فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 پا به ماه 😍
یه نماهنگ خیلی قشنگ
تقدیم به تکتک شما مامانای گل، انشاالله به زودی، قسمت همه عزیزانی که مامان نشدن بشه🤲
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم🥲🤲
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
روز جشن انقلاب
#همه_باهم_می_آییم😍😍🇮🇷🇮🇷
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲ بهمن مبارک🇮🇷😍
#پیروزی_انقلاب
#بیست_و_دوم_بهمن
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
1334_DoaYamanyamlek-1393.mp3
5.42M
ای خدایی که حاجت دل دلشکسته هارو میدی😭
🔸️لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ
سَمْعٌ حَاضِرٌ، وَجَوَابٌ عَتِيدٌ
🔹️از سوی تو برای هر خواهشی،
گوشی شنوا و پاسخی آماده است.
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ @instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
به دختی های عزیز سلام 💖
ان شاءالله ایام به کامتون باشه😋
بعد از مدتی اومدیم خدمتتون ولی با دست پر اومدیم🌺
خیلی از شما دوست داشتید دست به قلم بشید و راوی روایت های لحظه لحظه زندگی تون باشید...لحظه های شیرین، سخت و حتی گاهی تلخ ...لحظه های دخترانه...همسرانه و مادرانه لحظه هایی که به اشتراک گذاشتنش میتونه چراغی رو توی راه زندگی خودتون یا یکی مثل خودتون روشن کنه💡
اومدیم خدمتتون بگیم که از این به بعد #به_دخت بهترین انتخاب است برای انتشار روایت های جذاب و نابتون به نام خودتون یا نامی که دوست دارید باهاش شناخته بشید😉💖
پس مثل همیشه دستتون رو بذارید توی دستای ما و همراهمون بشید و روایت کنید تا ما منتشرش کنیم...🖋
میدونم که در کنار هم دوباره حماسه میسازیم...🥰
روایت هاتون رو به آیدی زیر با ما به اشتراک بذارید.
@MinaAttar
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
سلام به همراهان عزیز به دخت😍
امروز اومدیم با اولین #روایت_نویسی مخاطبان خوب به دخت👌😍
با ما همراه باشید و روایت هاتون رو بنویسید تا در پیج به دخت منتشر کنیم😊
به وقت شکرگزاری
با صدای بلند زنگ تلفن از خواب پریدم. دویدم سمت گوشی که بیشتر از این زنگ نخوره که بچه ها از خواب نپرن...
تو راه یه نیم نگاهی هم به ساعت انداختم...
نمی دونم درست دیدم یا نه ؟! وای دوباره 11 صبح شده. اما خونه نسبتا تاریک بود. اول فکر کردم ساعت خوابیده. تلفن رو وصل کردم..
صدای خش دارم رو صاف کردم (یه جوری که مثلا من بیدار بودم) همسرجان بود.با خنده و کنایه آمیز گفت:
-ای وای خواب بودی؟! ببخشید مصدع شدم.
خواستم توضیح بدم که شب تا صبح که شما تو خواب ناز بودی، هر یک ساعت یک بار دختر خانمت منو بیدار می کرد و...
(این جور مواقع دختر همسرم می شد😉😉)
ولی چون خیلی کسل بودم صرف نظر کردم.
همسرم گفت: پاشید با بچه ها بیرون رو یه نگاهی بندازید ببینید داره چه برفی میاد!!
گفتم خالی نبند!!
قبل از اینکه بچه ها رو بیدار کنم تلفن به دست و ذوق زده دویدم دم پنجره. پرده رو زدم کنار...
وای برف!!! چقدر هم با حجم زیادی می بارید.
خودم از صد تا بچه بیشتر هیجان داشتم. خیلی خوشحال شدم. از همسرم خداحافظی کردم و تلفن رو قطع کردم و بچه ها رو بیدار کردم و بردم پشت پنجره.
پسرم که زیاد برف ندیده بود و دخترم خیلی هیجان زده نشد؛ اصلا نمی دونست برف چی هست! و فقط زل زده بود به صورت من و متعجب نگاهم می کرد.
همه اش نگران این بودم که برف قطع بشه. آخه بچه که بودم می گفتند اگه دونه های برف درشت باشه بارش زود قطع می شه، اگر ریز باشه ادامه پیدا می کنه و روی زمین می شینه خلاصه بعد این همه ذوق زدگی دلم خواست برم زیر برف قدم بزنم و از فضای بیرون استفاده کنم اما دست و بالم بسته بود با این بچه ها.
افسوس خوردم و از کنار پنجره امدم کنار. با خودم گفتم چه فایده؟! از پشت پنجره باید نظاره گر باشیم. پسرم با همه کسایی که شماره شون رو بلد بود بگیره، تماس گرفت وبه همه شون خبر داد که داره برف میاد.
یه نگاهی به صورتش کردم ذوق زدگی تو چشماش موج می زد.
بلند شدم و یه چای ایرانی دبش دم کردم و سعی کردم کسالت رو از خودم دور کنم. چون فرزندانم چشمشون به من بود.
پس تصمیم گرفتم به جای اینکه بشینم و افسوس بخورم خدا رو بابت نعمت هایی که به ما داده شاکر باشم و فضای خونه رو گرم و صمیمانه ترکنم.
مگر یادم رفته بود که چند روزی بود که هوا به اوج آلودگی رسیده بود، با پسرم چقدر دعا می کردیم که خدا بارونی، برفی نازل کنه؟!
پس الان وقت اجابت دعامون رسیده و باید فقط و فقط شکرگزاری کنیم و بس..
خدایا شکرت...
#تجربه_نگاری
#شکر
#برف
#روایت_نویسی
#به_دخت
#بهدخت
#مادری
#فرزند_آوری
@behdokht
عشق محمد بس است و آل محمد
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
بعثت نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه بر همه ی مسلمین مبارک باد💐
@behdokht.ir
حرف راست رو از بچه بشنو
امروز خانوادگی پیش طبیب رفتیم، دلیل اصلی مون هم پسر فراری از خواب بود ...
نوبت به نوبت شروع کردیم به صحبت و مشاوره
برایم خیلی جالب بود پسرک ۸ ساله ام به حال و هوای اعضای خانه مسلط بود و گاهی ما مکث می کردیم تا سوالات را در لفافه جواب دهیم ولی او بی تکلف همه چیز را می گفت.
نوبت به من رسید، خانم ... شما زود عصبی می شوید ؟
من من ....گاهی
پسرم : بله شب ها عصبانی میشه گاهی داد هم می زنه...
بعد از این که بیرون آمدیم نگاه معناداری به سمتش حواله کردم
گفت: چیه مامان؟! باید به پزشک واقعیت رو گفت تا درمان بشی 😅
نویسنده:طیبه اکبری
#تجربه_نگاری
#روایت_نویسی
#مادرانه
#صداقت_کودکانه
#به_دخت
#فرزند_آوری
#عصبانیت
#کودکانه
@behdokht.ir
آرایشگاه پر ماجرا
مدتی بود آرایشگرم رفته بود سفر و من هم آرایشگاه لازم بودم، برعکس تو این مدت هم کلی جلسه و مهمانی و دیدار پیش میومد و من کلافه و عصبی از وضع ظاهرم، یا با اکراه میرفتم یا می پیچوندم.
راستش به خاطر سرشلوغی و حساسیت هام، وقت و حوصله آرایشگر دیگه ای رو هم نداشتم.
بلاخره خانم آرایشگر برگشت و من در اولین فرصت برای جمعه وقت گرفتم و راهی شدم.
از آرایشگاه که بیرون اومدم، حال خوبی داشتم که خداروشکر ظاهرم آراسته و تروتمیزه و از حضور در جمع حس خوبی خواهم داشت و تازه منتظر واکنش بقیه هم بودم؛ تصور میکردم الان خانما که به ریزبینی شهره اند، در اولین برخورد فوری متوجه تغییرم بشن و واکنش های مختلف نشون بدن.
الان که این سطور رو می نویسم یک هفته گذشته و من در جمع های زنانه مختلفی حاضر شدم و دریغ از ذره ای واکنش!
فکر که میکنم می بینم اکثر اتفاقات زندگیمون همین مدلی هاست؛ ما تصور میکنیم واکنش دیگران چی هست و چی نیست و چطوری می بینن و قضاوت میکنن و.... اما در اصل، ما هستیم که این مسئله رو برای خودمون بزرگ یا کوچیک کردیم.
نمیخوام بگم نباید آراسته و تمیز بود، اونکه وظیفه هر مسلمانی هست؛ موضوع اینه که تو تک تک مسائل زندگی، واکنش دیگران به اندازه ای که عاقلانه است باید برامون مهم باشه؛ نه بیشتر نه کمتر؛
نه بی خیال محض، نه مدام به اذیت و زحمت انداختن خودمون و دیگران...
و این همون زندگی میانه رو داشتنی هست که دینمون روش تاکید داره.
✍نویسنده:سیده زهرا سیدجوادی
#تجربه_نگاری
#دنیای_خانم_ها
#روایت_نویسی
#به_دخت
#آرایشگاه
#آراستگی
#جمع_زنانه
#اجتماع
#مسلمانی
#میانه_روی
#زنان
🔅@behdokht.ir
امام هادی(ع):
داشتن فرزند موجب آسایش روحی و فکری انسان می گردد و انسان را از دغدغه درونی و افسردگی روحی نجات می دهد.
⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید:
بله
🆔️ https://ble.ir/beh_dokht
ایتا
🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir
سروش پلاس
🆔️ splus.ir/behdokht_ir
روبیکا
🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir
اینستاگرام
🆔️ instagram.com/behdokht_ir
🌐 وب سایت
🆔️ www.behdokht.ir
تسبیح پیرمردی
بعد مدت ها قسمت شد به زیارت شاهعبدالعظیم حسنی مشرف شویم
بچه ها از اول چشم می چرخاندند تا فروشگاهی پیدا کنند.
ساعت 11شب، تنها فروشگاه محصولات فرهنگی حرم باز بود برخلاف همیشه که پسرم در کتاب ها غوطه ور می شد، این بار اصرار داشت تسبیح بخرد، تسبیح های دانه ریز و زیبا را نشان می دادم ولی دنبال تسبیح بلند با دانه های درشت می گشت.
تا تسبیح مدنظر رو پیدا کردیم و کارت کشیدیم، بال درآورد.
به صحن حرم رفتیم و یا علی از تو مدد و دِ بچرخان 😅
گفت حاج آقا محمدی همیشه در مسجد این کار را انجام می دهد😁
پدر شروع کرد به نصیحت کردن و از آداب و ارزش ها گفتن💓 و پسر 8ساله مان سراپا گوش شد، این مواقع هست که قانون هفت سال دوم عبد بودن، قانون پذیر و دستور پذیر را کاملا حس می کنم...
چنین شد که در شب مبعث ذکر صلوات گفتن پسر جان را با تسبیح پیرمردی اش دیدیم...
✍نویسنده:طیبه اکبری
#تجربه_نگاری
#مسجد
#تسبیح
#روایت_نویسی
#به_دخت
#تسبیح_پیرمردی
#ذکر
#حضرت_عبدالعظیم
@behdokht.ir