷 دانشآموز كه جهتى براى دريافت جايزه نمىديد، منتظر توضيح بود.
استاد آرام گفت: اين جايزه فقط به خاطر اين است كه شما هميشه سر وقت حاضر مىشويد. دانشآموز تكانى خورد و منفعل شد و ديگر دير به سر كلاس نيامد...
✅ مربى آگاه تمام عوامل يك عمل ناپسنديده و ناشايست را، مطالعه مىكند، ارزيابى مىكند و پس از توضيحات لازم و تذكرات لازم، از بهترين عوامل تربيتى؛ از تقليد و ترس و محبت، احسان و پاداش به نيكوكار و يا طعنه و كنايه، استفاده مىكند و اين استفاده پس از بررسى و شناخت طبايع و روحيه افراد است.
✍ #استاد_صفایی_حائری | تربیت کودک، صفحه ۶۲ و ۶۳
🛑 #روش_تنبیه 1⃣1⃣
📝 #خاطرات_تربیتی 4⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🏷 جذبه امام
🔸روش تربیتی امام خیلی قاطعانه بود. اگر از روی بچگی یا شیطنت، کاری خلاف انجام می دادیم، اینگونه نبود که صدایمان کنند و بگویند: من به شما نگفتم این کار را نکنید؟ چرا کردید؟ و ما را تنبیه کنند و ما هم بگوییم: آقا ببخشید. حضرت امام، آنچنان جذبهای داشتند که ما از ایشان حساب میبردیم و مواظب رفتارمان بودیم. در صورتی که ایشان تغیُّر نداشتند و کتک خاصی نمیزدند.
🔹گاهی اوقات یک تشر می زدند یا تندی می کردند و همان برای چندین روز کافی بود. اگر کار خلافی میکردیم و میدانستیم چنانچه ما را ببینند ناراحت می شوند، دو سه روز خودمان را از ایشان مخفی میکردیم که مبادا ما را ببینند و دعوا کنند.
📚 به نقل از خانم فریده مصطفوی، کتاب پدر مهربان، صفحه ۱۱۵
🏷 #امام_خمینی
🛑 #روش_تنبیه 5⃣1⃣
📝 #خاطرات_تربیتی 5⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🏷 «تنبیه مادر»
🔹ما دو تا پسر بودیم و شش تا دختر. کارهای خانه را دخترها میکردند و مادر ما جارو کردن و ظرف شستن و جمعآوری کردن و غذا پختن و ... را بین آنها تقسیم کرده بود. مادر ما اگر از هر کدام از خواهرهایم مثلاً بیادبی میدید، سهم کارهایش را قطع میکرد و کارها را خودش انجام میداد. من بارها دیدم که خواهرهایم روی دست و پای مادرم میافتادند و گریه و التماس میکردند که بگذار من برنج را پاک کنم، بگذار من سهم کارم را انجام بدهم و اینطور عاشق کارشان میشدند و با جان و دل کار میکردند...
🔸اگر گفتید: «هر کس خلاف کرد و وظایفش را انجام نداد، امروز پلو را او بپزد»، این کمک کردن برای پختن پلو، برای او میشود جریمه! در حالی که کمک کردن، جزء کمالات انسان است!...
🔻این نوع رفتار مادرم، در شرایطی بود که آموزش و پرورش، بچههای متخلف را اینطور جریمه میکرد که از این کتاب، یک صفحه یا ده صفحه بنویس! به همین دلیل، خط آن بچه بد میشد. بسیاری از بدخطیها به خاطر جریمههاست؛ چون بدون حوصله و با عجله مینوشت تا بتواند زودتر صفحه را تمام کند و جریمهها را نشان معلمش بدهد. چیزی را که یک خانم خانهدار میفهمید، یک وزارتخانه به این عریض و طویلی متوجه نمیشد. آگاهی یعنی این.
✍ #آیت_الله_حائری_شیرازی | راه رشد، جلد سوم، صفحه ۱۱۶ و ۱۱۷
🛑 #روش_تنبیه 2⃣2⃣
📝 #خاطرات_تربیتی 6⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🏷 تنبیه نفسانی
🔻مرحوم آیت الله حقشناس در ایام محرم، از اول صبح تا ظهر چندین منبر میرفت و بعدازظهر و شب هم منبر داشت. یک روز ظهر که خانه میرود تا استراحت کند، بچهها خیلی سر و صدا میکنند. هرچه به بچهها میگویند آرام باشید گوش نمیدهند. خلاصه ایشان خیلی عصبانی شده و بلند میشود یکی از بچهها را که بیشتر سر و صدا میکردند تنبیه نماید، بچه فرار میکند و به کوچه میرود.
🔺ایشان میفرمود که منزل بزرگی در همسایگی ما بود که عصرها روضه میگرفتند. درِ این منزل باز بود و بچه رفت داخل خانه. پشت در ایستادم تا بیرون بیاید که به حسابش برسم، چون خیلی از دستش عصبانی بودم. چند دقیقه که گذشت، بچه فکر کرد که من برگشتهام خیلی با آرامش از آن منزل خارج شد. تا بیرون آمد، با بادبزنی که دستم بود، به دستش زدم. این کار را که کردم، استشفای نفسی شد و رفتم خوابیدم. وقتی که بیدار شدم، دیدم دستم درد گرفته، مثل این که شکسته است.
🕌 نماز مغرب و عشا را در مسجد به زحمت خواندم. با خودم گفتم شاید شکسته است. خیلی ناراحت بودم، تا اینکه به ذهنم آمد این جزای همین کاری بود که کرده بودم. همان جا گفتم خدایا! غلط کردم و استغفار کردم. بعد از این استغفار، یادم نیست همان موقع یا با کمی فاصله دستم خوب شد.
📚 پندهای سعادت، جلد دوم، صفحه ۷۹ تا ۸۱
📝 #خاطرات_تربیتی 7⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🏷 استاد اخلاق ساواکی
🔸پسرم ۲ فروردین به دنیا آمده بود و [ساواکی ها] من را ۱۳ فروردین بردند. روز دستگیری مادرش دهان بچه را نشانم داد که برفک زده بود. من آنجا ۱۵ روز ارتباط با هیچ جا نداشتم؛ چشمم بسته بود.
🔻یک بازجویی آمد به من گفت که من برای بازجوییات نیامدم، میخوام بگم دوباره اومدی؟! بعد گفت کاری نداری؟ گفتم روزی که من را آوردند، پسرم دهنش برفک زده بود. میخواستم ببینم پسرم زنده است یا نه؟
این بازجو (از بازجوهای سختگیر هم بود) میدونی به من چی گفت؟ گفت حالا اگه خودت بودی بالا سرش، خودت حفظش می کردی؟
✅ این نتیجه رو گرفتم که خدا وقتی میخواهد به آدم جواب بده [ از این طریق میدهد.] بعد به خودم گفتم حالا خوبه؟ استاد اخلاقت هم شد این ساواکی...
🎥 #آیت_الله_حائری_شیرازی
📝 #خاطرات_تربیتی 8⃣1⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
.
🏷 "محیط نهانکاری"
🔸 من وقتی که پولی گیرم میآید، حالا یا هدیه است، یا نذر است، یا حق التألیف است، دستم در دادن به بچهها باز است و مشکلی ندارم. لذا این پول را میگذارم وسط و به بچهها میگویم سنشان را بنویسند؛ مثلاً اهلبیتم (همسرم) چهل سالش است، چهل را مینویسد و سن همه را با هم جمع میزنم و پول را بر آن تقسیم میکنم که بابت هر سالی چقدر گیر آنها میآید و نتیجه را در شماره سنواتشان ضرب میکنم؛ یعنی از کوچک تا بزرگ به تناسب سالشان به آنها میدهم که احساس تفاوت نکنند.
🔹گاهی بین دخترم و پسرم مشکل دارم که چون دختر لطیفتر است و رنجش دارد، رنجیدن او را به صلاح نمیدانم و به او بیشتر میدهم. فردا میبینم آن پسرم نمازش را فرادا میخواند و میگوید: بابایم را عادل نمیدانم؛ چون خواهرم را به من ترجیح داده است. میگویم: اشکال ندارد؛ چون اگر بخواهد تقیه کند و تظاهر کند و از پدر پنهان کند که این دیگر پدر نشد؛ یعنی محیط، محیط خفقان میشود، محیط نهانکاری میشود. باید بچه آنچه را که در دلش هست، بیان کند؛ این میشود آزادی. وقتی که بچه اینطور شد، دروغگو نمیشود.
✍ #آیت_الله_حائری_شیرازی | راه رشد، جلد چهارم، صفحه ۲۱۴ و ۲۱۵
📝 #خاطرات_تربیتی 9⃣1⃣
🕊 #اصل_آزادی 2⃣2⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🏷 "برخورد با سوال شاگرد"
🔸 درس را گفته بودم، پله ها رو داشتم میآمدم پایین، یکی رسید، گفت: آقا یه سوال دارم اونو [جواب بدید.] همون جا روی موزائیک ها نشستم، واقعا خسته بودم، دیدم سوال داره می کنه، چکار کنیم؟ خدایا!
گاهی میگم آقایان مثلا خسته شدم،...اما دیدم خیلی حیاتیه براش سوال!
🔹نشستم روی همون پله ها و جوابی رو با یه تحمّلی[بهش دادم.] اخیرا نامه نوشته بود که بیست سال قبل روی موزائیک نشستن تو، شلاقی بر اسب من بود؛ هنوز دارم میرم. خدا شاهده! والله، الان هم نامه رو نگه داشتم، الان هم یه مقامی داره، که اصلا شاید اون جواب من یادش رفته اما برخورد اما این احترام به نفوس انسان ها...
🎥 #علامه_جعفری
📝 #خاطرات_تربیتی 0⃣2⃣
🔰 باور؛
خانه کنشگرانِ تربیت اسلامی.
🆔 @Bavar_tarbiat