هدایت شده از حضرت مادر
﷽ #سلام_امام_زمانم 💖
از هجر تو بی قرار بودن تا کی؟
بازیچه ی روزگــار بودن تا کی؟
ترسم که چراغ عمر گردد خاموش!
دور از تو به انتــظار بودن تا کی؟
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
هدایت شده از حضرت مادر
سلام و نور
دوستان برای ماه مبارک رمضان میخوایم مثل هرسال ختم قرآن داشته باشیم
عزیزان ختم قرآن روزانه یک جز خونده میشه و ختم دسته جمعی بعدش نمیشه بگید من انصراف میدم اگر هر روز تا آخر رمضان جز خوانی رو انجام میدید عضو این کانال بشید
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از بهشتیان 🌱
در رز اسکارف
با کلی روسری وشال های خاص و دست دوز در خدمتتون هستیم 🚶♀️
اگه می خوای امسال متفاوت باشی ما را همراهی کن👌
در ضمن برای اصفهانی های عزیز فروش حضوری هم داریم ✅
پرداخت دو مرحله ای هم یکی از مزیت های کانال ماست💳
پشيمون نمیشی اگه یه سر به کانال ما بزنی
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
https://eitaa.com/joinchat/1492189196Cf96c9d6c43
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
بهشتیان 🌱
در رز اسکارف با کلی روسری وشال های خاص و دست دوز در خدمتتون هستیم 🚶♀️ اگه می خوای امسال متفاوت با
یه جشنواره عیدانه دارن 🤩
که تخفیف روی کلیه کارهاشون میزارن✅
از فرصت استفاده کنید🌹
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت505 💫کنار تو بودن زیباست💫 کنار تو بودن زیباست: باید به م
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت506
💫کنار تو بودن زیباست💫
با صدای گریه و جیغ زنی چشم باز کردم
_بدبخت شدیم! سپهر پاشو ببین چه بلایی سرمون آوردی
از تخت پایین اومدم و ایستادم و از ترس تمام بدنم میلرزه!
در اتاق رو باز کردم و همزمان صدای عصبی سپهر رو شنیدم
_چه خبرته مهین!
به جاوید که درحال پوشیدن لباسش بود و از اتاقش بیرون میومد نگاه کردم. چشمهاش پف داره اون هم خواب بوده و معلومه حسابی از صدای جیغ عمهش ترسیده
مهین با گریه و جیع گفت
_بابام رفت!
جز صدای گریهی مهین صدایی نیومد و جاوید تچی کرد و سمت در رفت. مهین اینبار بانفرت گفت
_همهش تقصیر تو و اون دختر بی چشم و روته که...
سپهر انقدر صداش رو بالا برد که احساس کردم ستون های خونه لرزید
_حرف دهنت رو بفهم مهین
از صدای بلندش کمی توی خودم جمع شدم
_بفهمم این حرف رو انداختی سر زبون ها من میدونم تو! این اتفاق هیچ ربطی به غزال نداره
_تو خونهای که تازه عزادار شده اینجوری داد میزنی که چی رو ثابت کنی! اگر به تو اون دخترت که هوار شد سرمون ربط نداره به کی ربط داره!؟
سپهر تهدید وار گفت
_به اون روزی که تیشه برداشتی زدی به ریشهی زندگیم! به اون روزی که رفتی در خونهی زهرا و دلش رو لرزوندی، به اون روزی که نشستی زیر پای من که بریم خودش پشیمون میشه میاد سراغت، به اون روزهایی که نشستی زیر پای بابا که با داییش دست به یکی کنید کاری کنید که من سرد بشم و این همه سال نیام به دخترم سر بزنم
_سپهر تو هیچ وقت...
دوباره حرفش رو قطع کرد
_خوب گوش هات رو باز کن مهین. اگر میخوای رابطهی خواهر برادریمون بمونه، اگر میخوای لگد نزنم زیر همه چی، پات رو از کفش غزال بکش بیرون. من از دار دنیا دو تا بچه دارم. نمیخوام خم به ابروی هیچ کدومشون بیاد.
تلاش کرد تن صداش رو پایین بیاره
_مهین تو کاری کردی که من اندازه ی بیست و دوسال به دخترم بدهکارم
_الان همه چیز رو داری میندازی گردن من!
_مامان بسه دیگه. بیا بریم
این صدای پرخواهش سروش بود
مهین دوباره شروع به شیون کرد جاوید در رو باز کرد و سپهر داخل اومد.نگاهی به من انداخت و رو به جاوید گفت
_آماده شید بریم بیمارستان
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
کل رمان۵۰ تومان
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزانی که واریز میزنید
لطفاً لطفاً لطفاً بعد از ارسال فیش فقط اسم رمان رو بگید
علامت سوال، لطفا زودتر بفرستید، کی میفرستید، منتظرم و ....
من چون سرم خیلی شلوغه این پیام ها رو اخر شب باز میکنم. ولی کسانی که اسم رمان رو بگن همون موقع جوابشون رو میدم
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂
سلام و نور
دوستان برای ماه مبارک رمضان میخوایم مثل هرسال ختم قرآن داشته باشیم
عزیزان ختم قرآن روزانه یک جز خونده میشه و ختم دسته جمعی بعدش نمیشه بگید من انصراف میدم اگر هر روز تا آخر رمضان جز خوانی رو انجام میدید عضو این کانال بشید
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
بهشتیان 🌱
سلام و نور دوستان برای ماه مبارک رمضان میخوایم مثل هرسال ختم قرآن داشته باشیم عزیزان ختم قرآن روزان
از ختم قرآن ماه رمضان جا نمونید
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت506 💫کنار تو بودن زیباست💫 با صدای گریه و جیغ زنی چشم باز
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت507
💫کنار تو بودن زیباست💫
سمت اتاقش رفت جاوید مضطرب و درمونده نگاهم کرد
_میای؟
خیلی دوست دارم برم کنار جنازهی این پیرمرد و بهش بگم که نبخشیدمت. بگم حالا برو جواب خدا رو بده
_میام
با تردید لبخند رو روی لبهاش نشوند
_جان من شر درست نکنیا! بابا رو نگاه نکن الان جواب عمه رو داد، برای پدربزرگخیلی احترامقائله
_هر حرفی هم دارم با روح اون ظالم دارم.با زندههاشون کار ندارم
رنگ التماس رو توی چشمهاش ریخت
_پس اونمانتو مشکیه رو بپوش!
شاید اگر منم از اول کنار سپهر بودم حالا انقدر هواش رو داشتم
_باشه مشکی میپوشم
به اتاقم برگشتم. نزدیکه اذانِ.کاش اول نماز میخوندیم بعد میرفتیم.
نمیرونم الان به سپهر بگم اول نماز بخونیم قبول میکنه یا فکر میکنه دوست ندارم برم و دنبال بهانهم میگردم تا دیر برسیم.
لباسهام رو روی تخت گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم.نگاهی به اتاق جاوید انداختم.خبری ازش نیست. احتمالا رفته پیش نازنین.
الان بهترین فرصته یه بابا به سپهر بگم. شاید به قول مرتضی با این حرف نرمبشه.
سمت اتاقش رفتم خواستم در بزنم که در اتاق رو باز کرد. از دیدنم پشت در اتاقش کمی جا خورد
_چی شده؟!
تو چشمهاش خیره شدم. چه جوری بهش بگم بابا! لب هام رو بهم فشار دادم.
اینکار اصلا ازم بر نمیاد.صداش توی سرم پیچید
"به اون روزی که تیشه برداشتی زدی به ریشهی زندگیم! به اون روزی که رفتی در خونهی زهرا و دلش رو لرزوندی به اون روزی که نشستی زیر پای من که بریم خودش پشیمون میشه میاد سراغت، به اون روزهایی که نشستی زیر پای بابا که با نصرت دست به یکی کنید کاری کنید که من سرد بشم و این همه سال نیام به دخترم سر بزنم"
نگاه ازش گرفتم و پرغصه لب زدم
_میشه اول نماز بخونیم بعد بریم؟
دستش رو بالا اورد و نگاهی به ساعتش انداخت و تچی کرد
_ اصلا حواسم نبود!
آهی کشید و ناراحت به خاطر پدرش گفت
_وضو بگیر که اذانگفت فوری بخونیم زود بریم
خوشحال از اینکه قبول کرده لبخند کمرنگی رو لبهام نشست و سمت سرویس بهداشتی رفتم
_جاوید اول نماز میخونیم بعد...
در خونه باز شد و جاوید داخل اومد. سپهر دلخور گفت
_الان چه وقته بیرون رفتنه!
_رفتم به نازنین بگم حاضر شه با ما بیاد!
_اول نماز میخونیم بعد میریم
_چشم
وضو گرفتم و به اتاقم برگشتم.
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
کل رمان۵۰ تومان
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزانی که واریز میزنید
لطفاً لطفاً لطفاً بعد از ارسال فیش فقط اسم رمان رو بگید
علامت سوال، لطفا زودتر بفرستید، کی میفرستید، منتظرم و ....
من چون سرم خیلی شلوغه این پیام ها رو اخر شب باز میکنم. ولی کسانی که اسم رمان رو بگن همون موقع جوابشون رو میدم
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂
بزرگواران مادری با گروه جهادی ما تماس گرفته پسرش زندان بوده قصد آزاد کردنش را نداشته اما از زندان زنگ زدند گفتند چند ماهیه پسرت تغییر کرده نمازش رو میخونه و تو کلاسهای اخلاق زندان شرکت میکنه و...
مادر که این حرفها رو میشنوه به فکر آزادی پسرش میفته برای پرداخت بدهیش ۵۰ میلیون لازم داشته. ۴۰ میلیون رو تهیه کرده و ۱۰ میلیون کم داره. ما هم تحقیق کردیم دیدم درست میگن کمک کنید این ۱۰ میلیون بنده خدا رو جور کنیم تا شب عیدی این مادر و پسر کنار هم باشند.
بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
5892107046739416
گروه جهادی شهدای دانش آموزی
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇
@shahid_abdoli
لینکقرارگاه گروه جهادی
https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافهتر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت507 💫کنار تو بودن زیباست💫 سمت اتاقش رفت جاوید مضطرب و در
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت508
💫کنار تو بودن زیباست💫
کنار تو بودن زیباست:
بعد از نماز مانتو مشکیم رو پوشیدم و تو آینه خودم رو نگاه کردم. لباس هایی که تو کل عمرم به خودم ندیدم رو الان دارم. حرف سپهر دوباره توی گوشم پیچید
"خوب گوش هات رو باز کن مهین. اگر میخوای رابطهی خواهر برادریمون بمونه، اگر میخوای لگد نزنم زیر همه چی، پات رو از کفش غزال بکش بیرون. من از دار دنیا دو تا بچه دارم. نمیخوام خم به ابروی هیچ کدومشون بیاد.
مهین تو کاری کردی که من اندازه ی بیست و دوسال به دخترم بدهکارم"
همین که سپهر اقرار میکنه اشتباه و کوتاهی کرده باعث میشه تا قلبم نسبت بهش آروم بگیره
چادرم رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم
سپهر روی مبل نشسته و چشمهاش رو بسته دستشو روی گردنش گذاشته وقتی خبر فوت عمو رضا رو آوردن مرتضی مثل مهدیه و مریم بیقراری میکرد اما وقتی خبر فوت پدر سپهر رو دادند خبری از بیقراری نیست و فقط غمگین شده.
عمو رضا کجا و این مرد ظالم کجا! عمو رضا به هیچکس ظلم نکرده بود و گاهی بیشتر از حدی که باید هوای من رو داشت اون موقعها فکر میکرد داره یتیم نوازی میکنه نمیدونست دایی با همدستی خواهر سپهر برای بیچاره کردن من دست به یکی کردن
جاوید از اتاق بیرون اومد جورابش توی دستش بود به دیوار تکیه داد و همونجور ایستاده شروع به پوشیدن کرد نگاهی به سپهر انداخت و جلو رفت
_ بابا خوبی؟!
سپهر چشمش رو باز کرد نگاهش بین من و جاوید جابجا شد با سر تایید کرد و ایستاد گفت
_ بریم
جاوید گفت
_بابا میگم آتل گردتو ببند الان دست گرفتی تا آخر اذیت میشیا!
_نمیخواد بیا بریم دیر شده
_پس با ماشین من بریم. با این وضعتون پشت ماشین نشینید بهتره
_نه با ماشین خودم میریم حالم خوبه تو برو دنبال نازنین من با غزال میریم سمت ماشین زود بیاید.
جاوید کلافه باشه ای گفت و بیرون رفتیم با سپهر هم قدم شدم
منی که حاضر نبودم حتی کنارش بایستم الان دارم پا به پاش راه میرم!
در ماشین رو باز کرد روی صندلی نشست و چشمهاش رو بست. نگاهی به ساختمون انداختم جاوید نازنین هم دارن میان در عقب رو باز کردم و نشستم چند لحظه بعد جاوید و نازنین هم وارد ماشین شدند و سپهر ماشین رو روشن کرد و راه افتاد.
دستمال کاغذی توی دست نازنین حواسم رو به خودش جلب کرد. بالا آورد و اشک ریزی که از چشمش میومد رو پاک کرد پس بالاخره یک نفر توی این خونه هست که از فوت این پیرمرد ناراحت باشه
جاوید به عقب نگاه کرد با چشم و ابرو چیزی به نازنین اشاره کرد و گفت
_ آب میخوای برات بگیرم؟
نازنین هم به تایید سری تکون داد
_نه
جاوید صاف نشست و نازنین دست توی کیفش کرد و گوشی بیرون آورده سمتم گرفته آهسته لب زد
_آقا مرتضی منتظر پیامته
با تعجب فوری نگاهم سمت جاوید رفت که از توی آینه نگاهم میکرد. جاوید از مرتضی به نازنین هم گفته!
گوشی رو گرفتم و به صفحش نگاه کردم
"غزل خواهش میکنم حرف جاوید رو گوش کن بعد از مراسمهای پدربزرگت من با مامانم میام اونجا برای خواستگاری. جواب بله گرفتن از بابات فقط به رفتارت توی این ختم بستگی داره"
از لحن پر التماس مرتضی دلم لرزید انگشتم رو روی صفحه تکون دادم و براش نوشتم
"سلام مطمئن باش هر کاری از دستم بر بیاد برای اینکه زودتر از این وضعیت نجات پیدا کنیم انجام میدم خیالت راحت باشه و هیچ استرسی نداشته باش"
پیام رو ارسال کردم و چند لحظه بعد تشکر مرتضی به عمق وجودم نشست لبخند زدم و گوشی رو سمت نازنین گرفتم با محبت گوشی رو ازم گرفت و توی کیفش انداخت
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
کل رمان۵۰ تومان
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو باید همون روز ارسال کنید وگرنه قبول نمیکنم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزانی که واریز میزنید
لطفاً لطفاً لطفاً بعد از ارسال فیش فقط اسم رمان رو بگید
علامت سوال، لطفا زودتر بفرستید، کی میفرستید، منتظرم و ....
من چون سرم خیلی شلوغه این پیام ها رو اخر شب باز میکنم. ولی کسانی که اسم رمان رو بگن همون موقع جوابشون رو میدم
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂