مرتضی بیشتر برایم پدر بود تا برادر. زمستان بود و هوا خیلی سرد. مرتضی برایم یک کت خرید.
فردا که رفتم #مدرسه. دیدم پسر خادم مدرسه بدون لباس گرم بود و می لرزید. کت را به او دادم. مرتضی از این که دیگر پول نداشت برایم کت بخرد، ناراحت بود. هر طور که بود یک بلوز ارزان برایم خرید.
آن اوایل هم که رفته بودیم #قم. یک شب نان گیرمان نیامد. مرتضی برای من یک چهارم #سنگک با یک سیخ #کباب خرید و خودش انار خورد.
#شهید_مرتضی_مطهری
#سیره_اقتصادی_شهدا
#ایثار_اقتصادی
#کتاب_مرتضی_مطهری ؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه 16.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
محمود برای کمک به #محرومان و #پا_برهنگان دست از پا نمی شناخت:
برش اول:
کفشش آن قدر کهنه و پاره بود که پایش روی زمین کشیده می شد. رفتم کنارش و گفتم: محمود! این کفش ها چیست که پوشیدی؟
با خنده گفت: در راه کسی را دیدم که #کفش هایش خیلی کهنه و پاره بود، کفش هایم را با او عوض کردم.
برش دوم:
آمده بود ده تومان پول #قرض کند. اصرار کردم برای چه می خواهد. گفت: پدرم هر سه روز، ده تومان به من می دهد و من آن را به دو خانواده #فقیر می دهم. الان چند روز است که پدرم را ندیده ام و آن خانواده ها منتظر کمک من هستند.
برش سوم:
در کمک به فقرا حد و مرز نمی شناخت. آمد پیشم و گفت: یک خانواده فقیر #پاکستانی را می شناسم که اگر #چرخ_خیاطی داشته باشند، خودشان کار کرده و از گدائی نجات پیدا می کنند. با اصرار پول چرخ خیاطی را گرفت و رفت.
#شهید_محمود_اخلاقی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#انفاق_و_دست_به_خیری
#ایثار_اقتصادی
راویان: ابراهیم اطمینان و مهدیان
#کتاب_نذر_قبول ؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحات ۳۳ و ۳۴ و ۴۷.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. 120 متری بود. پسندیدیم.
از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت.
حمید گفت: «اگر راضی باشی #نصف پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم».
از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود.
بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود 50 متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط.
همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و 95 هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#ایثار_اقتصادی
#کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه 119-121.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/