eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
گر طبیبانه بیایی به ســر بالیـنم به دو عالم ندهم لذت بیماری را @beytolghazal
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی‌آید دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم تحمل می رود اما شب غم سر نمی‌آید توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی‌آید چه سود از شرح این دیوانگی‌ها، بی قراری‌ها؟ تو مه، بی مهری و حرف منت باور نمی‌آید ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف که این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمی‌آید دلم در دوریت خون شد، بیا در اشک چشمم بین خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی‌آید @beytolghazal
دل می‌خورد غم من و من می‌خورم غمش دیوانهٔ غمگساری دیوانه می‌کند @beytolghazal
رفته، هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست عشق کنار وصل به ماها نیامده‌ست معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست صد بار وعده کرد که فردا ببینمش صد سال پیر گشتم و فردا نیامده‌ست یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم یکبار هم برای تماشا نیامده‌ست ای مرگ جام زهر بیاور که خسته‌ایم امشب طبیب ما به مداوا نیامده‌ست دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند گیرم برای فاتحه ی ما نیامده‌ست @beytolghazal
نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم @beytolghazal
از روی دست خط قشنگش كه مانده بود ديشب به احتمال قــوی شعر خوانده بود اسمش بهار بود، ولــی موج انفـــجار پروانه های روسری اش را پرانده بود پرتاب ناگهانی خون روی صورتش چندين گل شقايق كوچک نشانده بود وقتــــی پليس وارد اين اتفاق شد چيزی برای ثبت جنايت نمانده بود گفتند: مرد نيمه شب با دوچرخه اش خود را به كوچه گل مريم رسانده بود می خواست اعتراف بزرگی كند ولی زن ماشه را دو ثانيه قبلش چكانده بود @beytolghazal
مگو با هیچ کس راز دلت را، زود می‌میرد گل سرخی که مشتش را برای خلق وا کرده @beytolghazal
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی یک عمر غزلخوان تو بودیم و ندیدی با دیدنت ای خاطره ی خوش، همگان را از خاطره خویش زدودیم و ندیدی ای دلزده از سردی آغوش زمانه! ما اینهمه آغوش گشودیم و ندیدی موهای تو شعرند و همین چند غزل را از دفتر شعر تو ربودیم و ندیدی چون گرد که پنهان شده از گردش چشمت هستیم و نمی بینی، بودیم و ندیدی @beytolghazal
صد بوسه داده‌ایم امانت به دست باد تا کی تو را نسیم ببوسد به جای ما @beytolghazal
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم گوهرشناس نیست در این شهر شهریار من در صف خزف چه بگویم که چیستم @beytolghazal
ما بوی پیرهن را در جان ذخیره داریم شاید نیاید از مصر هر روز کاروانی @beytolghazal
🌺ششم مرداد تولد یک سالگی بیت‌الغزل🌺 💐ممنون از همراهی همه شما بزرگواران💐 @beytolghazal
با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من❤️ @beytolghazal
ای خوش‌مسیر برکه!...قرار مسافران! آغوش باز کن که رسیده‌ست کاروان پیغام بازگشت بده هر که رفته را لختی درنگ کن که بیایند ماندگان لختی درنگ کن که جهان ایستاده است بنشین نگاه کن که به رقص آمده زمان وقتش شده‌ست برکۀ کم آبِ دوردست! کم‌کم رسد تلاطم موجت به بیکران تصویر دست کیست در آیینه‌ات؟ ببین! این دست‌ها رسانده زمین را به آسمان دیگر هراس خشک شدن در دلت مباد دستی به بیعت آور و دریا شو و بمان! @beytolghazal
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست هرکه من مولای اویم، این علی مولای اوست @beytolghazal
به رغم سر به هوا بودنم زمینگیرم به سر، هوای تو دارم از زمین سیرم دلم شبیه درخت آن چنان پر از مهر است که سایه از سر هیزم‌شکن نمی‌گیرم که‌ام ؟ مبارز سستی که در میانه‌ی جنگ به دست دشمنم افتاده است شمشیرم به چاره‌سازی من اعتنا مکن، من نیز یکی از آن همه بازیچه‌های تقدیرم بهار، بی تو رسیده است و من چو مشتی برف اگر چه فصل شکوفایی است، می‌میرم @beytolghazal
گفتی: چو جان دهی به عوض بوسه‌ای دهم این خون‌بهاست مزد وفا را چه میکنی؟ @beytolghazal
ماه وقتی در شبِ موهای تو گم می‌شود کاروانی بین ابروهای تو گم می‌شود ناخدا هر قدر دریا را بلد باشد شبی کشتی‌اش در موج گیسوهای تو گم می‌شود وحشتم از مرگ خیلی کمتر است از لحظه‌ای که سری بر روی زانو های تو گم می‌شود کاروان سالار من! زنگ شترهای عرب، لای آواز النگو های تو گم می‌شود مانده ام یا آسمان در چشمهایت مخفی است یا زمین در بین بازوهای تو گم می‌شود @beytolghazal
تو مهربان‌تر از آنی که گفتنی باشی چه عاجز است زِ درک تو شعر دفتر من @beytolghazal
ای ماه شب‌افروز شبستان افروز خرم تن آنکه با تو باشد شب و روز تو خود به کمال خلقت آراسته‌ای پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز @beytolghazal
من ماجرای هجر تو با نوح گفتم، او کشتی درست کرد و سپس گفت: گریه کن‌! @beytolghazal
شبیه شوره به دشتم که تشنه مانده همیشه مرا لطافت باران ز خویش رانده همیشه منم که شور عطش را به کام بادیه آرم خدا به زخم درونم نمک نشانده همیشه نه قوی ناز محبت نه سینه سرخ مهاجر کسی برای کویرم غزل نخوانده همیشه تمام بی خبریها از آن من و خدایا چنانکه قاصدکان را زمن رمانده همیشه ترک ترک شدم از غم ، ز شش طرف بدریدم چروک غم به لبانم شکن کشانده همیشه @beytolghazal
عشق تو اندیشه را، سوخت که رسوا شدم ور نه کس از من نبود، عاقبت‌ اندیش‌تر @beytolghazal
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم شمع و گل هم هر کدام از شعله‌ای در آتشند در میان پاکبازان من نه تنها سوختم جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم @beytolghazal
ما را شب فراق ، امید حیات نیست شمعیم و در برابر طوفان نشسته‌ایم @beytolghazal