eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
186 دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
20.2هزار ویدیو
508 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
من خودم ۲۷ سال و ۹ ماهمه😊☺️ مادر سه تا فسقلم که چهارمیشم تو راهه(و امسال که سال اژدهاس به دنیا میاد🙈🙈🙈) همون غول مرحله آخر😅🤣 شنگول که ۶ سال و نمیشه پسره. منگول دختره که بهمن میشه ۵ سالش. حبه ی انگورمم دختره ۳ سالشه. امسال که بچه کلاس اولی داریم برناممون کلا متحول شده و آااااادم شدیم😁😆صبح ساعت ۶ پا میشم صبحانه آماده میکنم، اگر لازم باشه لباسای همسر و پیرهن مردونه ی فسقلمو اتو میزنم😇 بعدش پروژه ی بیدار کردنش با ماچ و بوس و ماساژ و فرایند التماس صبحانه خوردن و غذا ریختن تو ظرف غذاش و دنبالش دویدن تا یه لباس تنش کنم☺️💀💀 پدر گرامی هم که تو تمام این مراحل تازه از صبحانه خوردن فارغ شدن😄😄 بعدش پسرم حاضره تو چارچوب در، بهش میگم برو پایین تا ریموتو بزنی در باز بشه، بابا میاد(که تازه همسرم لباس میپوشن. وضو میگیرن، فرااااایند جوراب پا کردن، و دوسسسساعت دنبال موبایل و سوئیچ و کلید خونه گشتن. و من همچنان در حال نگاه کردن منتظر موندن و چه بسیار علف هایی که زیر پای پسرکم تو پارکینگ سبز شدن. و در آخر هم دکمه ی آسانسور و دو ساعت بالا اومدنش، همزمان سه ساعت ونیم پروژه ی شانه کردن مو و عطر زدن جلو آیینه و بالاخره رفتن بیرون از منزل همسر همانا و دو ثانیه بعد به صورت خودکار درو بازکردن من همانا. میدونم یه چیزی جا گذاشته(لپ تاپ گرامی یا هندزفری یا سوئیچ یا موبایل )😁 سید محمدحسینم که داره از پایین شعر میخونه صداش میاد بالا😃😆 و میرسه به شادی کردن من از اینکه با وجود این همه سرو صدا، حنانه سادات و فاطمه سادات، به صورت خوابالو تو راهرو ظاهر نشدن... دیگه به هیچی دسسسسست نمیزنم میپرم رو تخت میخوابم چون اگر خوابم نیاد هیچ‌ وقت یه همچین فرصت خوب و رختخواب گرم و نرم و سکوت رو ول نمیکنم برم کارای خونه انجام بدم😘🤓😎😎 چون میدونم از یه ساعت بعد شرووووع میشه. کم کم از ساعت ۸ و نیم فاطمه سادات(حبه انگور) میشینه کنارم به صورت خوابالو میگه مامان پاشو گشممه و هزیون گفتن من که بهش میگم جلوته بردار. هی اونم میگه چیرو؟میگم لقمتو دیگه. چایی رو نریزی. بچمم باور میکنه یه ساعت فکر میکنه بعد میگه توش؟(کوش) و اصرارهای من که واااا کوری مگه؟اون بدبختم هی تو رختخواب میگرده 🤣🤣🤣🤣 آخرش یوهو میگه جیش دارم و من باز به صورت ناخودآگاه مثل فنر از جا می‌پرم و در حالی که کمرم گرفته. دیسکم زده بیرون. شکمم قلمبس نمیذاره درست بشینم، پا میشم لنگ لنگ میبرمش دستشویی😄 بعدش میریم تو پذیرایی تلویزیون روشن میکنم، صبحانه آماده میکنم تامیام بپرم رومبل بخوابم حنانه سادات که ۵ سالشه با لبخند خاصصصصص و سرحال تو راهرو پیداش میشه که میخوام قررررربونش برم، منم سرحال میکنه و برای اونم چایی میریزم. بعدش دوباره حال جمع و جور ندارم(قبلا اینطور نبودم انصافا با وجود این سه تا خونه ام برق میزد ولی الان چون باردارم تنبل شدم، حوصله هیچ کاری ندارم و خودمم ازین تنبلی اذیتم) میرم رو مبل دراز میکشم. اینام خودشون باهم بازی میکنن و من خواااابم میبره تا ساعت ده ونیم. بعد بلند میشم کم کم. برنامه هام لود میشه و شروع به کارهای خونه تا ساعت ۱۲، که ناهار میذارم(دوساعتم پروژه ی حالا چی بپزم دارم) بعد ادامه ی کارها تاساعت دو که ناهار حاضره و همسر میان و ناهار میخوریم. یک ربع به سه هم همسر میرن دنبال محمدحسین. تا ساعتی ک بیاد ادامه ی کار ها و گاهی تلفن حرف زدن. و وقتی محمدحسین میاد، جنس بازی دخترا هم فرق میکنه. و از خاله بازی میره تو تیراندازی(که معمولا هم من و بابا دشمنیم)😅 طبق معمول تا یک ساعت لباس مدرسه درنمیاد به هیچ عنوان، بعدشم هرکدوم ی طرف🙂🙃 دیگه میشه وقت خوراکی آوردن و جمع و جورای بعد از اون که خودتون میدونین. 😄 اگرم خریدی چیزی داشته باشیم باید بین ساعتای ۶ تا ۸ بریم که ۹ بچه ها بخوابن. حدود ۸ و نیم شامم حاضره و کسی هم قبلش حق خوابیدن نداره(اگرم من بذارم اونا نمیخوابن😆) ساعت ۹ دیگه شام خوردیم و پروژه ی مسواک و دستشویی. محمدحسینم بچم دیگه هلاکه تو درو دیواره معمولا یه گوشه خوابش میبره🤩🤩😎 ولی بعدش برنامه ی خوابوندن دخترا که بستگی به میزان فعالیتشون در طول روز داره. گاهی بیهوش میشن زود و گاهی هم یکساعت بعد میخوابن... ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نکته۱: قانون گذاشتم هرکی ساعت ده بخوابه قصه میگم. بعد از ده قصه نداریم. زودتر از ده دوتا قصه داریم. نکته۲:در طول روز اگه خسته بشم بچه هارو میفرستم تو پارکینگ ،دوچرخه سواری که معمولا ده دقیقه بعد بالان🙄🙄 نکته ۳: آقامون معمولا خونه هستن ولی کار کامپیوتری و موبایلی دارن برای همین کااااملا دست تنهام. مادرم دور هستن، خواهر ندارم😥 زن داداشم نزدیکه که اونم دوتا فسقل شیطون داره گاهی من میرم کمکش😎😁😁😅😅😅 نکته۴: هنوز موفق نشدم گرفتن خدمتکار برای کار خونه رو تو ذهن همسر جا بندازم💀💀💀برای همین همههههههی کارهای خونه رو خودم می‌کنم. هرجا درمونده میشم به خدا میگم خدایا فرشته هاتو بفرست کمکم و وااااااقعا کارهام به صورت معجزه واری سریع پیش میره🤲🤲👍 نکته ۵: معمولا در حین کارهای خونه برای خودم زیارت آل یس و عاشورا پخش میکنم و همین شاااارژم میکنه. اغلب تو فرصتایی که بچه ها خوابن تو فیلیمو با همسر، فیلم و سریال میبینیم و چیپس و ماست میخوریم. نکته ۶: از بعد ازدواجم ورزش دوست دارم و برنامه هارو دنبال میکنم و سعی میکنم اینطوری اوقات فراغت داشته باشم. هر از چند گاهی هم نقاشی روی پارچه انجام میدم. معرق هم حدود ۱۵ ساله انجام میدم ولی ازبعد بچه ها کم تر انجام میدم چون خطرناکه و ظریف کاری زیاد داره و ممکنه با یه حرکتشون حاصل چندروز زحمتم به باد بره. نکته۷: سعی داشتم باشگاه برم که از خونه بیام بیرون ولی باردار شدم و نقشه هام بهم ریخت. شما بگین غیر از باشگاه و شنا و کلاس(گلدوزی و خیاطی که بلدم) چه کلاس هایی خطر نداره برای بارداری و میتونم برم؟ البته نقاشی هم دوست دارم ثبت نام کنم ولی هنوز فرصت نکردم. نکته ۸: چالش بعدی زندگی من، اومدن فسقل جدیدمه که موندم چطور از دست اینا زنده بمونه🙈😝 البته انصافا بچه هام حرف گوش کن و آرومن. تصمیم گرفتم بدمش دوتا دخترا بزرگش کنن😚🤪🤪من برم پینت بال بازی کنم😎😎😎 از همه ی این حرفا گذشته ،کلا بچه ها فرشته های معصومی هستن که اومدن بگن دنیا غیر از لذت هاش، سختی های دیگم داره که اونو با بهشت متمایز میکنه. 😄💀💀 و فکرهای کلیشه ای و رویایی مرتبی و برق زدن خونه، آرامش، سکوت، (یه لیوان شیرکاکایو با یه قاچ کیک که فقط مال خودته، نه یه دست کوچولو که یوهو پیداش میشه و میگه مال منو داری میخوری؟😄🤪😡😅😢😆) فقط مال توکتاباس و عروس دومادا😊 این اژدهای دوست داشتنی و خوشگل خودشون معنای دقیق آرامشن، که وقتی نباشن یا خوابن، یه چیزی کمه. وقتی داری شوکولات یا شیر کاکائو رو میخوری بدون اونا از گلوت پایین نمیره. وقتی خونه مرتبه، یه بیا منو بهم بزن خاصی تو سکوت وسایل خونه هست.☺️😊😇 اگه نباشن زندگی یکنواخت و بی روحه. بدون شیرین زبونیای معصومانه و سوالایی که تا حالا به فکر خودت نرسیده، فقط و فقط منطق بی خاصیت بزرگتر ها میمونه. وقتی خوابن، با این دستای کوچولو و چهره معصوم و خوشگلشون، به عقل جن هم نمیرسه که این وضع خونه زیر سر ایناس. فقط و فقط بمب هیروشیما میتونه باشه. اینا که کاری نکردن😇😇😇😆😃😃😃 اینا معنای آرامشن نه چیز دیگه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من تو بارداری اولم تو سن ۲۶ سالگی متوجه شدم سنگ کیسه صفرا دارم. با یه جستجو به چند تا راهکار ساده رسیدم. آسون ترینش برای من پرهیز از خودن غذاهای چرب و زرده تخم مرغ بود، رعایت اداب آب خودن مثل اینکه وسط غذا یا بعد از غذا آب نخوریم یا آب یخ نخوریم و درمان هم اینکه شربت سکنجبین خوردم روزی دو سه لیوان کمی خنک، با ترکیب ۲واحد عسل ۲واحد عرق نعنا و ۱ واحد سرکه طبیعی و بعد از زایمان که پیگیر شدم گفتن اون قدر ریز شده که نیازی به پیگیری نداره و تو این ۷سال هم هر وقت اخلاقم تند شده یا پشتم درد گرفته حدس زدم که غلبه صفرا دارم و با یه هفته سکنجبین خوردن درست شده الحمدلله یکی دیگه از درمانها استفاده از روغن زیتون و زیتون هست. ولی در نهایت توصیه میکنم حتما زیر نظر طبیب سنتی حاذق و معتبر باشید. عمل هم بخواید بکنید موقع عمل و دوره نقاهت نمی‌تونید، شیر بدید احتمالا باید مراقب باشید شیرتون خشک نشه. و اما در مورد خانمی که گفته بودن ۳ فرزند دارن با فاصله ی سنی کم، بچه های منم ۶و۴و۲ساله هستن و الحمدلله چهارمی تو راهه 1⃣ به خودت حق بده، خودتو درک کن و اینکه دنبال راهکار بودن قدم خیلی خوبیه 2⃣ از چیزایی که خودم دارم میبینم رو اعصابم تاثیر داره کم خونی شدیدم هست، باید به خودمون برسیم این خیلی مهمه 3⃣ بخشیش از نظر ذهنی رو خودمون کار کنیم، که درسته بچه بزرگم ۶ سالشه ولی هنوز بچه ست، تک فرزندها هنوز دارن لی لی به لالای بچه ۶ساله شون میذارن ولی بچه ۶ساله من تو ذهن من از ۲سالگیش باید فهم و درک و رفتار بزرگتری داشته باشن، میخوام بگم حق بدیم بهشون درکشون کنیم، توقع مونو در حد سن و شرایطشون تنظیم کنیم 4⃣ دعوای بچه ها کااااملا طبیعیه و تو همین دعواها دارن بزرگ میشن و رشد میکنن و راه کنار اومدن با نظرات مخالف، راه هماهنگ کردن دیگری باخود یا برعکس شو یاد میگیرن، راه تعامل با دنیای بیرونو یاد میگیرن، یه راه حل اینه که ببرید سمت بازیهایی که هر ۳ بلدن، بشینین یه جا، نوبتی چشماشونو ببندین قایم باشک بازی کنن و یکم هیجان بدین به بازی شون، پسر ۲ساله من وارد فاز بازی هایی مثل خاله بازی هم شده، یا قطار بازی، یا گاهی با یه کار دستی ساده مثل بعضی اوریگامی ها دو سه روز مشغول میشن، اون روز با نی یه کرم ابریشم متحرک درست کردم در کمتر از ۱ دقیقه و واقعا دو روز کاملا مشغولش بودن 5⃣ در مورد بازی پدر هم سخت نگیرین بذارین مدل خودشون بازی کنن، حتی اگه خطرناک یا مسخره بود، بازی‌های ابتکاری، مهم اینه کنار هم باشن و بخندن و خوش بگذره به هر۴تاشون، لازم نیست حتما نیم ساعت طول بکشه گاهی ممکنه ۵دقیقه بازی کنن ولی ده دقیقه از باحال بودنش برا هم تعریف کنن، ولی مهمه که هر بار بازی کردن تشکر کنین و نقاط قوت رو بگین و بارها با بچه ها از اون بازی حرف بزنین، حتی شاید بازی نباشه و یه قلقلک ساده دو طرفه پدر و فرزندی باشه و کلی بخندن. میخوام بگم مهمه که همون بازی کوتاه رو اونقدر بزرگش کنین که همسرتون انگیزه بیشتر بگیرن برای بازی های بعدی 6⃣ بچه های من بعد از ۴سال تقریبا یا بعد از ظهر نمیخوابن یا خیلی کم، گاهی که کوچیکا هر دو خوابن از بزرگه برای بعضی کارها کمک بگیرین و اون حس شیرین بزرگ شدنو بهش بدین مثل آب کشیدن ظرفهای کوچیک در کنار خودتون یا پاک کردن حبوبات یا هر چی که بنظرتون از پسش بر میاد یا حتی دو نفره نقاشی بکشین 7⃣ معمولا ماها وقتی برای خودمون نداریم که تنهای تنها باشیم یا خرید بریم ولی حداقل همون ماهی یه بار که دکتر میرین اگه میتونین جوری تنظیم کنین یه ساعت زودتر برین امامزاده ای ، دیدن دوست حال خوب کنی چیزی که انرژی بده بهتون، یا صبح زود یا عصر یه پیاده روی کوچولوی تنهایی، یا یه نون پنیر خوردن تو پارک که بچه ها هم بتونن یکم بازی کنن حال و هوای آدمو عوض میکنه. یا بعضی شبا بعد از خواب بچه ها یه گپ زدن و فیلم دیدنو تخمه خوردن با همسر آرامش بخشه 8⃣ و یه نکته دیگه که بچه ها بعد از سالگی به تعامل با بیرون نیاز دارن، زیادی خونه باشن حوصله شون سر میره. مثلا اینکه مسجد بره یا باشگاه بره این تو اخلاقشون خیلی تاثیر مثبتی میذاره نکته مهم آخر اینکه همیشه متوسل بشید به یکی از ائمه... یا امام زمان به عشق شما من دارم با فاصله کم بچه میارم و همیشه تو تربیتشون کم میارم، خودتون کمک کنین، تربیتشونو به عهده بگیرین و منم کنار این بچه های معصوم رشد بدین، این حرف زدن با امام زمان عج هم معجزه میکنه 🥇و در پایان، خدا قوت دلاور، ما شاء الله مامان پر انرژی، با همت، شجاع و توانمند، کاری که داری میکنی خییییلی ها به بهانه های مختلف ازش شونه خالی میکنن ولی شما پای کار امامت موندی، به وجود شیر زنانی چون شما افتخار میکنم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تحصیل در کنار مدیریت امور زندگی... من اوایل تمام وقت درس میخوندم یعنی صبح و عصر کلاس داشتم. وقتی بچه ها به دنیا اومدن کلاسها رو محدود کردم به صبح و البته تا دو سالگی هر دو مرخصی گرفتم که دوران شیردهی پیش خودم باشن. چند سالی هم هست که بخاطر این شهر و اون شهر شدن، غیرحضوری کردم که البته خیلی سخت تره. چون کتاب و سی دی های درسی وقتی برام ارسال میشه، من باید تمام سی دی ها رو با کتابها تطبیق بدم و بخونم. خیلی سخته و وقت گیر. اما شدنی... برنامه م هم اینطوره که وقتی همسر و بچه هام شب خوابیدن، حدود ساعت یک نیمه شب که سکوت برقراره تا سه درس میخونم. بعد یکی دو ساعت میخوابم و بعد نماز صبح هم دیگه نمیخوابم. به کار خونه و رد کردن خانواده به محل کار و بچه ها در ایام مدرسه مشغول میشم، اگر تدریس نداشته باشم بازم تا ظهر که برگردن، وقت های خالی درس میخونم. دو سه ساعتی هم عصر میخوابم. یعنی به کم خوابی عادت کردم، حدود ۵ تا ۶ ساعت در شبانه روز. مشکلی هم نیست. عادت کردم و کاملا سرحالم. به دوستان علاقمند به تحصیل هم توصیه میکنم در نبود همسر و بچه ها یا وقتی خوابن، برا درس خوندن استفاده کنن و ساعات خونه رو به اونها اختصاص بدن. مخصوصا همسر باید احساس کنه برای زن اولویت خونه و زندگیه، تا با زن همکاری کنه برای درس خوندن، وگرنه اگر مرد مخالف باشه، یا زن خسته بشه از کلاس و درس و توی خونه به خودش و زندگی نرسه، نه اون زندگی خیری داره و نه اون درس. راز موفقیت به نظر من تلاش و برنامه ریزیه، اینکه از خوابت یه حدی بزنی، از مهمونی های زائد، بازار رفتن و گشتن های الکی که خانوما عادت دارن، ساعت ها مشغول تلفن های غیر ضروری شدن و... باید گذشت چون کلی از وقت ما رو میگیرن، تازه اگر در کنارش گناهی انجام نشه. ممکنه بعضی جاها کم بیارین یا خسته بشین اما درس و بحث رو ترک نکنین که یه مادری که تحصیل کرده باشه یا طلبه، روی نحوه فکر و تربیت کردنش بسیار تاثیر گذار هستش. ان شاالله که سرباز امام زمان عج تربیت کنیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مامانای عزیز شما چه یک بچه داشته باشید چه ۶ تا، باید جون داشته باشید وگرنه از پس مدیریت خونه زندگی بر نمی‌یاید. منم آدم ضعیفی نبودم و حتی در مقایسه با همکلاسی‌هام قوی محسوب می‌شدم. اما بارداری، یک واقعه مهم برای بدنه و یک انسان داره از وجود مادر تغذیه می‌کنه و بلافاصله بعدش شیردهی نیاز به قوی بودن مادر داره. من تو بارداری اول به شدت ضعف می‌کردم درد پا داشتم و متوجه شدم سطح ویتامین دی ۳ بسیار پایینی دارم. که برای جبرانش چند ماه آمپول می‌زدم. بعد تولد پسرم اونقدر درد مفاصل داشتم که برای بلند کردن نوزادم باید آتل می‌بستم! و دچار افسردگی بعد از زایمان شدم. دو سال و نیم بعد دخترم به دنیا اومد سر دخترم وضعم بهتر بود ولی همچنان موقع شیردهی ضعف شدید می‌کردم و افسردگی بعد از زایمانم اونقدر شدید شد که مجبور به مصرف دارو شدم. علت بسیاری از بی‌حوصلگی‌ها، زودرنجی، کم‌صبری و غرغر کردن‌ها ضعف بدنه. برای درد مفاصل سویق کامل و برای ضعف عمومی سویق گندم رو به پیشنهاد یکی از آشنایان مصرف کردم و عالی بود. (سویق رو از عطاری میشه تهیه کرد.) با سویق گندم من تونستم تو شیردهی هم روزه بگیرم. بعد یه دوره مصرف روغن زیتون فهمیدم علت اینکه بدنم زود خالی میکنه روغن بده. روغن زیتون و کره محلی و روغن زرد گاوی رو جایگزین روغن مایع کردم. پنیر رو از صبحانه حذف و تخم مرغ و ارده رو جایگزین کردم. خوردن پنیر رو همراه گردو به عصرانه موکول کردم. نمک یددار رو کنار گذاشتیم و سنگ نمک آسیاب شده رو جایگزین کردیم. من و همسر به شدت شیرینی دوست داریم خصوصا خامه‌ای. به همین دلیل اصلا نمی‌ذارم شیرینی بیاد تو خونه‌مون مگر در مناسبت‌ها و جشن‌ها. نوشابه شاید سالی یکی دو بار یا تو مهمونی‌ها. با همین تدابیر الحمدلله سر بارداری سومم خیلی راحت بودم نه ضعف داشتم نه درد مفاصل با اینکه هم کارهای خونه چند برابر شده بود هم سنم بالاتر رفته بود و با خوردن خرما بلافاصله بعد از زایمان و ادامه دادن تا سه ماه اصلا دچار افسردگی نشدم. و کاچی که مامانم با روغن زرد بعد از زایمان برام درست میکرد رو تا سه ماه ادامه دادم. الان هم که شیر میدم اصلا شیرم کم نمیشه و ضعف ندارم. کلا هر چی مامانا میگن بخورید حتما بخورید و نگید اه بو میده یا نمیتونم! بچه اول من به شدت دل درد داشت چون از آبمیوه مصنوعی تا شیر و هر غذای سردی رو میخوردم ولی سر دو تای بعدی که رعایت کردم دل درد و شب بیداری‌شون به حداقل رسید. شاید اینطور به نظر بیاد که سبک غذایی سالم خیلی گرون می‌شه. ولی من به شدت مخالفم. مگه شیرینی، نوشابه و تنقلات ارزونه؟ با پول یک کیلو شیرینی خامه‌ای میشه شیره انگور یا عسل خرید. به جای نوشابه میشه شربت سکنجبین گرفت. پول یک کیلو چیپس با یک کیلو مغز بادام برابری میکنه ولی چون تنقلات رو کم کم میخریم پولش به چشم نمی‌یاد. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۷۲ من سال ۹۳ ازدواج کردم و الان سه بچه دارم، یه دختر نه ساله، یک پسر سه ساله و یک دختر یک ساله و خیلیییییی مشتاقم که هنوز خدا توفیق به بنده بده و بازم نی نی دارشیم برای بار چهارپنجم ششم و... 😍😍😅😅 ولی یه چیزی که هست اینه که من یک ماه بعد ازدواجم باردار شدم و خدا گل دخترمو بهمون داد ولی بخاطر یه سری شرایط که از دست خودم تا مقداری چیزی برنمیومد باعث شد تا شش سال بعدش بچه دار نشم و دخترم خیلی بابت تنهاییش هنوز که هنوزه ضربه بخوره به طوری که هروقت من بچه ای میبینم که از دوسالگی بزرگتره و مادرو پدرش قصد بچه دار شدن به دلایلی مثل اینکه بچم خیلی بهم وابسته س، نمیتونم یکی دیگه بیارم یا بخاطر شرایط اقتصادی یا اینکه بچم خیلی فضوله چطور یکی دیگه بیارم ملتمسانههههه ازشون میخوام که اشتباه منو تکرار نکن. واقعااااا تک فززندی به بچه آسیب های زیادی وارد میکنه، خلقیات بدی درونش ایجاد میشه که دست خودش نیست، بنظرم همچین بچه هایی خیلی مظلومننننن خیلیییی چون حقشون نیست تنها باشن ولی نمیتوننن شرایطو تغییر بدن تا از تنهایی دربیان. خلاصه من بعد شش سال خدا پسرم رو بهمون داد و بعد دوسال دختر دومم رو خدا بمون عطا کرد. منتها اون موقع که من بعد یک ماه باردار شدم بهم گفتن چرا انقد زود میذاشتین کمی باهم خوش میگذروندین، عجله تون چی بود، بعد شش سال باز مدام بقیه میگفتن پس چرا بعدی رو نمیاری، بعد که پسرم بدنیا اومد، نخواستم اشتباهی که سر دختر اولم کردم و فاصله بین شون افتاد دوباره تکرار بشه و خدا لطف کرد و زود باردار شدم و وقتی پسرم یازده روز مونده به تولد دو سالگیش در سالگرد عروسیمون خدا دختر دوممو بهمون هدیه داد. اصلا بچه های سوم به بعد عجیبن نه که اولی و دومی عزیز نباشن، نهههه ولی سومی به بعد هم برای مادر هم پدر هم خواهر و برادر خودشون کلی شادی میارن، اونوقت آدم قدر بچه رو بیشتر میدونه اما از اون موقع به بعد خیلی جاها که میرفتم خب طبیعی بود پسرم بازیگوشی میکرد خیلیا درک نمیکردن وپشت سرم یا جلوی خودم کلی نقد میکردن که آدم وقتی نمیتونه بچه ها رو نگه داری کنه چرا انقد باید پشت سرهم بیاره، آدم خوبه به فکر بچه ها باشه، به فکر آینده شون تو این شرایط اقتصادی و هزارتا بهونه ی دیگه یا یه وقتایی داشتم به دختر کوچیکم شیر میدادم، پسرم سمت کار خطرناکی می‌رفت، گاهی از یکی از اطرافیان درخواست میکردم که جلوشو بگیره، بعد متوجه پچ پچ بعضیا میشدم، اینکه تو که نمیتونی همزمان مراقب دوتا بچه باشی چرا با این فاصله بچه آوردی؟ دلم میخواد به همچین افرادی بگم خیلیا هستن یه دونه بچه بیشتر ندارن باز کلی کمک میگیرن از مادرو خواهر... برای نگهداری بچه شون، حالا من یه لحظه کمک خواستم چرا اینطور قضاوت میکنین! خیلی ها رو دیدم که مثلا وقتی میخوان یه سری جاها برن، بچه شونو پیش مادرو خواهرشون میذارن ولی وقتی من یکی دوبار از خواهرم میخوام بچمو عوض کنه که هم کمکم باشه، هم خود خواهرم خیلی دوس داره این کارو، اون شخص انتقاد میکنه که تو چرا از خواهرت کمک میگیری خواهرت تو رودروایسی باتو اینو پذیرفته خوب بچه پشت هم نیار که اینجور نشه. خلاصه ی کلام اینکه آدم زود بچه بیاره دیر بیاره پشت سرهم بیاره با فاصله بیاره در هررررر صورت مورد انتقاد قرار میگیره و حرف مردم هست. پس آدم خودش باید با خودش و شرایط موجودش کنار بیاد و شاکر خدا باشه تا این حرفا کمترین اثر رو روش بذاره و اینکه از خدا بخواییم تا بهمون کمک کنه کار درستو انجام بدیم نه اون چیزی که مردم ازمون میخوان، این مردم میخواد غریبه ها باشن یا نزدیکترین افراد به آدم، البته من افراد زیادی هم اطرافم بود که تشویقم میکردن و کمک حالم بودن از جمله خواهرهام هم عروسهام(ما ب جاری میگیم هم عروس) و واقعا دعاشون میکنم و درکل خانواده ی خودم و شوهرم من همیشه به همسرم میگم باید خیلییییییی از خدا طلب بخشش کنیم، بابت اینکه دختر اولمون شش سال تنهایی کشید ولی زیبایی ماجرا اینه که از اونجایی که دخترا از همون بچگی مادری کردن تو ذاتشونه به توصیه ی مادرم خدا حفظشون کنه که همچین توصیه مهمی بهم کردن که هیچ نترس، حالا که دختر بزرگترت دوست داره بزرگی کنه برا بچه ها درباره خواهرو برادرش مسئولیت بهش بده بخاطر همین، خیلی جاها از دخترم کمک میخواستم برا خواهر و برادرش و به چشم دیدم که چقدر حس خوبی داره. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۷۲ و زیبایی دیگه ی مطلب اینه که دوتا بچه ی دیگم که پشت سر هم هستن، الان پسرم سه ساله و دخترم یک سال شون شده و هم بازی شدن خیلیییییییییییی لحظات بامزه ای بینشون در جریانه به طوری که دلم میخواد کل روز بشینم و کارای اونا رو ببینم، دعوا کردنشون، بازی کردناشون مراقبت کردن پسرم از خواهر کوچکترش و حمایتتتتت فراوونش و یا تقلید کردن دخترم از فضولی های برادرش، یعنیییی به جرات میگم من تو بهشتم تو این شرایط و نکته ی مهم اینکه سعی میکنم اصلااااا وارد بازی و دعواشون نشم و خیلی نامحسوس حواسم بهشون باشه تا ان شالله صمیمت شون تا بزرگی ادامه پیدا کنه. دختر اولم بخاطر فاصله ی زیادش با پسرم گاهی زیاد باهم تنش دارن ولی اگر من ورود نکنم بعد از مدتی، دعواشون تموم میشه و به بازی تبدیل میشه ولی اگر وارد شدم و از یکیشون دفاع کردم قهرشون طولانی میشه حتی شده گاهی به زد و خورد رسیده ولی تا جایی که خطرناک نباشه خودمو به ندیدن میزنم🥴 آخه اوایل اشتباه کردم، طرف پسرمو میگرفتم و به دخترم میگفتم تو بزرگتری تو باید رعایت کنی، این باعث میشد بین شون بیشتر دعوا باشه ولی از وقتی ورود نمیکنم خیلی روابط شون بهتر شده و دعواهاشون کمتر به لطف خدا... من خیلی خیاطی کردن رد دوست دارم و از همون بچه ی اول تقریبا تمام لباسهاشو خودم دوختم، دخترم که پنج سالش بود، کلاس خیاطی بزرگسال رفتم که باعث شد خیلی تو کارم پیشرفت کنم ولی چند جلسه ی آخرش کرونا اومد و من هم سر پسرم باردار شدم ولی خدا همیشه حواسش به بنده ش هست به طور خیلی اتفاقی با کلاس مجازی دوره خیاطی لباس کودک و لباس مردونه آشنا شدم و شرکت کردم پسرم هم که به دنیا اومد، انقد دلم برا خیاطی تنگ شده بود که بعد دوسه ماه دوباره شروع به خیاطی کردم و تمام لباسای پسرم و دخترمو خودم می‌دوختم. گاهی برا خودمو شوهرم و بچه ها لباس ست میدوختم تا اینکه فرزند سومم بدنیا اومد. بازم بخاطر شدت علاقه به خیاطی برا سه تاشون لباس میدوزم بچه ی پشت سر هم بهم ریختن زیاد دارن ولی وقتایی که باهم مشغولن، میرم سراغ خیاطی یا شبها همیشه طرفای ده میخوابونمشون و اون زمان خیاطی میکنم. جدیدا هم با کانالی آشنا شدم که تیکه پارچه میفروشه و خیلی به صرفه س و الان برای کل لباس خونگی بچه هام از اونجا پارچه میخرم. دختر اولم هم از همون اول برای درس و مشقش وابسته ی خودم نکردمش مثلا موقع تکالیفش کنارش نمیشینم اگر سوالی داره خودش میاد می‌پرسه بخاطر همین زمان زیادی از من نمیگیره. من برا بچه ها کالسکه خریدم دیگه هرجا میخوام برم سعی میکنم پیاده برم که هواخوری و ورزشی برا خودم باشه، هم بچه ها تو کالسکه هستن و از پیاده روی خسته نمیشن، هم کلی جاااااا باهم میریم و این کالسکه خیلیییی کمکم هست، پارک میبرمشون، بازار محله میریم، خلاصه کلی باهم میگردیم. در مورد رابطه ی بین خودمو همسرم هم اوایل عروسی بخاطر یه سری حرفای بیخود دیگران حالا یا عمد یا غیر عمد بین مون دعوا و ناراحتی پیش میومد و طبیعتا چون هردومون بی تجربه بودیم، نمیتونستیم بحران ها رو مدیریت کنیم و جوری که این دخالت ها باعث شد من و همسرم حدود یک سال از هم جدا باشیم ولی به لطف خدا دوباره به زندگی کنارهم برگشتیم و گذشت این یکسال دوری از هم، خدا بهمون فهموند که خیلی حرفا و مسائل ارزش نداره کشش بدیم و دم به دقیقه قهر کنیم. بحث کردنامون خیلی کم شد. حتی اگر حرفی بهم میزدیم و از هم دلخور میشدیم کشش نمیدیم دیگه و سعی میکنیم به لطف خدا خیلی سریع از اون جو دربیاییم و فضا رو عوض کنیم. مامانم همیشه میگن با شوهرت بحث نکن، اصلا اگر نظری در مورد مطلبی داری بهش بگو، دلایلتو هم بیان کن، تموم... دیگه نمیخواد کلی بشینی باش بحث کنی، آقایون زود خسته و کلافه میشن از بحث کردن، بقیه شو بسپار به خدا، که هرجور خیره جریانو پیش ببره، باورتون نمیشه ولی این راهکار چنان آرامشی بین من و همسرم ایجاد کرد، من هروقت پیشنهادی دارم یا با کاری که همسرم میخواد کنه مخالفم، خیلی راحت نظرمو میگم و دلایلمو اونم نظرشوو دلایلشو میگه یا من قانع میشم یا اون خیلی وقتا هم هیچ کدوم قانع نمیشیم، تهش میگم خدایااا من نظرمو گفتم، شاید من دارم اشتباه میکنم خودتتتتت آنچه خیره رو قرار بده و به چشم میدیدم که خدا چقدر زیبا خودش همه چی رو حل می‌کرد. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۰۷۲ گاهی شوهرم خسته از بیرون که میاد بیخودی به چیزی گیر میده، منم سعی میکنم دهن به دهنش نذارم، یکی من بگم یکی اون این حرفا فقط اعصاب هردو طرفو خورد میکنه مثلا گاهی میومد خونه میگفت این چه، وضعشه خونه چرا انقد بهم ریخته س و... اوایل ناراحت میشدم ازش جوابشو میدادم ولی بعدا فهمیدم لازم نیست همه چی همون موقع جواب داد، بذارم خستگیش بره بعد در قاالب صحبت های معمولی زن و شوهری براش میگفتم ک مثلا بچه ها ماشالله هی بهم میریزن و با شوخی تمومش میکنم و خیلی ریز و در حد یه جمله و با عشوه و ناز بهش میگم که وقتی از بیرون میای اینجوری بم نپر دلم اذیت میشه تمامممم... در مورد کارهای خونه هم الان که دوتابچه ی کوچیک دارم، خونه خیلی بهم میریزه ولی بنده تمام تلاشمو میکنم این بهم ریختگی اعصابمو خوردن نکنه، همیشه میگم خدارو شکرررر این فرشته هارو دارم، خیلی ها هستن در حسرت داشتن یک فرزند هستن خداروشکرررر که سالمن و انرژی دارن و بهم میریزن اشکال نداره خونه مرتب میشه بلاخره بچه ها سالم باشن فقط این خیلی به آرامشم کمک میکنه وقتی هم که آرامش دارم، سر فرصت که بلند میشم برای انجام کارها چون ذهن و فکرمم آرامش داره، خیلی سریع خونه و کارها رو انجام میدم. اوایل شوهرم خیلی حساس بود و درک نمیکرد که با دوتا بچه کوچیک خونه مرتب نگه داشتن سخته ولی یه مدت که گذشت خودش به چشم دید و کمکش بیشتر شده الحمدلله نکته ی اخر که خیلیییییییی مهمهههههه رو بگم و بیشتر ازاین سرتونو درد نیارم اگر این نکته رو اجرا کنین مطمئنننن باشید از زندگیامون خیلیییییی لذت میبرم تو هر شرایطی باشیم بزرگواران شکر گزاری خیلیییییی اثر مثبت داره خیلی، اینکه تو هر شرایطی هستی همسرموم هر طوری هست، بچه هامون هر شکلی هستن، نقاط مثبتشونو حسابی بزرگ کنیم و بابت تممامشون خدارو شکر کنیم و کم و کسری هارو سعی کنیم نبینیم خداروشکر خونه داریم مهم نیست کوچیکه، خداروشکر بچم سالمه مهم نیست بهم میریزه، خداروشکر شوهرم چشمش پاکه حالا تو خونه کمک نمیکنه مهم نیست. همسرتون کوچکترین کار خوبی کرد تشکر کنین نگیم پررو میشه اصلاااااا از هیچچچچچ چیز شکایت نکنین و.... این نکته رو مدتی با خودتون تمرین کنین، معجزه شو تو زندگیتون میبینین... یه سخنرانی می‌گفت شیطون هدفش اینه که انسان شکرگزاری رو فراموش کنه "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
تو شرایطی که مشکلات اقتصادی زیاد هست و تورم سرسام آور، خودمان با انجام کارها در منزل میتوانیم هزینه ها را از نظر اقتصادی مدیریت کنیم. سعی کنیم مرباجات، رب گوجه، ترشیجات خشک کردن سبزی (نعنا و....) را خودمان در منزل درست بکنیم. از خرید غذا از بیرون حدالامکان اجتناب کنیم. مرغ بریانی کباب یا پیتزا خودمان در منزل درست کنیم. انواع شیرینی و کیک ها، هم بچه ها سرگرم میشن، هم یاد میگیرن، هم سالم تر هست، هم هزینه خیلی خیلی کمتر... از نظر بازی بچه ها 😘 زیاد رو نظم خانه حساس نباشیم چون اگر بخواهیم همیشه خانه ای مرتب داشته باشیم یقینا بچه های خوبی تربیت نخواهیم کرد. اجازه بدهیم بچه ها از رختخواب ها و بالش ها استفاده کنن و برای خودشان سرگرمی درست کنن. برای تهیه اسباب بازی به جای خرید اسباب‌بازی های گران قیمت، بازی های فکری و خلاق و دسته جمعی تهیه کنیم (شطرنج، سازه های پلاستیکی و چوبی،آجر پلاستیکی و....) هم سرگرمی بچه هاست هم گاهی نیاز میشه پدرومادرهم با بچه ها بازی کنن و این بچه ها رو سرذوق میاره😍 من و همسرم، شرایط اقتصادی و کنترل سه تا پسر بچه را با این ترفندها الحمدالله رب العالمین تا الان به خوبی مدیریت کرده ایم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۳ من متولد ۶۲ هستم و فرزند ششم رو باردارم. اولین بارداری سن ۲۲سالگی بود و دومی ۲۶ساله بودم. بارداری سوم۳۴ بارداری چهارم ۳۷ بارداری پنجم۴۰ بارداری ششم۴۳ ده سال از فرمان آقا میگذره و تو این ده سال به لطف خدا با تمام مشکلاتی که بود تونستم چهار فرزند جهادی داشته باشم.🥰 اطرافیانم حرف و طعنه زیاد میزنن ولی تکلیف من در حال حاضر همین هست. حرف می‌شنوم. کنایه می‌شنوم. تنها هم هستم ولی امیدوارتر از قبل و یه تنه جلوی همشون ایستادم و مطمئنم که راهی که انتخاب کردم درست هست. به امید خدا قصد دارم هفتمی روهم بیارم.‌🙂 فرزند پنجمم سی روزه بود که با هم رفتیم دانشگاه و ارشدمو با معدل ۱۹/۷۲ گرفتم. 😁 البته قبل از ایشون چون شاغل بودم و مدیریت مرکز آموزشی به عهده من بود فرصت نمیشد ادامه تحصیل بدم. در حال حاضر کارمو گذاشتم کنار و فقط مادرم.😍 زندگی تو شرایط فعلی سختی زیاد داره. حضرت آقا هم واقف به همین مسائل، واژه جهاد را برای فرزندآوری مطرح کردن. جهاد یعنی باید از مالت، جانت، رفاهت و خیلی چیزهای دیگه بگذری. پس اینکه بگیم سخت نیست دروغی بیش نیست. از نظر اقتصادی یادم میاد وقتی فرزند چهارمم رو باردار بودم محاسبه می کردم تو ماه چقد هزینه پوشک میشه و این مبلغ اضافه رو از کجا باید تامین کنیم؟! در این حد برای تامین هزینه مشکل داشتیم. اما وقتی پسرم دنیا اومد اصلا متوجه نشدم این هزینه اضافی چطور تامین شد. جالب اینه که وقتی یک ساله شد، ما تونستیم خونه رو عوض کنیم و خونه بزرگتری بخریم. به شخصه نکته ای که ازش غافل بودم رزاقیت خدا بود. همسر من کارمند هستن. درامد همون درآمد بود. مخارج همان مخارج بود و چیزی کم و زیاد نشده بود ولی خونه مون بزرگتر! یک بچه هم بیشتر!! بعدها گاهی فکرشو میکردم از خودم و طرز تفکرم که نگران هزینه پوشک بودم خجالت میکشیدم که خدای به این بزرگی رو که به کرات روزی دادن بندگانش رو تضمین کرده فراموش کرده بودم. در حال حاضر هم مخارج رو مدیریت می کنیم و البته اولویت بندی، مثلا بچه ها ممکنه برای خرید کردن یه وسیله یا مثلا کتاب غیر درسی شون مجبور باشن یک تا دو ماه صبر کنن. بستگی به مخارج اون ماه داره. در مورد پوشاک از قبل با همسرم مطرح می‌کنم که کدومشون به چی احتیاج دارن و طبق اولویتی که دارن براشون تهیه میکنیم یا کلا حذف میکنیم.😅 بارها مبلغی رو گذاشتم برا خودم که به فرض لباسی چیزی بخرم، بعد رفتم بیرون برگشتم برا بچه ها خرید کردم، ترجیح دادم اونها یه نیازشون برسن تا خودم.🥲 برای نمونه چهارتا از بچه ها کتابخونه عضو هستن تا هزینه کتاب برامون کم بشه و الحمدلله هر دو هفته یکبار پنج تایی میرن کتابخونه، (داداش کوچولو رو هم میبرن) و کتاب های مورد نظرشون رو امانت میگیرن. البته کتابخونه بزرگی پیدا کردم که مخزن کتابش پر بار و زیاد باشه🙃🙂😅 یا به فرض گاهی مجبورن لباسای همو بپوشن. بعضی وقتا با دوستاشون می‌خوان جایی برن تو کمد دنبال لباس مناسبن حتی ممکنه سراغ کمد همدیگه برن☺️😄 ♦️اینو باید اضافه کنم که اگر وضع مالی معمولی و متوسط اقتصادی در شرایط کنونی داریم تجملات و هزینه های اضافی رو کلا باید گذاشت کنار و قوی باشیم و نفسمون رو کنترل کنیم و دنبال چشم و هم چشمی نباشیم.😉 ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۳ دختر بزرگم ۲۱ ساله هست و دانشجوی پزشکی هستن. وقتی فرزند پنجمم رو باردار بودم به حالت قهر رفت خونه مادر بزرگش. الحمدلله مادر همسرم بسیار خانم با درایت و فهمیده ای هستن، باهاش صحبت کرده بود ببین تو الان چندتا عمه داری، چقد دور هم بهتون خوش میگذره. با دختر عمو و دختر عمه هات بیرون میرید و بهتون خوش میگذره. اگر عمه و عمو نداشتی الان تنها نبودی. خلاصه تونسته بودن این شرایط رو برای دخترم به بهترین شکل تشریح کنن. الان وقتی از درس خسته میشه و تایم استراحتش هست از اتاق بیرون میاد و با برادرش که تقریبا سه ساله است هم بازی میشه. خستگیش میره و برمیگرده سر درسش.😍 سه تا از بچه ها اختلاف سنی زیادی با دوتای اولی دارن و خوب از حق نگذریم کار شخصی و مراقبت زیادی نیاز دارن.😮‍💨مسئولیت بعضی از کارهاشون رو به دوتا بچه های بزرگتر دادم و اصلا تو این مسئله دخالت نمی کنم. انجام دادن و ندادن به عهده خودشون هست. یه جورایی والد ثانی برای سه تا بچه دیگه به حساب میان. با مسئولیت دادن به بچه های بزرگتر هم باری از دوش من برداشته میشه، هم آنها آماده مدیریت زندگی خودشون میشن. از جمله این مسئولیت ها نظافت اتاق هاشون، رسیدگی به درس شون و تمیز و جمع وجور کردن حال و وسایل بازی شون هست. از نظر تربیت کردن به نظرم اولی و دومی هر راهی برن بقیه هم همون راه رو خواهند رفت. در حال حاضر چون در بسیاری موارد تحت کنترل بچه های بزرگتر هستن، ناخوداگاه طبق سلیقه و روش همون ها شکل میگیرن. البته تفاوتها قطعا وجود داره ولی شاکله اصلی یکسان هست. نکته جالبی که قطعا همه اونهایی که چند فرزندی رو تجربه میکنن اینه که بچه ها دیگه به اسباب بازی نیاز ندارن...😁خودشون باهم بازی میکنن. یادم میاد وقتی فقط یه بچه داشتم هر ماه مجبور بودیم براش اسباب بازی جدید بخریم ولی در حال حاضر نهایت تولد به تولد یه اسباب بازی همگانی براشون میگیریم🙂😉 الان که ششمی رو تو راه دارم تقریبا همه شون بجز آخری که جایگاهش رو در خطر دیده😉 مراعات حالم رو می‌کنن و می شنوم که حتی بچه‌های کوچکتر به هم توصیه میکنن مگه نمی بینی مامان دلش نی نی داره نمی تونه خم بشه خودت لباستو جمع کن یا اینکه برای مثال دوتا فرزند بزرگتر بدون اینکه من گفته باشم هر روز کل خونه رو جارو میزنن و کمک حالم هستن... دخترم که ۹ سالشه میگه مامان من پارسال وقتی به دوستام میگفتم ما پنج تا بچه ایم هیچکدوم باورشون نمیشد الان امسال تا برم مدرسه نی نی دنیا اومده چطوری بگم ما شیش تا شدیم😂😂 اگر بخوام از فضای خونه بیام بیرون مشکلات بیرونی زیادی داریم. یکیش اینکه الان دیگه نمی تونیم خانوادگی باهم مسافرت بریم. تو ماشین جا نمیشیم😅 یکی از مخالفان سرسختم در فرزندآوری مادرم هست. شاید باورش سخت باشه ولی من بعد از عمل سزارین با بچه تنها آمدم خونه و برای مراقبت هم نیامدن و من تنها بودم. دیگه بیشتر توضیح نمیدم ولی بدونید که پیشنهاد دادن بچمو بدم به کسی، در این حد!!😭 اقوام هم دیگه مشخصه. از تحقیر و توهین در لفافه بگیر تا... یکیشون که بلند بلند به دیگری با حالت تمسخر میگفت رهبرشون گفته... بحمدلله اینقد قوی هستم که این اتفاقات برام مهم نباشه و شرایطی که انتخاب کردم رو با قدرت پیش ببرم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۱۱۹۳ همزمان هم دانشگاه، هم حوزه تحصیل کردم. لیسانسم رو گرفتم. شرایطم سخت بود. درسم طول کشید. از همکلاسیها عقب می موندم. دوستامو از دست می‌دادم. شب امتحان بچه مریض میشد و....بماند. شب تا صبح بیداری... 😒🥲 یادمه بچه اولم رو که داشتم گاها تا چهار صبح بیدار بود و نمی خوابید و بی قراری می‌کرد. ساعت چهار تازه می‌خوابید. چهار و نیم سحر بود. سحری آماده می‌کردم.بعد نمازم یکم درسمو مرور میکردم و ساعت هفتم سرکلاس بودم. بعضی روزها نصف تایم کلاسا، آخر کلاس خواب بودم. دست خودم نبود.😢 بعضا اساتید خانم همراهی میکردن و سخت نمی‌گرفتند. میدونستن اون شب من کلا نخوابیدم.🥲 به هر حال گذشت. دنبال کار رفتم و تونستم مجوز تاسیس مرکز آموزشی بگیرم... بچه ها، کار بیرون، کار منزل، زمانی که مهمتر از همه باید برای همسرداری می ذاشتم، نمیگم سخت نبود بود ولی الحمدلله خدا یه وقتایی یه کارهایی میکنه که اصلا فکرش رو نمی تونی بکنی. وسعت و برکت به وقتت میده. یادمه همکلاسیام مثلا سه روز درس میخوندن امتحان رو هفده میشدن، من وقت نمی کردم، دو ساعت قبل از امتحان کتاب رو ورق میزدم هجده میشدم.🤩 ارشدم رو با پنج تا بچه در شرایط سختی شروع کردم. در شرایط خیلی سخت... اولی کنکوری بود. شرایط کنکوریا که گفتن نداره همه میدونن خونه ساکت، آرامش‌ مطلق و... اون وقت خونه ما!!😅🥲 یه پایه هفتمی که از مدرسه دولتی معمولی تیزهوشان قبول شده بود. یه کلاس اولی که مشخصه چقدر کار جانبی داره. با این تفاوت که پیش دبستانی هم نرفته بود.😢 یه بچه سه ساله که بعدش یه نوزاد آمده بود. اصلا یه وضعی.نگم براتون ...😭 اینم در نظر بگیرید که اون سال بچه های بزرگتر نمی تونستن کمک حالم باشن. عصرها دوساعت یه بچه سی روزه رو پام، یه سه ساله تو بغلم...یه کلاس اولی کنارم...😐 روزی دوساعت دقیق وقت می ذاشتم برا کلاس اولیم... معمولا شب ها همسرم کمک میکردن بچه ها رو نگه میداشتن من کارهای منزل رو انجام می‌دادم و صبحها بعد نماز به کارهای دانشگاه خودم می رسیدم. تقریبا هر روز صبح برنامه ام همین بود مطالعه درسی داشتم حتی اگر کار کلاسی نداشتم. نگم ریا بشه شاگرد اول بودم😎 برای امتحانات هم گاهی همسرم مرخصی میگرفتن و خونه میموندن بچه ها رو نگه میداشتن یا زمانی که فرصت بیشتر بود شبها تا صبح بیدار میموندم و درس میخوندم و روزها کلا دفتر و کتاب کنار بود .. روزهایی که کلاس ها طولاتی تر بود، خصوصا ترم اول که بچه دوساعت یه بار شیر میخواست همسرم مرخصی میگرفتن و همراه من میامدن دانشگاه و بچه رو اونجا نگه میداشتن یا اینکه میبردن و میاوردن بین کلاس میومدم بچه شیر میدادم و بر می گشتم.😊😘 البته گاهی هم بین کلاس زنگ میزدن بچه ساکت نمیشه مجبور میشدم بیام بیرون استاد می‌خندید. همکلاسی می‌خندید و مسخره می‌کرد. خلاصه صد سال اولش سخته...😁 هر چی شرایط آدم سخت تر باشه بیشتر و بهتر تلاش میکنه. محدودیت هاش تبدیل به فرصت میشه.☺️ داشتم برا دکترا آماده می شدم که متوجه بارداریم شدم و چون باید میرفتم شهر دیگه کلا گذاشتم کنار، همیشه میشه درس خوند ولی فرصت مادر شدن رو نمیشه همیشه داشت😌 در کل فرزندآوری در شرایط فعلی جامعه سخته واقعا سخته، واقعا جهادی بودنش رو با عمق وجود حس می‌کنی. به تمام معنا باید از خودت بگذری. ولی به شخصه فکر میکنم تصمیم درستی گرفتم و آینده روشنی رو برای خودم و خانوادم رقم زدم. وقتی آدما سنشون بالا میره، تازه قدر بچه هاشو میدونن. کل ثمر زندگیشون میشه بچه هاشون. قبل‌تر درکش براشون ممکن نیست. تا جایی که حسرت میخورن کاش فرزندان بیشتری داشتن... ♦️بارها در ذهنم مرور کردم اگر آقا فرمان جهاد نمی دادن من الان علی و حسین و زینب و زهرامو نداشتم و نهایت آینده ای که داشتم یه استاد دانشگاه یا موقعیت اجتماعی بود بدون علی و حسین و زینب و زهرام... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075