eitaa logo
#به سوی نور(۷)
73 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
100 فایل
› اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و مسائلِ روز🍃 ‌ •ارتباط با ادمین : @ZAHRASH93
مشاهده در ایتا
دانلود
°•اگر می‌خوای همسرت پاکدامن باشه! …
۱۰ علامت گوارشی که نباید نادیده بگیرید.
🔴 نقش ♻️ اگر مراقب نباشید رسانه‌ها با شما کاری خواهند کرد که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید! (مالکوم ایکس) 🔹 مالکوم ایکس، رهبر مسلمانان سیاه‌پوست آمریکا بود که رهبر انقلاب در کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین، از او با عنوان «شهید» یاد کردند.
🔷 همسرش می‌گفت: یک شب دخترم زهرا به شدت در تب می‌سوخت، از بس گریه کرد واقعی عاصی شدم. دیگر توان و قدرتی برای آرام کردن زهرا نداشتم. رو به عکس رضا کردم و گفتم: آقا رضا خسته شدم، خودت می‌دانی و این بچه! من که نمی‌توانم او را آرام کنم. 🌷جانماز رضا همیشه همانجا که نماز می‌خواند پهن بود و عبایش تاشده روی آن قرار داشت. زهرا را گذشتم روی زمین، کنار جانماز. از خستگی چشمانم روی هم افتاد. چشم که باز کردم، به خودم که آمدم دیدم خبری از صدای گریه زهرا نیست! از جا پریدم. زهرا کنار جانماز رضا آرام خوابیده بود. دست به پیشانی‌اش زدم، دیگر از آن تب سوزان هم خبری نبود. چشمم رفت به سمت جانماز، دیدم عبای رضا گویی پوشیده شده و دوباره روی جانماز افتاده! 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند/ شاهد نهم / مقیم کوی رضا /انتشارات شهید ابراهیم هادی
⚠️ مواظب های شوهرتان باشید برای داشتن حس تفاهم با شوهرتان باید بدانید که او چه روحیه ای دارد. آیا انتظار دارید از همکار شوهرتان تمجید کنید و او ناراحت نشود؟! ✔️ اگر میخواهید همیشه در قلب شوهرتان جای داشته باشید هیچ گاه بیش از حد از مردی نزد او تعریف نکنید 🔺هیچ وقت چیزهایی را که از دیگران یاد می گیرید با آب و تاب پیش او بازگو نکنید! از کجا می دانید به غرور شوهرتان برنخورده است؟! 👈🏻گاهی بعضی از مردها خود را پنهان می کنند و قدرت ابراز آن را ندارند، آنوقت دچار دردی درونی میشوند که پیامدهای آن خوشایند نیست. ✔️ شما باید متوجه این خصیصه مردها باشید.
🌷صراط مستقیم از متن جهنم می گذرد جهنمی که با دست اغواشدگان شیاطین بر کره زمین برپا شده است شیاطین می دانند که اگر به ما اجازه رشد بدهند سیر آینده تاریخ جهان از کف اختیارشان خارج خواهد شد و دیری نخواهد پایید که جهان از فریاد حق طلبانه همه مستضعفین و محرومین، پر خواهد گشت این تقدیر محتومی است که دیر یا زود چه آنان بخواهند و چه نخواهند روی خواهد نمود هر کس به پیامبر اسلام گرویده مأموریت استقامت دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران در آخرالزمان ⭕️ عقرب و حفرهٔ تنگ صداهای هولناک، ترس الهام را زیاد کرده بودند. او یکباره جسد خود را در یک فضای نیمه تاریک و داخل یک خانهٔ متروکه با دیوارهای بلند گِلی و مخوف دید. دیوارها پر از سوراخ‌های کوچک و بزرگ بودند که داخل هر کدام، موجودات عجیب و غریب و ترسناک نشسته و مدام می‌غریدند. موهای ضخیم و بلندشان چهره‌شان را پوشانده بود. فقط چشم‌های سرخ‌شان هویدا بود که به جسد الهام زل زده بودند. از دماغ‌های گنده و پهنشان شعله‌های آتش زبانه می‌کشید. الهام که جسد خود را در این ساختمان تک و تنها می‌دید، وحشت وجودش را گرفته بود. نمی‌دانست اینجا کجاست؟ ناگهان در اطراف جسدش مارهای سیاه و بزرگی دید که چشم‌هایشان زرد بود و از دهانشان زهر می‌چکید. پایین پاهایش عقرب‌های سیاهی دید که اندازهٔ هر کدام به اندازهٔ یک فیل بود. الهام از وحشت فراوان زبانش بند آمده بود. صدای شیون آدم‌هایی که معلوم نبود از کجا می‌آید، شنیده می‌شد. جسد الهام تکانی خورد. بلند شد و نشست. نگاهی به بدن خود کرد. تمام استخوان‌هایش پر از درد بود. خستگی مفرطی بر بدنش غلبه کرده بود. تا چشمش به اطراف افتاد، از جا برخاست. با دیدن مارها و عقرب‌های هولناک، دست و پایش را گم کرد و با آن حالش شروع به دویدن کرد. جلوی پایش را به درستی نمی‌دید. مکرر زمین می‌خورد.از خوف،مدام پشت سرش را نگاه می‌کرد.هنوز مارها و عقرب‌ها دنبالش بودند. الهام در این اوضاع فقط داد می‌زد. از اینکه نمی‌دانست اینجا کجاست و قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد، بیشتر رنج می‌برد. نفسش به شماره افتاده بود. انگار اکسیژن کافی برای تنفس نداشت. با دستش گلوی خود را گرفته بود و به سوی مکان نامعلوم می‌تاخت. بدن پر از زخم و دردش را با زحمت فراوان با خود می‌کشید.صدای سگ‌ها و حیوانات وحشی از دور به گوش می‌رسید. چیزی نمانده بود قالب تهی کند.او فقط می‌دوید. برایش مهم نبود که پاهایش از خارهای زمخت و تیز، خون آلود شده است. ناگهان با سر به ته چاله‌ای بزرگ افتاد. دلش هری ریخت. درد زیادی را تحمل می‌کرد. چشمانش را باز کرد. خود را در حفره‌ای تنگ با دیوارهایی پر از جانوران موذی دید. یکباره زبان باز کرد و با تمام وجودش خدا را صدا زد. با صدای بلند فریاد زد:" خدااا! کمکم کن! اینجا کجاست؟ ای خدااا! من فقط تو را دارم. به دادم برس!" و شروع کرد بلند بلند گریه کردن. در این هنگام از گوشهٔ گودال خاک‌ها شروع به ریزش کردند و دریچه‌ای باز شد. با باز شدن این دریچه، نفس کشیدن برای الهام راحت‌تر شده بود، اما هنوز وجودش پر از وحشت بود. دو نفر با هیبتی ترسناک و بدنی متعفن با گرزهایی بزرگ در دست به سمت او می‌آمدند. الهام با همان حالت نشسته عقب عقب رفت تا پشتش دیوارهٔ گودال را لمس کرد. شما کیستید؟ اینجا کجاست؟ ما مأمور عذاب تو در قبر هستیم! یعنی من مرده‌ام؟ بله! تازه جان داده‌ای. اکنون هم باید به سؤال‌های ما پاسخ بدهی و هم با این گرزهای گداخته به سر و صورتت بزنیم تا از تعلقات دنیایی کنده شوی! مؤلف: روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بینش راهبردی
امروز یکی از بزرگواران و همرزمان حاج قاسم تماس گرفت و از بنده خواست تا خدمتشان برسم توفیق شد و رفتم تهران و خدمتشان رسیدم وقتی به مقصد رسیدم آمدند به استقبال و بعد از دقایقی که وارد ساختمان شدم با مجموعه ای از همرزمان حاج قاسم و کهنه سربازان گمنام نظام مواجه شدم که قاعدتاً باید در آن سن با نوه هایشان بازی کنند اما اینها هر کدام شان حاج قاسم هستند وقتی توضیح دادند که خورشید طلوع نکرده می آیند و تا پاسی از شب آنجا هستند تعجبم دو چندان شد گفتم حاجی اینجا کجاست توضیح دادند بازرسی ویژه رییس جمهور که مردم با سامانه ۲۷۷۷ تماس می‌گیرند و گزارش رشوه گیری ها را میدهند فرمودند اینجا را جناب رییس جمهور برای مبارزه با مفاسد اقتصادی مخصوصا ارتشا درست کرده به نوعی گشت ارشاد مدیران چند ساعتی آنجا بودم و توضیحات مفصلی برایم دادند از اینکه چگونه در این مدت دوماه ملجا مردم در مبارزه با مفاسد اقتصادی شدند خدا را شاکرم بابت این توفیق ان شاالله بیشتر می‌نویسم که چگونه کمکشان کنیم
✍🏻استاد فاطمی نیا: ‌🖇️سحرها را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. 💢در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! 📌سحرها را ضايع نكنيم، اگر نماز مستحبی هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه "يا ارحم الرّاحمين" بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادی اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: "سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" 💫اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويی، عالمت عوض ميشود.
از يک دختر جوان پرسيدند : از چه نوع آرايشي استفاده ميکني؟ گفت اينارو بکار مي برم : براي لبانم ....... راستگويي  براي صدايم ...... ذکر خدا براي چشمانم ...چشم پوشي از محرمات براي دستانم ...... کمک به مستمندان براي پاهايم ...... ايستادن براي نماز براي قامتم ....... سجده براي خدا براي قلبم ........ محبت خدا براي عقلم ...... فهم قرآن براي خودمم ...... ايمان به خدا آرايش تون خدايي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅ مزایای غذا خوردن روی زمین : 🔸 کمک به هضم غذا: تمرکز خون در قسمت شکم در حالت نشستن باعث میشود تا عصاره های هضم غذا در معده با سرعت بیشتری تولید شوند و هضم غذا با سرعت بیشتری انجام شود. 🔸 احساس سیر شدن زودتر اتفاق می افتد: نشستن باعث نزدیکی بیشتر پاها به شکم میشود و در این حالت به طور طبیعی احساس سیری خواهید کرد. 🔸 مفاصل متحرک و سیال باقی می مانند: خم شدن زانوها، قوزک پا و ران ها در هنگام نشستن برای افراد سالم باعث روان شدن و نرمی مفاصل می شود و در نتیجه انتقال از حالت نشسته به ایستاده و یا بالعکس به راحتی صورت می گیرد. 🔸 ماهیچه ها فعال باقی می مانند: نشستن روی صندلی باعث می شود تا بیشتر وزن به یک قسمت از صندلی تکیه داده شود. و در این حالت بدن کمترین تحرک و فعالیت را دارد و شکم حالت شل و رها به خود می گیرد. اما در نشستن روی زمین عضلات شکم، ساق پا، کمر و ران فعال و اکتیو باقی می مانند. 🔸 جلوگیری از ابتلا به واریس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️کلیپی تاثیر گذار از وداع پدر شهید عباس بابایی با پیکر فرزندش 🌷سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی گرامی باد 🌹🍃🌹🍃
🌷شهید عباس بابایی : ❤️ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه. هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو. ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن . همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . . ۱۵ مردادماه سالروز شهادت❣ شادی روح همه شهدا صلوات...❣ شهید 🌹🍃🌹🍃
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران درآخرالزمان ⭕️ خانهٔ شادی ساعتی بعد الهام چشم‌هایش را به آرامی گشود. نور چشم نوازی دیدگانش را گرم کرد. نگاهی به اطراف انداخت. گویا دردی احساس نمی‌کرد. خود را در اتاقی با دیوارهای سفید و تزیین شده با چلچراغ‌های زیبا و نغمه‌های آرامبخش دید.رایحه‌ای خوش‌بو فضا را معطر کرده بود. فرش‌هایی نرم از جنس حریر و دیبا این حجره را تزیین کرده بود. الهام روی پایش ایستاد.نرمی عجیب فرش‌ها او را وسوسه کرد تا چند قدمی راه برود. در مقابل پنجرهٔ حجره ایستاد. مناظر زیبای باغ‌ها و گل‌های رنگارنگ و صدای شرشر آب برایش لذت زیادی داشت. برایش سؤال بود که اینجا کجاست؟ ناگهان صدای مهربانی به گوش او رسید که با لحنی آرامبخش می‌گفت:" اینجا بیتُ الفَرَح است، یعنی خانهٔ شادی. این هدیه‌ای از طرف خداست به تو." الهام سرش را چرخاند تا صاحب صدا را پیدا کند، اما کسی را ندید. با خود گفت: "من که مرده بودم و داشتم زیر گرزهای مأموران خدا عذاب می‌شدم! چه شد که یکباره سر از اینجا درآوردم؟" ندای محبت آمیزی طنین انداز شد و گفت:" عذاب در عالم آخرت، نتیجهٔ اعمال شما انسان‌ها در دنیاست. هر عمل بدی که از شما سر زده باشد، به شکل شکنجه و رنج نماید نمایان می‌شود و شما اینجا حقیقت اعمال خود را می‌بینید." الهام که به آرامش بی‌نظیری رسیده بود، گفت:" تو کیستی؟" من عمل نیک تو هستم که به شکل این حجرهٔ زیبا ظاهر شده‌ام. کدام عمل نیکم؟ صدا گفت:" من عمل" شاد کردن" فرزندت ملیحه هستم! یکی از صفات خوب تو در دنیایی این بود که دخترت را شاد می‌کردی و خدا وعده داده هر کس فرزندش را شاد کرد، پس از مرگ او را در خانه‌ای به نام "بیت شادی" سکنا دهد. تو فعلاً در این خانه در کمال شادی و سرور خواهی بود تا اینکه به راهت ادامه دهی. البته هدیهٔ دیگری بابت خوشحال کردن فرزندت قرار است به تو عطا شود که در داخل پاکتی از نور در گوشهٔ حجره مهروموم شده و می‌توانی آن را به عنوان توشهٔ راهت با خود همراه داشته باشی، چرا که مسیر پرخطر و هولناکی در پیش داری و این هدایا می‌تواند تو را از بعضی منازل سخت عبور دهد." الهام که از حرف‌های عمل نیکش مبهوت شده بود، به سرعت گوشهٔ اتاق را نگاه کرد. جلو رفت و آن پاکت را برداشت. آن را باز کرد و دید در لوحی زرین و خوش رایحه با خطی فوق العاده زیبا نوشته بود: "سلام و تحیت خدا بر تو! خدای مهربانت در قبال مسرور کردن فرزندت در دنیا، پاداش آزاد کردن بنده به تو تقدیم می‌کند. والسلام، مأمور خدا." اشک‌های الهام بی‌اختیار جاری گشت. لذت ذره‌ای از مهربانی خدا در آغاز سفر پرمخاطره‌اش او را به اوج آرامش رسانده بود و البته از این مرحله به بعد احساس تشنگی بیشتری به انس با خدا می‌کرد. او اکنون با منتظر می‌نشست تا ببیند در ادامه چه سرنوشتی برایش رقم خواهد خورد، انتظاری توأم با احساس فقر و نیاز به بهترین پناهگاهش، خدا. لحظاتی بعد از سمت راست اتاق دری باز شد. ندایی او را صدا زد و گفت:" وقت حرکت است. توشه برگیر و راه بیفت!" مؤلف: روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour
⭕️ تهدیدِ فرصت تاریخی ایران 🔔 در روزهای گذشته شاهد برخی از مسائل جدید در حوزه بین‌الملل و امنیتِ مرتبط با ایران هستیم که به خاطر هم‌زمانی با ظهور نتایج نگاه تحولی در وزارت خارجه، باید آن را تهدیدی برای فرصت‌های جدید دانست. 🔹 اتفاقات و رویدادهای مهمی که طی چند هفته‌ و شاید چند روز اخیر روی داده است، در درون خود، برخوردار از پیام‌های معناداری است که با چینش آن‌ها در کنار همدیگر می‌توان از آن یک خروجی گرفت. 🧐 تحرکات سریع و پیاپی در آمار و مختصات لجستیکی و پیاده‌نظام آمریکا در منطقه، برجسته شدن برخی اختلافات حل‌نشده میان ایران و کشورهای خلیج‌فارس همچون میدان گازی آرش و جزایر ایرانی، رسانه‌ای شدن تحریم‌های جدید اتحادیه اروپا و تغییر محسوس دیالوگ آن‌ها در برابر تهران و بین‌المللی کردن پرونده سقوط هواپیمای اوکراینی و چرخاندن آن در دادگاه‌های اروپایی و کانادایی و محکومیت ایران به جرم حمله تروریستی به هواپیمای مسافربری، از جمله گسل‌های موجود بر سر راه سیاست‌های خارجی دولت آقای رئیسی است که با دخالت اتاق فکر غربی به اخبار مهم مربوط به ایران در رسانه‌ها تبدیل شده است.
مراسم بزرگداشت روز شهدای مدافع حرم همراه با سالروز شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی سخنران: حضرت آیت الله سید حسن عاملی مداح :حاج بهروز سرباز اردبیلی زمان:دوشنبه۱۶مردادبعداز نماز مغرب وعشا مکان:حسینیه فاطمه الزهرا(س)
🔰 💠 اگر بخواهیم در تربیت یک حرکت خوب و روان و ثمربخشی داشته باشیم؛ 🔆باید چیزهایی که به عنوان مان تربیتی هست را از مسیر برداریم. 🔻موانعی که ناخودآگاه، بدون اینکه متوجه آن‌ها باشیم. 🤔 گاهی فکر می‌کنیم کمک‌کار هستند داریم استفاده می‌کنیم، ⚠️ حال آنکه آن‌ها مانع هستند و فرزندان ما را از دسترس تربیتی مان خارج می‌کند. ✅ اگر بخواهیم کار تربیت را پیش ببریم باید بچه‌ها در اختیار ما باشند، ⁉️وقتی می‌گوییم فرزند از دسترس تربیتی خارج می‌شود، منظور چیست؟! 1⃣ ما را قبول ندارند. 2⃣ فکر و ذهن او سمت و سوی دیگر است؛ ▫️گاهی اوقات بچه‌ها در خانه هستند، اما ذهنش در کوچه است ▪️نزد دوستش است، ▫️ذهنش پیش آن است که چطور یک دوچرخه یا موتوری بخرد. ▪️گاهی مادر خیلی انرژی صرف می‌کند اما عملا بچه گویا هیچ حرف‌شنوی ندارد. 3⃣ جسم آن‌ها در اختیار ما نیست؛ چه رسد به فکر آن‌ها. 🌀مثلاً بچه صبح می‌رود بیرون و شب می‌آید، ❌ ولی مادر دائم سرگرم آشپزخانه و تمیز کردن خانه است. گویا بچه در دید و تررس نگاه او نیست. 📝 «استاد تراشیون»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خداوند نخواهد گذشت!! ⁉️تا الان شنیده‌اید که رهبر معظم انقلاب بگویند خدا از فلانی نخواهد گذشت؟!؟ 👆پس مسئله خیلی مهمه که آقا اینجوری صحبت می‌کنند...
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران درآخرالزمان ⭕️ چنگال‌های تیز الهام نگاهی به اطراف انداخت. یک کوله پشتی در گوشهٔ اتاق به چشمش خورد. بی‌اختیار رفت و آن را بر دوش خود انداخت به سمت در راهی شد. همین که از اتاق خارج شد، با جاده‌ای پر از سنگلاخ و مسیری کوهستانی مواجه شد. هوای داغ جاده و شیب بلند آن خبر از یک سفر سخت و نفس‌گیر می‌داد. الهام نگاهی به دوردست انداخت، اما فقط جادهٔ پر از صخره و سنگ‌های بزرگ می‌دید. سکوت محض حکم‌فرما بود. هوا گرگ و میش بود. ندا آمد:" حرکت کن!" الهام با گام‌های سنگین شروع به حرکت نمود. دلهرهٔ عجیبی داشت. ساعتی گذشت و همین‌طور تک و تنها به سمت بالا رفت. عبور از برخی صخره‌ها و سنگ‌ها او را خسته کرده بود. تشنگی و گرسنگی کم کم به سراغش آمده بود. تاریکی هوا بیشتر می‌شد و او به سختی جلوی پایش را می‌دید. صدای نفس نفس زدنش در کوه‌های اطراف می‌پیچید. گرمای زمین لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. تاریکی هوا ترس عجیبی به دل الهام انداخته بود. خستگی بر تنش نشسته بود، اما در فضای ترسناکی که چشم به درستی کار نمی‌کرد، فکر استراحت و نشستن را به ذهن خود راه نمی‌داد. توان الهام کم شده بود. عرق ریزان و با لبی تشنه به سمت بالا می‌رفت. ناگهان احساس کرد در آن تاریکی از پشت سر صدای پا می‌آید. صدا به او نزدیک می‌شد، اما چیزی نمی‌دید. الهام هر طور بود کمی سرعتش را بیشتر کرد، ولی انگار از صدای پا دور نمی‌شد. ترس تمام وجودش را گرفته بود. چندین بار روی زمین افتاد اما برای نجات خود بلند شد و ادامه داد. در این لحظه متوجه شد که صدای پا چند برابر شده، گویا چند نفر پشت سرش به دنبالش بودند. ناگهان چندین صدای غرش که معلوم نبود حیوان هستند یا موجودات دیگر، خوف الهام را بیشتر کرد. الهام همین‌طور که تند تند از لای این صخره‌ها بالا می‌رفت، لحظه‌ای نگاهش را برگرداند و با صحنه عجیب مواجه شد. چندین موجود غول پیکر با چهره‌ای کریه و زشت با چشم‌های گنده و سرخ و دستانی بزرگ با چنگال‌های بلند و تیز به او نزدیک می‌شدند. الهام پایش به سنگی گرفت و با صورت به زمین خورد. به سرعت چرخید تا ببیند این‌ها کیستند؟ هرچه تلاش کرد تا حرف بزند، نتوانست. بالأخره با لکنت فراوان و صدایی نحیف گفت:" شما کیستید؟ با من چه کار دارید؟" یکی از موجودات غول پیکر با صدایی خشن و بلند گفت:" چرا ما را نمی‌شناسی؟ ما همیشه همراه تو بودیم، ولی تو ما را نمی‌دیدی. ما اعمال زشت و گناه تو هستیم و اکنون تا پاک نشوی، مایهٔ عذابت خواهیم بود." الهام که مثل بید می‌لرزید و از ترس، صدای شیونش خفیف شده بود، گفت: "چگونه باید پاک شوم تا از دست شما خلاص شوم؟" آن‌ها قهقهه سر دادند و با صدای کلفتشان گفتند:" قرار است با این چنگال‌های تیز آن‌قدر بر پوست بدنت بکشیم تا قلبت ظاهر شود. اگر هم در حین این کار از هوش رفتی، دوباره به امر خدا روح به بدنت حلول می‌کند و ما آن‌قدر به کارمان ادامه می‌دهیم تا دستور برسد که از تو جدا شویم." مؤلف : روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour
داستان دهشتناک یورش نوین شیاطین به ایران در آخرالزمان شنیدن این حرف‌ها برای بیهوش شدن الهام کافی بود. لحظه‌ای به پشت سرش نگاه کرد و با خود گفت:" اگر عقب عقب بروم و از بالای این بلندی خودم را به پایین پرت کنم، شاید عذابش کمتر باشد." او با پاهایش به زمین فشار می‌آورد و آرام آرام به عقب می‌رفت. درد مفرطی بر استخوان‌ها و بدنش عارض شده بود. دیگر یارای حرکت نداشت. آن‌ها جلو آمدند. صدای شیون الهام بلند شد. او فقط از خدا کمک می‌خواست و مدام استغاثه می‌کرد. با چنگال‌های خود بر پوست بدنش می‌کشیدند و او فقط ضجه می‌زد. دردی که به عمرش نچشیده بود و ذره ذره باید شاهد کنده شدن پوست و گوشت خود می‌بود. لحظه‌ای نگذشت که الهام بیهوش شد، اما به سرعت به هوش آمد و باز شاهد فرو کردن چنگال‌های بلند آن‌ها در بدنش بود. آن‌ها مدام می‌گفتند:" این است عذاب یاری تو به ظالمان!" الهام که از این جملهٔ آن‌ها تعجب کرده بود و مدام ناله می‌زد، با همان حالت شیون گفت:" من کجا به ظالمان کمک کردم ؟من در دنیا دشمن ظالمان بودم. اشتباه می‌کنید. من تحمل این درد را ندارم ." یکی از غول پیکرها بلند، طوری که صدایش در آسمان‌ها طنین انداز بود، گفت:" تو قصد داشتی فرزندت را به قتل برسانی و با این کار به ظالمان و دشمنان خدا کمک کنی. تو اراده کرده بودی بچه‌ات را سقط کنی و با این عملت دل دشمنان خدا را شاد کردی. مگر نمی‌دانستی که دین خدا به یاران زیادی محتاج است؟ چرا شانه خالی کردی؟" الهام همان‌طور که درد می‌کشید، با شنیدن این مذمت‌ها، زجرش بیشتر و بیشتر شد. مدام با صدای بلند می‌گفت: "من اشتباه کردم. مرا برگردانید به دنیا تا جبران کنم." اما آن‌ها با چهره‌های خشم آلود و غضبناکشان می‌گفتند:" الآن زمان جبران نیست. الآن وقت حساب است و دیگر راه برگشتی در کار نیست." در این هنگام الهام به ذهنش آمد تا از توشه‌ای که به همراه دارد، استفاده کند. او بلند صدا می‌زد و می‌گفت:" من یک توشه به همراه دارم." آن‌ها گفتند:" چه توشه‌ای؟" با زحمت زیاد پاکت را از کوله پشتی‌اش بیرون آورد و به آن‌ها نشان داد. مؤلف:روح الله ولی ابرقوئی انتشار متن با لینک مجاز است. ادامه در کانال👇 https://eitaa.com/besooyenour