برای #مراسم_عروسی یک لباس عروس سه هزار تومانی خریده بودیم. ساده آستین بلند و یقه کیپ. مادر آقا ولی تا دید، گفت: چرا این قدر ساده؟! آقا ولی هم یک شلوار قهوه ای پوشیده بود و کتی که ماردش به زور تنش کرده بود.
وقتی آمد، ناراحتی را از نگاهش خواندم. او نه این لباس را، ساده می دید و نه از لباس های تنش راضی بود. او در لباس سبز و شلوار منطقه اش راحت بود.
وقتی هم مادرم به هر زرو و زحمتی بود، جهیزیه را فراهم کرده بود و برای اتاق مان پرده خریده بود، آقا ولی ناراحت شد.
گفته بود این کارها چیست؟
مامان گفته بود: همه این کارها برای این است که فامیل ها درباره #جهیزیه حرف و حدیث درست نکنند.
ولی الله گفت: حساب آن ها با من.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#ازدواج_آسان
مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
وقتی تاریخ مراسم #عروسی قطعی شد، از فردای ماه رمضان افتادیم دنبال مقدمات مراسم. قرار بود از #جهیزیه چهار وسیله یخچال، تلویزیون، فرش و ماشین لباس شویی را حمید بخرد. بقیه جهیزیه را تا حد امکان همراهیم می کرد تا بخریم.
در همان روز اول خرید حمید گفت: وقتی حضرت آقا گفته اند از #کالای_ایرانی حمایت کنید، ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم.
هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما هم همین بود تا حد امکان جنس ایرانی.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#حمایت_از_کالای_ایرانی
#کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه ۱۱۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/