رمان /بدون تو هرگز8
علی زنده است
▪️ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید...
▪️ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ...
▪️فقط به خدا التماس می کردم ...- خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ...بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزوشون بودم ...
▪️از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ...بعد از هفت ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ...
▪️تا چشمم بهشون افتاد ...اینها اولین جملات من بود: ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ...بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم
متن کامل را در سایت #به_دخت بخوانید.
🔺️نویسنده:زینب حسینی
✅ https://behdokht.ir/64886/
#behdokht.ir
#behdokht_ir
#به_دخت
#بهدخت
#به_دخت_داستان_بلند
#شکنجه
#ساواک
#شاه
#انقلاب
#آزادی
#ارتش
#زینب_حسینی
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بیمارستان
#تظاهرات
#فرار_شاه
#امام_خمینی
#اسلحه
#التهاب
#گارد
داستانک/ حدیث
🔅خاطرهای از شهید محمد منتظر القائم
راوی: دوست شهید
🔅فهمید که مرد ساواکی است و میخواهد برایش پروندهسازی کند. ساواکی پرسید: «نظرت در مورد حجاب چیه؟»
🔅محمد جواب داد: «نظری ندارم باید از روحانیت بپرسید! فقط یک حدیث بلدم که هرکس همسرش رو بیحجاب در معرض دید دیگران قرار دهد، بیغیرت است و خداوند لعنتش میکند.»
🔅مرد تهمانده سیگارش را به زمین انداخت و با پایش روی آن فشرد. با غیظ گفت: «شاه رو میگی؟»
🔅محمد خندید.
– من به سیاست کاری ندارم، فقط حدیث خواندم.
🔅ساواکی لب به دندان گزید و خیرهخیره نگاهش کرد. خندهی او از هزار دشنام برایش بدتر بود.
🔺️نویسنده:مریم عرفانیان
#behdokht.ir
#behdokht_ir
#به_دخت
#بهدخت
#به_دخت_داستانک
#ساواک
#شاه
#عفاف_و_حجاب
#غیرت
#بی_حجابی
#گشت_ارشاد
#حیا
#شهید_محمد_منتظر_القائم
#مریم_عرفانیان
#بازجویی