eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
186 دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
20.2هزار ویدیو
508 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۳ دختر بزرگم ۲۱ ساله هست و دانشجوی پزشکی هستن. وقتی فرزند پنجمم رو باردار بودم به حالت قهر رفت خونه مادر بزرگش. الحمدلله مادر همسرم بسیار خانم با درایت و فهمیده ای هستن، باهاش صحبت کرده بود ببین تو الان چندتا عمه داری، چقد دور هم بهتون خوش میگذره. با دختر عمو و دختر عمه هات بیرون میرید و بهتون خوش میگذره. اگر عمه و عمو نداشتی الان تنها نبودی. خلاصه تونسته بودن این شرایط رو برای دخترم به بهترین شکل تشریح کنن. الان وقتی از درس خسته میشه و تایم استراحتش هست از اتاق بیرون میاد و با برادرش که تقریبا سه ساله است هم بازی میشه. خستگیش میره و برمیگرده سر درسش.😍 سه تا از بچه ها اختلاف سنی زیادی با دوتای اولی دارن و خوب از حق نگذریم کار شخصی و مراقبت زیادی نیاز دارن.😮‍💨مسئولیت بعضی از کارهاشون رو به دوتا بچه های بزرگتر دادم و اصلا تو این مسئله دخالت نمی کنم. انجام دادن و ندادن به عهده خودشون هست. یه جورایی والد ثانی برای سه تا بچه دیگه به حساب میان. با مسئولیت دادن به بچه های بزرگتر هم باری از دوش من برداشته میشه، هم آنها آماده مدیریت زندگی خودشون میشن. از جمله این مسئولیت ها نظافت اتاق هاشون، رسیدگی به درس شون و تمیز و جمع وجور کردن حال و وسایل بازی شون هست. از نظر تربیت کردن به نظرم اولی و دومی هر راهی برن بقیه هم همون راه رو خواهند رفت. در حال حاضر چون در بسیاری موارد تحت کنترل بچه های بزرگتر هستن، ناخوداگاه طبق سلیقه و روش همون ها شکل میگیرن. البته تفاوتها قطعا وجود داره ولی شاکله اصلی یکسان هست. نکته جالبی که قطعا همه اونهایی که چند فرزندی رو تجربه میکنن اینه که بچه ها دیگه به اسباب بازی نیاز ندارن...😁خودشون باهم بازی میکنن. یادم میاد وقتی فقط یه بچه داشتم هر ماه مجبور بودیم براش اسباب بازی جدید بخریم ولی در حال حاضر نهایت تولد به تولد یه اسباب بازی همگانی براشون میگیریم🙂😉 الان که ششمی رو تو راه دارم تقریبا همه شون بجز آخری که جایگاهش رو در خطر دیده😉 مراعات حالم رو می‌کنن و می شنوم که حتی بچه‌های کوچکتر به هم توصیه میکنن مگه نمی بینی مامان دلش نی نی داره نمی تونه خم بشه خودت لباستو جمع کن یا اینکه برای مثال دوتا فرزند بزرگتر بدون اینکه من گفته باشم هر روز کل خونه رو جارو میزنن و کمک حالم هستن... دخترم که ۹ سالشه میگه مامان من پارسال وقتی به دوستام میگفتم ما پنج تا بچه ایم هیچکدوم باورشون نمیشد الان امسال تا برم مدرسه نی نی دنیا اومده چطوری بگم ما شیش تا شدیم😂😂 اگر بخوام از فضای خونه بیام بیرون مشکلات بیرونی زیادی داریم. یکیش اینکه الان دیگه نمی تونیم خانوادگی باهم مسافرت بریم. تو ماشین جا نمیشیم😅 یکی از مخالفان سرسختم در فرزندآوری مادرم هست. شاید باورش سخت باشه ولی من بعد از عمل سزارین با بچه تنها آمدم خونه و برای مراقبت هم نیامدن و من تنها بودم. دیگه بیشتر توضیح نمیدم ولی بدونید که پیشنهاد دادن بچمو بدم به کسی، در این حد!!😭 اقوام هم دیگه مشخصه. از تحقیر و توهین در لفافه بگیر تا... یکیشون که بلند بلند به دیگری با حالت تمسخر میگفت رهبرشون گفته... بحمدلله اینقد قوی هستم که این اتفاقات برام مهم نباشه و شرایطی که انتخاب کردم رو با قدرت پیش ببرم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۳ همزمان هم دانشگاه، هم حوزه تحصیل کردم. لیسانسم رو گرفتم. شرایطم سخت بود. درسم طول کشید. از همکلاسیها عقب می موندم. دوستامو از دست می‌دادم. شب امتحان بچه مریض میشد و....بماند. شب تا صبح بیداری... 😒🥲 یادمه بچه اولم رو که داشتم گاها تا چهار صبح بیدار بود و نمی خوابید و بی قراری می‌کرد. ساعت چهار تازه می‌خوابید. چهار و نیم سحر بود. سحری آماده می‌کردم.بعد نمازم یکم درسمو مرور میکردم و ساعت هفتم سرکلاس بودم. بعضی روزها نصف تایم کلاسا، آخر کلاس خواب بودم. دست خودم نبود.😢 بعضا اساتید خانم همراهی میکردن و سخت نمی‌گرفتند. میدونستن اون شب من کلا نخوابیدم.🥲 به هر حال گذشت. دنبال کار رفتم و تونستم مجوز تاسیس مرکز آموزشی بگیرم... بچه ها، کار بیرون، کار منزل، زمانی که مهمتر از همه باید برای همسرداری می ذاشتم، نمیگم سخت نبود بود ولی الحمدلله خدا یه وقتایی یه کارهایی میکنه که اصلا فکرش رو نمی تونی بکنی. وسعت و برکت به وقتت میده. یادمه همکلاسیام مثلا سه روز درس میخوندن امتحان رو هفده میشدن، من وقت نمی کردم، دو ساعت قبل از امتحان کتاب رو ورق میزدم هجده میشدم.🤩 ارشدم رو با پنج تا بچه در شرایط سختی شروع کردم. در شرایط خیلی سخت... اولی کنکوری بود. شرایط کنکوریا که گفتن نداره همه میدونن خونه ساکت، آرامش‌ مطلق و... اون وقت خونه ما!!😅🥲 یه پایه هفتمی که از مدرسه دولتی معمولی تیزهوشان قبول شده بود. یه کلاس اولی که مشخصه چقدر کار جانبی داره. با این تفاوت که پیش دبستانی هم نرفته بود.😢 یه بچه سه ساله که بعدش یه نوزاد آمده بود. اصلا یه وضعی.نگم براتون ...😭 اینم در نظر بگیرید که اون سال بچه های بزرگتر نمی تونستن کمک حالم باشن. عصرها دوساعت یه بچه سی روزه رو پام، یه سه ساله تو بغلم...یه کلاس اولی کنارم...😐 روزی دوساعت دقیق وقت می ذاشتم برا کلاس اولیم... معمولا شب ها همسرم کمک میکردن بچه ها رو نگه میداشتن من کارهای منزل رو انجام می‌دادم و صبحها بعد نماز به کارهای دانشگاه خودم می رسیدم. تقریبا هر روز صبح برنامه ام همین بود مطالعه درسی داشتم حتی اگر کار کلاسی نداشتم. نگم ریا بشه شاگرد اول بودم😎 برای امتحانات هم گاهی همسرم مرخصی میگرفتن و خونه میموندن بچه ها رو نگه میداشتن یا زمانی که فرصت بیشتر بود شبها تا صبح بیدار میموندم و درس میخوندم و روزها کلا دفتر و کتاب کنار بود .. روزهایی که کلاس ها طولاتی تر بود، خصوصا ترم اول که بچه دوساعت یه بار شیر میخواست همسرم مرخصی میگرفتن و همراه من میامدن دانشگاه و بچه رو اونجا نگه میداشتن یا اینکه میبردن و میاوردن بین کلاس میومدم بچه شیر میدادم و بر می گشتم.😊😘 البته گاهی هم بین کلاس زنگ میزدن بچه ساکت نمیشه مجبور میشدم بیام بیرون استاد می‌خندید. همکلاسی می‌خندید و مسخره می‌کرد. خلاصه صد سال اولش سخته...😁 هر چی شرایط آدم سخت تر باشه بیشتر و بهتر تلاش میکنه. محدودیت هاش تبدیل به فرصت میشه.☺️ داشتم برا دکترا آماده می شدم که متوجه بارداریم شدم و چون باید میرفتم شهر دیگه کلا گذاشتم کنار، همیشه میشه درس خوند ولی فرصت مادر شدن رو نمیشه همیشه داشت😌 در کل فرزندآوری در شرایط فعلی جامعه سخته واقعا سخته، واقعا جهادی بودنش رو با عمق وجود حس می‌کنی. به تمام معنا باید از خودت بگذری. ولی به شخصه فکر میکنم تصمیم درستی گرفتم و آینده روشنی رو برای خودم و خانوادم رقم زدم. وقتی آدما سنشون بالا میره، تازه قدر بچه هاشو میدونن. کل ثمر زندگیشون میشه بچه هاشون. قبل‌تر درکش براشون ممکن نیست. تا جایی که حسرت میخورن کاش فرزندان بیشتری داشتن... ♦️بارها در ذهنم مرور کردم اگر آقا فرمان جهاد نمی دادن من الان علی و حسین و زینب و زهرامو نداشتم و نهایت آینده ای که داشتم یه استاد دانشگاه یا موقعیت اجتماعی بود بدون علی و حسین و زینب و زهرام... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
. ✅ هر فرزندم، سربازی می شود برای او تا با نفس های پاکش جهان را به ظهور نزدیک تر کند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
مادران میدان دار عرصه تربیت.... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
. 📌باید ترسید... 🚨معاون وزیر بهداشت: ۶۰ درصد زنان در سن باروری در سنین ۳۵ تا ۴۹ سال هستند که شرایط خیلی بدی است. ⚠️ ۱۶ میلیون زن در سنین باروری، تنها کمتر از یک ‌میلیون موالید داشته‌اند. 👈 تفسیر خبر اینکه، با خروج مادران دهه شصتی از سنین باروری، سالخوردگی جمعیت و تبعات جبران ناپذیر آن متاسفانه حتمی خواهد بود. آیا دهه شصتی ها منجی نجات ایران خواهند شد؟! "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
4.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🚨باید ترسید... ⚠️نرخ باروری ایران و رژیم غاصب صهیونیستی طی ۷۰ سال گذشته... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۴ من متولد شهریور ۶۴ هستم، مادر ۴فرزند. دختر اول متولد تیر۸۴ هست و دانشجو مهندسی کامپیوتر،دختر دومم متولد بهمن ۸۸ و پسرم متولد بهمن ماه سال ۹۰ و پسر دومم متولد اسفند۱۴۰۳ که الان ۵ ماهشه خیلی شیرین شکر خدا.. من از سال ۹۱ دچار تنگی کانال نخاع شدم، خیلی دکتر رفتم، خیلی ام ای آر گرفتم هر سال فیزیوتراپی رفتم ولی همچنان درد داشتم. تا پارسال دیدم همچنان درد دارم و انگار این کمر نمی‌خواد خوب بشه. خودم و همسرم خیلی دوست داشتیم که یک بچه دیگه داشته باشیم، مضاف بر اینکه رهبرم هم گفته بودند فرزندآوری جهاده، به همین دلیل تصمیم به بارداری گرفتم. اطرافیان همه از مشکل کمرم خبر داشتند، وقتی فهمیدن که باردار هستم، چقدر سرزنش کردند که کمر درد داری برا چی باردار شدی؟ دوستم می‌گفت تو هم دخترداری، هم پسر! میخوای چکار؟ همسایه می‌گفت آقا گفته بچه بیارید. بارداری خیلی سختی بود، هم اینکه این حرف ها بود هم اینکه به خاطر کمرم واقعا برام شرایط خیلی سخت بود ولی من امیدم به خدا بود میدونستم خداوند خواسته که این طفل باشه، پس خودش کمک حالم هست. وقتی میگم سختی یعنی اینکه حتی تو خونه نمیتونستم راه برم بخاطر درد کمرم، سزارین خیلی سختی داشتم ولی هم همسر، خواهرام و بچه ها خیلی کمکم کردن و به امید خدا دوران بارداری به پایان رسید و تموم شد. شکر خدا علیرضا اینقدر ناز و دوست داشتنی و شیرین هست که همون هایی که می‌گفتن بچه می‌خوای چکار، هر چند روز یک بار میان خونه مون و میگن دل مون برا علیرضا خیلی تنگ شده. همسرم می‌گفت خدا با تولد علیرضا خواسته به همه ی فامیل و دوستانمون بگه تو ۴۰ سالگی هم میشه بچه به دنیا بیاری که خیلی شیرین و تو دلبرو باشه. با اینکه مستاجر هستیم، حقوق همسرم هم زیاد نیست و بچه ها دانشجو و مدرسه ای هستند و هزینه هاشون زیاده و کلی هم وام داریم، خداروشکر داریم زندگی میکنم. متاسفانه چون امید به خدا کم شده تو جامعه، می‌ترسن بچه دار بشن بخاطر تامین کردنشون، اگه این باور رو داشته باشیم که همون خدایی که خلقش می کنه، همون خدا هم رزقش رو می رسونه، زندگی خیلی بهتر می‌شد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
پیامی به مادران جهادگر... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۲۳ سالگی عقد کردم، تفاوت سنی ما فقط ۳ساله، همسرم مرد فوق العاده مهربون و خانواده دوستی هست، همدیگه رو دوست داریم. من در سن ۲۶ سالگی عروسی کردم. دوره های نامنظمی داشتم، منم برا بارداری از ابتدای عروسی اقدام کردم، ولی هر بار بعد از اینکه می دیدم خبری از بارداری نیست، کلی غصه میخوردم، سر نماز میگفتم خدایا اصلا قصد داری بهم بچه بدی یا نه؟ آخه شوهرم میرفت سر کار و من تا عصر خونه تنها بودم. القصه دیدم اینجوری نمیشه، ماه سوم بعد از عروسی رفتم پیش یه پزشک مامای با تجربه که همه منطقه میشناسنش، خدا بهش سلامتی بده، یادمه قبلنا مادر خدا بیامرزمم میرفت پیشش و... بهش گفتم من ۳ماهه عروسی کردم دلم بچه ميخواد. یه سری سوال ازم پرسید و برام دو سه نمونه قرص نوشت. قرص ها رو شروع به مصرف کردم. لطف خداوند مهربون شامل حالم شد و خیلی زود باردار شدم😍 بی بی چک مثبت شد و من مشتاقانه منتظر بودم شوهرم از سر کار بیاد و بهش خبر بدم. چون بی بی چک‌کمرنگ بود، گفت فعلا به کسی نگو تا مطمئن بشیم. دو سه روز بعدش دوباره بی بی چک زدم پر رنگ تر شد. خلاصه بعد از مدتی مجدد بی بی چک زدم و فوری دوتا خط پر رنگ شد. صبر کردم نماز شوهری تموم شه، بعد بهش گفتم. هر دو کلی خوشحال شدیم. فرداش خونه مادر شوهرم دعوت بودیم که اونها هم خبردار شدن. وقتی برا اولین بار رفتم سونو، گفت دو قلو هستن 😍😍😍😍😍 خدای من چی می‌شنیدم. باورم نمیشد. از اونجا برگشتم خونه مادرم. مادرم اینا داشتن مرغ نذری تاسوعا تمیز میکردن، گفتم سهم من باید دو برابر بدین، گفتن برا چی؟ گفتم ما چهار نفریم دیگه، مادرم کلی خوشحال شد و‌ گفت به کسی نگو فعلا، منم به هیچکی نگفتم تا ۷ماهگی... فقط خانواده همسرم میدونستن. خلاصه تو ۷ماهگی وقتی مادرم اینا سیسمونی رو آوردن، اون موقع بقیه هم فهمیدن(اینجا رسمه موقع سیسمونی اقوام نزدیک دوطرف هم باید باشن)کلی کل کشیدن و دست میزدن دوران بارداری خیلی خوبی داشتم ویارم شدید نبود، اما اوایل ماه نهم کهیر زدم، اینقدر خودمو خاروندم که نگو چند روزی بود از ماه می‌گذشت یه روز با خواهرم رفتیم خرید برا روز مرد، کلی خرید کردیم و من حس میکردم شکمم اومده پایین، رفتیم خونه خواهرم. اونجا دراز کشیدم، گفتم یه کم خستگیم در بره، پاشم نمازمو بخونم. چشمتون روز بد نبینه، دوبار از تو شکمم صدا ترکیدن چیزی رو متوجه شدم،بله کیسه آب پاره شد و من هراسان خواهرمو صدا کردم. اومد و به مامانم زنگ زد و خودمم برا شوهرم زنگ زدم گفتم بیا که وقتشه درد نداشتم. فقط میترسیدم حالا که کیسه آب پاره بشه بچه ها خفه بشن😢 بی تجربه بودم دیگه... رفتیم بیمارستان و زایشگاه و اونجا اورژانسی سزارین شدم و پسر و دخترم صحیح و سالم به دنیا اومدن... شوهرم خیلی خیلی خوشحال شد. دست خانم مستعان درد نکنه که حتی جای بخیه ها هم نیست. دوقلوها الان کلاس پنجم هستن. بس که سر اینا بی خوابی و خستگی کشیدم دیگه قید بچه رو زده بودم. شوهرمم نمی‌خواست. می‌گفت اگه باردار بشی برو خونه بابات😝😝 من نادون بودم که پیشگیری می‌کردم. الان یکساله اقدامم و خبری نیست. هیچ مشکلی هم ندارم. نه خودم نه شوهرم. خواهر شوهرم امروز زنگ زده میگه دیشب خواب دیدم اومدی بهم گفتی من حامله ام عزیزان شما اشتباه منو تکرار نکنید. بخدا که روزی رسون خداست. مگه ما که تو خانواده پرجمعیت بودیم گشنه موندیم؟! دعا کنید برام دوباره طعم مادر شدن رو بچشم. از خدا خواستم دوباره بهم دوقلو بده. اگه یه دونه باشه، دیگه عمرا شوهری رضایت بده برا فرزند چهارم، ولی اگه دوقلو باشه. هیچی دستش نمیاد😁😜 خدا وکیلی طوری دلم بچه میخواد انگار کل این ۱۱ سال زندگی اصلا بچه نداشتم. الان دلم واقعا بچه میخواد، دور سفره باید شلوغ باشه👍بچه برکت زندگیه خدایا اون موقع نادون بودم. الان عاقل شدم. تو هم کوتاه بیا. اگه صلاح میدونی بهم بده. امین🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۶ من چند سالی هست عضو کانال خوب تون هستم با تجربه های نوشته شده، هم خندیدم و شاد شدم، هم گریه کردم و غصه خوردم. من چهل سالمه دو پسر دسته گل ۶ و سه ساله دارم. دوست دارم ۵ تا بچه داشته باشم حتی ۶ تا😜 توقعم از خودم زیاد هست ولی بیشتر دارم خدا رو تو رودروایسی میذارم. من کم کاری تیروئید دارم. ذخیره تخمدانم پایین هست. سنم هم لب مرز بارداری. دیر هم حامله میشم بعد یک سقط، یک سال و نیم کشید اولی رو باردار بشم. بعد دو سالگی پسرم اقدام کردم برای دومی ولی باز ۹ ماه کشید تا باردار بشم. اونم کلی تلاش تا تیروییدم منظم بشه. خیلی دوست داشتم با توجه به شرایطم بعد یکسالگی پسر دومم شانسم رو برای سومی امتحان کنم اما چون بچه هام خیلی اذیت کن و وابسته و گریه کن بودن و از همه بدتر بدغذا، خیلی اعصابم ضعیف شده بود و همسرم هم همینطور و مخالفت جدی میکردن برای سومی. من مدام تجارب زندگی اعضای کانال رو براشون تعریف میکردم تا متمایل بشن به سومی. البته اینم بگم تلاطم های شغلی همسرم تو این سه سال هم تاثیر زیادی داشت بر عدم تمایل ایشون. اما من مدام از رزق و روزی میگفتم از این که بچه ها بزرگ و عاقل میشن. از طرفی خانواده همسرم به شدت مخالف بیشتر از دو تا هستن و همسرم می‌گفت بذار در آینده اگر خونه مستقل داشتیم، اقدام می‌کنیم تو خونه پدری نمیشه. اما من خیلی بهش اصرار میکردم و بهش میگفتم ممکنه در آینده باروری خودم رو از دست بدم. خلاصه ایشون رو راضی کردم بعد دو ماه نتیجه نگرفتن رفتم پیش دکتر و آزمایشات و سونو. فهمیدم ذخیره تخمدانم هم پایین هست. ۴ ماه هم صبر کردم شاید فرجی بشه و با نذر و توسل نیازی به دکتر نباشه اما بعد ۶ ماه نتیجه ای نگرفتم. پسرهای عزیزم هم همش منتظرن تا من براشون دو تا خواهر بیارم. بعضی وقتا میگم خدایا این بچه های من رو از درگاهت ناامید نکن😔😔 پسرم منتظره فرشته ها خواهرش رو بیارن و تو دل من بذارن👼 دوباره تصمیم گرفتم روند درمانم رو ادامه بدم. امیدوارم خداوند من و هر کس دیگه ای که چشم به راه این فرشته های آسمونی هستن ناامید نکنه. ای کاش کسانی که سلامت بدنی و باروری دارن اما از آوردن بچه امتناع میکنن بدونن که دارن چه ناشکری در حق خودشون و جامعه میکنن. من با وجود حاملگی های سخت و سزارین و اذیت کن بودن بچه هام، باز از خدا ۳ تا دیگه بچه میخوام. مستاجر نیستم ولی خب مشکلات مالی هست ولی باز دلم میخواد با وجود تمام مشکلات، خونه مون شلوغ از صدای نی نی های زیاد باشه. تصور اینکه ممکنه دیگه بچه دار نشم و پسر کوچیکم هم بزرگ شه و صدای نی نی تو خونه مون نباشه منو می‌ترسونه اما با تقدیر الهی هم نمیشه جنگید. حداقل دلم خوشه به خاطر نیتی که دارم روز قیامت ثواب به دنیا آوردن و بزرگ کردن اون سه تا یا بیشتر برام ثبت میشه. از اعضای کانالتون هم میخوام برای من و بقیه چشم به‌راه ها خیلی دعا کنن. با تشکر🙏🙏🙏🙏🙏 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۷ بنده ۳۳ سالمه و یه پسر۱۳ ساله و ۵ ساله و یه دختر ۹ساله دارم. زمانی که بچه اولم رو باردار بودم ترم های آخر دانشگاه بودم و تا یکسال بعد از تولدش دانشگاه رو تموم کردم. پسر اولم رو که باردار بودم، همسرم کار خیلی خوبی پیدا کردند ولی متاسفانه دور از شهری که زندگی میکردم بودند و هر ۳ماه یه بار میومدن مرخصی،منم چون از پدرومادرشوهرم مراقبت میکردم، نمی‌تونستم پیشش برم. بچه اول که تا یک سالگی کولیک داشت رو تنهایی و در سختی بزرگش کردم. هیچ کمکی نداشتم. با این وجود به محضی که پسرم رو از شیر گرفتم مجدد باردار شدم و این‌بار دختر... همسرم چون دیدند شرایط زندگی و دوری و مراقبت از پدرومادرش برام سخته، به خصوص که همیشه مریض هم می شدند وقتی که دخترم ۲ماهش بود کارش رو رها کرد و اومد پیشم. با سرمایه ای که جمع کرده بود ماشین خریدیم. زندگی با همه ی سختی ها و خوشی هاش می‌گذشت. دوران بارداری و شیردهی دوتا بچه هام چون سختی های زندگیم خیلی زیاد بود هیچ لذتی نبردم و اوضاع روحی خوبی نداشتم. تا اینکه موقعی که دخترم ۳ سالش بود مجدد باردار شدم. این‌بار حال روحیم بهتر بود. چون قبل بارداری یه سخنرانی در مورد حضرت علی گوش داده بودم که عشقم بهشون بیشتر شده بود و از خداخواستم یه فرزند پسر بهم بده تا اسمش رو بذارم علی وقتی بار سوم باردار شدم حال روحیم خیلی بهتر شده بود و برکات پشت سرهم تو زندگیم نازل می شد. هرچی از پاقدمش بگم کم گفتم، احساس میکنم چون اسم امام علی رو گذاشته بودم. با اومدنش ما صاحب خونه شدیم. هم خودم هم همسرم در آزمون استخدامی قبول شدیم و معلم شدیم. خودش خیلی صبور و دوست داشتنی بود و همه خیلی دوستش داشتند. اصلا نفهمیدم چطور بزرگ شد و از لحظه لحظه بزرگ شدنش لذت بردم. الان که بچه هام بزرگ شدند پسر اولم خیلی باهوشه خیلی، دخترم خیلی خانم و آروم و پسر کوچکم خیلی بانمک و دوست داشتنی. ما بعد از ۱۴ سال که از زندگی مشترکمون داره میگذره همچنان از پدرو مادرشوهرم مراقبت می‌کنیم و این خودش برکات زیادی داشته برامون، خدا خیلی جاها هوامون رو داشته و خیلی بهمون عزت و نعمت داده ما زندگیمون رو با اینکه خیلی سختی کشیدیم ولی خیلی دوست داریم. شاید خیلی چیزها در زندگیم حسرت شد ولی به جاش خیلی نعمت ها نصیبم شد. سرتون رو درد نیارم. الان سال سوم معلمی من و شوهرم هست و بچه بزرگم ۱۳ساله و کوچیکه ۵ سالشه و چون دوتا مریض سالمند هم داریم انگار ما ۵تا بچه داریم. حقیقتش از اینجا به بعدش از شما مشورت و کمک میخوام. من مدتی هست حتی قبل اینکه عضو این کانال بشم دلم خیلی خیلی بچه میخواد. خیلی... همیشه خوابش رو میبینم واقعا دلتنگ بچه هستم. همسرمم مشکلی نداره ولی خوب با توجه به اینکه ۳تا بچه هم دارم و ۲تا هم سالمند مریض که نیاز به مراقبت شبانه روزی دارند. مثلا پدرشوهرم پوشک میشن و ۳بار هم سکته کردند برای همین بچه هاش خیلی میترسن تنهاش بذارن من الان خیلی دلم بچه میخواد نمیدونم در این اوضاع تصمیم خوبی هست یا نه و مورد مهم تر اینکه بچه هام خیلی آرزوی اربعین رو دارند و تا حالا نرفتن. بهشون قول دادم سال بعد حتما ببرمشون ولی اگه باردار بشم دیگه نمیتونم ببرمشون اربعیین از اونور هم بیش از حد دلم بچه میخواد نمیتونمم تا اربعین سال بعد صبر کنم. من دلم ۶تا بچه میخواد و همسرم میگه فقط۴تا و اینکه اطرافیان نمیذارن بچه کوچیک ببرم اربعین... شما میگین چیکار کنم؟ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075