eitaa logo
به دخت
63 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
آرایشگاه پر ماجرا مدتی بود آرایشگرم رفته بود سفر و من هم آرایشگاه لازم بودم، برعکس تو این مدت هم کلی جلسه و مهمانی و دیدار پیش میومد و من کلافه و عصبی از وضع ظاهرم، یا با اکراه میرفتم یا می پیچوندم. راستش به خاطر سرشلوغی و حساسیت هام، وقت و حوصله آرایشگر دیگه ای رو هم نداشتم. بلاخره خانم آرایشگر برگشت و من در اولین فرصت برای جمعه وقت گرفتم و راهی شدم. از آرایشگاه که بیرون اومدم، حال خوبی داشتم که خداروشکر ظاهرم آراسته و تروتمیزه و از حضور در جمع حس خوبی خواهم داشت و تازه منتظر واکنش بقیه هم بودم؛ تصور میکردم الان خانما که به ریزبینی شهره اند، در اولین برخورد فوری متوجه تغییرم بشن و واکنش های مختلف نشون بدن. الان که این سطور رو می نویسم یک هفته گذشته و من در جمع های زنانه مختلفی حاضر شدم و دریغ از ذره ای واکنش! فکر که میکنم می بینم اکثر اتفاقات زندگیمون همین مدلی هاست؛ ما تصور میکنیم واکنش دیگران چی هست و چی نیست و چطوری می بینن و قضاوت میکنن و.... اما در اصل، ما هستیم که این مسئله رو برای خودمون بزرگ یا کوچیک کردیم. نمیخوام بگم نباید آراسته و تمیز بود، اونکه وظیفه هر مسلمانی هست؛ موضوع اینه که تو تک تک مسائل زندگی، واکنش دیگران به اندازه ای که عاقلانه است باید برامون مهم باشه؛ نه بیشتر نه کمتر؛ نه بی خیال محض، نه مدام به اذیت و زحمت انداختن خودمون و دیگران... و این همون زندگی میانه رو داشتنی هست که دینمون روش تاکید داره. ✍نویسنده:سیده زهرا سیدجوادی 🔅@behdokht.ir
امام هادی(ع): داشتن فرزند موجب آسایش روحی و فکری انسان می گردد و انسان را از دغدغه درونی و افسردگی روحی نجات می دهد. ⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید: بله 🆔️ https://ble.ir/beh_dokht ایتا 🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir سروش پلاس 🆔️ splus.ir/behdokht_ir روبیکا 🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir اینستاگرام 🆔️ instagram.com/behdokht_ir 🌐 وب سایت 🆔️ www.behdokht.ir
به دختی های عزیز،حلول ماه شعبان بر همگی مبارک😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تسبیح پیرمردی بعد مدت ها قسمت شد به زیارت شاه‌عبدالعظیم حسنی مشرف شویم بچه ها از اول چشم می چرخاندند تا فروشگاهی پیدا کنند. ساعت 11شب، تنها فروشگاه محصولات فرهنگی حرم باز بود برخلاف همیشه که پسرم در کتاب ها غوطه ور می شد، این بار اصرار داشت تسبیح بخرد، تسبیح های دانه ریز و زیبا را نشان می دادم ولی دنبال تسبیح بلند با دانه های درشت می گشت. تا تسبیح مدنظر رو پیدا کردیم و کارت کشیدیم، بال درآورد. به صحن حرم رفتیم و یا علی از تو مدد و د‌‌ِ بچرخان 😅 گفت حاج آقا محمدی همیشه در مسجد این کار را انجام می دهد😁 پدر شروع کرد به نصیحت کردن و از آداب و ارزش ها گفتن💓 و پسر 8ساله مان سراپا گوش شد، این مواقع هست که قانون هفت سال دوم عبد بودن، قانون پذیر و دستور پذیر را کاملا حس می کنم... چنین شد که در شب مبعث ذکر صلوات گفتن پسر جان را با تسبیح پیرمردی اش دیدیم... ✍نویسنده:طیبه اکبری @behdokht.ir
میلاد حسین بن علی باد مبارک🌺 صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین💐 @behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میلاد علمدار کربلا،برتمامی به دختی های عزیز مبارک😍🌺انشاءالله بهترین عیدی رو از دستان باب الحوائج بگیریم❤ @behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ویژگی بچه های باهوش👌👩‍🔬👨‍🔧 ⬅️ ما را در شبکه های اجتماعی همراهی کنید: بله 🆔️ https://ble.ir/beh_dokht ایتا 🆔️ Eitaa.com/behdokht_ir سروش پلاس 🆔️ splus.ir/behdokht_ir روبیکا 🆔️ https://rubika.ir/behdokht_ir اینستاگرام 🆔️ instagram.com/behdokht_ir 🌐 وب سایت 🆔️ www.behdokht.ir
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری @behdokht.ir
اعمال شب نیمه شعبان @behdokht.ir
مولای من،ولادتت مبارک😍🎊⚘ به دختی های عزیز عیدتون مبارک،انشاءالله بهترین عیدی رو از صاحب الزمان بگیریم🙏❤ @behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال نو مبارک،انشاءالله سال ظهور حضرت مهدی (عج) باشه و پر از اتفاقای خوب😍❤ @behdokht.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهربان تر از مادر از بعد از ظهر بهش چند بار اولتیماتوم داده بودم که عصری میریم مراسم حتما دستشویی ات رو بگی و یادت نره و ...(دختر ۳ ساله و اندی ام رو میگم که چند ماهی است پروژه خداحافظ پوشک رو باهم شروع کردیم ولی خیلی پیشرفت قابل قبولی نداشتیم)ا ونم هزار جور قول و وعده داده بود؛ بماند که هزار وعده خوبان یکی وفا نکند... خلاصه شد آنچه نباید می شد ووقتی مشغول بازی شدید با بچه ها شده بود دامن از کف داد و دستشویی اش ریخت ولی خوب چون خیلی به قولش اعتماد نداشتم یه پوشک آموزشی احتیاطی پاش کرده بودم ولی خیلی بهم برخورد که سر قولش نمونده و ...بهش اخم کردم و گفت ‌که از دستت ناراحتم با من صحبت نکن فردا هم تولد نمیریم خونه مامان جون چون هنوز بزرگ نشدی و چندتا خط و نشان مادرانه دیگر... یه کم غر زد و ناراحتی کرد ، آخرسر گفت مامان ؛وقتی می‌خواهیم بخوابیم باهام مهربون میشی! ؟!یه لحظه بدجوری خنده ام گرفت،خودم رو جمع و جور کردم و گفتم نه چون خیلی ناراحتم کردی! گفت نه آخر شب رو میگم ...یه لحظه حرفش خیلی منو به فکر انداخت، یاد گناه ها و توبه های سر سری خودم افتادم همون طور که خودم از مهربونی بی کران خدا سواستفاده کردم چون لا تعدبنی بالعقوبتک شدیم پس توبه شکستیم و گناه دامن از کفمون داده و شده آنچه نباید میشد... همونجا بود که گفتم خدایا دختر کوچکم میدونه که خط و نشون های من عملی نمیشه و میدونه فردا دیگه اون تنبیه هایی که امروز ازش حرف زدم عملیاتی نمیشه و داره اینجوری میگه، ماهم یه عمر هر کار خواستیم انجام دادیم و رو مهربونی همیشگی تو حساب کردیم و گفتیم اللَّهُمَّ لَا تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ خدایا میشه در آخرت هم مثل این دنیا که پرده از بی معرفتیمون برنداشتی باهامون حساب کنی که اگه اینطور نباشه بدجور باختیم إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى کاش در این ماه که مهمان توایم بیشتر حرمت نگه داریم ولی باز به خدای مهربان خود امیدواریم... ✍ریحانه زاغری
الگوپذیری از ساعت هفت صبح که گل پسرم بیدار باش زده بود سر پا بودم و به رسم اسفند ماه و خونه‌تکونی کمی به کارهای خونه رسیدگی کردم؛ کمی خیاطی و کمی هم تمیزکاری که آقاپسر هم به مامانش کمک می‌کرد با اصرار دستمال رو ازم می‌گرفت و به هر شکلی که دستمال می‌کشیدم همون وسیله رو دستمال می‌کشید و بعد یکی از اسباب‌بازی‌هاشو رو دنبال پاک می‌کرد. ...ساعت ۶ بعدازظهر شده بود دیگه نایی نداشتم برای رفع خستگی نشستم؛ تلویزیون رو روشن کردم و مشغول تماشای اخبار شبکه پنج شدم پسرم اومد کنترل رو بگیره که گفتم مامان جان بذار اخبار رو ببینم؛ برو بازی کن! لبخندی زد و رفت دنبال ادامه بازیش. ... خانم مجری داشت خبر می‌خوند که به یکباره و بی‌مقدمه تصویر مجری رفت و به کسری از ثانیه اذان رو پخش کردن و خانم مجری آمد و گفت: طاعات و عباداتتان قبول باشه ادامه خبر. پیش خودم داشتم می‌گفتم اذان به این سرعت بعد هم که بلافاصله اومدی جز یه صلوات کاری نمی‌شه کرد یک دفعه پسرم خندید و رفت سراغ سجاده باباش مهر رو برداشت و درست جایی که باباش به نماز می‌ایسته ایستاد و دستاشو مردونه تکان داد و مثلا نماز می‌خوند (براش دعا کردم که خدایا پسرمو از نمازگزاران قرار بده) در آخر هم مهر رو بوسید و داد دستم و ادامه بازی... با خودم گفتم به همین سرعت و سبک نماز اول وقت می‌شه خوند در ضمن حواسمون باشه هرکاری که انجام می‌دیم بچه‌ها الگوبرداری می‌کنن. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار ✍ شیرین باقری
اللهم عجل لولیک الفرج،دعای امشبمان باشد🙏به دختی های عزیز التماس دعا
فراموشکاری سر سفره سحر نشسته بودم و با بی‌اشتهایی لقمه‌های کوچک درست می‌کردم و می‌خوردم. تکه نانی به دست داشتم که نگاهم به صورت معصومانه پسرم که چند دقیقه پیش ما را برای سحر بیدار کرده بود و الان در خواب ناز بود گره خورد؛ به ناگاه صدای یکی از اساتید قدیم با صدای دعای سحر 《اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ...》ترکیب شد. ... ما ذره‌ای نور بودیم آن‌طرف دور خانه خدا می‌گشتیم. وقتی تصمیم گرفتیم بیاییم اینجا ما را بردن گردش. بهشت و جهنم نشان دادن، خوبی و بدی‌ها را نشان دادن و ... و ما اصرار داشتیم بیاییم زمین که پر نورتر بشیم، بزرگتر بشیم و نزدیک‌تر بشیم به خدا. پیمان بستیم؛ گفتند:《أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ》و ما جواب دادیم:《بَلَىٰ》. آن وقت ما را کله پا وارد این دنیا کردن. دیدین بچه با کله بدنیا می‌آید؟!! همان‌طور آمدیم و شدت فرودمان آنقدر زیاد بود که ضربه مغزی شدیم و همه چیز را فراموش کردیم... صداها در گوشم می‌پیچید "خدایا از تو درخواست می‌کنم"، "خدایا از تو درخواست می‌کنم" و صدای استاد که بیست سال پیش در کلاس صحبت می‌کرد و امروز یادآوری می‌شد. گفتم: "خدایا از بنده ضربه مغزی شده چه انتظار داری؟ خب چیزی یادم نمی‌یاد. تازه خودت گفتی فراموشکارم. می‌دونم اینا دلیل نمی‌شه ولی تو ببخش! تنها موندم تو ببخش!" چشمانم پر شده بود و نمی‌دانستم چقدر در آن حال بودم به صدای همسرم که می‌گفت: "عزیزم کجایی؟ غذات یخ کرد؛ باز چی یادت افتاده؟" با ذکر 《أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ》از آن حال خارج شدم و گفتم: "هیچی!" ماه مبارک رمضان رو به اتمام است و ان شاءالله به برکت مولود این ماه مبارک ذخیره دو دنیایمان سلامتی و نور تمام باشد. پ.ن: هدیه به تمامی گذشتگان ✍شیرین باقری @behdokht.ir
مشترک گرامی❤️ بسته سی روزه شما رو به اتمام است... پس از پایان حجم باقی‌مانده عبادات شما با نرخ عادی محاسبه می‌شود دیگر قرائت یک آیه قرآن ، برابر با ختم قرآن نخواهد بود‼️ دیگر نفس هایتان تسبیح پروردگار محاسبه نمیشود‼️ دیگر خوابتان عبادت شمرده نمیشود‼️ تمدید این بسته تا سال دیگر امکان پذیر نیست از فرصت باقیمانده استفاده کنید✅ و هرگز ناامید نباشید هیچکس تنها نیست همراه اول و آخر ،‌ خدا❤️ @behdokht.ir
🔸️ روز رحمت و پاداش 🌹 عید سعید فطر مبارک ... @behdokht.ir
*دنیای گل گلی من* خواهرم میگفت خوشبحالت تو اولین بچه ات دختره دیگه سر بعدی ها استرس نداری که اگه دختر نشد چی؟! اگه پسر شد میگی خداروشکر جنسم جور شد اگرم دختر شد که کلاهت رو هفت آسمان بنداز بالا که دو تا دختر داری و تو این دنیای بی در و پیکر دخترت یه خواهر داره❤️ شاید این حرف برای خیلی ها عجیب و غریب باشه ولی برای ما که فقط چهار تا خواهریم و هم طعم دختر بودن رو چشیدیم و هم خواهر داشتن رو واضح و مبرهن است! حالا من از جایی باشما صحبت میکنم که کلاهم آسمون هفتم است 😉 روز و شبم از دخترانگی هایی لبریز است که خیلی هاش برام تکرار تاریخ است و بعضی هاشم برام عجائب هفت گانه ! جایی که وقتی میبینی خواهر کوچکه خواهربزرگه رو خواهر جون صدا میکنه میفهمی حتما خواسته و تمنایی درکاره ولی تو از سیاستی که پشت نگاه ۳ساله و نیمه اش است دلت قنج میره ... یا جایی که میبینی خواهر بزرگه از غرفه کتاب مدرسه با پول خوراکی اش برای خواهر کوچکه کتاب خریده (حتی اگه بعدا با لطائف الحیلی پول رو با خودت حساب کنه☺️) یا وقتی هر دوشون مثلا با بابا هماهنگ میشن که برای روز مادر چه طور سورپرایزت کنند و ... تو اوج این خوشی ها هستی که میبینی وای گویا سر یه وسیله کوچک بدجوری دارن از خجالت هم در میان و کار خیلی بالا گرفته... تا میای غصه خراب شدن رابطه شون رو بخوری ، درست یا غلط میخوای برای دیر حاضر شدن دختر بزرگ خط و نشون بکشی و تنبیهاتی درنظر بگیری آبجی کوچیکه از راه میرسه و میگه مامان خواهرجون رو دعوا نکن زینب به خاطر من که جورابم گم شده بود دیر حاضرشد❤️
خلاصه دنیای صورتی و گل من گلی دخترام اینجوری شبانه روز هم از من دلبری میکنه هم یه وقتایی من رو به یه تناردیه ی بی شاخ و دم تبدیل میکنه🤪ولی هرچه هست دوستش دارم و بزرگ شدنم رو خیلی مدیونش هستم دخترای قشنگ روزتون مبارک ❤️ ✍️ریحانه زاغری @behdokht.ir
به دختی های عزیز سلام،صبحتون بخیر😍 نمیشد دهه کرامت باشه و ما پر از انرژی نیام پیشتون🥰 اعیاد بر شما مبارک باشه،روی انرژی هاتون حساب کردمااااا،با ما همراه باشید😍👌