eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
در پرده‌ی سوز و ساز هم می‌خندیم با داغ درون‌‌گداز هم می‌خندیم چون لاله‌ی نوشکفته‌ای در باران از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم @beytolghazal
مثل آتش بی‌قرارم، مثل طوفان بی‌وطن دیگران از من گریزانند و من از خویشتن! @beytolghazal
چه قدر گل شدی امشب، چه قدر ماه شدی چه دل‌فریب شدی تو، چه دل‌بخواه شدی   غرور و سربه‌هوایی، چه عیب داشت مگر که سربه‌زیر شدی باز و سربه‌راه شدی   تمام پنجره‌ها غرق بود در ظلمات چراغ صاعقه‌ی این شب سیاه شدی   در آستانه‌ی آوار بود شانه‌ی من که ناگهان تو رسیدی و تکیه‌گاه شدی   مرا ز راه به در کرده بود چشمانت دوباره راه شدی نه! دوباره چاه شدی   دوباره چاه شدی تا بیفتم از چشمت دوباره مرتکب بدترین گناه شدی   تو باز عاشق آن آشنا شدی دل من چرا دوبار دچار یک اشتباه شدی!؟ @beytolghazal
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» @beytolghazal
اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفت نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت دمی به ناز حجاب از رخت کنار زدی پرنده پر زد و آهو رمید و ماه گرفت به روی گردنت افتاد تاری از گیسو تمام گردنه را یک تن از سپاه گرفت دلی چنین که تو داری تصاحبش سخت است مگر که آینه را می‌توان به آه گرفت تو را چنان وطنم از غریبه می‌گیرم اگر که دست تو در دست او پناه گرفت... @beytolghazal
بی‌تو بهار قسمت مردم نمی‌شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود @beytolghazal
مُردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید جان زکف رفت و به لب راز نهانم نرسید گرچه افروختم و سوختم و دود شدم شِکوه از دست تو هرگز به زبانم نرسید به امید تو چو آیینه نشستم همه عمر گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید غنچه‌ای بودم و پرپر شدم از باد بهار شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید منِ از پای در افتاده به وصلت چه رسم که به دامان تو این اشک روانم نرسید آه! آن روز که دادم به تو آیینه دل از تو این سنگ‌دلی‌ها به گمانم نرسید عشق پاک من و تو قصهٔ خورشید و گل است که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید @beytolghazal
حدیث عشق شنیدن کم از شهادت نیست سخن بگو و بفرما کفن کنند مرا... @beytolghazal
آن که هلاک من همی‌، خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش هر که فدا نمی‌کند دنی و دین و مال و سر گو غم نیکُوان مخور تا نخوری ندامتش جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کانچه گناه او بوَد من بکشم غرامتش هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش @beytolghazal
من به تنهایی این پیله قناعت دارم هرچه کرم است که پروانه نباید بشود... @beytolghazal
با شوکت بی نظیرش آمد از راه می‌آمد از آسمان و در دستش ماه دیدی که دهان کعبه هم وا مانده لا حول و لا قوة الا بالله @beytolghazal
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد @beytolghazal
در روز میلاد آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف عزیزی از مخاطبان دعاگوی اعضای کانال بیت الغزل بودند💐✨ از همراهی و لطف این عزیز بسیار سپاسگزاریم🌸 @beytolghazal
صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست گو کم یار برای دل اغیار مگیر دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی تا غباری ننشیند به دل خرم دوست هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست @beytolghazal
دو ريل در دو مسير مخالفيم و به‌هم‌ نمی‌رسيم بجز لحظه‌ی عبور از هم‌ @beytolghazal
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی بلند می‌پرم اما، نه آن هوا که تویی تمام طول خط از نقطه‌ی که پر شده است؟ از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی ضمیرها بدل اسم اعظم‌اند همه از او و ما که منم تا من و شما که تویی تویی جواب سوال قدیم بود و نبود چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی به عشق معنی پیچیده داده‌ای و به زن قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا کسی نشسته در آن‌سوی ماجرا که تویی نهادم آینه‌ای پیش روی آینه‌ات جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده‌ای نوشته‌ها که تویی نانوشته‌ها که تویی @beytolghazal
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟ وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟ ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟ بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟ گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟ من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟ @beytolghazal
غمت وداع همه کرد و رو به ما آورد وفا که وعده تو کردی، غمت به‌جا آورد... @beytolghazal
گریه‌ام جاری‌ست، بارانی که می‌بینی منم چتر وا کن! ابر گریانی که می‌بینی منم بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم! از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟ صید از هر سو گریزانی که می‌بینی منم کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی بی‌وفا! سرباز بی‌جانی که می‌بینی منم! اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی منم ! @beytolghazal
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش «جوان» شد پیر، «گل» شد سربه زانو، «بید» شد مجنون @beytolghazal
ای گفتن از تو در شب ممنوعه‌ام خیال آغوش تو برای من انگاره‌ای محال سیب رسیده‌ای که مرا رانده از بهشت صدبار بهتر است از افتاده‌های کال پرسیده‌ای چه می‌کنی و کیستی؟ مپرس! ای آخرین جواب من از اولین سؤال با دیگران قیاس حلال و حرام کن حرف حرام می‌شکند حرمت حلال از استکان لب زده‌ات می‌خورم،تو را می‌بوسم از دریچهٔ ممکن‌ترین مجال انگشت می‌کشی به گریبان و شامه‌ام دنبال عطر توست فراسوی این جدال تو‌ وقت دیدن عطشم کور، کور، کور من پای گفتن هوسم لال، لال، لال آینده کو؟ گذشته کجا رفت؟ کاشکی درهای لحظه را بگشاییم رو به حال @beytolghazal
دیگران هم بوده‌اند ای دوست در دیوان من زان میان تنها تو اما، شعر نابی بوده‌ای @beytolghazal
نخفته ایم که شب بگذرد سحر بزند که آفتاب چو ققنوس بال و پر بزند نخفته ایم که تا صبح شاعرانهٔ ما ز ره رسیده و همراه عشق در بزند نسیم، بوی تو را می‌برد به همره خود که با غرور به گل‌های باغ سر بزند شب از تب تو و من سوخت وصل‌مان آبی مگر بر آتش تن‌های شعله ور بزند تمام روز که دور از توام چه خواهم کرد؟ هوای بستر و بالینم ار به سر بزند چو در کنار منی کفر نعمت است ای دوست دو دیده ام مژه بر هم دمی اگر بزند بپوش پنجره را ای برهنه می ترسم که چشم شور ستاره تو را نظر بزند غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند @beytolghazal
چون سایه در سفرها پابند دیگرانیم هرکس به راه افتاد، با خویش برد ما را @beytolghazal