eitaa logo
به دخت
58 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی به سبک 📸 همه ما کسانی را می‌شناسیم که بسیار متمول، خوش‌تیپ، باکلاس، اهل مطالعه و خلاق و متشخص‌اند. لباس‌های شیک و مد روز می‌پوشند. مرتب و آراسته‌اند. ☕️🍩صبحانه، قهوه و آب پرتقال می‌نوشند. غذاهای رنگارنگ و اشتها برانگیز می‌خورند. اجتماعی هستند و دائم به مسافرت می‌روند. در سفرها، هنگام طلوع کنار دریا هستند و موقع غروب در کوهستان. عاشق حیوانات و طبیعت‌اند. مدام لبخند می‌زنند و با دوستان خوب‌شان سلفی می‌گیرند. و القصه... زندگی رویایی دارند که خیلی از ما آرزویش را داریم. کمی دقت کنید. این آدم‌ها فقط در اینستاگرام زندگی می‌کنند!🚗✈️🏡 زندگی واقعی آنها مثل من و شماست. آنها هم درگیر دغدغه‌های روزمره‌اند. صبح زود به زور از خواب بلند می‌شوند و آن‌قدر گرفتارند که غروب آفتاب را نمی‌بینند. خیلی وقت‌ها ژولیده و نامرتب‌اند. وقت صبحانه خوردن ندارند. ناهار را با عجله و سرپا میل می‌کنند. و اگر مجالی باقی باشد هفته‌ای یا حتی ماهی یک بار مفصلی در کنار خانواده یا دوستان خواهند خورد. ✅تنها فرق آنها با ما در این است که از بهترین و لحظات زندگی‌شان عکس می‌گیرند چون خوب می‌دانند که عکس‌های عادی و معمولی در اینستاگرام توجه چندانی را به خود جلب نخواهد کرد. زندگی متفاوت، پر رنگ و لعاب و البته اشرافی با کمی چاشنی خلاقیت (که اغلب با از ایده‌های دیگران همراه می‌شود) دنباله‌روهای بیشتری را برایشان به ارمغان خواهد آورد. و به همین دلیل است که دست از گوشی‌های موبایل‌شان بر نمی‌دارند و در هر فرصتی با چیدمانی مناسب از آیتم‌های اینستاگرام پسند خود را آدمی جلوه می‌دهند که به واقع «نیستند». ❌ به همین دلیل است که محققان بسیاری بر این باورند که اینستاگرام، نه سبک زندگی ما، که سبک تظاهر ما به آنچه هستیم را تغییر داده است. 💠اینک با یک روبه‌رو هستیم که ما را قادر می‌سازد بهترین «خودمان» را در آن به نمایش بگذاریم. 📸کاربران تصویری از خود به اشتراک می‌گذارند که مایل هستند ما آنها را آن‌گونه ببینیم. این‌همه، بدان معنا نیست که اپلیکیشنی کاملاً منفی است که تنها پیامدهای نامساعدی برای زندگی ما دارد. بلکه یادآور این نکته است که نگاه به دنیای پر زرق‌وبرق و تکنی کالر آن باید آگاهانه باشد. برای ادامه متن وارد سایت بهدخت شوید👇 🆔 @behdokht_ir
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری @behdokht.ir
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری