باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۱)
«عدالت خواهی از عدالت خواهان»
«دشمن اگر مؤمن بود دوستش بدارید و برایش دعا کنید»
«وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍ إِخْواناً»
🔹یکی از برادران و فضلای انقلابی و مؤمن از جمعی از اهل ایمان موصوف به عدالت خواه گله میکرد. میگفت بر سر ماجرایی بدون رعایت حرمت ایمانی به سادگی با سوء ظنّ از خجالتش در آمده اند! میگفت گویا اصلا حرف و منطق سرشان نمیشد! فقط حرف خودشان را میزدند و به راحتی کلام دیگر را زیر پا میگذاشتند. در هر حال این مسأله ی عدالت خواهی و آسیبهای این راه مقدس هم قدمتی به اندازه ی تاریخ دارد.
✔️معمولا به دلیل جذاب و محسوس بودن شعارهای عدالت خواهانه برخی عقول ساده تر به شکل افراطی جذب این گرایشها شده و به خاطر برخی کاستی ها در اندیشه و عدم فقاهت عمیق در ابعاد عدالت و تزاحمها دچار نوعی روحیه ی خوارجی میشوند. گاهی هم اسیر لذّتهای این مطالبه میشوند تا تلاش برای تحقّق واقعیّت آن. نوعی روحیه ی قشری گری پیدا کرده و عدالت را نیز نوعا در فضای اقتصادی میفهمند نه در وضع حقیقت در هر عرصه ای در موضع مناسبش. از اینجاست که اگر جنبش عدالت خواهی راه افتاد باید یک جنبش عدالت خواهی از عدالت خواهان هم راه بیافتد تا آن را باغبانی کند.
✔️عدالت خواهی اگر با معنویّت عمیق و همینطور فقه و عقلانیّت قوی توأم نباشد به انسان آسیب میزند. او را تند خو و سرخورده و پرخاشگر و به مرور بد بین کرده و حتّی ظرفیّت آن را دارد که او را از علمای بزرگی که در هر حال با فقاهت و عقلانیّت کارهایی انجام میدهند که برای آنها قابل درک نیست جدا کند. همین هم زنگ خطر بزرگی برای چنین جریاناتی است. اگر روحیه ی تعبّد و تواضع نداشته و جایگاه خودشان را ندانند واقعا باید از آینده شان بترسند.
✔️با اینها باید مدارا کرد. حتی المقدور تقیه کرد. تعلیمشان داد. مراقب بود طوری قوی نشوند که مشکل ایجاد کنند. ولی در عین حال از توان مندی و دغدغه و پاکی شان در جای مناسبی استفاده نمود. مشکل برخی آن است که فضیلتشان در یک زمینه بیشتر از عقلشان است. (رجوع شود به بذل الخاطر ۱۰۳۵)
👈گاهی نمیدانند چه حقیقت عظیمی را مطالبه میکنند. نمیدانند برداشتن این عَلَم چقدر بصیرت و صبر و معنویّت میخواهد. نمیدانند پا در جای پای چه انبیاء و اولیائی میخواهند بگذارند! خیلی بسیط میخواهند به مبارزه با این غول هفت سر بروند! هم خودشان و هم مجاهدان واقعی با این شیطان بزرگ را به خطر می اندازند.
🔹حالا فارغ از اینکه در این اختلافات حق با کیست، یک نکته را در این موارد نباید فراموش کرد. آن هم اینکه هیچ چیزی در فضای ایمانی نباید منجر به برائت جویی شود. مؤمنین از نظر فضیلت و عبادت و بصیرت و... درجات مختلفی دارند. این اختلافات هم حکمتهای الهی دارد. باعث نوعی رحمت است. لذاست که امام صادق علیه السلام فرمود: «مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ ...»
👈و از همینجاست که در قرآن کریم در مورد مؤمنین آمده که در ظاهر اینها گاهی با هم دشمنی داشتند ولی وقتی در بهشت جمع میشوند میبینند هیچ کینه ای از هم ندارند. میفهمند برای خدا بوده! اختلاف در تشخیص داشته اند: «وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِين»
👈مؤمن واقعی در دنیا هم همین حالت را دارد. به قول مولایمان زین العابدین: «اللَّهُمَّ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّة» در همین دنیا اینگونه است. این یک دستور دینی است. در روایات زیادی مؤمنین به داشتن چنین درکی توصیه شده اند. اینکه هیچ چیزی الفت و محبّت و اتّحاد ایمانی شان را نباید تبدیل به برائت کند. بزرگترین دلیل بر قلّت فقه و عقل همین است که این امر را شخصی درک نکند.
🔹انسان مؤمن با وجود پافشاری بر درکی که بر آن حجّت دارد مؤمن مخالفش را دوست داشته و برایش دعا میکند. میداند انسانها با عوامل مختلف گاهی تفاوتهایی در درک و تشخیص دارند. عالم آخرت است که این تزاحمها و ظلمتها کنار رفته و دیده ها حدید و تیز می شود. اینجا دار ظلمت است. اینها طبیعی است. وقتی چنین است یک نکته ای را نباید فراموش کرد! آن هم اینکه برای دشمنان و مخالفینمان از جناح ها و احزاب و رویکردهای مختلف وقتی میدانیم مؤمن اند و دغدغه ی ایمانی دارند دعا کنیم در دشمنی شان با ما، شیطان وارد عمل نشود.
👈دشمنی شان باعث تقرّبشان به خداوند متعال بشود. دشمنی شان برای رضای خدا باشد تا از آن بهره ببرند! تا ما شیطان راهشان نباشیم. دعا کنیم که غضبشان بر ما آنها را از خدا دور نکند. بلکه نزدیکترشان کند. اگر اینگونه باشیم بهره ی معنویمان را از این دشمنی ها هم میبریم.
👈آری از مؤمنین و آنهایی که برای خدا و دغدغه های ایمانی و در فضای ایمانی با ما مخالفند نباید برنجیم! این اختلاف نظرها همان کفهای روی آب ایمان است که به زودی زائل شده و علی سرر متقالبین در جنّات النعیم تبدیل به دوستی های عمیق خواهد شد.
May 11
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۲)
«خسارتها و اسرافهای بزرگ عدم تعجیل در ظهور بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه»
«أضاعونی و أیّ فتی أضاعوا»
🔹در خبرها مطلبی در زمینه زیان سهمگین ناشی از عدم برداشت از فلان میدان انرژی مشترک در خلیج فارس میخواندم. خب باید تلاش کنند و حقشان را دریافت کنند. راستش شخصا دیگر دغدغه ام در این زمینه ها کمتر از قبل شده که: «لا تأسَ علی ما فاتَک من الدّنیا»؛ یادش بخیر پدر بزرگ مرحومم گاهی با یک لحن حکیمانه و دلنشینی میگفت: «دنیا بماند و اهلش» خلاصه مال دنیا به دنیا برمیگردد! خیلی غصّه اش را نخورید! برخی غصّه ی اینکه کی دزدید و کی خورد و کی بُرد و... دیوانه شان میکند!
🔸اگر میخواهیم واقعا غصّه بخوریم از چیز دیگری غصّه بخوریم! وقتی در مشّایه اربعین راه میرفتم به دلم افتاد به این انسانها نگاه کن! هر کدام معدنی از استعدادند! خودشان هم خودشان را نمیشناسند! چقدر قرنهای قرن این انسانها آمده اند و با اسرافی بزرگ این استعدادها و فطرتها بدون شکوفا شدن از بین رفته! این دفینه های عقل در وجودشان اِثاره نشده! کسی دلش برای این چرا نمیسوزد؟!
💡بعد به دلم افتاد فلسفه ی دعا برای تعجیل فرج همین است. خدا میداند هر ثانیه و لحظه تأخیر در این فرج چه خسارتهای سهمگینی به بشریّت وارد کرده! او را از چه فیوضات و سعادتهایی محروم نموده!
💭به یاد ابیات معروف عَرجی شاعر مشهور عرب افتادم که وقتی به زندان افتاده و در همان زندان مرد اینگونه ناله میکرد که من را ضایع کردند و نمیدانند که با ضایع کردنش چه استعدادهایی را از بین بردند؟!
أضاعُونِی و أیَّ فتیً أضاعُوا
لیَومِ کَریهَةٍ و سِدادِ ثغرٍ
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۳)
«رابطه ی علم و حلم»
«رابطه ی آزادی و شک»
«یکی از نعمتهای خداوند به انسان، نعمت شک و تردید است»
🔹چند روزی فضای خانه را بیماری گرفته بود. بچه ها مبتلا به ویروس شده بودند و در نهایت هم به من منتقل شد. نفر اوّلمان که مبتلا شد نمیدانستیم دلیلش چیست؟! حالت تهوّع و دل درد و... . مدتی ادامه پیدا کرد و واقعا نگران شدیم. انواع احتمالات عجیب دیگر زمینه ی مطرح شدن پیدا کرده بود. مخصوصا مادر بچه ها خیلی نگران بود. پیش فوق تخصص کودکان بردیم و دارویی داد. گفت اگر تا چند ساعت دیگر اثر نکرد بلافاصله به بیمارستان بروید.
👈خلاصه شکر خدا مشکل رفع شد و اینبار بیماری فرزند دیگر شروع شد. با همان شدّت یا شاید بیشتر! ولی اینبار دیگر اصلا آرامش و طمأنینه وجودمان را پر کرده بود. هیچ ترس و استرسی دیگر نبود. میانه های شب دیدم این فرزند دلبند از دل درد و تهوّع بیدار شده و بغل مادرش آمده و دارد از درد گریه میکند!
👈مادر هم با آرامش و محبّت او را دلداری میدهد. برایم جالب بود که چطور آن مادری که برای آن فرزند قبلی آن همه اضطراب و تشویش و دلهره داشت حالا اینبار این همه آرامش و طمأنینه و مدیریت بر شرایط دارد.
💡به ذهنم خطور کرد این اثر علم است که اذا ظَهَر السبب بَطَل العَجَب. آری یکی از آثار علم، حلم است. هر چقدر انسان علم و حکمتش به حقایق بیشتر شود آرامش عمیقتری وجودش را فرا میگیرد. و این یکی از معانی اقتران علم با حلم در روایات است که اساسا از جهتی حلم نشانه ی علم است همانطور که علم نیز از جهتی نشانه ی حلم است. این دو با یکدیگر ممزوج اند.
⬇️
📚در حکایتی میخواندم که زمانی خواجه نصیر الدین طوسی میخواست ارزش و شرافت علم و عالم را به هلاکوخان مغول بفهماند. ولی او متوجّه نمیشد. روزی وقتی لشگر کنار یک کوهی اتراق کرده بود شخصی را فرستاد که پنهانی چیزی شبیه بشکه را بالای کوه برده و از آنجا به سمت پایین هل دهد! این بشکه ی تو خالی همینطور که از کوه پایین می آمد با خودش صدای زیادی به راه انداخته و ترس مهیبی ایجاد کرده و لشگر را مضطرب کرد.
👈در محفلی بزرگان لشگر همه جمع بودند و هر کس میخواست به سمتی بگریزد ولی دیدند خواجه همینطور آرام و با وقار جای خود نشسته! بعدا که فهمیدند مسأله ای نبوده و صرفا یک بُشکه بوده که اینطور در دل آنها هراس انداخته بود هلاکو به خواجه گفت چطور شد تو نترسیدی؟! یعنی اینقدر شجاع هستی؟! یعنی اینقدر همیشه بر اعصابت مسلّطی و آرامش داری؟!
👈خواجه فرمود نه مسأله اینها نیست! من برخلاف شما از قبل میدانستم و علم داشتم که این صدای صرفا یک بُشکه است. همین علم داشتن به من چنین حلم و آرامشی داده بود. با این بیان ارزش و اهمیت علم را برای هلاکوخان نشان داد.
💭باز به یاد حکایت دیگری افتادم. در نقلی دیدم روزی عارف شهیر زمانمان مرحوم آیت الله قاضی با شاگردانشان در حلقه ای معرفتی حاضر بودند. سخن از توحید بود و بیان حقائق. در همین زمان گویا زلزله ای یا حادثه ای رخ داد که همه مضطرب شده و هر کدام به سمتی دویدند. ولی دیدند که مرحوم قاضی سر جای خودش نشسته و بعد از آرام شدن شرایط با کنایه ای به آنها قریب این مضمون را گفتند که عجب توحیدی دارید شما!
👈خلاصه علم به حقائق نیز گاهی به انسان آرامش عمیقی میدهد. تفاوت موسی و خضر علیهما السلام هم از جهتی در همین بود. یکی علم به باطن داشت و دیگری به ظاهر.
👈در هر حال علم هر قسمی که دارد نوعی آرامش با خود به همراه می آورد. انسان را قوی میکند. همین قرآن کریم را اگر انسان با تدبّر تلاوت کند خیلی معارف دست گیرش میشود. خیلی آرامشها و سکینه ها به سمت او هجوم می آورد. در برابر طوفان حوادث و مرگ عزیزان و فقر و بیماری و ظلم و... انسان مواجهه ی دیگری پیدا میکند.
🔵حالا اصلا یک چیز دیگری میخواستم بگویم. آن هم اینکه درست است که علم به انسان حلم و آرامش میدهد. بلکه اصلا گاهی اگر علم عمیق شود انسان را به نوعی عصمت هم میرساند. تا کنون دیده اید انسان سالمی با علم به اینکه این جام زهر است آن را بنوشد؟! عصمت اولیاء الهی نیز از گناهان جهتی به همین مراتب معرفت و علم عمیقشان برمیگردد.
👈به همین سبب امام صادق علیه السلام در روایاتی از جهتی ابتلاء شیعیان را دشوارتر از ابتلاء امام میداند. چون امام دیگر به مقام یقین و حلم رسیده! دیگر تلخی صبر برایش کنار رفته! ولی شیعیان چون نمیدانند آن تلخی ها را میچشند! صبر آنها دشوارتر است:
📖«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّا لَنَصْبِرُ وَ إِنَّ شِيعَتَنَا لَأَصْبَرُ مِنَّا قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِكَ فَقُلْتُ كَيْفَ يَكُونُ شِيعَتُكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ فَقَالَ إِنَّا لَنَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ تَصْبِرُونَ عَلَى مَا لَا تَعْلَمُون»
☑️ولی باید بدانیم چنین علم و آرامشی وقتی فضیلت انسانی است که از مقام انسانیت انسان تراوش شده باشد. انسان در اوج آزادی و اختیار به چنین علمی برسد و به عصمت ناشی از آن دست پیدا کند. تفاوت انسان و فرشته در همین بود. عصمت انسانی عصمتی است که در اوج آزادی است زیرا این علم و معرفتش را با آزادیش کسب کرده است. لذا این علم هر چند نوعی عصمت و حلم برای انسان می آورد ولی منافاتی با آزادی او دیگر ندارد. اصلا یک اوج و یک کمال خیلی عمیقتری است که فرشتگان آن را ندارند.
⬇️⬇️
✔️اگر چنین است متوجّه میشویم که شک و تردید یکی از لوازم قطعی زندگی انسان است. هبوط انسان به دار ظلمت و طبیعت یکی از لوازم انسان بودن انسان است. چرا؟! چون انسان قرار بود با اراده و انتخاب آزاد خودش راهی قله های فضلیت شود. هیچ فضیلتی او را از آزادی اش نگیرد. اگر قرار است انسان مسیرش را با آزادی کامل به پیش بگیرد نیاز به نعمت بزرگی به نام شک و تردید و تمایلات متضاد گوناگون داشت. همچنین نیاز به در دسترس بودن هدایت الهی. در یک نظام بسیار عمیق و دقیق حکیمانه که خودش با انتخاب و اختیار خودش و بدون هیچ اکراهی راهی قله های فضیلت شود.
☑️از اینجاست که از همان ابتدا به انسان یقین داده نشد! چون چنین یقینی منافات با آزادی او داشت. خود خداوند فرمود که «ولو شاء لهداکم اجمعین» ولی دیگر انسان انسان نبود! برای این منظور انسانها باید از ظلمات کفر و شک و تردید و نفاق حرکتشان را آغاز کنند و به انتخاب و اختیار خودشان راهی سرزمینهای پاکی و طهارت شوند. سرزمینهایی که ابتدا از دیار اسلام میگذرد و سپس دیار ایمان و سپس تقوا و در نهایت سر از عوالم با شکوه یقین در می آورد.
☑️خداوند بخلی نداشت که به ما مانند فرشته ها از همان ابتدا علم و یقین بدهد. تا با حلم و آرامش حقیقت را دیده و به عبادت او مشغول میشدیم. مشکل این بود که اگر چنین میکرد دیگر انسان نبودیم! آزاد نبودیم! و این همان حقیقتی است که امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی قاصعه تعلیمان میدهد که خداوند متعال جهل و تردید را نعمتی برای بسط سنّت ابتلاء و رشد انسان قرار داد. با چنین نعمتی است که انسانها امکان شکوفایی آزاد و دور شدن اختیاری از استکبار و تاریکی ها را پیدا میکنند:
📖«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم»
👈این حقیقت را در فراز دیگری از خطبه ی قاصعه باز حضرت تذکّر میدهد؛ میفرماید اساسا شک و شبهه و تردید یکی از نعمتهای خداست! خداوند عالم را طوری طرّاحی کرده که شما زود به یقین نرسید! اگر اینطور بود که دیگر آزاد نبودید.
👈دینداری را دشوار قرار داده و ابلیس را آفریده تا در سینه ها با او مجبور به مبارزه شوید. اینها برای آن است که با آزادی کامل وارد عوالم طهارت شده و با دست خودتان از استکبار دست برداشته و با انتخاب خودتان به فضیلتهای واقعی برسید؛ لذاست که در اوایل حقیقت را آشکار آشکار به شما نشان نمیدهد. خداوند متعال اگر میخواست کار را آسان میکرد ولی دیگر انسان انسان نبود؛ زیرا اگر آسان میکرد:
📖«لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه»
🔹آری! آدمی وقتی علم ندارد دچار سردرگمی میشود. دچار تعارضهای گوناگون میشود. دچار تقلّب الاحوال میشود. و اینجاست که جوهر او زمینه برای بروز پیدا میکند. اینجاست که میتواند با آزادی راهی راه سعادت و بهجت شود. اینجاست که در هر قدمش از ملائک الهی بالاتر میرود. ارزشی دیگر در هستی متولّد میشود که تنها مقام انسان است. و آن قدر میرود و میرود تا سر از عوالم یقین در آورده و به مقام حلم مطلق و احاطه به سرّ القدر و عصمت برسد. آنجا دیگر اینها را با آزادی واقعی دارد. آری خداوند میخواست موجودی بیافریند که عاشقانه و از روی آزادی او را بپرستد:
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
👈علم به همین نکاتی که عرض شد آرامشی برای انسان در مواجهه با ابتلائات دنیایی هدیه میکند. عمیقا درکش کنیم و قدرش را بدانیم. خیلی از گره های ذهنی و شبهات در اثر مرور و تکرار و تعمق در این معارف برای انسان به فضل الهی گشوده میشود.
«برای آشنایی بیشتر با نوشته ها در این زمینه رجوع شود به بذل الخاطر ۴۵۹ در زمینه سر آفرینش و هبوط انسان و همینطور بذل الخاطر ۵۱۰ در زمینه مفهوم کلیدی مصارعه الشک و مجاهده ابلیس و بذل الخاطر ۶۷۷ در زمینه الحاد و شک و یقین»
بذل الخاطر (9 ربیع).pdf
375.1K
سابقا در اوائل نگارش مطالب بذل الخاطر شماره 35 به مناسبت 9 ربیع بحثی به مناسبت این روز نوشته شد. به دلیل طولانی بودن آن به شکل فایل در ذیل تقدیم میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۴)
«از کارتون تا فیلم، از فیلم تا واقعیّت»
«تفاوت سه سطح تحلیلی: کارتونی، سینمایی و حکیمانه»
🍝سر سفره ی ناهار نشسته بودیم. شبکه ی پویا کارتونی ایرانی پخش میکرد. در مورد جنگ تحمیلی و رشادتهای هوانیروز بود. در صحنه ای دو نفر همینطور دویدند و پرش بلندی زده و پایه های چرخ بال در حال پرواز را گرفته و خوش و خرّم به آسمان رفته و از مهلکه گریختند! طبیعی و عادی! اصلا گویا اگر غیر از این بود غیر عادی بود!😳
🔍ولی برای کسی که از افق واقعیّت و تطابق این صحنه با آن مینگریست به سادگی میفهمید این صحنه باطل و کاذب است. خانواده گفت عجب فیلم هندی ای! گفتم کارتون است دیگر! کارتون هم کارتون است! فیلم که نساخته اند!
💡در همان حال به ذهنم خطور کرد نوع نگاه ما به بسیاری از پدیده ها به همین شکل بسیط و کارتونی است. کسی که واقعیّتش را مقداری لمس کرده باشد میفهمد بسیاری از نظرات چقدر به همین قیاس کودکانه و خیال پردازانه است. شاید چیزی بیشتر از پرش بلند این شخصیت کارتونی برای گرفتن پایه ی چرخ بال در حال پرواز و پر کشیدن با آن به آسمان!
👈اموری که در وهله ی اوّل هر کدامشان امکان داشته و حتّی جذّاب است ولی در واقعیّت عادتا تحقّق پذیر نیست. پس چرا جذاب است؟ چرا دیده میشود؟ چرا مسخره نمیشود؟ چرا کارتون کارتون است؟
☑چون گویا موطن صدقی در عالمی به نام عالم خیال خارجی دارند. آن عالمی که نه خارج محض است و نه خیال محض! یک برزخی است. و باید بدانیم همین عالم خودش نفس الامر بسیاری از نظریّات کارتون وار ما نسبت به امور خارج است. لذاست که از جهتی بسیار صادق است و از جهتی دیگر غیر واقعی و کاذب!
⬇
💡در ادامه به ذهنم خطور کرد فیلمها هم دست کمی از کارتونها ندارند! منتها فرقشان این است که به دلیل نزدیکی شان به خارج دیگر زمینه برای خیال پردازی در آنها خیلی تنگ شده ولی هنوز به صفر نرسیده است.
🎬فیلم نامه نویس سیر وقایع و چینش حوادث را با دست خودش دستچین میکند. این هم نوعی خیال پردازی است. این هم رقیقه ای از همان عالم خیال خارجی است. هنوز به خارج نرسیده است.
🔦اگر میخواهی حقائق را همانطور که هستند ببینی سعی کن آنچنان خیالت را تسلیم واقعیّت و شکارچی آن کنی که این بازی گری های ذهن کارتون ساز و فیلم نامه نویس بازی ات ندهند؛ خیال معبری به سوی خارج باشد و نه برزخ حائل!
💡در همین حال این مطلب به ذهنم خطور کرد:
🔻سطح ادراکی انسانها را میتوان از روی سطح تبیین و همینطور سطح ارائه راهکارهایشان تشخیص داد. چون سطح تبیین و سطح ارائه ی راهکار کاشف از سطح مواجهه ی آنها با مسأله است و سطح مواجهه ی آنها با مسأله نیز نشانگر جایگاه و سطح و افقی است که از آنجا مسأله را میبینند. وقتی با همین فرمول به حرفها و تحلیلها و دستور العملهایی که انسانها در زمینه های مختلف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و... ارائه میکنند مینگریم میشود آنها را در سه سطح کلّی: کارتونی، سینمایی و حکیمانه دسته بندی کرد🔺
1⃣متأسّفانه بیشتر انسانها در سطح کارتونی مسائل را میبینند. یعنی چه؟! یعنی در سطحی خیلی خام و تک بعدی و بدون در نظر گرفتن بسیاری از شرایط و موانع و تزاحمها و عوامل تأثیر گذار مسأله را از واقعیّت کنده و در بستر بسیطی از عالم خیالشان طرح نموده و پاسخ آن را ساده و بدیهی تلقّی میکنند! طرفه اینکه خودشان هم تعجّب میکنند که پس چرا مسئولان عمل نمیکنند؛ پس لابد جاهلند یا خائن! حالا برخی کارتونی جذاب از تحلیل خود میسازند و برخی خیلی ساده ولی در هر حال کارتون کارتون است! صرفا خیال را گرم میکند.
2⃣افراد تحصیلکرده معمولا در سطح فیلم مسائل را میبینند. یعنی چه؟! یعنی هر چند دقیقتر و پیچیده تر به آن مینگرند و به عالم واقعیّت نزدیکتر است ولی در فضایی آن را طرح میکنند که گویا در حال کارگردانی فیلمی هستند که فیلم نامه اش را خودشان نوشته اند. یعنی هر چند مبتنی بر واقعیّت است و عناصر خیالی در آن کنار رفته ولی به شکل دقیقی گاهی نظام امور با دلپسند و اراده و افق نگاه خودشان تنظیم شده است. اینها خودشان را محدود به پنجره های مفهومی خاصی نموده و گاهی دوست دارند همه ی واقعیّت را صرفا در قالب نظریّه ی خاصی ببینند و درک کنند. همین است که نوعی تأویل گری و نظریه زدگی در کار آنها شایع است. همان چیزی که خصلت فیلمنامه هایی است که گویا ورای اقتضائات واقعی میان نقشها و روابط واقعی آنها نتیجه را خود نویسنده از قبل به نوعی رقم زده است. فتنه ی این طرز نگاه ها سنگینتر است و معمولا عنوان نظر علمی و کارشناسی را یدک میکشد.
3⃣افراد حکیم دغدغه ی آن را دارند که مسائل را در همان سطحی که هستند ببینند. گویا دعای وجودی شان این است که اللهم ارنی الاشیاء کما هی! یعنی چه؟! یعنی درد واقعیّت دارند نه درد خیال را یا درد نظریه های علمی خودشان را! نه خیال زده اند و نه علم زده! همین است که برای درک عمق واقعیّت آمادگی خاصی برای تغییر مدام پنجره های ذهنی و پذیرش حقیقت در صورتهای مختلف آن با نگاهی جامع و منصفانه دارند. در برابر حقیقت تسلیم اند و خود را در قبال آن شرطی نمیکنند. همین است که آن روح تأویلی و تقلیلی در وجود آنها که حقیقت را متناسب با میلی مرموز تبدیل به فیلم نامه ای دلپسند میکند در آنها حاشیه گرفته است.
✔در تحلیلمان از وقایع سعی کنیم نه کارتونی باشد و نه سینمایی بلکه حکیمانه باشد. مرادم هم از تحلیل حکیمانه لزوما تحلیل صادق نیست. مرادم یک سطح و افق خاصی از مواجهه با واقعیت و دغدغه مندی نسبت به آن است که میتوان در آن بهتر واقعیت را دید. فعلا آن را سطح حکیمانه مینامم. سطحی که نه میخواهد کارتونی از واقعیت بسازد و نه آن را سینمایی کند. میخواهد خودش را بشناسد. کارتون سازی و یا سینمایی سازی برای چنین سطحی و در ادامه ابزارهایی برای توجه و درک بهتر ابعاد واقعیت و فرضیه پردازی و بررسی پیرامون آن است نه بیشتر!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۵)
«دو استعاره ی اخلاقی مهم در مبارزه با گناهان»
«کشتی گرفتن و استعاره ی عبور از باتلاق»
☑خیلی ها در مسیر پاکی و عبودیّت و مبارزه با گناهان خشم و شهوت چوب ضعفهای ادراکی و استعاره های ضعیف و یا غیر واقعی خود را میخورند. هر چقدر ما در زمینه ی استعاره های شناختی قوی که مانند نور افکنی شبهات و ظلمات مسیر را کمتر کند، کار کنیم باز هم جا دارد. این استعاره ها کپسولهای ادراکی ماست.
🌋گاهی تصویری که به شکل اوّلیه در ذهن انسانها در مواجهه با گناهان وجود دارد چیزی شبیه استعاره ی درّه های در مسیر صعود به قلّه است. این استعاره از این جهت که اهمیت پرهیز از گناه و دشواری مسیر را نشان میدهد خوب است ولی با ارتکاب گناه حس سقوط و نا امیدی را القاء میکند. از این جهت استعاره ی مبارزه و «جهاد» و به صورت خاصّ «کشتی گرفتن» و «مصارعة» خیلی قوی است.
💪این مفهوم ضمن القاء نوعی آمادگی دائمی، شکست را سقوط تداعی نکرده و انسان را دعوت به برخاستن نموده و نوعی روح حماسی را در مسیر مبارزه اثاره میکند. آری ما باید با این زشتی ها کشتی بگیریم! در نبرد هم زد و خورد هست. نباید نا امید شد. اینبار هم ضربه زد ولی بالاخره بینی اش را برای همیشه به خاک خواهم مالید.
🐾استعاره ی دیگر استعاره ی عبور از «باتلاق» است. این هم خیلی قوی است. انسان را در مواجهه با گناهان شهوت و غضب مجهّز به نوعی انتظار واقعی از خودش و واقعیّت مشکلات میکند. عمق تعفن و دشواری این وادی را تصویر کرده و میگوید با همه ی دشواری ها و تعفنها نا امید نباش که در حال عبور از باتلاقی! آن معنای صد بار اگر توبه شکستی بازآ را در خودش دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰۶)
دارویی اخلاقی به نام:«فصبرٌ جمیلٌ»
🔹انسان مؤمن در مسیر صعود به قلّه ی سعادت و بهجت باید حالا حالا با جنود جهل و تاریکی کشتی گرفته و از باتلاق ظلمات أنانیّتهای و هواهای نفسانی و وساوس شیطانی با تحمل دشواری ها عبور کند. باید انتظار عمری خون دل و مبارزه را داشت. اگر انسان مؤمن همین درکها و معرفتها را داشته باشد به شکل طبیعی از قبل انتظار ناملایمتها را کشیده و در وجودش حالتی نورانی به نام صبر ایجاد میشود.
🔸صبر یعنی حرکت دشوار در دل ناملایمتها برای رسیدن به مقصد. چنین صبری رأس ایمان است چون بدون آن با توجّه به دشواری مسیر گامی برداشته نمیشود. آری وقتی با فقر و بیماری و ظلم و کم مهری و... مواجه میشویم بگوییم: «فصبرٌ جمیلٌ» ولی چه کنیم که باز تلخ است!
🔹تلخی آن با تصوّر پایان شیرینش کمتر میشود. باید به مؤمنین مدام بشارت داد. گاهی در سفر مبشّرات ویژه تری نیز نصیبشان میشود. همین خودآگاهی که ما الآن در مقام صبر هستیم ولی در حرکتیم خودش مقداری شکر دارد. ولی آنچه تلخی صبر را از میان میبرد گام برداشتن در مسیر رضاست. همانکه آتش را گلستان میکند. پرده از روی اسرار مقدرات دیگر برداشته میشود.
🔸البته مسیر رضا درکهای بسیار قویتر و نورانی تری میطلبد. راهش هم ریاضت عملی در باشگاه فصبر جمیلٌ و ریاضت نظری در سرزمین ذکر و فکر توحیدی است. هیچ گله و شکایتی نکنیم ولی مدام دعا کنیم: «اللهم اجعل نفسی مطمئنّة بقَدَرِک راضیة بقضائِک» خدایا این اندازه ها و حدودی که تعیین کردی را کاری کن باور کنم حکیمانه و از جانب توست! کاری کن به آنچه دیگر رخ داده راضی شوم که همان شده که باید میشده!