eitaa logo
بذل الخاطر
950 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۲) «ماجرای دعوایی بین بچّه ها» «در تربیت با عقل و فطرت کودکتان صحبت کنید» 🔹مشغول کارهایم بودم که بچه ها مطابق معمول دعوایشان شد و یکیشان زد زیر گریه! معمولا سعی میکنم دخالت نکنم. این بازی ها و دعواها و گریه ها درس زندگی است. خودشان باید معانی زیادی را در دل آن بیاموزند. ولی اینجا دیدم به یکی اجحاف شده و باید وارد ماجرا شوم. 💭با خودم گفتم ببین این دعوای اینها چطور من را هم وارد ماجرا و بازی میکند! من را هم تربیت میکند. کاملا احساس کردم الآن دیگر من فلانی پسر فلانی نیستم! من پدر نیستم! من یک قاضی ام! 👈مجبور میشوی در نقش قاضی ظاهر شوی. همین نقش تو را مجبور به ورود به فضای عدالت و ارزشهای اخلاقی میکند. آدم را تعالی میدهد. مسئولیت پذیری و تعهد داشتن انسان را بزرگ میکند. 👈دقّت که کردم دیدم تمایلی به قضاوت ندارم. تمایلم بیشتر مصالحه است. ورای اینکه حق با کیست دوست دارم آشتی کنند! یعنی رفع خصومتی که لزوما مبتنی بر قضاوت و احقاق حق نباشد. 💭با خودم گفتم این تمایل آیا چیز خوبی است یا واقعا باید قضاوت کنم؟ دیدم گاهی خوب است و گاهی بد! وقتی خوب است که با رعایت شرایطی، آرامش روانی خانواده و حاکم شدن ارزشهای برتری در میان باشد. 👈مانند رهبر عزیزمان که از این زاویه برای حفظ اتّحاد مخصوصا در ظرف وجود دشمن جامعه را با همه ی اختلاف سلائقش حفظ میکند. و حقا هم رهبر حکیممان چقدر خوب این کار را تا اینجا انجام داده است. 👈ولی دیدم در بسیاری از مواقع هم این میل به صلح چیز خوبی نیست. ریشه در یک حبّ نفس و عافیت طلبی دارد. ⬇
👈من میخواهم اینها را از سر خودم باز کنم و به کارم برسم و به خاطر همین آنها را دعوت به صلح میکنم! آرامشی که بیشتر به درد خودم میخورد تا آنها! این چنین صلحی و عدول از قضاوتی در واقع نوعی ظلم در حقّ آن مظلومی است که حقّش ضایع شده است. 💭به یاد مدیران افتادم که برای آنکه آرامش در مجموعه ی ذیل مدیریتشان حاکم باشد حاضر بودند بنده را از مدرسه شان حذف کنند! چرا؟ چون فکر میکردند سطح انتظار مخاطبینم را بالا میبرم و این به ضرر مجموعه شان است! 👈در واقع این آرامشی که این مدیران دنبالش بودند به نفع مجموعه نبود بلکه به نفع خودشان و عافیت طلبیشان بود. هر اضطرابی بد نیست و هر آرامشی خوب نیست. 👈برخی اضطرابها مانند درد زایمان برای وصول به آرامش عمیقتر و اصیلتر است. برخی آرامشها هم مبتنی بر جهل است. 💡حالا از اینها بگذریم. همه ی اینهایی که گفتم در همان چند ثانیه ی وقوع درگیری به ذهنم خطور کرد. 🔹دیدم فرزند بزرگتر یک اسباب بازی را از دست کوچکتر کشیده و گرفته و فرزند کوچکتر گریه میکند. دیدم اینجا دعوت به صلح مصداق عافیت طلبی از جانب من است. گریه هم طولانی شد و باید ورود کنم. ⛔اگر گریه طولانی شود و والدین ورود نکنند درس بدی به بچه میدهد! نوعی تلقّی عدم اعتماد به پیرامون و بازخورد احساساتش در وجودش ایجاد میشود. وقتی بزرگ میشود دیگر نمیتواند به دیگران اعتماد کند. ⛔اینکه گاهی میگویند بگزار اینقدر گریه کند تا ساکت شود حرف و منطق صحیحی نیست. باید این حالات کودک بازخورد متناسبی از محیط بگیرد و کودک با این حالات در حال آموختن آینده ی زندگی، کنشها و واکنشها است. 👈به بزرگتر گفتم اسباب بازی را چون اجازه نگرفتی به او بده! قبول نکرد. مجبور شدم از زیر دستش بکشم و احقاق حق کنم. دیدم به شدّت عصبانی است. پرخاشگری میکند. ✋قشنگ اگر فحشهایی آبدار بلد بود احتمالا همه را ردیف میکرد!😁 این هم یک نکته ی مهمّی است. سعی کنیم الفاظ مناسبی به مرور به کودکان یاد بدهیم که بتوانند در قالب آنها تخلیه ی عاطفی بشوند. 👈نگذاریم این الفاظ کلیدی که در اوج هیجانات نقش تخلیه عاطفی را بازی میکنند را خودشان از محیط بگیرند. معمولا از روی دست والدین یاد میگیرند. یا از روی کارتونها یا دوستانشان. 👈مثلا در اوج ناراحتی واژه ی «خیلی بد» و مانند آن که گاهی مَد دار هم باشد را در آن لحظه های التهاب خودمان گاهی غیر مستقیم به آنها یاد بدهیم. بالاتر آن است که کظم غیظ را در رفتارمان به آنها یاد بدهیم. رفتار ما کاملا کلاس درس است. همه اش دلالت است. 🔹حالا بگذریم. احساس کردم نیاز به یک تنظیم باد و مباحثه دارد. گفتم اگر عصبانی هستی میتوانی بروی اتاق وقتی آرام شدی برگردی! دیدم ادامه داد. خودم او را به اتاق مشایعت کردم😉 ابتدا آب سرد محبّت را روی آتش خشمش گشودم. تا آمادگی برای یک گفتوگو را پیدا کند. تا بتواند خودش را پیدا کرده و عقلش را به دست بگیرد. ✋در هنگام عصبانیت کاری نمیشود کرد. وقت طغیان نفسانیت است. باید ابتدا افسار این اسب سرکش را با حیله هایی کشید و آن را مهار کرد؛ سپس با عقل و نه نفس شخص ارتباط برقرار کرد. ✋ولی چگونه با کودکی که هنوز مدرسه نرفته میشود حرف زد؟ گفتم دخترم میدانی چرا آن را از دست تو کشیدم؟ چون حق تو نبود! حق خواهرت بود. من هم وظیفه داشتم از حق طرفداری کنم. 👈او هم با ناراحتی گفت: «یعنی میگی من هیچ حقّی ندارم؟» گفتم نه دخترم! اگر زمانی او هم چیزی را از دست تو میکشید و حق تو را میگرفت من از تو دفاع میکردم. گفتم میدانی اسم این کار چیست؟ اسمش قضاوت است. من «قاضی» هستم. 👈گفتم میدانی اگر حقّ او را نمیگرفتم اسمم چی میشد؟ گفت نه! گفتم اسمم میشد: «ظالم»! دوست داشتی بابایت ظالم باشد؟! سکوت کرد. اینجا میخواستم بگویم اسم دیگرش از جهتی طاغوت است ولی دیدم هنوز برای یادگرفتن و آشنایی با مفهوم «طاغوت» و ابعاد آن زود است. 👈گفت: خب من میخواستم اون اسباب بازی رو! گفتم خب باید قبلش از کسی که حق داره اجازه میگرفتی؛ هر وقت اجازه داد اون وقت میتونستی بگیری. دیدم زیر بار نمیرود. گفتم خوب است او هم بدون اجازه حق تو را بگیرد؟ 👈گفت: خب اگه این کار را بکند کتکش میزنم. گفتم خوب است تو هم هر وقت بدون اجازه من کاغذ از روی میز بابا برمیداری کتکت بزنم؟ گفت من که دیگه اجازه میگیرم! گفتم منظورم اون وقتهایی است که اجازه نمیگرفتی و نمیگیری! دیدم سکوت کرد. انگار فهمید که منطق زور منطق صحیحی نیست. خود خور و خود ابطالگر است. هرج و مرج است. ⬇⬇
🔹در ادامه گفتم دیدی همه داشتیم با خنده و شادی زندگی میکردیم. ولی وقتی آن اسباب بازی را از دست خواهرت کشیدی همه چیز تیره و تار شد! خودت عصبانی شدی! خواهرت گریه کرد! بابایت ناراحت شد. دیدی قبلش انگار همه ی فضا خوشحالی و خنده بود ولی بعدش همه اش عصبانیت و ناراحتی و گریه؟ گفت: آره. 👈گفتم میدانی دلیلش چیست؟ گفت نه! گفتم عزیزم هر وقت دیدی فضا تاریک است و عصبانیّت و ناراحتی بدون موجودات بد و «شیطانها» پیشمان آمدند. گفت یعنی وقتی عصبانی شدم شیطان پیشم بودم؟ گفتم بله! 👈گفت پس چرا ندیدم؟ گفتم میدونی چرا ندیدی؟ چون برخی موجودها هستن که هستن ولی دیده نمیشن! تو نباید انتظار داشته باشی همه ی اون چیزهایی که هستن رو بتونی ببینی. میخواستم با عالم غیب آشنا بشود. 👈گفتم میدونی یه چیزای دیگه ای هم هستن ولی نمیبینیشون. هر وقت هم دیدی فضا روشن بود و خوشحالی و خنده و صمیمیت بدون موجودات خوب و «فرشته ها» پیش ما حاضر شدند. دیدم خوشحال شد. 👈در تأیید حرفم گفت: خدا هم هست ولی دیده نمیشه. گفتم بارک الله! در ادامه گفتم میدونی یه چیزای دیگه ای هم هستند ولی دیده نمیشن! گفت: چیا مثلا؟ گفتم اونایی که میمیرن! اونا هم هستن ولی نمیبینیمشون! 👈گفتم اصلا میدونستی که میتونی گاهی با اونا هم حرف بزنی؟! گفتم مثلا بابایی عزّت جون رو دیدی! منظورم پدر بزرگ مادریشان بود. گفت بله. گفتم یه بابایی محمّد جون هم تو داری! گفت: کی؟ گفتم بابای من! اونایی که میمیرن یعنی هستن ولی نمیبینمشون دیگه فعلا تا وقتی توی دنیاییم. 👈گفتم دوست داشتی زنده بود باهاش بازی میکرد؟ گفت: آره! گفتم خب اونم هست. هر وقت دوست داشتی باهاش حرف بزن. اونم تو رو خیلی دوست داره. برایش جالب توجّه بود. انگار تصورش از مرگ کاملتر شد. ⚪در ادامه گفتم حالا فکر کن اصلا حق با تو بود. به نظرت خوب بود من بیام حقت رو بگیرم و بهت بدم؟ دوست داشتی قاضی بودم؟ گفت بله. گفتم ولی میدونی چیه؟ گاهی خوبه چون تو بزرگتری و مهربونی و عقلت بیشتره هر چند حق با تو هستش ولی حقت رو نگیری. ببخشی. برای اینکه خواهرت ناراحت نشه. نه به خاطر اینکه مظلوم باشی. 👈گفتم میدونی اسم این چیه؟ گفت: چیه؟ گفتم اسم این «ایثار» هستش. دیدم برایش جالب بود. خواستم این را برایش جا بیاندازم. گفتم دیدی خیلی وقتا حق با تو هستش و تو از حقّت نمیگذری؟ مثلا می آید اسباب بازی را از تو بگیرد ولی تو اجازه نمیدهی! 👈زورت هم میرسد و او نمیتواند بدون اجازه یا با کتک آن را از تو بگیرد. دیدی وقتی خواهرت درخواست میکند ولی به او نمیدهی خواهرت گریه میکند و ناراحت میشود؟ گفت بله. 👈گفتم دیدی باز در این حالت عصبانی میشوی؟ ناراحت میشوی؟ فضا تیره میشود؟ این یعنی چی؟ یعنی یجورایی شیطونها اومدن دوباره! ولی مگه حق با تو نیست؟ پس چرا شیطونا اومدن؟ به خاطر اینه که ایثار چیز خوبیه. شیطونا نمیخان تو ایثار کنی. ✔دیدم بیشتر از این دیگه نمیکشه! میخواستم بگویم روح انسانی آن مقدار وسعتی در خودش میبیند که متوجّه میشود که توان ایثار دارد. طوری که اگر ایثار نکند به خودش و وسعت روحی اش ظلم کرده! همین که میبیند روحش تیره و تار شده معنایش نوعی ملامت وجدان است. این یعنی تو خوب بود ایثار کنی. حتّی اگر او اهلش نبود تو که اهلش بودی! این یک منطق بالاتری از منطق عدالت است. ایثار در واقع عدالتی برتر است. عدالتی انسانی تر است. عدالتی عمیقتر است. 👈دیدم با همین گفتوگویی که شاید کمتر از پنج دقیقه بود مفاهیمی مثل: حق، ایثار، قاضی، ظالم، مرگ، فرشته، شیطان، عالم غیب، امکان ارتباط با غیب و تاثیر عالم غیب بر ما و... تا حدودی برایش برجسته شد. اینها اگر تکرار شود برای شخص جا می افتد و عمری میتواند با آن زندگی کند. 💡راستش هیچ کدام از آنهایی که نوشتم را نمیخواستم بگویم. در ذهنم هم نبود بگویم. این نکته ای را که الآن میخواهم بگویم به ذهنم خطور کرد که بگویم! همه ی آنهایی که گذشت مقدّمه بود. 🔹وقتی مهار نفس این کودک را با در آغوش گرفتن و محبّت مهار کردم تلاش کردم عقلش را از چنبره ی نفسش بیرون بیاورم و با عقل او صحبت کنم. وقتی داشتم با عقل یا همان فطرت او صحبت میکردم گویا همه ی خوبی ها و صفاها و پاکی ها حاضر شده بود. گویا همه چیز را میتوانست درک کند. من را به وجد می آورد و به من مطالبی عمیقتر القاء میکرد. 👈چشمهایش را که میدیدم احساس رشد فطری را در آن میدیدم. گویا حرفهای آشنایی برایش میزنم. از دیاری برای او سخن میگویم که آشناست. عمیقا او را قانع میکند. مثل آب گوارایی است که مناسب وجود اوست. ✅من در این چند دقیقه واقعا با کودکم حرف نمیزدم. با عقل کودکم حرف میزدم. واقعا با عظمت بود. دوست داشتم در برابر فهم عمیق و اوج لطافت و پاکی این عقل بایستم و کرنش کنم. آری کلید تربیت بیدار کردن فطرت و گفتو گو با عقل انسانهاست. در بذل خاطر ۴۸۴ مطلبی در این زمینه بیان کرده بودم.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۳) «عقل پیشرفته حوزوی» (۴) «میراث بزرگی به نام عقل حوزوی» 🔹تا کنون مباحثی تحت عنوان «عقل پیشرفته ی حوزوی» بیان کرده بودم. سعی کردم با تعابیر و از زوایای گوناگونی ظرفیتهای آن عقلی که در بستر سنّت حوزوی به وجود آمده را به چشم بیاورم. ✋به دنبال بحث علمی در مورد بررسی دقیق مؤلّفه های آن نبودم. بیشتر به دنبال آن بودم که آن تجربه ی غنی درونی را مقداری توصیف کرده و آن را در قالب اصطلاحات دم دست تقلیل ندهم. خواستم به همان صورت تجربه شده اش تا حدودی منتقل شود. 👈برخی عزیزان با بیان برخی انتقادات در مورد عقل حوزوی و آسیبهای آن درخواست توضیح بیشتری داشتند. به ذهنم رسید ان شاء الله در نوشته ی دیگری آسیبها و کاستی های این عقل را هم بیان کنم. همان اموری که مانع ازدهار آن در زمان ما و حتّی قدیم شده است. 👈ولی فعلا میخواهم بر همین پیشرفته بودنش تأکید کنم. ادّعا هم این است که در بستر تاریخ در فضای حوزوی تعیّن خاصّی از عقلانیّت و فرهنگ علمی اجمالا ایجاد شده که بسیار غنی و پر ظرفیت است که هنوز جمال زیبای خودش را در زمان ما به خوبی نشان نداده است. 👈از جهاتی در جای دیگر به این شکل یافت نمیشود. باید قدر آن را دانست و از آن استفاده نمود. سعی در زدودن کاستی های آن داشت. آن را نسخه ی بومی نجات دهنده ی علمی مان دانست 👈آنکه ما را از زمره ی مقلّدین در علوم مخصوصا علوم انسانی بیرون آورده و حالت تهاجمی و فعّال به آن میدهد. فریفته ی برخی کاستی ها و عقب افتادگی ظاهری مسائلش را نخورد. این مسائل نیازمند تألیف یک کتاب مستقل است. خیلی هم مفید و احتمالا پر طرفدار و جذّاب میتواند باشد ⬇
🔹چرا عقل حوزوی پیشرفته است؟ چون یک زبان بسیار غنی اصطلاحی پیدا کرده که نقطه ی عزیمت و موقعیت به قول امروزی ها سوبجکتیو عظیمی برای رصد دقیق مسائل ایجاد میکند. زبان به فکر و نظر تعالی و دقّت میدهد. این ناظر به ترمینولوژی عقل حوزوی است. 👈چرا عقل حوزوی پیشرفته است چون روشها یا همان متدولوژی مهمّی دارد. چون از منطق فخیم یا همان لاجیک استواری برخوردار است. چون استدلال و همینطور استنباط در آن عیارهای بالایی را تجربه کرده است. ✋البته درست است که فعلا این ظرفیتها عمدتا ناظر به منابع قرآن و روایات شکل گرفته و یا مبتنی بر دغدغه های خاصی فعلیت یافته ولی مرادم اصطیاد آن گوهر عقلی ورای این مظاهر است. 👈حالا آن استقراء و بررسی مؤلّفه های برجسته عقل حوزوی کار دیگری است. خودتان بعدا دنبال کنید. بنده فعلا تمایل دارم آن را به گونه ای دیگر به چشم بیاورم. 👈وقتی میگوییم عقل حوزوی پیشرفته است یعنی در دل یک تاریخ کهن متولّد شده و با مرور روزگاران و وقوع حوادث ایّام مدام با تجربه تر و فاخرتر شده است. ✔ولی چه عقلی را فعلا عقل پیشرفته حوزوی مینامم! عقل آن دانشمندانی که به شکل تشکیکی به قول حوزویان جامع معقول و منقول هستند. عقل افرادی نظیر علامه طباطبایی ها و شهید مطهری ها و شهید صدرها! حالا باز وقتی میگویم عقل شهید مطهّری صرفا ناظر به آن آثاری نیستم که از ایشان صادر شده! بلکه آن گوهری است که فعلا بسته به شرایط فردی و محیطی که داشته اینگونه ظاهر شده است. 👈این عقل حوزوی پیشرفته یک موجود زنده ای است که از جهتی محصول رشد تاریخی بشر بوده است. مشکلش آن است که با رشد بشری در این چند قرن اخیر در غرب غنی نشده است. 👈مشکل آن عقل غربی البته با تکثّرها و پیشرفتگی نسبی که دارد هم آن است که آن عقل تاریخی را کنار گذاشته است. سابقا در بذل خاطر ۴۴۷ مطالبی در این زمینه بیان کردم. 🔹این عقل پیشرفته حوزوی را وقتی کالبد شکافی، لایه شناسی و روان کاوی کنیم میبینیم بخشی از آن یادگار عقلانیّتی است که در یونان باستان متولّد شده و در قالب فلسفه و منطق ارسطو ظاهر شد. این بخش در دوره ی اسلام با مجاهدت فلاسفه ی اسلامی در قالب حکمت مشّاء سینوی اثر عمیقی در شکل گیری عقل حوزوی پیشرفته ی مورد بحث ما گذاشت. 👈عقلی عمدتا مسلّح به برهان و واجد اخلاقهای فاضل علمی حق طلبانه که باید آن را در قالب کتبی مانند شفا بوعلی و اشارات و آثار خواجه طوسی تجربه کرد تا خوب ظرفیّت عظیم آن را درک کرد. 👈در غرب این سطح فاخرتر این عقل مشّائی که به مجاهدت فلاسفه ی اسلامی مانند فارابی و ابن سینا ایجاد شد به خوبی تجربه نشده است. درک آنها از عقلانیّت ارسطویی به این غنا نیست که در اسلام فلاسفه ی اسلامی به آن رسیدند. 👈این عقل در ادامه مخصوصا در قالب حکمت متعالیه بعد از آنکه بسیار قویم و دقیق النّظر بود خیلی عمیق النظر و منوّر هم شد. حالا اینها را باید جای دیگری تبیین کرد. حکمت متعالیه واقعا انسان را عمیق میکند. باز تکرار میکنم. منظورم از این عقل آن تجلی فلسفی اش نیست. آن گوهری است که در دل این تجلی فلسفی رشیدتر شده است. 👈بخش دیگری از عقل پیشرفته ی حوزوی به عقلی برمیگردد که در بستر کلام اسلامی متولّد شده و به ارث رسیده است. این عقل با مجاهدتهای متکلّمین اسلامی از طوائف مختلف به ارتقاء نسبی رسیده و درس بزرگی که مخصوصا از آن عقل پیشرفته ی حوزوی گرفته عیار خاصی از توان جدل و بحّاث بودن است. حالا میشود اینها را بیشتر باز کرد. 👈بخش دیگری از این عقل پیشرفته ی حوزوی به آن بُعدی برمیگردد که در علوم فقهی به وجود آمده است. عقلی که قدرت استنباط و برداشت و دقّت نظر و متن فهمی را بالا میبرد. جنبه ی شخص را در مواجهه با آراء و احتمالات و بررسی ها بالا میبرد. او را با مفهوم دلیل و حجّت به شکل عمیقی انس میدهد. 👈یاد میدهد که گتره ای حرف نزند و هر حرفی را قبول نکند. حجّت داشته باشد. یاد بگیرد که مدام بپرسد: «لماذا؟» یاد بگیرد که بین ظن غیر معتبر و معتبر فرق بگذارد. با بررسی های لغوی، تاریخی و رجالی و روشهای آن آشنا شود. بداند در مظنونات مطلب به این سادگی ها نیست. 👈بخش دیگری از این عقل پیشرفته ی حوزوی مرهون علم اصول فقه است. علمی که به شدّت قدرت بحّاثی و جدل و فرضیه پردازی و نقّادی و ریز بینی و ... را بالا برده است. عقل غربی میراث دار چنین عقلی هم نیست. 👈آنچه در مورد آن بخشی که توسّط فقه و اصول در غنای عقل پیشرفته ی حوزوی قابل توجّه است آن است که بعد از تشکیل حکومت شیعی صفوی و شکل گیری حوزه های شیعی مستقل به شکل خاصّ مخصوصا در قرون اخیر یک ازدهار فوق العاده نسبت به گذشته را تجربه کرده است. 👈امری که در حوزه های علمیّه عامّه یافت نمیشود. همانطور که حوزه های عامّه معمولا از عقل فلسفی و متعالیه هم محروم بوده اند. فعلا به گسترش و بزرگ شدن این عقل حوزوی در این حوزه ی علمیّه شیعی نمیپردازم. بحث مستقلّی است. ⬇⬇
🔹فقط یک مثال میزنم. یکی از چکّشهای کاری که به این عقل فخیم و پیشرفته ی حوزوی اخیرا خورده اثری است که شیخ انصاری بر آن به یادگار گذاشته است. شیخ صرفا دو کتاب به نام رسائل و مکاسب ننوشته! بلکه در عقلانیّت پیشرفته ی حوزوی اثر گذاشته است. یکی از آثار مبارک ایشان آن است که حوصله ی بحث و سطح انتظار برای وصول به نتیجه را خیلی بالا برده است. آن را با درجاتی از شکاکیت و بررسی های قبل از نتیجه گیری آشنا کرده است. انس آن را به تشقیق شقوقها و تحصیل مطالب کردنها بالا برده است. حالا اینها بحثی است. ✅اگر کسی رسائل و مکاسب را بفهمد دیگر نمیتواند در مواجهه با مسائل دیگر مانند دیگران باشد. نه فقط مباحث شرعی! بلکه عقل او را رشد میدهد. ✅کتب شیخ کتب دریای متلاطم مواج است. انسان را مهیای ماجراجویی در امواج علمی میکند. برخی مشکلشان این است که مهیای وادی پر موج نیستند. گاهی دو یا سه موج میبینند دیگر میخواهند به ساحل برسند. تا آن سوی دریای دانش نمیتوانند بتازند. 👈تا اینجا فقط میخواستم این را به چشم بیاورم که عقل پیشرفته ی حوزوی به آن معنایی که عرض کردم از جهاتی بی بدیل است. هم میراث دار عقل مشّائی است که با حکمت متعالیه عمق یافته و هم میراث دار عقل کلامی و فقهی و اصولی اسلامی است و هم میراث دار عقل حوزوی خاص شیعی در قرون اخیر است. 👈این عقل در اثر این دوران کهن به یک رشد و تعادل و فرزانگی خاصّی در زمان ما رسیده است. یک مزاج برتری از جهاتی پیدا کرده است. یعنی چه؟! یعنی اگر کسی امروزه در فضای حوزوی تلاش کند در فرهنگ موجود علمی جامع معقول و منقول شود به زودی میراث دار عقل غنی ای میشود که دیگران از آن محروم اند. میراث دار چنین عقلانیّتی میشود که در بستر این تاریخ کهن به ما رسیده است. 👈این عقل پیشرفته ی حوزوی یک عقل مرتاض و سختی کشیده ای است. یک عقل بسیار فهمیده و تیز و نکته سنج و عمیق است. البته کاری با این ندارم که شخصی که گاهی متّصف به آن میشود از آن استفاده نمیکند! به همان طبع عوامانه اش باز میگردد. 👈به آن حالتی کار دارم که بخواهد بر شانه ی آن نشسته و از آن زاویه به بررسی مسائل بپردازد. شبیه آیت الله مصباح یزدی ها و آیت الله جوادی آملی ها! البته این بزرگواران هم همه ی ابعاد این عقل را بازتاب نداده اند. ویژگی ها و محدودیتهای شخصیتی خودشان هم بوده است. اندازه ی ظرف وجودشان آن را منعکس نموده اند. ⚪آری انسان وقتی میراث دار چنین عقل پیشرفته ی حوزوی شود واقعا بزرگ و ورزیده و آماده ی میدان نبرد اندیشه ها و صید عمقها میشود. اگر مقداری تصوّرش از مسائل تصحیح شود اصلا به این سادگی ها کم نمی آورد. عمیقترین نقدها را وارد میکند. یک عقل بسیار متمدّن و با اصالتی است. بسیار تجربه دیده و آزموده است. 👈از دل تاریخ و وادی های مختلف فکری عبور کرده و به اینجا رسیده است! جهان دیده و تاریخ دیده ی وادی فکر و اندیشه است. کشتی گیر بسیار ورزیده ای است. کشتی گیری که حریف تمرینی او بزرگان وادی اندیشه بوده اند. 👈تازه به دوران رسیده نیست. مدّتها با بزرگان وادی اندیشه نشست و برخاست کرده و پریده و به خاطر همین بلند نظر شده است. حتّی اگر خودش هم فعلا پاسخ را نداند ولی طعم مباحث فاخر را چشیده است. 👈به قول قدیمی ها نخورده نان گندم ولی دیده دست مردم! یعنی چه؟ یعنی اینکه این عقل حوزوی طوری است که الگوها و سرمشقهای بسیار متنوّع و بسیار غنی را در مباحث گوناگون دیده و تجربه کرده است. 👈درجه از آنها را در وجودش گرته برداری کرده و انتظارش از سطح اندیشه ورزی ارتقاء یافته است. ✔آری عقل عالمی که شفای بوعلی و شرح اشارات خواجه را خوانده! حکمت متعالیه را خوانده! شرح لمعه شهید و رسائل و مکاسب شیخ و کفایه آخوند را خوانده را دست کم نگیرید! عقل او را مانند عقل شخصی که یک متخصّص تاریخ یا جامعه شناسی و مانند آن است ندانید. ظرفیّتهای ویژه ای دارد که باید به آن توجّه کرد. ✅فعلا در کلّ عالم میراث دار این عقل پیشرفته ی حوزوی، حوزه ی علمیّه شهر مقدّس قم است. 👈آیا مردم ما این را میدانند؟! آیا ایرانیان میدانند میراث دار چه گوهری هستند؟! البته همانطور که گفتم فعلا در صدد به چشم آوردن پیشرفتگی آن بودم. بیان کاستی ها و آسیبهای آن را باید در جای دیگری بحث کنم. 👈این عقل باید با دستاوردهای علوم مدرن و برخی اصطلاحات و نگاه های آن غنی شود. مخصوصا با تلاشهای اخیر فلاسفه ی تحلیلی در ابعادی دقیقتر شود. با تلاشهای فلاسفه ی قارّه ای توصیف گر تر شود و... . فعلا رقیب این عقل پیشرفته حوزوی همان عقل متعارف دانشگاهی است که مقایسه ی میان این دو نیز مجال دیگری میطلبد.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۴) «چرا اسلام اینقدر از شراب متنفّر است» «شراب جنس تقلّبی آرامش است» 🔹مغازه ای رفته بودم. دیدم فروشنده داشت با یکی دیگر در مورد شراب حرف میزد. من که وارد شدم صدایشان را آهسته کردند. 💭با خود گفتم به راستی این چه لذّتی است که در این نوشیدنی نهفته که یک جهانی و یک تاریخی را درگیر خودش کرده! راستی که یک نوشیدنی ساده نیست. پدیده ی بسیار پر معنایی در حیات انسانی است. ✋ولی چرا دین اسلام اینقدر از آن متنفّر است. اگر همانطور که در قرآن کریم آمده منفعتهایی هم برای مردم دارد پس چرا اینگونه نجس و پلید معرّفی شده است؟ سابقا در بذل خاطر ۴۳۳ از زاویه در مورد آن صحبت کردم. 💡حالا یک بعد دیگری در ذهنم برجسته شد. بخشی از سرّ این امر به غیرت الهی برمیگردد. 👈به این برمیگردد که دارد میبیند بندگانی که به دنبال آرامش و دمی آسودگی از اضطرابها و نا امنی ها هستند فریفته سرابی به نام شراب شده اند. به جای او و سلوک راه واقعی ایمنی و ایمان به آن متوسل شده و پناه میبرند. یک کالای قاچاق و آن هم تقلّبی در بازار میبیند که دارد به مردم قالب میشود. ✋آیا جنس تقلّبی لزوما منفعتی ندارد! بی مصرف است! نخیر حتما چیز فریبنده ای دارد. ولی وظیفه ی دولتهاست که از ورود آن جلوگیری کنند! از مردم مظلومی که نمیدانند حمایت کنند! 👈مخصوصا وقتی که تقلّبی بودن جوری باشد که هیچ وقت هم نفهمند چه کلاه بزرگی سرشان رفته! جوری باشد که به حیاتی ترین نیازهای بشری برگردد! 🔻آری غیرت الهی تاب دیدن چنین خسارت محضی را ندارد. شراب کالای تقلّبی آرامش است. نسخه ی تقلّبی و شیطانی «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۵) «حکایت سندی معتبر» «ضرورت بررسی های دقیق علمی قبل از ترویج روایات بین مردم» 🔹در یکی از شبکه های اجتماعی از یکی از بزرگواران مذهبی و اهل فکر غیر روحانی دیدم که شب جمعه نوشته بود به «سند معتبر» از امام باقر علیه السلام چنین آمده که: 📖«کسی که سوره صاد را در شب جمعه بخواند از خیر دنیا و آخرت آن قدر به او بخشیده میشود که به هیچ کس داده نشده جز پیامبران مرسَل و فرشتگان مقرّب و خدا او و تمام کسانی از خانواده اش را که مورد علاقه او هستند وارد بهشت میکند حتّی خدمتگذاری که به او خدمت میکند!» 🔸از فضل الهی چیزی دور نیست ولی آیا واقعا ایشان سند این روایت را خودشان بررسی کرده اند و میگویند سند معتبری است؟ یا از جایی نقل میکنند که مرجع تقلید ایشان در اینگونه نسبتهاست؟ گویا ما مقداری در این زمینه روحیه ی اخباری داریم. ✋ولی جالب است بدانیم حتّی اخباریّون هم معمولا اینگونه نبودند. اگر هم برخی در یک مبالغه حکم به اعتبار روایات میکردند عمدتا کتب اربعه یعنی کافی، فقیه، تهذیب و استبصار مورد نظر آنها بود. 👈ولی این روایت تنها در ثواب الاعمال شیخ صدوق نقل شده که کسی به سادگی حکم به اعتبار کلّی چنین کتبی نمیکند. کتاب ثواب الاعمال از کتب درجه دوّم یا سوّم منابع روایی اصیل ماست. لذا باید با دقّت بیشتری صفت اعتبار را در این موارد بیان کرد. 👈آیا مرادشان از اعتبار، استناد به روایات موسوم به «من بلغ» است! خیلی بعید میدانم. این روایات را اگر هم قبول کنیم روایت را معتبر نمیکند؛ صرفا مرویّ و آنچه روایت شده را اجمالا برای رجاء ثواب مقبول میکند. دلیل بر جواز ترویج هم نیست. ⬇
🔹ولی چرا ایشان میگوید این روایت معتبر است؟! یک حدسی میزنم. والله اعلم! در اوائلی که نزد استاد محقّق و رجالی مسلّم و فقیه بزرگ معاصر آیت الله سیّد احمد مددی حفظه الله تعالی حاضر میشدم یکبار بعد از درس هنگامی که منتظر سوار شدن ماشین بودند از ایشان پرسیدم چرا علمای ما اینطور در مورد تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام اختلاف دارند. 👈بسیاری از اعاظم میگویند قطعا جعلی و وضعی است ولی برخی مانند مرحوم مجلسی پدر در روضة المتّقین آن را کنزٌ من کنوز الله میدانند؟! ایشان تأمّلی کردند و گفتند شاید آنقدر با روایات ضعیف ایشان انس گرفته که باعث شده چنین کتابی به خاطر اینکه یک سند متّصل دارد برایش اینقدر برجسته جلوه کند! 👈دیدم نکته ی روان شناختی مهمّی بیان کردند. شاید معتبر بودن این روایت در نگاه این برادر ارجمندمان هم به خاطر همین باشد که مثلا شیخ صدوق بیش از هزار سال پیش آن را در ثواب الاعمال با یک سند متّصل نقل کرده است! در نگاه ایشان همین یعنی اعتبار!!! ⚪در هر حال روشن است که این نوع بحث روایی اصلا علمی نبوده و تولید اعتبار نمیکند. انصافا مضمون این روایت هم غرابت دارد. این همه ثواب صرفا برای صرف خواندن یک سوره؟! آدم حسّاس میشود آن را بررسی کند. متأسّفانه برخورد عالمانه با روایات نمیکنیم. حتّی بین حوزویان محترم نیز فرهیختگی لازم در این زمینه ایجاد نشده است. 👈سند این روایت اینگونه است؛ شیخ صدوق از پدرش از احمد بن ادریس از محمد بن احمد از محمد بن حسّان از اسماعیل بن مهران از حسن از عمرو بن جُبیر عَزرَمی از پدرش از امام باقر علیه السلام این روایت را نقل کرده است. 👈حالا بررسی سندی این روایت مجال دیگری میخواهد. اجمالا بدانید سند آن مشکل دارد. برخی را درست نمیشناسیم. برخی نیز تضعیف شده اند. این عَزرَمی و پدرش دو مضمون غریب دیگر در مورد سوره ی لقمان و انسان هم از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند. 👈مثلا در مورد سوره ی انسان نقل میکند که اگر پنجشنبه صبحها بخوانیم خدا ما را به عقد ۸۰۰ حوری عذراء و ۴ هزار حوری ثیّب در می آورد و همنشین پیامبر خاتم میشویم! 🔹جالب است بدانیم در سند این روایت نام سه نفر هست که هر سه کتابی در باب ثواب القرآن و فضائل القرآن داشته اند. یکی محمّد بن حسّان رازی است و دیگری اسماعیل بن مهران سکونی است و دیگری نیز حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی است. اساسا بیشتر روایت فضائل قرآن را شیخ صدوق از این سه نقل میکند. لذا باید در کنار بحث رجالی بحث کتابشناسانه هم مقداری بکنیم. ✋ولی ظاهرا با دقّت در قرائن این روایت را از کتاب محمّد بن حسّان رازی گرفته. وی نیز بیشتر مطالب کتاب آن دو نفر دیگر را در کتاب خود گویا نقل کرده بوده است. 👈البته احمد بن ادریس که در ابتدای سند این روایت آمده و از بزرگان قم بوده کتاب اسماعیل بن مهران را نیز نقل میکرده است ولی با سند دیگری. ولی اینکه از کتاب خود حسن بن علی باشد نه! قرائن آن را تأیید نمیکند. لذا این سند در واقع سند کتاب محمّد بن حسّان رازی است. 👈مرحوم نجاشی میگوید راوی کتاب او همین احمد بن ادریسی است که شیخ صدوق از طریق پدرش از او این روایت را نقل میکند. این محمّد بن حسّان اهل شهر ری بوده و معروف به زینبی بوده. از همان قدیم هم در مورد خودش و کتابش بحث بوده است. 👈مرحوم نجاشی که متخصّص این زمینه است میگوید مطالبی که او نقل میکند برخی قابل قبول و برخی عجیب و غریب و ناشناخته است. احادیثش خوب و بد دارد. همچنین زیاد از انسانهای ضعیف نقل میکند. لذا اعتبار منقولات او را بین بین میداند. مرحوم ابن غضائری نیز او را شخصیت ضعیفی در تاریخ شیعه شمرده است. 👈ظاهرا یکی از موارد غریب و به اصطلاح قدماء «منکَر» کتاب او همین روایت ثواب قرائت سوره صاد در شب جمعه باشد. هم مضمونش منکَر است و هم عَزرَمی و پسرش که از او نقل حدیث کرده است ضعیف هستند. 🔹این روایت و بسیاری از روایات دیگر فضائل سور را هم از حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی گرفته است. لذا مدام در این بخش از ثواب الاعمال مرحوم شیخ صدوق این عبارت تکرار میشود که: «بهذا الاسناد عن الحسن». ولی باید بدانیم ایشان نیز شخصیت بسیار جنجالی داشته است. ایشان یکی از مؤسّسین فرقه ی ضالّه واقفیه بوده است. 👈وی همانطور که نجاشی نقل کرده کتابی به نام فضائل القرآن داشته است. مرحوم کشّی در رجال خود از استادش مرحوم عیّاشی نقل میکند که وقتی به عراق مسافرت کرده بود از مرجع بزرگ شیعه در آن زمان علی بن حسن بن فضّال در مورد این شخص پرسیدم. 👈او نیز در جواب گفت: یک دروغگوی ملعونی است که احادیث زیادی از او نقل شده و یک دوره تفسیر قرآن از او روایت شده ولی من حتّی یک نقل را هم از او حلال نمیدانم! ابن غضائری نیز در رجال خود از ابن فضّال نقل میکند که میگفته: «إني لأستحيي من الله أن أروي عن الحسن بن علي‏» ⬇⬇
🔹در هر حال کتاب محمد بن حسّان رازی که شیخ صدوق این روایت را از آن نقل کرده در شهر قم در اواخر قرن سوّم شایع بوده و بزرگانی مانند محمد بن یحیی العطّار و احمد بن ادریس و صفّار و دیگران از او و کتابش نقل حدیث کرده اند. ولی آیا این به آن معناست که هر چه گفته را قبول داشته اند؟ هرگز! 👈به نظر میرسد علمای اهل احتیاط قم برای آنکه مستقیما کتاب حسن بن علی بن ابی حمزة بطائنی را نقل نکنند ترجیح دادند بین خودشان و روایات او در باب فضائل قرآن کتاب محمد بن حسّان رازی را واسطه قرار بدهند تا مقداری نقل روایت از او آسانتر شود. 👈در هر حال شیخ صدوق کتابی در ثواب الاعمال نوشته و وقتی به فضیلت قرائت سوره ها رسیده طبیعی بوده به دنبال استقراء باشد و وقتی به سوره ی صاد رسیده چیزی غیر از این روایت ندیده تا نقل کند. همّتش هم نقل روایات بوده نه درایت و بررسی اسناد آن. ✋حال که چنین است آیا با آنچه گذشت میتوان گفت این به معنای اعتبار این روایت است؟! این دست روایات را باید با احتیاط زیاد برخورد نمود. اصلا کار ساده ای نیست که به سادگی آن را میان مردم ترویج کنیم. 👈مخصوصا با علم به اینکه در برهه ای انگیزه هایی وجود داشته تا روایاتی در این زمینه ها جعل کنند! آن را خدمت به دین و ترویج قرآن هم میدانسته اند! در پاسخ به روایت: «من کذب علیّ متعمّدا ...» میگفته اند: کذبتُ له لا علیه! 👈در بین عامّه نیز فضیلت گویی دروغین برای تلاوت سوره ها شایع بوده است. مثلا همانطور که در مجمع البیان نقل شده عامّه از ابیّ بن کعب در حدیثی نبوی صلی الله علیه و آله در مورد ثواب تلاوت سوره مبارکه صاد نقل کرده اند که اگر کسی آن را بخواند به اندازه ی هر کوهی که خداوند متعال داوود علیه السلام را بر آن مسخّر کرد ۱۰ پاداش به او میدهد و باعث میشود او نسبت به اصرار در گناهان صغیره و کبیره معصوم شود!!! 🔹آیا میشود گفت چون شیخ صدوق نقل کرده است پس لااقل از دید ایشان و نه دیگر علمای شیعه آن زمان معتبر است؟ از این جهت به آن روایتی معتبر میتوان گفت؟ در پاسخ باید گفت اوّلا اگر برای شیخ صدوق معتبر باشد دلیل نمیشود که روایت معتبری باشد زیرا ما مقلّد ایشان که نیستیم! مخصوصا با علم به این همه اختلاف در این مورد خاص! 👈ثانیا شیخ صدوق تنها در کتاب فقیه خود تضمین کرده که فقط روایاتی که عمدتا در نظرش حجت و معتبر است را نقل کند و هرگز چنین ادّعایی در کتابی مانند ثواب الاعمال نکرده است. یعنی در نگاه خود او نیز این روایات لزوما معتبر نیست و صرفا آنها را در قالب دسته بندی نقل کرده است. دیگر بررسی آنها کار علمی میطلبد. ✋شیخ صدوق حتّی کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام را نیز نقل کرده ولی تقریبا همه ی محقّقین معاصر پذیرفته اند که این کتاب قطعا جعلی است. نقل کردن به قول طلبه ها اعمّ از قبول داشتن و معتبر دانستن است. 👈ممکن است اشکال کنید خود شیخ صدوق در ابتدای این کتاب میگوید انگیزه اش برای نگارش این کتاب این روایت نبوی صلی الله علیه و آله بوده که: «الدالّ علی الخیر کفاعله»! پس حتما اینها را خیر میدانسته که نقل کرده و امید داشته در ثواب آن شریک باشد. 👈در پاسخ باید گفت این تعبیر ایشان کلّیت دارد. یعنی امور خیری را نقل میکنم که اگر به آنها عمل شود و خیر بودن آنها نیز ثابت باشد من هم شریک خیر میشوم. نه اینکه ادّعا کند هر چه نقل میکند قطعا ثابت شده است. 👈البته نمیتوان منکر شد که در بین طوائفی از علمای شیعه در اینگونه مباحث سختگیری نمیشده است. ولی این رویکردی شایع نبوده و همانطور که دیدیم برخی به شدّت با ترویج برخی روایات و مخصوصا روایات برخی از کتابهای خاص یا رجال خاص مخالف بوده اند. 👈اینها همه مباحث علمی خاص خود را دارد. خلاصه به این سادگی نباید در شب جمعه روایتی اینچنین را پیدا کرده و آن را روایتی معتبر اعلام کرده و ترویج نمود. شاید ترویج چنین روایاتی قبل از بررسی های کامل مخصوصا در زمان ما خالی از اشکال نباشد. در هر حال لااقل تحقیق صفت اعتبار را به اهلش واگذار کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۶) «عقل پیشرفته حوزوی» (۵) 🔹مباحثی پیرامون قدردانی از آن تعیّن عقلی پیشرفته که در بستر تاریخی کهن در سنّت علمی که امروزه میراث دار آن حوزه های علمیّه هستند بیان نمودیم. عقلی بسیار نقّاد، استنباط گر، با استعداد، ریاضت کشیده و آماده ی نبرد اندیشه ها! 🔸مخاطب این سلسله بحثها عمدتا دانشگاهیان و همچنین عموم مردم جویای دانش و فرهیختگی بود. از همین رو بیشتر به معرّفی ظرفیّتها و توان مندی های این نوع عقلانیّت پرداختیم. چرا؟ چون: 🔻معمولا قدر آن دانسته نشده و از استعدادهای شگرف آن غفلت میشود. تکیه بر آن با تلاش در مسیر زدودن کاستی و آسیبهای آن و ارتقاء توان مندی هایش هنوز به عنوان تنها راه نجات دهنده و نسخه ی شفا بخش واقعی فرهنگ علمیمان شناخته نشده است🔺 👈متأسّفانه برخی دچار سوء تفاهم شده و گمان کردند مرادمان صحّه گذاشتن مطلق بر کتبی مانند فلسفه مشّاء و رسائل و مکاسب و مانند آن است. ✋یعنی بحث عقل پیشرفته ی حوزوی را در بافتی غیر از بافت واقعی آن برده و معنایی دیگر بر آن تحمیل نموده اند. حرفهای ما را در بستر مباحثات میان تحوّلگرایان و منتقدان فضای حوزوی با آن دسته سنّت گرایانی دانسته اند که تمایلی به هیچ تغییری در این متون ندارند. 👈همانها که هر گونه تغییری در کتبی مانند رسائل و مکاسب و هر گونه پیشرفتی در مباحث اینچنینی را انحراف میدانند. هرگز! آنهایی که با نگارنده آشنایی بیشتری دارند خوب میدانند یکی از منتقدین بسیار جدّی این کتب بوده ام. 👈در این زمینه نیز نوشته هایی تا کنون داشته و تأمّلاتی داشته ام. شاید به مرور خلاصه ای از آنها را بیان کنم. ⬇
👈همچنین بیان کردم که این عقل پیشرفته را حاصل جمعی میان معقول و منقول حوزوی میدانم. نه عقل آنهایی که صرفا به یک بعد پرداخته اند. ✅بحث ما در این بود که ورای نقدهای خرد و کلانی که بر کتب غنی حوزوی داریم فراگیری این دانشها به شکل ناخودآگاه مؤلّفه های چه نوع عقلانیّتی را در وجود شخص نهادینه میکند. چه امکانات و استعدادهایی را در عقلانیّت شخص ایجاد میکند. میخواستیم بگوییم این عقلانیّت آن قدر پر استعداد است که حتّی بتواند با مسلّح شدن و زدودن برخی کاستی ها و تصحیح برخی تصوّراتش حتّی محصولات خودش مانند رسائل و مکاسب را هم متحوّل کند. ✅اساسا به این عقل با توجّه به قدرتهای نهفته اش با اصرار بر لباسهایی مانند رسائل و مکاسب و حتّی شفا بوعلی ظلم شده است. چون این لباسها برایش تا اندازه ای تنگ و کهنه شده و نورانیّت و ظرفیّت بیشتری برای جلوه کردن نسبت به این کتابها دارد. نباید این عقل را با برخی محصولاتش به غل و زنجیر بکشند! ⛔️البتّه روشن است که همچنین نباید با نوعی تحوّل گرایی غیر بومی و افراطی با نگارش کتابهای ضعیف به انتقال این عقلانیّت بومی غنی آسیب زد. باید حساب شده و طبیعی سعی در رشد آن و حراست از آن و باغبانی اش نمود. 👈بنده نیز بسیاری از تحوّلات اخیر در کتب درسی حوزه های علمیّه را چندان موفّق نمیدانم ولی معتقدم باید اینها خیلی سریع با تحفّظ بر این عقل غنی و ظرفیّتهای آن تغییر پیدا کند. 🔹آری گفتیم این عقل ورای آنچه فعلا در ویترین محصولاتش میبینیم خیلی پر استعداد است. کسی که اندک فراستی داشته باشد میفهمد این پر استعداد است. دیده اید برخی از کودکان در همان ابتدا که هنوز مانند دیگر کودکان هستند و پر از جهل میباشند ولی استعدادی برتر دارند! قابل تشخیص است که اینها خیلی توان رشد دارند! خیلی جوهر دارند! مرادمان چیزی مانند همین است. هر چند الآن بالفعل به دلیل آسیبها و آفتهایی در ظاهر جلوه نکرده! 🎬در رمان مشهور و جهانی کتاب جنگل که تا کنون چندین فیلم و کارتون از آن ساخته شده جایی حیوانات جنگل به آن شیری که به دنبال کشتن آن پسر بچه بود اعتراض کردند! او هم گفت شما نمیدانید! این را اینقدر کوچک نبینید! این فرزند انسان است! اگر بزرگ شود و آتش را به دست بگیرید خواهید دید دیگر هیچ نیرویی جلودار او نیست! حکایت این عقلانیّتی که از آن صحبت کردم و همینطور جایگاه استعداد ایرانی برای تحوّلات آینده ی جهانی را میتوان تا اندازه ای با این تمثیل بهتر درک کرد. 👈خلاصه آنکه مباحث عقل پیشرفته ی حوزوی را هرگز نباید در بافت نزاع تحوّل خواهی و سنّتگرایی افراطی موجود در فضای حوزه برده و معنای ناصحیحی را از آن برداشت نمود. نباید به این عقلانیّت مغرور شد و سعی در رشد و زدودن کاستی های آن در برابر عقلهای نو ظهور و قوی جدید نداشت. 👈نباید به واسطه ی این غرور از محاسن دیگر دستاوردهای بشری محروم شده و همچنین این عقل پیشرفته را در برخی از محصولاتش به غل و زنجیر کشید! 👈باید دانست این عقل نیز در بستر تاریخ به شکل تدریجی شکل گرفته و محصول دستاوردهای بشری از طوائف مختلف است که به شکل بومی اخذ شده و به یک رشد درون زای مفید تبدیل شده است. 👈حال که چنین است نباید عقلانیّتهای نو ظهور رقیب را دست کم بگیرد و شاید اینها همان اموری است که قرار است مانند گذشته چکشهایی به این عقل پیشرفته زده و به بالندگی بیشتر آن کمک کند. باید آغوش پذیرش انتقادی خود را نسبت به تفکّرهای جدید باز کند. ✋ولی نه به شکل خود باخته! باید ظرفیّتها و پیشرفته بودن خودش را ببیند و سعی کند محاسن دیگر عقلها را بومی نموده و در وجود خودش هضم کند. نه اینکه خودش را رها کرده و بخواهد مقلّد آنها شود. ⛔️متأسّفانه یکی از مشکلات ما آن بود که حال به هر دلیلی که نمیخواهم به آن بپردازم از همان ابتدا علوم نوین دانشگاهی کاملا مستقل از فضای حوزوی در دارالفنون تأسیس شد. یعنی از همان ابتدا برای ورود به این علوم، عقل پیشرفته ی حوزوی از ریشه رها شد. به مرور این تفکیک نامیمون باعث آن شد مردم ما در مواجهه با علوم نوین عقل بومی و پیشرفته ی خود را فراموش کرده و صرفا آن را در همان حوزه های علمیه و علوم دینی رها کنند و مانند قبائل بدوی مقلّد محض عقلی جدید شده و برای یادگیری آن دبستانها و دبیرستها و سپس دانشگاههایی را تأسیس کنند که با آن همواره مقلّد غرب بوده و تاریخ غنی اندیشه ورزی و عقلانیّت خود را به میدان نیاورند! از آن بیگانه شوند! آن را فراموش کنند! 👈خوب بود و خوب است با یک تأمّل بهتری از زاویه ی این عقل پیشرفته به شکل انتقادی و با آغوشی تحوّل پذیر و اصلاح گرایانه عاقلانه و حکیمانه با علوم غربی مواجه میشدند. 👈یعنی با یک تغییر مهندسی دقیق در ساختارهای حوزه ی علمیّه که نماینده ی این عقل پیشرفته بود دانشگاه و دارالفنون در دل حوزه های علمیّه تأسیس میشد. حالا این بحثی مفصّل است که باید جداگانه ابعاد آن را بررسی نمود.
باسمه تبارک و تعالی ترانه ی «روسریتو در بیار» «مِحْنَةُ النَّاسِ‏ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ» 🔹یکی از خواننده ها ترانه ای برای تشویق زنان در مبارزه برای آزادی از روسری اجرا کرده. طوری جلوه میکند که انگار چیزی تا حماسه ی پیروزی نمانده! به آنها انگیزه برای فتح قلّه ی ظفر و آزادی را میدهد! ✋حالا به آن زاویه ی هنری و شعری آن که باعث تحریک عواطف و احساسات جوانان میشود ندارم. موسیقی و شعر خودش از جمله ی مسکرات میتواند باشد. همانطور که اگر در موضع مناسبش خرج شود میتواند روح انسان را به آسمانها پرواز دهد. حالا ببینیم به چه چیزی دعوت میکند: «روسریتو در بیار آفتاب داره غروب میکنه! روسریتو دربیار عطر تو، هوا رو خوب میکنه! روسریتو در بیار موهاتو باز باز باز کن! عشق من نترس، بخند، به گریه اعتراض کن! روسریتو دربیار هواتو صاف صاف صاف کن! عشق من نترس، برقص، به بوسه اعتراف کن! موهاتو باز کن تا غرق شن تو موج موی تو! ...» 🔹چند نکته اساسی در مورد محتوای این ترانه به چشم میخورد. ✔یکی اینکه ماهیّت زن یعنی زیبایی! زن مانند یک گل زیباست. پس باید زیبایی اش و عطر وجودش را همه در جامعه ببینند! باید طوری جلوه گری کنند که همه در موجهای طوفانی موهای پریشان آنها غرق شوند! ✔نکته ی دیگر این ترانه آن است که اصلا این حجاب باعث آن شده که مردم نتوانند شاد باشند! نتوانند راحت باشند. نتوانند بخندند! درآوردن روسری نمادی از مبارزه با جوّی مذهب زده ی افراطی است که مدام به دنبال گریه و ناراحتی و غم و غصّه است! انصافا تلقّی بسیاری از اینها از دین و جامعه ی دینی همینقدر سطحی و بسیط است. ✔نکته ی دیگر نیز آن است که این حجاب باعث نوعی غل و زنجیر شدن و کدر شدن روح زنان شده؛ طوریکه نمیتوانند خواسته های واقعی خودشان را به شکل علنی اعلان کنند. نمیتوانند خود واقعی شان باشند! نمیتوانند آن طور که میخواهند بدون ترس و واهمه از چیزی خودشان را بروز دهند و به آنچه هستند اعتراف کنند! سابقا در گرفتن بچه ها از پوشک مطلبی در این زمینه نوشته بودم. ⚪محور آن هم به بت لات و عزّای بزرگ زمان ما که همان بت آزادی است برمیگردد. در زمینه مغالطه ی اینکه زن یک گل نیست بلکه یک انسان است نیز مطالب مهمّی را نوشتم. گفتیم حجاب یعنی زن قرار است یک مادر باشد نه شاهد بازاری! حجاب یعنی نرخ زن را نشکنید! 👈تاریخ را که مطالعه کنیم همواره نبردی عظیم میان جنود عقل و جهل وجود داشته! مبارزه بین فطرت و نفس! همان جنگ میان بالاتنه و پایین تنه است! به نظرتان اندکی انصاف دهیم نمیفهمیم حق با کیست؟! 👈امام رضا علیه السلام در روایتی نقل کرده اند شخصی نزد امام باقر علیه السلام آمد و در مورد حکم غناء پرسید! حضرت فرمودند: فلانی! به نظرت خودت وقتی زمانی خداوند بین حق و باطل جدا کرد غناء در صف حقائق قرار میگرید یا در طیف باطلها؟! 👈او نیز گفت: خب روشن است! با باطلها! حضرت هم فرمودند داستان همین است! دقیقا همین استدلال را امام صادق علیه السلام در مورد بازی شطرنج و مانند آن در زمان خودشان بیان کردند 📖يَا فُلَانُ إِذَا مَيَّزَ اللَّهُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَنَّى يَكُونُ الْغِنَاءُ فَقَالَ مَعَ الْبَاطِلِ فَقَالَ قَدْ حَكَمْتَ 👈خلاصه میخواهم بگویم داستان پیچیدگی ندارد! بحث علمی سنگینی نمیخواهد! عمده نفسانیّت است. نفس سرکش انسان است. همان داستان قدیمی است. مبارزه هم همان مبارزه است. 👈اینها همه تبعات تغییر سبک زندگی ها به سمت تشبّه به کفّار است. همه تبعات فراموشی تاریخ غنی مردمان عفیف این مرز و بوم و تغییر معانی نشانه ای این فرهنگ غنی حجاب است. همه حاصل برنامه ریزی های گسترده برای انحراف جوانان ما از توجّه به خواسته های اصیل و مبارزه با طواغیت بزرگ عالم است. 👈همه دستور بردگی و استثمار است. همه از تبعات کرنش در برابر بت آزادی است. از تبعات آن است که نتوانسته ایم دین عزیزمان و نورانیّت احکام آن را به خوبی به برخی از این جوانان معرّفی کنیم. 👈نتوانسته ایم حلاوت زندگی دینی و اوج حکمت نهفته در این دستورات نورانی را به آنها بفهمانیم! حیف که ما نیز با سرکشی آنها امتحان میشویم. والّا گاهی آدم دوست دارد بگوید برو هر غلطی میخواهی بکن! اصلا به من چه وقتی خودت میخواهی به چاه بیافتی! ولی چه کنیم که اینها ابتلاء ما هستند! 👈میدانید حکایت ما با اینها چیست؟! حکایت کسی است که به شخصی برای محبّت و نصیحت میگوید از این کاسه آب نخور! این زهر است! او هم شروع میکند به داد و بیداد که ای وای! ای فریاد! این میخواهد به من ستم کند! میخواهد آزادی ام را سلب کند! 👈باید به چنین آدمی چه گفت؟! گاهی آدم دلش میخواهد بگوید کوفت کن! به من چه! به یاد کلام مولایمان امام باقر علیه السلام افتادم که: 📖«مِحْنَةُ النَّاسِ‏ عَلَيْنَا عَظِيمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ يُجِيبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ يَهْتَدُوا بِغَيْرِنَا»
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۷) «بستنی دوقلو» 🔹نماز صبح را خواندم. گرمم بود! یادم آمد یک بستنی دوقلو در فریزر هست. رفتم آوردم. نصفش کردم و نصف دیگر را به همسر محترم دادم. این بستنی دوقلو را که به دستم گرفتم انگار من را با خودش برد به دل خاطرات کودکی! 💭یادم آمد خیلی کوچک بودم. نمیدانم چه شده بود ولی تنها با مادرم سوار یک اتوبوس از خمین به سمت تهران میرفتیم! در آن سوهانی های اطراف قم یکی از اقوام خیلی دور را دیدیم 💭با محبّت و احترام پیش ما آمد و برای من یک بستنی دوقلو خرید. هنوز خاطره ی شیرین این بستنی دوقلو در آن موقعیّت از خاطرم نرفته! 😔متأسّفانه ایشان به دلیل برخی مشکلات ظاهرا خودکشی کردند! 👈شاید برخی از اینها آنقدر فشار روحی به آنها وارد شده که یک لحظه اختیار از دستشان رفته! موضوع تکلیف هم اختیار و عمد است. در صحیحه ابی ولّاد در کافی امام صادق علیه السلام این هشدار را دادند که: 📖مَنْ قَتَلَ‏ نَفْسَهُ‏ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِيهَا 🔸برای این آدمها ترحّم بیشتری داشته باشیم. ثوابی هدیه کنیم. هم برای خودمان و هم آنها اثر دارد. درسی که از ایشان گرفتم این است که چطور انسان میتواند از خودش ذکر خیری به یادگار بگذارد 🔹در همین امور آنقدر کوچک که به چشم هم نمی آید تا انسان را مبتلا به عجب و ریا و منت کند! چطور کاری کوچک میتواند زمانی دست انسان را بگیرد! آن زمانی که سالهاست که دیگران فراموشش کرده اند 📖مَوْلَايَ وَ ارْحَمْنِي إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِي، وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ذِكْرِي، وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ‏ قَدْ نُسِيَ‏
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۸) «آیا بی حیایی زیاد شده؟» «بد حجابی یکی از تبعات تغییر سبک زندگی است» 🔹با یکی همنشین بودم. مدام از وضعیّت بد حجاب میگفت! میگفت زنها همه بی حیا شدن! بد شدن! حسابی روحمان را کدر کرد! میخواستم بگویم بس کن بابا! اینقدر منفی بین نباش! اینقدر فضا را کدر نکن! ✋اصلا حالا فکر کن همه ی اینها بد حجاب شوند! دنیا که به آخر نمیرسد! ولمان کن تو رو خدا! 👈مسأله این نیست که بد حجابی بد نیست! مسأله این است که انگار تو خیلی آسایش خاطر و آرامش درون برایت مهم نیست. با اضطراب و نگرانی و ناراحتی خو گرفته ای! از راحتی میرنجی! حالا یه چیزی میشود! 👈خدا و اولیاء خدا و جنود عقل هم بیکار نبوده و بیکار ننشسته اند. از اینکه اینها بی حجاب شوند میترسی؟! باید دلت برایشان بسوزد نه اینکه عصبانی شوی! کفری شوی! بترسی! 👈از این چیزها که نباید ترسید. فقط باید از خدا ترسید! کارمان را بکنیم و بعدش دیگر آرامش خاطرمان را خراب نکنیم. انسان مؤمن آرامش دارد. اگر آرامش نداشتید بدانید یک جایی از کارتان میلنگد! نمیشود انسان ذاکر باشد و آرام نباشد. ⚪حالا ورای اینها اصلا مسأله در غالب مواردش بی حیایی هم نیست. ضعیفتر شدن باورهای دینی هم لزوما نیست. عمدتا در این است که: ✅دشمن با تغییر سبک زندگی و رفتاری و نمادی ما از پشت به ما خنجر زد! ما خیلی روی نمادهایمان حساسیت به خرج ندادیم! گمان میکردیم چندان مهم نیست! گمان کردیم مهم اصول عقاید و افکار است! ✅ما گمان میکردیم مدام باید روی عقاید مردم کار کنیم. برویم پاسخ به شبهات بدهیم. با بت پرستی و یهودیت و مسیحیت درگیر شویم. با عامّی ها و وهّابی ها و بهائی ها و کمونیستها در بیافتیم! ✅چرا؟ چون افکار امور محسوسی بودند. انسانها نسبت به آنها مقاومت زیادی نشان میدهند. ولی دشمنی خطرناک تر خیلی چراغ خاموش و در ظاهر دوستانه با تغییر سبک زندگی یکی یکی گرایشها و سپس افکار مردم ما را تحت تأثیر قرار میدهد. ✅رفتار برای انسان منطق و فکر تولید میکند. تشبّه در سبک زندگی و نمادها پروژه ای است که مدّتهاست کلید خورده و الآن به شکل طبیعی به پوشش بانوان ما رسیده! چون دیگر خیلی محسوس شده فریادمان در آمده! ⛔چطور میشود لباس ما را مانند کفّار کردند! غذایمان را مانند آنها کردند! خانه هایمان و علایقمان و ورزشهایمان و... را شبیه آنها کردند! همه را بدون مقاومت جدّی پذیرفتیم. حالا یک دفعه در مورد پوشش بانوان به خودمان آمده ایم! نخیر! به قول ضرب المثل مشهور عربی: «فی الصّیف ضیّعتِ اللبن». 😡راستی چقدر با اموری مانند کافی شاپ ها و فست فود ها و... مشکل دارم! چرا؟ چون خیلی نماد فکر غربی است. همینهاست که بی حجاب تولید میکند. نمیفهمیم؟! نمیفهمیم این اینستاگرامها و ... همه جبهه های نبرد فرهنگی و سبک زندگی است؟ از هر جنگی جنگتر است! 🔹گاهی ما فکر میکنیم باید با این بد حجابان برویم بحث علمی کنیم. جالب است که آنها هم فکر میکنند اشکالشان شناختی و علمی است! قانع نشده اند! نخیر! عمدتا اینطور نیست. هر چند بی فائده هم نیست. پیش فرض این نوع مواجهه با مقوله ی حجاب آن است که گمان کنیم انسان همه اش متأثّر از شناختهای آشکارش رفتار میکند. ✋هوای نفس پس چیست؟ تأثیر رفتارها و گرایشها بر فکرها پس چیست؟ رفتارهای نیک را باید آموزش داد. وقتی یک رفتار نیک را شخص یاد گرفت در میل و فکرش هم اثر میگذارد! ✔مسأله معمولا کتاب خواندن و پاسخ دادن به شبهات نیست. مسأله این است که در سبک زندگی ما دچار جراحت شده ایم و همین باعث تغییر گرایش و فکر و میدان گرفتن نفسانیّت شده است. وقتی آدم مدّتی بد حجابی و بی بند و باری را تجربه کند همین تجربه برایش تولید فکر و فلسفه میکند. گاهی بدیهی ها را هم درک نمیکند. 👈باید چه کرد؟! از همان کودکی باید افراد را با حجاب و نماز خوان بار آورد. بعد از آن بعدها فلسفه هایش را هم عمیقتر به او یاد داد. نه اینکه به جای آموزش رفتار صرفا بر آموزش افکار تأکید کرد! بگوییم برود کتاب بخواند تا انتخاب کند! نخیر! 👈مگر این همه گرایشها و علقه های پیدا و پنهان میگذارد انسان درست انتخاب کند! مگر هوای نفس را نمیشناسیم؟! مگر نیروهای اهریمنی و فشارهای اجتماعی را نمیشناسیم؟! 👈راه درست آن است که برنامه های عملی داشته باشیم. سبکهای رفتاریمان را متناسب با دین کنیم. لذاست که دین اینقدر روی عبادت و عمل و تکرار و رفتار تأکید کرده است. ✅رفتار انسان را میسازد. حالات و اخلاقیات و افکار و همه و همه متأثّر از رفتارها و آداب ما رقم میخورد. 🔻ما در مدارس مدام به فکر آموزش افکار بوده ایم ولی به فکر آموزش رفتار نبوده ایم!🔺 👈روحانیان محترم! دلسوزان عزیز! مسئولان دغدغه مند و متعهد! شورای انقلاب فرهنگی محترم! فکری به حال نمادها و شعائر بکنید. به داد رفتارها و آداب نیک برسید. سبک زندگی را دریابید. این را محور قرار دهید. جبهه ی نبرد اینجاست.
باسمه تبارک و تعالی (۵۶۹) «روی چه چیزی برای آخرتمان حساب باز کنیم؟!» «ملاک تقواست» 🔹گاهی افرادی می آیند خوابهایی را نقل میکنند. خوشحالند یا ناراحت! گاهی هم میگویند چرا خواب خوبی نمیبینیم! برخی دیگر هستند که موفّقند ولی از این ناراحتند که چرا کشف و کرامتی ندارند! نوعی سردرگمی در خودشان احساس میکنند! 💡به ذهنم خطور کرد یکبار معیار اصلی بیان شود. مسأله خیلی روشنتر از این حرفهاست. 🔻ملاک نه کشف و کرامت است! نه خوابهای آنچنانی و رؤیاهای صادقه! نه عبادتهای کذایی! نه حال خوب! نه خیالات و توهّمات غرور آفرین ناشی از حفظ مفاهیم دینی و عرفانی! نه کش و قوسهای روانی! پس معیار چیست؟! ملاک و معیار همین بیداری است. ولی کدام بیداری؟! آن تعاملات واقعی ما در مواجهه با حقایق بیرونی و نه تخیّلات و فکر و خیالهای درونیمان مانند حالات نشئگی معتادها! معیار این است که انسان در این بیداری در خود ببیند چقدر روز به روز در التزام به دین الهی و پرهیز از گناهان جدّیت پیدا کرده و بر خشیتش نسبت به خداوند متعال افزوده میشود. همین است و همین و لاغیر! ملاک تقواست🔺 🔸این هم همّت و ملازمت رفتاری میخواهد. اگر خواب خوب و کشف و کرامتی هم بود وقتی خوب است که برآمده یا مستلزم دینداری بیشتر و التزام شدیدتر در ترک گناهان و انجام واجبات باشد. اگر هم نبود باکی نیست؛ 🔸آری به فرموده ی امام صادق علیه السلام درجه ی ما نزد خدا به اندازه ی درجه ی خدا نزد ماست. «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَعْلَمْ مَا لِلَّهِ‏ عِنْدَه‏» ولی نه آن ادّعاها! آن خدایی که پیامبران فرستاده و امر و نهی کرده! آن خدا!
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۰) «عقل پیشرفته حوزوی» (۶) «فلاسفه ی تحلیلی، نو مشّائیان دنیای نوین» «ضرورت به روز رسانی عقل پیشرفته حوزوی با عقل فاخر متولّد شده در دامان فلسفه تحلیلی» 🔹بخشی از تفکّر فاخر حوزوی ما در حوزه ی علوم عقلی و نقلی متأثّر از عقل یونانی و مشائی است که در نهضت ترجمه وارد تمدّن اسلامی شد. البته در ادامه بومی شده ک پیشرفتهایی در آن ایجاد شد و خود به استقلال و برتری ویژه ای در این نوع عقلانیّت رسید. 👈در علوم عقلی اوج تکامل خود را در آثار ملاصدرا و اتباع ایشان نشان داد و در علوم نقلی استنباطی نیز اوج تکامل خود را با ظهور عیارهای نویی از سطح خرد ورزی در آثار شیخ انصاری و شاگردان ایشان ظاهر ساخت. 👈حال سخن در آن است که امروزه یک عقلانیت فاخر و ممتازی در مغرب زمین تحت عنوان فلسفه تحلیلی در حال رشد و تکوّن است که به شدت برای غنی سازی عقل حوزوی مفید است. 🔸از فلسفه قارّه ای تا فلسفه تحلیلی🔸 در مغرب زمین به مرور با گسستن از فضای تفکّر دینی و همینطور تفکّر یونانی به علوم طبیعی روی آورده و در علوم فلسفی نیز با کنار گذاشتن مباحث پیشینیان سعی در پیریزی مباحث نوینی نمودند. این مباحث بیش از آنکه نمایانگر عیار برتری از سطح تعقّل و اندیشه ورزی باشد بیشتر رویکرد انتقادی و سلبی نسبت به افکار پیشنیان و نوگرایی در اندیشه داشته است. 👈به مرور مباحث و روش تفکّر و ثمراتی را عرضه کردند که چندان مورد علاقه ی فضای حوزوی ما نبود. خودش را نیازمند آنها نیز نمیدید. 👈با مشوب شدن فضای علمی غرب به امور توصیفی و فرا استدلالی به جای مباحث استدلالی محض این فاصله ی ذهنی بیشتر و بیشتر شد. ⬇
👈تا آنجا که کار به جایی رسید که اساسا گویا پرهیز از این استدلال ورزی خودش تبدیل به یک نظریّه شد. البته استدلال همواره کمابیش در کار فلسفی آنها بود ولی فضا دیگر به سمتی رفته بود که گویا به نوعی مرز چندانی بین ادبیات و فلسفه نمانده بود! 👈کتب فلسفی به گونه ای کتابهایی برای ابراز عقاید رمان گونه و منسجم حول امور حقیقی تبدیل شده بود. کمتر در آنها استدلال و تلاش برای واضح کردن مقاصد دیده میشود. مثلا در آثار نیچه، هایدگر، آدورنو و... به دشواری میتوان استدلالی یافت! 👈فلاسفه ی فرانسوی مطالب زیادی درباره ی ساختارگرایی و مانند آن نوشته اند ولی استدلال منسجمی در آن به سختی پیدا میشود. ✋البته همین رها شدن نسبی تفلسف از استدلال و وضوح فرصتهایی را برای فکر فلسفی در کنجکاوی و باز کردن عرصه های نوین و تخیّلهای خرد و کلان علمی مهیّا کرده بود. ✅گویا مرغ اندیشه اینها سوار بر قدرت خیال بعضا توانسته حقایقی را در آسمان معرفت شکار کند که به زودی به چنگ انسانی منطقی با پای چوبین استدلال نمی آید! 👈در دل همین فلسفه شبه ادبیاتی نیز مکاتب گوناگون پدیدار شد. مکاتب و جریاناتی که اساسا در حوزه ی تفکّر اسلامی و حوزوی ما از آنها خبری نیست. نوع فکر حوزوی ما که از سنخ استدلال و استنباط شبه محض بود با آثار اینها خو نمیگرفت! 👈فلسفه قارّه ای ید طولایی در نگاه های تاریخی برای دریافت زمینه های معنایی داشت. معتقد بودند که اجمالا هر اندیشه ای را باید در زمینه معنایی اش دید. شاید از همین تاریخ نگری در فلسفه قارّه ای بود که رویکرد شکاکانه ای به مسأله توسعه و پیشرفت و استدلال عقلی داشتند. 🔹از اوایل قرن بیستم جریانی به تدریج قدرتمند در غرب شکل گرفت که به شکل روشمند و آگاهانه و متمایز سعی نمود راه خود را از این نوع تفلسف شبه ادبیاتی که به مرور فلسفه ی قارّه ای نامیده شد جدا نموده و مباحث علمی و فلسفی را صرفا با تکیه بر استدلال محض و ایضاح مفاهیم جلو ببرد! 👈روشن بود که تأکید بر استدلال و ایضاح به شکلی آنها را برخلاف فلسفه قارّه ای از روشهای تاریخی نیز دور میکرد و به مباحث منطقی نزدیکتر مینمود. تأکید مجدّد بر لزوم رعایت دقّی قواعد منطق و شفافیت زبان و کاربرد دقیقا الفاظ نمودند. به نوعی همان فضای ارسطویی و مشّائی و سنّتی که اجمالا در علوم حوزوی با آن کار میکنیم ولی به شکل در ظاهر پیشرفته تر آن! 👈البته هر چند به خاطر تحوّلات عمیق در مغرب زمین و پیدا کردن تجربه های دیگر در آنجا نوع مبادی استدلال و همینطور منطق استدلال با تغییراتی مواجه شد. ولی عمده همان بود که اینها هم شعارشان «نحن ابناء الدلیل» بودن و «قل هاتوا برهانَکم ان کنتم صادقین» شد! 👈اینها فلسفه ی قارّه ای را فلسفه ای مبهم و ابهام گرا دانسته و فلسفه ی خود را فلسفه ی تحلیلی نامیدند. فلاسفه ای که آنها را نو ارسطوییان و نو مشّائیان میتوان نامید؛ ✔افرادی که برخلاف اسلاف یونانی خود نوعی یقین گریزی داشته و در معرفت شناسی به شکلی تن به نوعی یأس از رسیدن به یقین بالمعنی الاخص دارند. از سوی دیگر ادعای نوعی بی طرفی اخلاقی داشته و تنها و تنها به مقتضای آنچه با ادلّه و منطقهایشان به آن میرسند باور دارند. سعی میکنند به اندازه ی دلیلشان ادّعا کنند. به مراتب بیشتر به حدود و صغور معرفتشان مبتنی بر ارجاع به مبادی تأمّل میکنند. 👈اینها در قرن بیستم با توجّه به اینکه قرن ارتباطات است و دنبال یقین یا حجّتی نیستند که به نوعی برایشان تکبّر علمی بیاورد تواضع علمی، کار گروهی و همایشی زیادی هم داشته و به شدّت مباحثشان در عرصه های مختلف رشد نموده است. 👈سردمدار این حرکت فلاسفه ی انگلیسی و آمریکایی بودند. حرکت اینها به نوعی بازگشت به قواعد منطق و شفافیت بود. اینکه چطور نورافکنی به درون معتقدات بیاندازیم تا ساختار واقعی آنها کاملا هویدا شده و آنچه از نگاه منطقی در چنته دارند آشکار شود. مرز میان فلسفه و ادبیّات را واضحتر کند. دادگاهی برای ادّعاهای علمی باشد. ⚪البته این فلسفه ی تحلیلی بعضا متأثّر از فضاهایی میشد ولی روح و لبّش در همین رجوع مجدّد به استدلال و شفّافیت بود. گاهی به شکل خاص به وادی زبان وارد شد و ادّعا میکرد که با ایضاح مسائل زبانی پاسخها هم روشن میشود که البته به تدریج از این ادّعا دست کشید و گاهی نیز به دلیل حاکمیت نگرش علمگرایانه و فیزیکالیستی تحلیل منطقی اش را در فلسفه ای علمی خرج مینمود و گزاره های متافیزیکی را بی معنا قلمداد میکرد که به تدریج متوجّه شد که چنین حصرهایی هم قابل نقد و تحلیل است. 🔸«توضیحی دیگر در باب فلسفه ی تحلیلی»🔸 فلسفه ی تحلیلی به برآیند تعقّلی گفته میشود که به شکل مضاعف و نظریه واری بر عنصر ابتناء اندیشه بر منطق و ایضاح معانی تأکید دارد. باید دقت نمود که فلسفه ی تحلیلی فلسفه است نه منطق منتها تأکیدش بر تحلیل و منطق صرفا برای بیان نظریه وار آن فلسفه ی برآمده از این روشهاست. ⬇⬇
✅چنین فلسفه ای به خوبی برای آشنایان با عقل حوزوی ما قابل درک نیست! زیرا ما تجربه ی جریانات فکری و ماجرای عقل فلسفی در غرب را نداشته ایم تا عمق این بازگشت و تأکید مجدّد و وسواس گونه و عمیق را بر عنصر منطق و وضوح درک کنیم! ✅خوب نمیدانیم تا چند قرن چطور روش فکری منطقی امثال ارسطو و افلاطون در بین متفکّرین غربی به دست افرادی مانند مونتنی تحقیر شده و کسالت بخش نامیده شده و سپس با طرح بی اعتباری ادراکات عقلی به کنار گذاشته شد. 👈البته تأکیدی برخاسته از عمقی دیگر و تغییراتی نوین و خیزی دیگر و دغدغه هایی دیگر و... . ولی عمق این نوع تعقّل فلسفی بازگشتی به خشکی تفکّر ارسطویی و مشّائی است لذا به فلاسفه ی تحلیلی نو ارسطوییان و نو مشّائیان هم میتوان گفت! 👈آنهایی که با چنین دغدغه و همّت و خیزی به شکل تازه نفس با بهره از امکانات نوین و ارتباطات علمی به جان مسائل علمی افتاده اند! البته تا قبل از این خیز جدید و عمیق بازگشت به منطق و استدلال و شفافیت و دوری از تخیّل و توصیف و تفلسف ادبی باز هم افرادی بودند که کما بیش سبک استدلالی غلیظ را دنبال میکردند. ولی به این شکل نظریه وار و منسجم و دقیق نبوده است. ✅با توجّه به آنچه گذشت روشن شد که فلسفه ی تحلیلی را نباید با یک مکتب فلسفی مانند فلسفه مشّاء و اشراق اشتباه گرفت! یک رویکرد فلسفی است که قوام اصلی آن بر روش تعقّل منطقی شفّاف و تأکید مضاعف بر این امر است. ✅توصیف اینها به فلاسفه ی تحلیلی بیشتر ناظر به تحلیلی برای دست یابی به وضوح در ادّعا و به کار بردن الفاظ دقیق و مانند آن است. تحلیل بسان ابزاری برای وصول به دقّت! ولی به همین مناط میشود آنها را فلاسفه ی استدلالی هم نامید! 👈خیز ابتدایی این فلسفه با تأسیس منطق جدید و سپس با مباحث نوین در باب زبان آغاز شد. ولی به مرور خودش را به همه ی ابعاد حیات عقلی در موضوعات مختلف کشانده است. 🔹به شکل کلّی باید دانست فلسفه ی تحلیلی نوعی مفهوم خوشه ای است و از باب مشابهت خانوادگی اگر با نوعی از تفکّر منطقی مواجه شویم که چند مؤلّفه از این مؤلفه هایی که در ادامه می آید را داشته باشد یا در آن برجسته تر باشد میتوان آن را فلسفه ای تحلیلی دانست. 👈یکی آنکه در عالم الفاظ بر روی مفاهیم و واژگان تدقیق، تحلیل و تعریف شود. به دنبال واضح گویی و پرهیز از مغلق گویی باشد. 👈دیگر اینکه در عالم معانی به دنبال تفکیک شفاف پیش فرضها ، مدّعی و استدلال باشد. برخوردی کاملا منطقی با گزاره ها شود. از همینجاست که با توجّه به ابطال تسلسل به نوعی معرفتهای پایه به نام شهود و فهم متعارف هم تن میدهد! هر چند قدرت وضوح آنها را در حدّ بدیهیات عقل ارسطویی نداند. 👈از همینجاست که با دست کشیدن از یقینیات و برهان به دنبال طرق دیگر معرفت نیز میروند و روشهای دیگری از استدلال مانند روش استقرائی و احتمالاتی و بهترین تبیین و... را به شدّت توسعه داده اند. 👈به خاطر همین توجّه اتمی به مباحث در عالم الفاظ و عالم معانی است که به شکل طبیعی تمایل به خرد کردن مسائل کلان به مسائل خرد و موشکافی پیدا نموده اند. همین است که جزء نگر بوده و دیگر چندان تمایلی به تأسیس دستگاه های کلان فلسفی ندارند. 👈سعی نموده اند مبادی و اصول موضوعه خود را کاملا با آخرین دستاوردهای علوم تجربی و ریاضی به روز رسانی کنند! فلسفه ای منعزل از علوم زمانه نیستند. 👈با توجّه به مؤلّفه هایی که گفته شد میتوان در بسیاری از متفکّرین غربی و همینطور غالب متفکّرین اسلامی روح این نوع فلسفه را در حدود شدید و ضعیف دید. 👈مثلا توجّه به آثار کلامی مقداد سیوری در شرح باب حادی عشر و... یا حتّی در بین معاصرین درر الفوائد مرحوم شیخ محمد تقی آملی و آثار مرحوم مصباح یزدی و یا بین متفکّرین قدیمیتر غربی آثار هیوم نشان دهنده ی تمایل شدید به این مؤلّفه هاست. ✔آنچه فلسفه ی تحلیلی قرن بیستم را از اینگونه تلاشهای دقیق جدا میکند یکی تفاوت در معرفت شناسی مبادی اقیسه و دست شستن از جزم اندیشی معرفت شناختی و دور شدن از سبک استدلال برهانی به معنای سنّتی آن است و دیگر تلاش وسیع و گسترده در پیشرفت در دیگر طرق استدلال و همینطور تلاشی پر دامنه در زمینه دقّت ورزی در واژگان و اصطلاحات و توجّه به مفروضات و مبالغه در تفکیک و شفافیت و شماره گذاری و مانند آن است. 👈از همینجاست که گاهی سعی در بیان پدر برای جریان فلسفه ی تحلیلی مانند فرگه و یا نشان دادن دقیق زمانی و مکانی آن برآمده اند! 🔸«ضرورت ایجاد زمینه های داد و ستد عقل حوزوی با فلسفه تحلیلی»🔸 با توجّه به آنچه گذشت میتوان حدس زد که فلسفه ی تحلیلی در عصر اخیر نزدیکترین قرابت و خویشاوندی را با عقل حوزوی ما برقرار نموده که با توجّه به روحیه ی رئالیستی آن و همینطور تأکید مضاعف بر رعایت انصاف و منطق و وضوح و در انتها دامنه ی نسبتا مشترک در موضوعات و مسائل باید به شکل ویژه ای به دستاوردهای آن نگریست! ⬇⬇⬇
✅وقتی تا این اندازه عقل حوزوی با عقل فلسفه ی تحلیلی در روش و مسائل اشتراک دارد میتوان حدس زد که پس فلسفه ی تحلیلی خیلی برای ما میتواند فرصتهایی را به دنبال داشته باشد. حدود استفراغ وسع را در حیطه ی تلاشهای بشری ما در دین پژوهی میتواند بسیار توسعه داده باشد. ✅میتوان به فکر داد و ستدی عمیق بین علوم اسلامی با فلسفه ی تحلیلی بود. با توجّه به رویکرد نوین عقلگرای آنها میتوان به خوبی با آنها وارد بحث شد. از آنجا متفکّرین ما با استدلال ورزی در اصول و فلسفه آشنایی دارند راحتتر میتوانند برخلاف فلسفه ی قارّه ای با آثار فلاسفه ی تحلیلی انس بگیرند. 🔹ولی باید چه کرد؟! ابتدا باید ضرورت این امر را درک نمود. اینکه بسیاری از دقت ورزی ها و تلاشها را اینها در فلسفه ی تحلیلی انجام داده اند که در پالایش، توسعه، تنسیق و به روز رسانی مباحث ما مفید است. امروزه با یک انفجار مجدّد بحث منطقی در عرصه های مختلف در قالب فلسفه تحلیلی مواجه هستیم. 👈دیگر اینکه باید نهضتی مانند نهضت ترجمه در دوران اسلامی ایجاد نمود و آثار مناسب را به زبان عربی و فارسی ترجمه کرد. در گام سوّم باید نخبگان و فضلایی حوزوی به مطالعه ی تفصیلی مباحث اینها و بومی سازی مباحث آنها با اصطلاحات و زبان حوزوی پرداخته و حاصل کار خود را به بدنه ی حوزه و پژوهشگران آن تحویل دهند! 👈لازم بلکه مطلوب نیست عموم فضلا و طلاب درگیر چنین فضایی شوند! منتها باید طبقه ی نخبه و روشنفکر حوزوی این کار را به خوبی انجام دهند. ما باید بدانیم عمده نورانیّتی که از آن برخورداریم همان تکیه بر قرآن و سنّت و در ادامه نیّات پاک و عقل منوّر و عرفانی اصیل است. 👈در زمینه ی بعد بشری و استفراغ وسع علمی دیگر چندان تفاوتی با سائر نحله ها نداریم و میتوانیم از باب الحکمة ضالة المؤمن از آنها نیز استفاده کنیم. باید سعی کنیم در زمینه قوّت و سعه و دقّت عقل حوزوی دچار غرور و رکود نشویم. ✅همانگونه که توجّه تاریخی به سیر تکوّن این عقل پیشرفته ی حوزوی گویای آن است که در مواضعی به شدّت متأثّر از جریانات یونانی و غیر اسلامی بوده که توانسته درون خود آن را هضم کرده و به رشد و بالاندگی مثال زدنی برساند. نباید از این امر استیحاشی داشته باشیم. حکمت گمشده ی ماست. لقطه ماست که در دست آنها پیدایش میکنیم. 👈امروزه فلاسفه ی تحلیلی در عرصه های مبتلا به ما مانند متافیزیک، ذهن، دین، زبان، اخلاق، معرفت و... بحث های دقیق، پویا و ارزنده ای ارائه نموده اند! با منطقهای نوینی که استخراج نموده اند سبک های جدیدی از استدلال ورزی و عیار دیگری از تفکّر فاخر را پیریزی نموده اند! بعدی دیگر از تلاشهای استدلالی را شورانده اند! 👈سطحی از دقّت ورزی، اصطلاحات غنی و روشهای نوین را ارائه نموده اند که شاید برتری بر ابزارهای رایج در عقل حوزوی ما داشته باشد. ظرفیتهای بسیاری برای رشد عمیق و سریع فلسفه و اصول و علوم اسلامی به وجود آورده اند. 👈واقعیت امر آن است که هر کسی به وقوع خللها و کاستی ها بزرگ در فلسفه ارسطویی واقف باشد خود را مجبور به ورود به عالم فلسفه ی تحلیلی میبیند! خود را مجبور به توسعه ی علم منطق و استنباط انحاء دیگر استدلال ورزی میبیند! 👈فرق بزرگ این است که فلاسفه ی اسلامی گمان میکنند توانسته اند به یقین برسند ولی فلاسفه ی تحلیلی چنین گمانی ندارند و مباحث دیگری را دامن زده اند و قانع نشده اند و بحث را متوقف نمیکنند. 👈همین روحیه باعث شده مباحث از رکود خارج شده و نکات مهمی شکار شود. بومی سازی مباحث آنها و هضم آنها در ساختار عقل حوزوی باعث فاخرتر شدن و پیشرفته تر شدن این عقل مبارک و ظهور سطحی نوین از استدلال و دقّت ورزی خواهد شد. 👈حتّی اگر نظرات فلاسفه ی تحلیلی مورد پذیرش عقل حوزوی ما قرار نگیرد همین موضع گیری در برابر آن لا محالة باعث ارتقای زیاد مباحث حوزوی ما خواهد بود. بعید نیست از جهاتی ادّعا شود که فلسفه ی تحلیلی توانسته بحث و تحصیلی فاخرتر از عقل حوزوی ما در برخی از مباحث نشان دهد! 👈ابزارهایی به دست گرفته که به آنها توان بحثهای دقیقتر داده است. باید این ابزارها را از آنها گرفته و در کوله پشتی عقل حوزوی خود قرار داد. ⚪در این نوشته صرفا از ضرورت پرداختن عقل حوزوی به مباحث متناظر فلسفه ی تحلیلی صحبت شد. میتوان در مجال دیگری از فرصتها و ظرفیتهای فلسفه ی قارّه ای نیز برای عقل حوزوی صحبت نمود. عقل حوزوی که عمدتا مسلّح به ابزار استدلال و استنباط بوده و چندان تخیل ادبی قوی برای آشنایی با سبک مهم توصیفگری برای نظریه پردازی و همینطور تاریخی نگری، کلان نگری و ژرف نگری مطلوب برای شکار حقائق تیزپا ندارد. 👈در بیان مطالب این نوشته از برخی مقالات و بیانات یکی از فضلای محترم در زمینه فلسفه تحلیلی نیز بهره بردم و سعی کردم با افزودن و تقریر دیگر بیانی بومی تر و گیراتر از دغدغه ها در این زمینه را بیاورم.
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۱) «اگر واقعا توبه کردید دیگر به یاد نیاورید!» 🔹با خانواده صحبت میکردیم. به ایشان گفتم حلالم کن! در این دنیا خیلی اذیتت کردم! دیدم ناراحت شد. به ذهنم خطور کرد اصلا کار خوبی نکردی! یعنی چه هر از چندی این چیزها را میگویی؟! حرف بهتری نداری بزنی؟! 🔸اگر چیزی بوده و واقعا پشیمانی و او هم بخشیده دیگر چرا تکرارش میکنی؟! همین یادآوری باعث رنجش مجدّد و اذیت میشود. 💭به یاد حکمتی افتادم؛ حکمتی که هم در حکم منسوب به امیر المؤمنین علی علیه السلام در غرر الحکم و شرح نهج البلاغة دیده ام و هم قبل از آن در حکم منسوب به ادریس نبی یا همان هرمس و أخنوخ عبری در برخی کتب دیده بودم. آری: «إِعَادَةُ الِاعْتِذَارِ تَذْكِيرٌ بِالذَّنْب‏» 🔹یعنی اگر کوتاهی و گناهی در حق کسی کردی و سپس عذرخواستی و او هم بخشید دیگر مدام با عذرخواهیت آن را یادآوری نکن! 🕌در رابطه با گناهان و خداوند متعال هم همینطور است. اساسا یادآوری معصیت و گناه باعث کدورت است. مگر اینکه در محضر خداوند متعال به آن اقرار کرده و با پشیمانی توبه کنیم و سپس با حسن ظنّ به خداوند متعال و وعده ی مغفرت او دوباره بلند شویم و به مسیر ادامه دهیم. ⛔️ولی اینکه مدام به یادش بیافتیم کار خوبی نیست. بلکه خود شیطان است که گاهی آن را برایمان یادآوری میکند تا به یأس بکشاند. بعد از توبه واقعی دیگر به آن فکر نکنید. 🔸در حکمت دیگر هم داریم که: «مَا عَفَا عَنِ الذَّنْبِ مَنْ‏ قَرَعَ‏ بِهِ‏» یعنی اگر دیدید کسی شما را بخشیده ولی همیشه شما را ملامت میکند بدانید واقعا نبخشیده! آیا خدا اینگونه است؟! ما هکذا الظنّ به!
باسمه تبارک و تعالی (۵۷۲) «عقل قرآنی» (۵) 🌸و خدایی لطیف ...🌸 🔹قرآن عزیز را تلاوت میکردم. داشت سوره ی یوسف تمام میشد که آیه ای من را به میهمانی خودش دعوت کرد. گویا گفت: 💭این همه ماجراهای عجیب را دیدی؟! از آن زمان کودکی یوسف! از آن زمانی که آن رؤیا را برای پدرش نقل کرد! از آن زمان که برادرانش او را به چاه انداختند و گریه های یعقوب شروع شد. 💭از آن زمان که به بردگی به مصر برده شد! از آن زمان که به خانه ی عزیز مصر رفت! از آن وقت که زندانی شد! مقرّب فرعون شد! عزیز مصر شد! بوی پیراهنش شفای چشمان یعقوب شد و... 🔸به این طرح زیبا بنگر! پر از علم و حکمت نبود؟! اینها درس صفت لطف خدا بود. خدایی لطیف! خود یوسف آن را گفت! وقتی پدر و مادرش را به تخت نشاند و همه سجده کردند 🔹پدرم! یادت هست؟! این تأویل همان خواب است! و چه پروردگار لطیفی داریم! همو که وادی ما را به زندان فرعون و عزیز مصر شدن و آشتی برادران ختم کرد! چه با لطافت پیش رفت! کسی باورش میشد؟! 🔸و ای پیروان راه حق! ای رهنوردان وادی بهجت و نور! ای آنان که به ندای ملکوتی خمینی کبیر و نائب بر حقش لبّیک گفتید! از این ماجراها و پستی و بلندی ها نترسید و استوار باشید که خدایی لطیف دارید! 📖وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بي‏ إِذْ أَخْرَجَني‏ مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني‏ وَ بَيْنَ إِخْوَتي‏ إِنَّ رَبِّي لَطيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ