از خواب چشمهای تو تا صبح میپرم
این روزها هوای تو افتاده در سرم
هر سایهای که بگذرد از خلوتم تویی
افتادهای به جان غزلهای آخرم
گاهی صدای روشنت از دور میوزد
گاهی شبیه ماه نشستی برابرم
یا رو به روی پنجرهام ایستاده ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بسترم
گاهی میان چادر گلدار کودکیت
باران گرفتهای سر گلدان پرپرم
مثل پری در آینهها حرف میزنی
جز آه، هرچه گفتهای از یاد میبرم
نزدیک صبح، کنج اتاقم نشستهای
لبخند میزنی و من از خواب میپرم
#اصغر_معاذی
#غزل
@beytolghazal
من رشتهی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورَد به تو نزدیکتر شوم
#ذوقی_اردستانی
#تک_بیتی
@beytolghazal
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور
دور است که یادی کند از عاشق مهجور
میگفت: در این شهر، که دلباختهام نیست؟
آنقدر که محبوبم و آنقدر که مشهور
گفتم که تو منظور من از اینهمه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
من شاعر دوران کهن بودم و آن مست
آمد به مزار من و برخاستم از گور
بار دگرش دیدم و در نامه نوشتم:
نزدیک رقیبانی و میبوسمت از دور
بر عاشق دلنازک خود رحم نکردی
آهندل خودشیفتهی کافر مغرور!
#سجاد_سامانی
#غزل
@beytolghazal
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار میماند به جا
#صائب_تبريزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
بی ساقی و شراب، غم از دل نمی رود
این درد را طبیب یکی و دوا یکی است
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
قایقِ قسمت اگر دور کند از تو مرا
رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد
#امیر_سهرابی
#تک_بیتی
@beytolghazal
تنم تابوت غمگینی که جانم رانمیفهمد
دل تنگم حصار استخوانم را نمیفهمد
شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست میگرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد
انارم، دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم
کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیفهمد
دلم تنگ است و می گریم، دلم تنگ است و میخندم
کسی که نیست دیوانه جهانم را نمیفهمد
چنان درآتش غم سوخته جانم که میدانم
پس ازمرگم کسی نام و نشانم را نمیفهمد
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
خرابتر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانهی آغاز بیوفایی ماست...
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست
#ابوسعید_ابوالخیر
#رباعی
@beytolghazal
گاه آن کس که به رفتن چمدان میبندد
رفتنی نیست، دو چشم نگران میخواهد
#آرش_شهیرپور
#تک_بیتی
@beytolghazal
چون سرمه میوزی قدمت روی دیدههاست
لطف خط شکسته به شیب کشیدههاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیدههاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانههات
هاشور شاعرانه شب بر سپیدههاست
من یک چنار پیرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیدههاست
#حامد_عسکری
#غزل
@beytolghazal