eitaa logo
به دخت
58 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
یک مادر با شغل خانگی 🤱شاید شما هم جزو آن دسته از مادرانی هستید که مایليد کنار خانواده‌داری، کارهایی انجام دهيد که درآمدی هرچند اندک هم از این راه به‌دست آوريد و البته در عین حال این شغل هیچ آسیبی به فرزند و همسرتان وارد نکند؛ راه‌کار چیست؟ پیشنهاد ما به شما مشاغل خانگی‌ست. 🔅به گزارش سرویس اجتماعی به دخت، بچه‌ها که از آب و گِل درمی‌آیند، مادرها دوست دارند کمی هم به علاقه‌های شخصی‌شان بپردازند؛ دوست دارند کمی هم برای دل خودشان کار کنند و دوباره سراغ حرفه و مهارت‌هایی بروند که تا قبل از تولد فرزند و یا تا قبل از ازدواج، خودشان را هرازگاهی با آن مشغول می‌کردند. این میان، درآمد نه‌چندان زیادی هم نصیب شان می‌شد که حس رضایت‌بخش‌تری را برای شان ایجاد می کرد. 🔅 شاید شما هم جزو همین دسته از مادرانی هستید که مایليد کنار خانواده‌داری، کارهایی انجام دهيد که درآمدی هرچند اندک هم از این راه به‌دست آوريد. شاید شما هم جزو آن دسته از مادرانی هستید که مایلید فرزندتان از حضور کمّی و کیفی خودتان بهره ببرد، نه مهدکودک و نه حتی کسی غیر از خودتان از او نگهداری کند. فکر می‌کنید می‌شود که هم دغدغه‌ی سفارش‌های مردم را داشت و هم خانواده‌دار خوبی بود؟ متن کامل را در سایت دخت بخوانید. https://behdokht.ir/31030/%db%8c%da%a9-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7-%d8%b4%d8%ba%d9%84-%d8%ae%d8%a7%d9%86%da%af%db%8c/?preview_id=31030&preview_nonce=4f192edbac&preview=true&_thumbnail_id=66818 #behdokht.ir
دختر همیشه نگاهش به مادره... دختر همیشه زیرچشمی داره به مامان نگاه میکنه تا مثل مثل اون باشه ... حتی تقلید کنه که تو خاله بازی ها چه جوری سلام وعلیک کنه ... چه جوری مهمان نوازی کنه و ... انگار وجود این دختر قراره از تک تک ذرات وجودی مادرش متولد بشه و انعکاس پیدا کنه مامان های به دختی حواسمون به دخترای عزیزمون هست که میخوان مثل ما باشن . مثل مامان ... میلاد کریمه اهل بیت حضرت معصومه(ص) و روز دختر برهمراهان عزیز به دخت مبارک❤ #behdokht.ir
📸 حاشیه جالب از کنکور 🔸یکی از دانشجویان دانشکدۀ کوثر گنبد که مادر یک‌ نوزاد چندماهه است، در جلسه آزمون خیلی نگران فرزندش بود، به‌شکلی که دوری از فرزندش، باعث استرس و عدم تمرکزش شده بود و نمی‌توانست به سوالات پاسخ دهد. 🔹یکی از مراقبین که متوجه ماجرا شده بود، نوزاد او را در آغوش گرفت و تمام مدت نزدیک مادرش ماند، تا او با خیال راحت آزمونش را به پایان برساند. منبع:مشرق نیوز @behdokht.ir
حرف راست رو از بچه بشنو امروز خانوادگی پیش طبیب رفتیم، دلیل اصلی مون هم پسر فراری از خواب بود ... نوبت به نوبت شروع کردیم به صحبت و مشاوره برایم خیلی جالب بود پسرک ۸ ساله ام به حال و هوای اعضای خانه مسلط بود و گاهی ما مکث می کردیم تا سوالات را در لفافه جواب دهیم ولی او بی تکلف همه چیز را می گفت. نوبت به من رسید، خانم ... شما زود عصبی می شوید ؟ من من ....گاهی پسرم : بله شب ها عصبانی میشه گاهی داد هم می زنه... بعد از این که بیرون آمدیم نگاه معناداری به سمتش حواله کردم گفت: چیه مامان؟! باید به پزشک واقعیت رو گفت تا درمان بشی 😅 نویسنده:طیبه اکبری @behdokht.ir
ویژگی بچه های باهوش👌👩‍🔬👨‍🔧 ⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید: بله 🆔️ https://ble.ir/beh_dokht ایتا 🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir سروش پلاس 🆔️ splus.ir/behdokht_ir روبیکا 🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir اینستاگرام 🆔️ instagram.com/behdokht_ir 🌐 وب سایت 🆔️ www.behdokht.ir
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری @behdokht.ir
مهربان تر از مادر از بعد از ظهر بهش چند بار اولتیماتوم داده بودم که عصری میریم مراسم حتما دستشویی ات رو بگی و یادت نره و ...(دختر ۳ ساله و اندی ام رو میگم که چند ماهی است پروژه خداحافظ پوشک رو باهم شروع کردیم ولی خیلی پیشرفت قابل قبولی نداشتیم)ا ونم هزار جور قول و وعده داده بود؛ بماند که هزار وعده خوبان یکی وفا نکند... خلاصه شد آنچه نباید می شد ووقتی مشغول بازی شدید با بچه ها شده بود دامن از کف داد و دستشویی اش ریخت ولی خوب چون خیلی به قولش اعتماد نداشتم یه پوشک آموزشی احتیاطی پاش کرده بودم ولی خیلی بهم برخورد که سر قولش نمونده و ...بهش اخم کردم و گفت ‌که از دستت ناراحتم با من صحبت نکن فردا هم تولد نمیریم خونه مامان جون چون هنوز بزرگ نشدی و چندتا خط و نشان مادرانه دیگر... یه کم غر زد و ناراحتی کرد ، آخرسر گفت مامان ؛وقتی می‌خواهیم بخوابیم باهام مهربون میشی! ؟!یه لحظه بدجوری خنده ام گرفت،خودم رو جمع و جور کردم و گفتم نه چون خیلی ناراحتم کردی! گفت نه آخر شب رو میگم ...یه لحظه حرفش خیلی منو به فکر انداخت، یاد گناه ها و توبه های سر سری خودم افتادم همون طور که خودم از مهربونی بی کران خدا سواستفاده کردم چون لا تعدبنی بالعقوبتک شدیم پس توبه شکستیم و گناه دامن از کفمون داده و شده آنچه نباید میشد... همونجا بود که گفتم خدایا دختر کوچکم میدونه که خط و نشون های من عملی نمیشه و میدونه فردا دیگه اون تنبیه هایی که امروز ازش حرف زدم عملیاتی نمیشه و داره اینجوری میگه، ماهم یه عمر هر کار خواستیم انجام دادیم و رو مهربونی همیشگی تو حساب کردیم و گفتیم اللَّهُمَّ لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ خدایا میشه در آخرت هم مثل این دنیا که پرده از بی معرفتیمون برنداشتی باهامون حساب کنی که اگه اینطور نباشه بدجور باختیم إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى کاش در این ماه که مهمان توایم بیشتر حرمت نگه داریم ولی باز به خدای مهربان خود امیدواریم... ✍ریحانه زاغری
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری
فراموشکاری سر سفره سحر نشسته بودم و با بی‌اشتهایی لقمه‌های کوچک درست می‌کردم و می‌خوردم. تکه نانی به دست داشتم که نگاهم به صورت معصومانه پسرم که چند دقیقه پیش ما را برای سحر بیدار کرده بود و الان در خواب ناز بود گره خورد؛ به ناگاه صدای یکی از اساتید قدیم با صدای دعای سحر 《اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ...》ترکیب شد. ... ما ذره‌ای نور بودیم آن‌طرف دور خانه خدا می‌گشتیم. وقتی تصمیم گرفتیم بیاییم اینجا ما را بردن گردش. بهشت و جهنم نشان دادن، خوبی و بدی‌ها را نشان دادن و ... و ما اصرار داشتیم بیاییم زمین که پر نورتر بشیم، بزرگتر بشیم و نزدیک‌تر بشیم به خدا. پیمان بستیم؛ گفتند:《أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ》و ما جواب دادیم:《بَلَىٰ》. آن وقت ما را کله پا وارد این دنیا کردن. دیدین بچه با کله بدنیا می‌آید؟!! همان‌طور آمدیم و شدت فرودمان آنقدر زیاد بود که ضربه مغزی شدیم و همه چیز را فراموش کردیم... صداها در گوشم می‌پیچید "خدایا از تو درخواست می‌کنم"، "خدایا از تو درخواست می‌کنم" و صدای استاد که بیست سال پیش در کلاس صحبت می‌کرد و امروز یادآوری می‌شد. گفتم: "خدایا از بنده ضربه مغزی شده چه انتظار داری؟ خب چیزی یادم نمی‌یاد. تازه خودت گفتی فراموشکارم. می‌دونم اینا دلیل نمی‌شه ولی تو ببخش! تنها موندم تو ببخش!" چشمانم پر شده بود و نمی‌دانستم چقدر در آن حال بودم به صدای همسرم که می‌گفت: "عزیزم کجایی؟ غذات یخ کرد؛ باز چی یادت افتاده؟" با ذکر 《أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ》از آن حال خارج شدم و گفتم: "هیچی!" ماه مبارک رمضان رو به اتمام است و ان شاءالله به برکت مولود این ماه مبارک ذخیره دو دنیایمان سلامتی و نور تمام باشد. پ.ن: هدیه به تمامی گذشتگان ✍شیرین باقری @behdokht.ir
خلاصه دنیای صورتی و گل من گلی دخترام اینجوری شبانه روز هم از من دلبری میکنه هم یه وقتایی من رو به یه تناردیه ی بی شاخ و دم تبدیل میکنه🤪ولی هرچه هست دوستش دارم و بزرگ شدنم رو خیلی مدیونش هستم دخترای قشنگ روزتون مبارک ❤️ ✍️ریحانه زاغری @behdokht.ir
دخترونه های مسجدی یه ذره خاطرات دهه شصتی مرور کنیم😅 اولا که اجازه نداشتیم صف اول وایسیم، ثانیا خنده گناه داشت تو مسجد محل ما 🤔😄 حاج خانوم ها متفرقمون می کردن، ثالثا بچه ها باید موقع نماز پخش می شدن بین بزرگترها و اگر کنار هم قامت می بستن کلا نماز مسجد خراب می شد و 😁😁 خدا رحمتشون کنه، روح همه حاج خانوم ها شاد ولی خیلی از بچه ها رو فراری دادند😔 ولی حالا، امام جماعت تو آلودگی و برف که بچه ها نمی تونن تو حیاط مسجد بازی کنند، بعد نماز بچه ها رو فوتبال تو صحن مسجد دعوت می کنه🤭🥰 دختر فسقلی ها یه دور تو مسجد می زنن و حاج خانوم ها با انواع پاستیل و خوراکی و مداد و... اونا رو جایزه بارون می کنن، اگر کنارشون نماز بخونن که دیگه هیچی قربون و صدقه 🥰💓😍 بچه ها رو ، تازه در بیشتر مساجد اتاق کودک رنگارنگ هم درست کردن و همه این ها اغلب با هزینه های مردم و نیت وقف تربیتی است.💓 ان شاءالله با این روش های خوب جدید مادر ها و دختر ها همت بیشتری برای مسجد رفتن پیدا کنند تا دوباره صحن مساجد پر بشه از صدای کودکان و نوجوانان و مسجد بشه سنگر همیشگی شون. ✍ تسنیم بانو 😁 @behdokht.ir