🦋 خاطرۀ ۵۹
🔴 کتاب «پاسداران حریم عشق»
🔹كتاب «پاسداران حریم عشق (کلمات عرفا)»، اثری ارزشمند از عالم عارف، مرحوم حضرت آیتاللّه علی سعادتپرور (پهلوانی تهرانی) ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ و دربارۀ اهل معنویّت و عرفا و سخنان آنان است.
🔸حدود ۱۵ سال پیش، در جلسهای نسبتاًخصوصی دربارۀ این کتاب و ارزشهایش سخن گفتم. فردای آن شب یا چند شب پس از آن، ۳ تن از عزیزانم که اکنون روحانی مبلّغ هستند، مجموعۀ این کتاب دهجلدی را به بنده هدیّه دادند.
🔹بخشهای فراوانی از جلد «دوم» این کتاب را که دوست داشتم بخوانم، تا روز یکشنبه، ۲۳ / ۱۰ / ۱۴۰۳، خواندم و برگزیدۀ آنها را در روز دوشنبه، ۱ / ۱۱ / ۱۴۰۳، برای خودم نوشتم.
🔸بخشهای زیادی از جلد «سوم» این کتاب را که دوست داشتم بخوانم، تا روز یکشنبه، ۲۳ / ۱۰ / ۱۴۰۳، خواندم و برگزیدۀ آنها را در روز جمعه، ۵ / ۱۱ / ۱۴۰۳، برای خودم نوشتم.
🔹بخشهای بسیاری از جلد «چهارم» این کتاب را که دوست داشتم بخوانم، تا روز دوشنبه، ۸ / ۱۱ / ۱۴۰۳، خواندم و برگزیدۀ آنها را هم تا همان روز برای خودم نوشتم.
🔸مطالعۀ این کتاب را به کسانی که خیلی اهل خواندن هستند و به سیرۀ خوبان، علاقۀ بسیاری دارند، پیشنهاد میکنم؛ البتّه این پیشنهاد به معنای تأیید همۀ گفتارها و رفتارهای آنان نیست؛ چون تنها اهل عصمت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ معصوم هستند و هر کسی جز آنان ممکن است که دچار اشتباه شود.
#برگزیدهنویسی، #پاسداران_حریم_عشق، #عرفا، #مطالعه، #معرفی_کتاب
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۶۰
🔴 نجات نوزاد از دل آتش
🔹پنجشنبهشب، ۲ / ۱۲ / ۱۴۰۳، بیحوصله بودم. عزیزی فهمید و مرا به خانهاش برد تا شاید بر اثر دورهمی معنوی و علمی، شاداب شَوم و به لطف الاهی شدم.
🔸همسرش نقل کرد که شما در یک سخنرانی دربارۀ کیفرهای سقط جنین صحبت کردید.
پس از یکی ـ دو روز، یکی از دوستانم به خانۀ ما آمد؛ در حالی که خیلی ناراحت بود؛ چون در آن ایّام با همسرش دچار اختلاف شدید شده و برای طلاق در رفتوآمد به دادگاه بود.
او گفت: «من که الان اینجا هستم، قرار بود که به خانۀ پدرم بروم و نمیدانم که چرا از خانۀ شما سر درآوردهام! من باردارم و هیچ کس، حتّی همسرم خبر ندارد؛ جز دو تا از دوستانم! که پیشنهاد دادهاند بچه را سقط کنم تا او را که هنوز کوچک است و روح ندارد، شریک مشکلاتت نکنم!»
من به یاد آن سخنرانی شما افتادم و سخنانتان را به او بازگو کردم و چند ساعت، او را نگه داشتم تا کاملاً آرام شود.
هنگام رفتن گفت: «دیگر به خانۀ پدرم نمیروم و به خانۀ خودمان برمیگردم.» و خیلی مرا دعا کرد و من از او خواستم که شما را دعا کند؛ چون آن مطالب را از شما آموخته بودم.
پس از مدّتی فهمیدم که هم بارداریاش را به همسرش گفته و هم دیگر خبری از طلاق نیست.
پس از مدّتی خواهرم در تماسّ تلفنی گفت: «در خواب دیدم که من و تو به حرم امام رضا ـ علیه السّلام. ـ مشرّف شدهایم. یک دست لباس خادمی، به تو داده و گفته شد که تو برای خادم آن حضرت بودن، انتخاب شدهای. ناگهان در گوشهای از صحن آنجا، آتشسوزی بزرگی رخ داد و مردم، وحشتزده شدند. تو خودت را به دل آتش زدی و نوزادی به نام... را از آتش بیرون آوردی و به مادرش تحویل دادی و مردم، خوشحال شدند و از تو تشکّر کردند.»
به خواهرم گفتم که شاید آن آتش، آتش دعوا و اختلاف بود و آن نوزاد، جنینی بود که من با مادرش دربارۀ سقطنکردن او صحبت کردم و او به دنیا آمده و به همین اسم، نامگذاری شده است؛ کودکی سالم، زیبا و دوستداشتنی!
***
🔹بنده گفتم: خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ در قرآن کریم میفرماید: «مَن اَحیا نَفسًا فَکَاَنَّما اَحیَی النّاسَ جَمیعًا؛ کسی که یک نفر را زنده کند، انگار همۀ مردم را زنده کرده است.» (۱)
زندهکردن، انواعی دارد و هدایتکردن دیگران که باعث زندهکردن «روح» و «حقیقت» آنان است، از بهترین انواع آن است و هدایتکردن شما، هم باعث هدایت یک مادر و «زندهشدن» عقل و دل او شده و هم باعث «زندهماندن» کودکش؛ پس آفرین به شما! و خدا خیرتان دهد.
🔸این ماجَرا را هم نقل کردم که مرحوم پدرم (حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی) ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ نقل کردند: «روزی داشتم از جایی میگذشتم که دیدم آتشسوزی شده و مردی شخصی را از آتش نجات داده و دیگری او را کول کرده و دیگران دوْرش جمع شدهاند و دارند از او قدردانی میکنند.
از آنان خواستم که به سخنانم گوش کنند و به آنان گفتم که این مرد، کار بزرگی کرده؛ چون شخصی را از آتش "دنیا" نجات داده است و اگر نجات نمیداد، آن شخص نمیتوانست "مدّتی دیگر" در دنیا زنده بماند؛ حال، کسی که دیگران را از آتش "آخرت" نجات دهد و باعث "زندگی خوش ابدی" او شود، چقدر ارزش دارد؟؛ پس قدر علما و روحانیّت را بدانید که با سخنرانیها و هدایتهای خود، مردم را از عذابهای اخروی آگاه میکنند و نجات میدهند.»
***
🔹چنانکه معلوم است، ماجرای این بانو و آن نوزاد و مادرش، از آثار حضور در مجالس سخنرانی دینی است؛ پس تا میتوانید، در چنین مجالسی شرکت کنید تا هم جان خودتان زنده و زندهتر شود و هم چهبسا باعث زندهشدنها و زندهماندنها شوید و اگر سخنرانیهای بنده در شما یا دیگران، اثر گذاشته است، لطفاً برایم بفرستید تا انشاءالله هم خوشحال شوم و هم آن را بیان کنم تا دیگران هم بدانند و بهره ببرند.
۱. مائده (۵)، ۳۲.
#روحانیت، #سخنرانی، #سقط_جنین، #شادابی، #زندهکردن، #مجلس_دینی، #هدایت
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
هدایت شده از استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #خبر
🔹کانالهای بنده:
۱. استاد بِنیسی و فرزندشان (دربارۀ زندگانی، سبک زندگی و آثار ارزشمند مرحوم پدرم: حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی، و بعضی از آثار خودم)
https://eitaa.com/benisiha_ir
۲. سخنرانی های حاج آقا بنیسی (صوت و متن سخنرانیهایم و کلیپهایی از آنها)
https://eitaa.com/benisi
۳. خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی (خاطرات روزانهام و...)
https://eitaa.com/benisi2
۴. یک دریا قطره (مطالب نابی از دیگران)
https://eitaa.com/ghatreghatre
🔸لطفاً در همۀ آنها عضو شوید و همیشه مطالب آنها را دنبال کنید.
اسماعیل داستانی بنیسی
#کانال
🌷
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۶۱
🔴 اهدای ثواب به همۀ مؤمنان تاریخ!
🔹در شام پنجشنبه، ۹ / ۱۲ / ۱۴۰۳، در اتوبوس در کَنار روحانیای به نام حاجآقا «سیّد محمّدجواد موسوی» نشستم و ایشان این سخنان را بیان کرد:
🔸«من ۶۵ سال دارم و از نسل امامزاده موسی مبرقع ـ علیه السّلام. ـ هستم (۱) و ۱۴ نسلم در عِراق و ۱۴ نسلم در ایران، مدفون هستند.
🔸نام دخترم را "مارِیه" گذاشتهام؛ نام یکی از همسران رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ که غریب است.
🔸نام پسر این دخترم، "ذوالفقار" و نام پدر او "سَیف" و نام پدرِ پدرش "علی" است که در مجموع میشود: ذوالفقار؛ سیف علی (۲)!
🔸خانۀ ما، در مرز شهر کاظمین است و با حرم مطهّر کاظمین، نیمساعت پیاده و ۴ دقیقه سواره، فاصله دارد.
🔸هنگامی که صدّام ایرانیها را از عراق بیرون میراند، سادات بُرقِعی (نسل امامزادۀ یادشده) را هم اخراج میکرد؛ برای همین، ما نامخانوادگیمان را تغییر دادیم و "موسوی" گذاشتیم.
🔸من در آنجا مسجد دارم و امامجماعت هستم و با مأمومهایم هر روز ۲ صفحه قرآن میخوانم و در هر روز ماه مبارک رمضان، یک جزء.
🔸در هر اربعین ۳ بار، پیاده یا سواره به کربلا مشرّف میشوم؛ وگرنه، گریه میکنم؛ یک بار، یک هفته پیش از اربعین، بار دیگر ۴ روز پیش از آن و بار سوم، خود روز اربعین!
🔸هر گاه به زیارت معصومی میروم، ثواب تکتک قدمهایم را به همۀ مؤمنانِ درگذشته، زنده و آینده اهدا میکنم.
در مسجدمان هم که قرآن میخوانم، ثواب قِرائتکردن آن را هم به آنان هدیّه میدهم؛ یعنی: به همۀ مؤمنانِ از اوّل تاریخ تا روز قیامت؛ چه انسانهای مؤمن، چه فرشتگان، چه جنهای مؤمن و چه موجودات مؤمن دیگر!
🔸این کار را انجام میدهم تا این که در قیامت، کافران و دشمنان تشیّع، هنگامی که مقامات اهل ایمان را میبینند، خشمگین شوند.»
🔹سپس ایشان به این آیۀ مبارکۀ اشاره کرد: «لايَطَئونَ مَوطِئًا يَغيظُ الكُفَّارَ و لايَنالونَ مِن عَدُوٍّ نَیلًا اِلّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ اِنَّ اللّٰهَ لايُضيعُ اَجرَ المُحسِنینَ؛ در جايى كه كفّار را به خشم میآورَد، گام نمیگذارند و كامى از دشمن برنمیگيرند (ضربهاى به دشمن وارد نمیکنند)، مگر آن كه بِدان سبب، عملی صالح براى آنان نوشته مىشود؛ كه خداوند، پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.» (۳).
***
🔸از ایشان درخواست کردم که در حرم مطهّر کاظمین، برایم توسّل کند. ایشان دست راستش را فروتنانه روی سرش گذاشت و قول داد.
🔹سپس اجازه خواستم که از ایشان عکس بگیرم. اجازه داد و پس از عکسگرفتنم خواست که عکسها را برایش بفرستم و بنده، همان لحظه با پیامرَسان ایتا فرستادم.
🔸خوشا به حال ایشان و همۀ کسانی که مؤمنان را دوست دارند و با دشمنان آنان دشمنی میکنند!
۱. حرم این امامزاده در شهر مقدّس قم، خیابان شهید دلآذر (آذر)، و مشهور به «۴۰ اَختَران» (یعنی: ۴۰ ستاره) است؛ چون در آنجا حدود ۴۰ تن از خاندان ایشان، به خاک سپرده شدهاند.
۲. نام شمشیر حضرت امیرالمؤمنین، امام علی، ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ «ذوالفِقار» بوده است؛ یعنی: دارای مهرهها.
این شمشیر، چون دارای مهرههایی شبیه مهرههای ستون فقرات بوده، به این نام نامیده شده و بر خِلاف تصوّر خیلی از مردم، ۲ تا تیغه نداشته است.
مجموع نامهای این پسر، پدرش و پدرِ پدرش، ترکیب زیبایی میشود: «ذوالفقار؛ سیف علی»؛ یعنی: ذوالفقار؛ شمشیر علی.
۳. توبه (۹)، ۱۲۰.
#احسان_معنوی، #اربعین، #تبری، #تواضع، #تولی، #زیارت_اربعین، #هدیه، #هدیه_معنوی
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۶۱ 🔴 اهدای ثواب به همۀ مؤمنان تاریخ! 🔹در شام پنجشنبه، ۹ / ۱۲ / ۱۴۰۳، در اتوبوس در کَنار ر
🦋 خاطرۀ ۶۲
🔴 کتابهای «راز انگشتر» و «شیخ دیدبان»
🔹در روز پنجشنبه، ۹ / ۱۲ / ۱۴۰۳، این کتابها را خریدم، فردایش خواندم و برگزیدۀ آنها را پسفردایش برای خودم نوشتم:
۱. «راز انگشتر: خاطراتی از سبک زندگی شهید سعید بیاضیزاده» که از شهدای مدافع حرم و روحانی نخبه بود؛
۲. «شیخ دیدبان» که دربارۀ شهید حاجآقا محمّدباقر قرهگزلو، معروف به «محمود غفاری»، از شاگردان ویژۀ اخلاقی مرحوم آیتاللّه شیخ عبدالکریم حقشناس ـ رضوان اللّه تعالی علیهم. ـ و به صورت داستانی و شبیه رمان است.
🔸خواندن این دو کتاب خواندنی را به همۀ خوانندگان عزیز، بهویژه روحانیّت محترم پیشنهاد میکنم.
#برگزیدهنویسی، #راز_انگشتر، #شیخ_دیدبان، #شهدا، #شهدای_روحانی، #عرفا، #مطالعه، #معرفی_کتاب
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2