پوشید سرباز کوچک، قنداقه یعنی کفن را
پیمود یاس سپیدی، راه شقایق شدن را
نالید یعنی مرا هم در کاروانت نصیبیست
یعنی که در پیشگاهت آوردهام جان و تن را...
قدری بنوشان مرا از، اشک غریبانهٔ خویش
تا حس کنم در نگاهت، لبتشنه پرپر زدن را
تا چند اینجا بمانم، وقتی در این ظهر غربت
میبینی افتاده بر خاک، یاران گلگونکفن را
یک سینه داری پر از داغ، دست تو بگذارد ای کاش
بر شانهٔ کوچک من، این داغ قامتشکن را
ناگاه در دست مولا، یک چشمه جوشید از خون
بوسید تیری گلویِ آن شاخهٔ نسترن را
گهواره خالی خدایا، تنها دلی ماند و داغی
داغی که از من گرفتهست، پروای دلسوختن را
#مجید_تال
#غزل
@beytolghazal
تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم
شکر خدا که قلب اهل خیمه آرام است
وقتی که هم عباس دارم هم علی دارم
شکر خدا که پرچمم در دست عباس است
از دست او افتاد اگر پرچم، علی دارم
آری عصای دست دارم، قامتم روزی
از داغ عباسم اگر شد خم علی دارم
با خویش میگفتم اگر روزی نباشم هم
زنها نمیمانند بیمحرم، علی دارم
دور و برم کمکم شد از اصحاب هم خالی
اما دلم خوش بود میگفتم علی دارم
میخواستم عالم پر از نام علی باشد
حالا به روی خاک یک عالم علی دارم
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#غزل
@beytolghazal
اگر چه پهلوی تو یاد مادرم انداخت
شکسته کوفه سرت را چنان علی، اکبر
#عطیه_سادات_حجتی
#تک_بیتی
@beytolghazal
رویش را قرص ماه باید بکشد
چشمانش را سیاه باید بکشد
نوبت به لبان خشک عباس رسید
نقاش چقدر آه باید بکشد
#محمد_حسین_ملکیان
#رباعی
@beytolghazal
رود را تا به ابد تشنهی مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
#سید_حمیدرضا_برقعی
#تک_بیتی
@beytolghazal
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را؟
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچار
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#علی_انسانی
#غزل
@beytolghazal
هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد
ولی چه میشود اینبار، بیسوار نیاید
#میلاد_عرفان_پور
#تک_بیتی
@beytolghazal
شرمیست در نگاه من اما هراس نه
کمصحبتم میان شما، کم حواس نه!
چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی، التماس نه!
از بیستارگیست دلم آسمانی است
من عابری فلک زدهام، آس و پاس نه
من میروم، تو باز میآیی، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار تو از دور واضح است
از عشق خسته میشوی اما خلاص نه...!
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal
دست به دست مدعی شانهبهشانه میروی
آه! که با رقیب من جانب خانه میروی
بیخبر از کنار من، ای نفس سپیدهدم
گرمتر از شرارهٔ آه شبانه میروی
من به زبان اشک خود میدهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه میروی
در نگه نیاز من موج امیدها تویی
وه که چه مست و بیخبر سوی کرانه میروی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه میروی
حال که داستان من بهر تو شد فسانهای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه میروی؟
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
#غزل
@beytolghazal
و جهان داغ تو را تازه نگهداشته است
نه! نگهداشته داغ تو جهان را تازه
#سید_محمدجواد_شرافت
#تک_بیتی
@beytolghazal
دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
این برق در کمین گیاه کسی مباد
از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
از توبهٔ شکسته، زمین گیر خجلتم
این شیشهٔ شکسته به راه کسی مباد
یا رب که هیچ دیده ز پرواز بی محل
منتپذیر از پر کاه کسی مباد
لرزد دلم ز قامت خم همچو برگ بید
دیوار پیگسسته پناه کسی مباد
در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم
بیش از شمار، جرم و گناه کسی مباد
صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه
این ابر تیره پردهٔ ماه کسی مباد
#صائب_تبریزی
#غزل
@beytolghazal
زهرِ دوری باعث شيرينیِ ديدارهاست
آب را گرمای تابستان، گوارا میكند!
#كاظم_بهمنى
#تک_بیتی
@beytolghazal
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکهی خشک
حال حبسیهنویسیست که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و بیبسمل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازهی آغوش خدا
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینهی من هست و در آغوشم نیست
#اصغر_معاذی
#تک_بیتی
@beytolghazal
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان باادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
#نجمه_زارع
#غزل
@beytolghazal
هدر شد مستیام در یادِ دیروز و غمِ فردا
بنوش از بادهی اکنون؛ خوشا اکنون! خوشا اکنون!
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
شکسته جلوه گلبرگ از بر و دوشت
دمیده پرتو مهتاب از بناگوشت
مگر به دامن گل سر نهاده ای شب دوش؟
که آید از نفس غنچه بوی آغوشت
میان آنهمه ساغر که بوسه می افشاند
بر آتشین لب جان پرور قدح نوشت
شراب بوسه من رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گرمی آن بوسه ها فراموشت
ترا چو نکهت گل تاب آرمیدن نیست
نسیم غیر ندانم چه گفت در گوشت؟
رهی اگر چه لب از گفتگو فروبستی
هزار شکوه سراید نگاه خاموشت
#رهى_معيرى
#غزل
@beytolghazal
عالم مريد اوست كه پير مراد بود
زين الموحدين شد و زين العباد بود
#محمد_حسین_مهدی_پناه
#تک_بیتی
@beytolghazal
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست
جائی سرای توست که جای سرای نیست
وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست
گر ما خطا کنیم عطای تو بیحد است
نومیدی از عطای تو حد خطای ماست
روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را
این سلطنت بس است که گوئی گدای ماست
حاجت به خونبها نبوَد چون تو میکشی
مقتولِ خنجر تو شدن خونبهای ماست
ما را بدست خویش بکش کان نوازش است
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست
گر میکشی رهینم وگر میکشی رهی
هر ناسزا که آن ز تو آید سزای ماست
زهر ار چنانکه دوست دهد نوشدارو است
درد ار چنانکه یار فرستد دوای ماست
گفتم: که ره برد به سرا پردهی تو؟ گفت:
خواجو که محرم حرم کبریای ماست
#خواجوی_کرمانی
#غزل
@beytolghazal
اگر فصل فراق از دفتر ایام گم میشد، چه کم میشد!؟
چه خوش بود این ورق را پاره زین تقویم میکردند
#حسین_منزوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
نخفتهایم که شب بگذرد سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند
نخفتهایم که تا صبح شاعرانهٔ ما
ز ره رسیده و همراه عشق در بزند
نسیم، بوی تو را میبرد به همره خود
که با غرور به گلهای باغ سر بزند
شب از تب تو و من سوخت وصلمان آبی
مگر بر آتش تنهای شعلهور بزند
تمام روز که دور از توام چه خواهم کرد؟
هوای بستر و بالینم ار به سر بزند
چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست
دو دیدهام مژه بر هم دمی اگر بزند
غزل برای لبت عاشقانهتر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانهتر بزند
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
بیچارهی دچار تو را چاره جز تو چیست؟
چون مرگ، ناگزیری و تدبیر تو محال
#قیصر_امین_پور
#تک_بیتی
@beytolghazal
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
وقت دلتنگی همیشه او کنارم مینشست
بیوفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت...
روز عاشورا چه روزی بود؟ حیرانم هنوز
جانِ کوچک تا بزرگ خاندانم را گرفت
خرمنِ جسمی نحیف و آتشِ داغی بزرگ
درد رد شد از تنم، روح و روانم را گرفت
تار شد تصویر عمه، از سفر بابا رسید!
«آن مَلک» آهی کشید و بعد جانم را گرفت
#کاظم_بهمنی
#غزل
@beytolghazal