eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
548 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
368 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
کارِ آتش به اختیارِ کادرِ مدرسه و دانش آموزا، نام گذاری نماز خانه مدرسه به نامِ بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری...
از همون اول گفتم بچه ها دوست دارم کلاسمون با کلاس های دیگه متفاوت باشه، فقط حالتِ تدریس و پرسش و پاسخ نباشه، آقا امام صادق علیه السلام فرمودن: دوست دارم شیعیانم رو در دو حالت ببینم، شاگرد بودن، استاد بودن. یه وقتایی من استاد باشم و شما شاگرد، یه وقتایی ام شما استاد باشین و من شاگرد، چیزهایی ام که از هم یاد می گیریم تو کلاس نمونه به دیگران هم یاد بدیم، به بابا ... مامان ... خواهر برادر کوچک تر ... خاله ... عمو ... سَرِ کلاسِ زنگِ انقلاب در قالبِ مسابقه و حَلِ جدول و حتی گرفتن مصاحبه از دانش آموزا و ساختِ کلیپ، سه تا از پیامدهای انقلاب رو بررسی کردیم و به هم قول دادیم علاوه بر اینکه راه پیمایی شرکت می کنیم هَر کس در حَدِ وسع و توانش پیامدهایی که امروز یاد گرفته رو تبلیغ کنه. @be_vaghte_del313
خدایا در دفاع از دینَت دویدم، جَهیدم، خَزیدم گریستم، خندیدم خَنداندم و گریاندم افتادم و بُلند شدم کریم، حبیب ... به کَرَمت دل بسته ام ...
من برایِ دغدغه هام برایِ دَویدن پایِ انقلاب پا به پایِ شهدا دَویدَم تو خاطراتُ زندگی نامه‌هاشون ازشون الگو گرفتم برایِ اینکه کاری کرده باشم برایِ امامِ زمانم از بسیج شروع کردمُ رسیدم به طلبگی امّا اینا منو راضی نکرد درسایِ حوزه کافی نبود برام روحِ تشنه یِ منو سیراب نمی کرد، با صرف و نحو و فقه و اصول نمی تونستم به جایی برسم و کاری کنم ... دوست نداشتم طلبه صِرفا خلاصه بشه تو حوزه سَراز کلاس های پزشکیُ(دندانپزشکی) درآوردم، مدتی ام مشغول شدم درسته به روحیه ام نخورد و رهاش کردم اما الحمدالله آثارِ تبلیغیِ زیادی برام داشت در جامعه پزشکی روزی یکی از اساتید بهم گفتن دخترجان تو آفریده شدی برای مشاوره دادن آرامشِ صدات و چهرت میتونه حِسِ خوبی رو به مخاطب انتقال بده، قدرتِ درکِ بالایی داری، اینجوری شد که مطالعات و کارگاه های روان شناسی رو شروع کردم، هم مشاوره میدم هم تدریس میکنم نمی دونید پایِ حرفا و مشکلات و درد دل آدما نشستن و گوش کردن و راهنمایی کردنشون چه لذتی داره، اینکه بتونی دلی رو شاد کنی ... راهی نشونِ کَسی بدی ... مشکلی رو حل کنی ... کَسی رو آروم کنی ... دلیلِ حالِ خوبِ آدما باشی ... و کنارِ همه اینا دین و معنویتُ رو یادشون بدی چیزی بود که من دنبالش بودم و حالا بهش رسیده بودم، ... نمیدونم چرا اینقدر دغدغه مندم من! اینقدر دغدغه مند که گاهی مادرم میگن الناز من نمی فهممت!! سَر از حرفا و کارات در نمیارم!!! نه اینکه بَد باشه هااا نه خارج از درک و فَهمِ مَنِ ... همین دغدغه مندیِ بیش از اندازه من باعث شد سَر از کارِ خبرنگاری دربیارَم اینم بگم دوستان من به یه چیزی به اسمِ روزی خیلی اعتقاد دارم باید روزیت بشه کاری تا بتونی انجامش بدی حالا الحمدالله به لطفِ دوستان و روزی ای که نصیبِ من شده بود واردِ کارِ خَبری شدم فقط به خاطر دو تا نیت ۱. بتونم حرفِ مردم و مشکلاتشونُ، دردهاشونُ برسونم به گوشِ مسئولین(مطالبه‌گری) ۲.بتونم خوبی ها و ارزش ها و آرمان ها و ایثار ها و گذشت ها رو ترویج بدم ... خدا شاهده بااین دو نیت واردِ کارِ خَبری شدم و جالبه تا حالا این بیانِ حضرت آقا نه به گوشم نه به چشمم خورده بود که "به خبر رسانی باید به این چشم نگاه کرد که به نیت ترویج خیر باشد" اما من بااین نیت وارد شده بودم، و اینجاست که میگن دل به دل باید راه داشته باشه و دلِ مَن به دلِ حضرت آقا جان راه داشت ... الهی که الهی که الهی که تا لحظه آخر عُمر سرباز باشمُ سرباز بمونمُ سرباز برمُ سرباز یادم کنن چون الهی که الهی که الهی که تو هر پُست و مقامی که هستم تو هر پُست و مقامی که قرار گرفتم هیچ پیشوند و پسنوندی جز و و نگیرم پی نوشت: حکایتِ فعالیت هام در عرصه های مختلف که چندین بار دوستان پرسیده بودن. به قولِ خودم من از هر رشته ای یه تیکه خوندم🙈 @be_vaghte_del313
کوله پشتی گُل گُلی، گوشی و دوربین همیشه و همه جا یارِ من بوده اند! هم پایم بوده اند! از کلاس های حوزه علمیه گرفته تا پوشش های خبری و کلاس هایِ مدرسه! اصلا در خیلی از جلسات من را با این کوله گُل گُلی شناسایی می کنند! یادم است یکبار کسی دنبالم بود و اسمم را نمی دانست! آمده بود حوزه و با تعجب از دوستم پرسیده بود: خانمی که کتانی می پوشد، چادر عربی نگین دار سرش می کند، کوله پُشتی گُل گُلی می اندازد، عینک دودی می زند، دوربین دارد و هندزفری به گوشش است، اسمش چیست؟ از دوستم سوال کردم چرا حالا با تعجب پرسیده بود؟ و دوستم گفته بود: دختر نوجوانی بود و قصد داشت حوزه علمیه ثبت نام کند، از حوزه برایش غول ساخته بودند و گفته بودند طلبه ها در ۱۴۰۰ سالِ پیش مانده اند! وَ حالا آمده تحقیق و دیده نه طلبه ای مثل تو در ۱۴۰۰ سالِ پیش نمانده! بلکه اسپرت و امروزی است و در حوزه کسی کاری به کارش ندارد! خندیده و گفته بودم: آره فاطمه زهرا، پارک بانوان که یادت هست؟ رفته بودم دوچرخه سواری، با چند تا دختر هم‌صحبت شدم، از تحصیلاتم پرسیدند و تا گفتم طلبه ام گفتند جل الخالق! طلبه؟ پارک بانوان؟ دوچرخه سواری؟ فاطمه زهرا بلندتر از من خندیده و گفته بود: آره یادمه، تو یادته؟ یک بار برایم تعریف کردی نشست و کنفرانس خبری که می روی تا می یایی صحبت کنی و خودت را معرفی کنی، بگویی طلبه ای، تعجب می کنند! حتی مسئولین! می گویند طلبه ها هم خبرنگار می‌شوند؟ زده بودم رو شانه فاطمه زهرا و گفته بودم: ببین رفیق، روزی که خواستم چادری بشوم و طلبه، خیلی ها به من خندیدند! حتی خانواده! حتی اقوام! یکی از اقوام آنقدر خوش خیال بود که گفت این نظام نفس های آخرش است و چنج می شود! آن وقت می آیند و می گویند این طلبه ها را تحویل ما بدهید و ما الناز را تحویل می دهیم! آن روز به من گفتند در حوزه حَبسَت می کنند! تا آفتاب و مهتاب و نامحرم تو را نبیند! دوچرخه سواری، کافه گردی، سینما و کوه رفتن هم احتمالا حرام حساب بشود چون شادی ست! یک کفش مشکی پیرِزنانه طور هم باید بپوشی با شلوار مشکی پارچه ای گُشاد که زمین را جارو می کند! اصلا مشکی برای طلبه ها رنگِ عشق است! از صورتت هم فقط نوکِ بینی ات باید بیرون باشد! تَهِ تَهِ شغلت هم این می شود که بنشینی روضه بخوانی و مردم گریه کنند! می خواهی آینده ات را تباه کنی؟ می خواهی زندگی نکنی؟ برو حوزه. در نظامی که چنج بشود طلبه نمی خواهند! دوستان طلبه زیادی داشتم و دیده بودم که با این تعاریف دَم دَستی زمین تا آسمان فرق می‌کنند! طلبه اند و تحصیلات عالی دانشگاهی هم دارند! طلبه اند و شغلشان روضه خوانی و به گریه درآوردن مردم نیست! پُشتِ میز نشین اند! میزِ دانشگاه و حوزه و مدرسه و حتی مجلس! طلبه اند و دورِهمی های دوستانه، کافه گردی و حتی دوچرخه سواری در پارک بانوان دارند! دلم خواست به دریا بزند و تا نظام چنج نشده طلبه بشود... نه جامعه نه حوزه نه هیچ جای دیگر نخواست آنقدری حجاب کند که فقط نوکِ بینی اش بیرون باشد! مشکی نه و صورتی شد رنگِ عشق! صورتی ای که در همه جا از روسری و کیف و کفش گرفته تا حتی لوازم تحریر خودش را کنارِ سیاهیِ چادر نشان می دهد، تَهِ تَهِ شغلم هم روضه خوانی و به گریه درآوردن مردم نشد! البته که من بارها باعث گریه مردم شده ام اما با قلمم! وقتی از شفای یک بیمار مسیحی با دست های امام رضا(ع) گفته ام، وقتی از اربعین و حال و هوایش نوشته ام، وقتی بزرگ مردانی چون شهدا را معرفی کرده ام، وقتی خبرشهادت داده ام، وقتی از جهاد همین طلبه ها در پرستاری، تغسیل و تدفین کرونایی ها گفته ام،از رزمایش کمک های مومنانه در شب های یلدا، عید نوروزوآغازسال تحصیلی نوشته ام. من در حوزه و کلاس هایش حبش نشدم!من پُشت رسمی ترین و حساس ترین نشست ها و کنفرانس های خبری با حضور مسئولین درجه یک استانی و کشوری و چند ده مرد نشسته ام و با افتخار در رابطه با مسائل حوزه زنان و فرهنگ نطق کرده ام و با احسنت و تجلیل و تقدیر رو به رو شده ام، با همان چادر عربی و کوله گُل گُلی و کتانی و دوربین دست دانش آموزانم را بارها گرفته ام و دوچرخه سواری رفته ایم، کافه رفته ایم و جشن تولد گرفته ایم، اندازه یک گونی خوراکی خریده و سینما رفته ایم و عکس های یادگاری گرفته ایم و هشتگ زده ام به وقت چه خوب شد تا نظام چنج نشده با دِلِ دریازده ام طلبه شدم و اینگونه پُر مشغله ...
ارزش طلبگی به این است؛ که شماخود را برای ِ کاری آمادِه می‌ کنید!که هیچ‌کاری جایگزین آن نیست ‌. طلبگی‌ازهمه‌ی‌تخصص‌های‌موجودتاثیرش بیشتر است . شما...طبیبانِ روحانی و هدایتگرانِ مردم هستید . ‌ به‌وقت | هرکس برای شرکت در نماز جماعت به مسجدی رود برای هر قدمی که بر می دارد هفتاد هزار حسنه نوشته می شود. |
هدایت شده از متصل
کوله پشتی گُل گُلی، گوشی و دوربین همیشه و همه جا یارِ من بوده اند! هم پایم بوده اند! از کلاس های حوزه علمیه گرفته تا پوشش های خبری و کلاس هایِ مدرسه! اصلا در خیلی از جلسات من را با این کوله گُل گُلی شناسایی می کنند! یادم است یکبار کسی دنبالم بود و اسمم را نمی دانست! آمده بود حوزه و با تعجب از دوستم پرسیده بود: خانمی که کتانی می پوشد، چادر عربی نگین دار سرش می کند، کوله پُشتی گُل گُلی می اندازد، عینک دودی می زند، دوربین دارد و هندزفری به گوشش است، اسمش چیست؟ از دوستم سوال کردم چرا حالا با تعجب پرسیده بود؟ و دوستم گفته بود: دختر نوجوانی بود و قصد داشت حوزه علمیه ثبت نام کند، از حوزه برایش غول ساخته بودند و گفته بودند طلبه ها در ۱۴۰۰ سالِ پیش مانده اند! وَ حالا آمده تحقیق و دیده نه طلبه ای مثل تو در ۱۴۰۰ سالِ پیش نمانده! بلکه اسپرت و امروزی است و در حوزه کسی کاری به کارش ندارد! خندیده و گفته بودم: آره فاطمه زهرا، پارک بانوان که یادت هست؟ رفته بودم دوچرخه سواری، با چند تا دختر هم‌صحبت شدم، از تحصیلاتم پرسیدند و تا گفتم طلبه ام گفتند جل الخالق! طلبه؟ پارک بانوان؟ دوچرخه سواری؟ فاطمه زهرا بلندتر از من خندیده و گفته بود: آره یادمه، تو یادته؟ یک بار برایم تعریف کردی نشست و کنفرانس خبری که می روی تا می یایی صحبت کنی و خودت را معرفی کنی، بگویی طلبه ای، تعجب می کنند! حتی مسئولین! می گویند طلبه ها هم خبرنگار می‌شوند؟ زده بودم رو شانه فاطمه زهرا و گفته بودم: ببین رفیق، روزی که خواستم چادری بشوم و طلبه، خیلی ها به من خندیدند! حتی خانواده! حتی اقوام! یکی از اقوام آنقدر خوش خیال بود که گفت این نظام نفس های آخرش است و چنج می شود! آن وقت می آیند و می گویند این طلبه ها را تحویل ما بدهید و ما الناز را تحویل می دهیم! آن روز به من گفتند در حوزه حَبسَت می کنند! تا آفتاب و مهتاب و نامحرم تو را نبیند! دوچرخه سواری، کافه گردی، سینما و کوه رفتن هم احتمالا حرام حساب بشود چون شادی ست! یک کفش مشکی پیرِزنانه طور هم باید بپوشی با شلوار مشکی پارچه ای گُشاد که زمین را جارو می کند! اصلا مشکی برای طلبه ها رنگِ عشق است! از صورتت هم فقط نوکِ بینی ات باید بیرون باشد! تَهِ تَهِ شغلت هم این می شود که بنشینی روضه بخوانی و مردم گریه کنند! می خواهی آینده ات را تباه کنی؟ می خواهی زندگی نکنی؟ برو حوزه. در نظامی که چنج بشود طلبه نمی خواهند! دوستان طلبه زیادی داشتم و دیده بودم که با این تعاریف دَم دَستی زمین تا آسمان فرق می‌کنند! طلبه اند و تحصیلات عالی دانشگاهی هم دارند! طلبه اند و شغلشان روضه خوانی و به گریه درآوردن مردم نیست! پُشتِ میز نشین اند! میزِ دانشگاه و حوزه و مدرسه و حتی مجلس! طلبه اند و دورِهمی های دوستانه، کافه گردی و حتی دوچرخه سواری در پارک بانوان دارند! دلم خواست به دریا بزند و تا نظام چنج نشده طلبه بشود... نه جامعه نه حوزه نه هیچ جای دیگر نخواست آنقدری حجاب کند که فقط نوکِ بینی اش بیرون باشد! مشکی نه و صورتی شد رنگِ عشق! صورتی ای که در همه جا از روسری و کیف و کفش گرفته تا حتی لوازم تحریر خودش را کنارِ سیاهیِ چادر نشان می دهد، تَهِ تَهِ شغلم هم روضه خوانی و به گریه درآوردن مردم نشد! البته که من بارها باعث گریه مردم شده ام اما با قلمم! وقتی از شفای یک بیمار مسیحی با دست های امام رضا(ع) گفته ام، وقتی از اربعین و حال و هوایش نوشته ام، وقتی بزرگ مردانی چون شهدا را معرفی کرده ام، وقتی خبرشهادت داده ام، وقتی از جهاد همین طلبه ها در پرستاری، تغسیل و تدفین کرونایی ها گفته ام،از رزمایش کمک های مومنانه در شب های یلدا، عید نوروزوآغازسال تحصیلی نوشته ام. من در حوزه و کلاس هایش حبش نشدم!من پُشت رسمی ترین و حساس ترین نشست ها و کنفرانس های خبری با حضور مسئولین درجه یک استانی و کشوری و چند ده مرد نشسته ام و با افتخار در رابطه با مسائل حوزه زنان و فرهنگ نطق کرده ام و با احسنت و تجلیل و تقدیر رو به رو شده ام، با همان چادر عربی و کوله گُل گُلی و کتانی و دوربین دست دانش آموزانم را بارها گرفته ام و دوچرخه سواری رفته ایم، کافه رفته ایم و جشن تولد گرفته ایم، اندازه یک گونی خوراکی خریده و سینما رفته ایم و عکس های یادگاری گرفته ایم و هشتگ زده ام به وقت چه خوب شد تا نظام چنج نشده با دِلِ دریازده ام طلبه شدم و اینگونه پُر مشغله ... 🧕 الناز رحمت نژاد 🌸|🧕🏻 @Zaneasil