اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
كه جای من بسرایند از غریبی تو
شنیدن غزلی كوه را تكان میداد
خدا نخواسته حتماً و گر نه میدانم
كه از شنیدن یک شعر، كوه جان میداد
پس از علی شایع بود كه شبانه هنوز
غریبهای به یتیمان كوفه نان میداد
غریبهای كه اگر دیگران غمش دادند
همیشه شادی خود را به دیگران میداد
غریبهای كه تو بودی و مثل بغض علی
گلوی تو خبر از زخم و استخوان میداد
درون خانۀ خود تا غروب كردی آه
به غربت تو لب آفتاب اذان میداد...
شهابهای جهان میشدند خون جگرت
زمین اگر كه غمت را به آسمان میداد
پر ملائكه تابوت را بغل میكرد
اگر كه بدرقۀ تیرها امان میداد
شبیه آتش ماندی به زیر خاكستر
زبانههای تو را كربلا نشان میداد
#مهدی_مردانی
#غزل
@beytolghazal
۱ شهریور ۱۴۰۲
آن چشم که گریان نشود روز قیامت
چشمیست که از غصهی تو تر شده باشد🌹
#هادی_جانفدا
#تک_بیتی
@beytolghazal
۱ شهریور ۱۴۰۲
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟
سرای خانه بدوشی حصار عافیت است
صبا به طایر بی آشیان چه خواهد کرد؟
ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟،
شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟
مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر
غبار بادیه با کاروان چه خواهد کرد؟
به باغ خلد نیاسود جان علوی ما
به حیرتم که در این خاکدان چه خواهد کرد؟
صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
به من که از دو جهان فارغم به دولت عشق
رهی ملامت اهل جهان چه خواهد کرد؟
#رهي_معيری
#تک_بیتی
@beytolghazal
۴ شهریور ۱۴۰۲
کم فریب این رفاقت های زیبا را بخور
پوست کَندم، سیبهای سرخ هم تو زرد بود...
#سعید_صاحب_علم
#تک_بیتی
@beytolghazal
۴ شهریور ۱۴۰۲
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم
این روزها به تلخزبانی زبانزدم
تو با یقین به رفتن خود فکر میکنی
من نیز بین ماندن و ماندن مرددم!
حق داشتی گذر کنی از من، که سالهاست
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم
از پا نشستم و نفسم یاریام نکرد
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم
گفتم که عاشقت شدهام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمیزدم...
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal
۵ شهریور ۱۴۰۲
طول و عرض كوچه تان را بارها سنجيده است
كفش من دارد رياضيدان خوبى مى شود!
#اصغر_عظيمى_مهر
#تک_بیتی
@beytolghazal
۵ شهریور ۱۴۰۲
۲۵ دی ۱۴۰۲
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست
هر شب به سر کوی تو آیم متواری
با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست
گویی که طلبکار دگر یاری رو رو
آری صنما محنت عشق تو بسم نیست
#سنایی
#غزل
@beytolghazal
۲۶ دی ۱۴۰۲
او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد...
#شهریار
#تک_بیتی
@beytolghazal
۲۶ دی ۱۴۰۲
در انتظار تو تا كی سحر شماره كنم؟
ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟
نشانههای تو بر چوبخط هفته زنم
كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم
برای خواستن خير مطلقی كه تويی
به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم
شب و خيال و سراغ تو، باز میآيم
كه بهت خانهٔ در بسته را نظاره كنم
تو كی ز راه میآیی كه شهر شبزده را
به روشنايی چشمم چراغواره كنم؟
ز ياسهای تو مشتی بپاشم از سر شوق
به روی آب و قدح را پر از ستاره كنم
هزار بوسهٔ از انتظار لکزده را
نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم
هنوز هم غزلم شوكرانی است الا
كه از لب تو شكرخندی استعاره كنم
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
۲۷ دی ۱۴۰۲
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز بادهای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوختهی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهی شیرین گوار توست
بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
#هوشنگ_ابتهاج
#غزل
@beytolghazal
۲۸ دی ۱۴۰۲